خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 39 سوره نور می فرماید: وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابِ بِقِیعَةٍ یحَْسَبُهُ الظَّمَْانُ مَاءً حَتىَّ إِذَا جَاءَهُ لَمْ یجَِدْهُ شَیًْا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّئهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الحِْسَابِ / اعمال کافران چون سرابى است در بیابانى. تشنه، آبش پندارد و چون بدان نزدیک شود هیچ نیابد و خدا را نزد خود یابد که جزاى او را به تمام بدهد. و خدا زود به حسابها مىرسد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: بعد از آنکه خداى سبحان - در آیه 36 و 37 همین سوره- نام مؤمنین را برد و ایشان را توصیف کرد به اینکه در خانههایى معظم ذکر خدا مىکنند و تجارت و بیع، ایشان را از یاد خدا غافل نمىسازد، و خدا که نور آسمانها و زمین است ایشان را به این خاطر، به نور خود هدایت مىکند و به نور معرفت خود گرامى مىدارد اینک در این آیه نقطه مقابل مؤمنین یعنى کفار را یادآورى کرده، اعمالشان را یک بار به سراب تشبیه مىکند که هیچ حقیقتى نداشته و غایت و هدفى که بدان منتهى شود ندارد.
و اگر فرمود: تشنه آن را آب مىپندارد با اینکه سراب از دور به نظر هر کسى آب مىآید چه تشنه و چه سیراب، براى این بود که هدف در این آیه بیان رفتن به سوى سراب است، و جز اشخاص تشنه کسى به دنبال سراب نمىرود، او است که از شدت تشنگى به این امید به راه مىافتد که شاید در آنجا آبى که رفع عطشش کند به دست آورد، و هم چنان مىرود ولى آبى نمىبیند.
و اگر نفرمود "هم چنان مىرود تا به آن برسد" بلکه فرمود: تا نزد آن سراب بیاید، براى اشاره به این نکته است که گویا در آن جا کسى انتظار آمدن او را مىکشد، و مىخواهد که بیاید، و او خداى سبحان است، و به همین جهت در ردیف آن فرمود:"وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ، فَوَفَّاهُ حِسابَهُ- خدا را نزد آن سراب مىیابد، خدا هم حسابش را تمام و کامل مىدهد".
و نتیجه این تعبیر این شده که این کفار، هدفشان از اعمالشان این است که به آن غایتى برسند که فطرت و جبلت شان ایشان را به سوى آن روانه مىکند، آرى هر انسانى هر عملى که مىکند به حکم فطرت و جبلت هدفش سعادت است، ولى ایشان را اعمالشان به چنین هدفى نمىرساند. و آن آلهه هم که اینان با پرستش آنها پاداش نیکى مىجویند حقیقت ندارند، بلکه آن اله که اعمال ایشان به او منتهى مىشود، و او به اعمال ایشان احاطه داشته و جزا مىدهد خداى سبحان است، و بس، و حساب اعمالشان را به ایشان مىدهد. و اینکه در آیه فرمود:"فوفیه" توفیه حساب کنایه از جزاى مطابق عمل است، جزایى که عمل آن را ایجاب مىکند، و رساندن آن به صاحب عمل به آن مقدار که مستحق آن است.
مفسر می افزاید: در آیه شریفه، اعمال تشبیه شده به سراب، و صاحبان اعمال تشبیه شدهاند به تشنهاى که نزد خود، آب گوارا دارد، ولى از آن روى گردانیده دنبال آب مىگردد، هر چه مولایش به او مىگوید: آب حقیقى که اثر آب دارد این است، بخور تا عطشت رفع شود، و او را نصیحت مىکند قبول نمىکند و در عوض در پى سراب مىرود و نیز رسیدن مرگ و رفتن به لقاء خدا تشبیه شده به رسیدن به سراب، در حالى که مولایش را هم آنجا مىیابد، همان مولا که او را نصیحت مىکرد، و به نوشیدن آب گوارا دعوت مىنمود.
پس مردمان کفرپیشه از یاد پروردگارشان غافل شدند، و اعمال صالح را که رهنماى به سوى نور او است، و ثمره آن سعادت ایشان است، از یاد بردند و پنداشتند که سعادتشان در نزد غیر خدا، و آلههاى است که به غیر خدا مىخوانند، و در سایه اعمالى است که خیال مىکردند ایشان را به بتها تقرب مىبخشد، و به همین وسیله سعادتمند مىگردند، و به خاطر همین پندار غلط سرگرم آن اعمال سرابى شدند، و نهایت قدرت خود را در انجام آن گونه اعمال به کار زده، عمر خود را به پایان رساندند، تا اجلهایشان فرا رسید، و مشرف به خانه آخرت شدند، آن وقت که چشم گشودند هیچ اثرى از اعمال خود که امید آن آثار را در سر مىپروراندند ندیدند، و کمترین خبرى از الوهیت آلهه پندارى خود نیافتند، و خدا حسابشان را کف دستشان نهاد، و خدا سریع الحساب است، به خاطر این که احاطه علم او به قلیل و کثیر، حقیر و خطیر، دقیق و جلیل، متقدم و متاخر به طور مساوى است.
علامه طباطبایی در ادامه معتقد است: آیه شریفه هر چند ظاهرش بیان حال کفار از اهل هر ملت و مخصوصا مشرکین از وثنىها است، و لیکن بیانى که دارد در دیگران هم که منکر صانع هستند جریان دارد، براى اینکه انسان هر کس که باشد براى زندگى خود هدف و سعادتى قائل است و هیچ تردیدى ندارد که رسیدن به هدفش به وسیله سعى و عملش صورت مىگیرد، اگر معتقد به وجود صانعى براى عالم باشد، و او را به وجهى از وجوه مؤثر در سعادت خود بداند، قهرا براى تحصیل رضاى او و رستگارى خویش و رسیدن به آن سعادتى که صانع برایش تقدیر نموده، متوسل به اعمال صالح مىگردد اما اگر قائل به وجود صانع نباشد و غیر او را مؤثر در عالم بداند، ناگزیر عمل خود را براى چیزى انجام مىدهد که او را مؤثر مىداند. که یاد هراست یا طبیعت و یا ماده، تا آن را متوجه سعادت دنیوى خود کند، دنیایى که به اعتقاد او دیگر ما ورایى ندارد.
پس این دسته مؤثر در سعادت حیات دنیاى خویش را غیر خدا مىدانند (در حالى که غیر از او مؤثرى نیست) و معتقدند که مساعى دنیایى ایشان را به سعادتشان مىرساند، در حالى که آن سعادت جز سرابى نیست، و هیچ حقیقت ندارد، و ایشان هم چنان سعى مىکنند و عمل انجام مىدهند تا آنچه از اعمال برایشان مقدر شده تمام شود، یعنى اجلشان فرا رسد، آن وقت است که هیچ یک از اعمال خویش را نمىیابند و بر عکس به عیان مىیابند که آنچه از اعمال خود امید مىداشتند جز تصورى خیالى یا رؤیایى پریشان نبود. آن وقت است که خدا حسابشان را مىدهد، و خدا سریع الحساب است.
تفسیر المیزان
پایان پیام/
نظر شما