خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 112 سوره هود می فرماید: فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ/ همراه با آنان که با تو رو به خدا کردهاند، هم چنان که مأمور شدهاى ثابتقدم باش. و طغیان مکنید که او به هر کارى که مىکنید بیناست.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در توضیح بن مایه های واژه "فاستقم"می فرمایند: استوارترین وضع یک ستون را که همان حالت عمودى آن است "قائم" مىنامند، و همچنین درختى را که بر پاى خود ایستاده و رگ و ریشه خود را در زمین دوانیده "قیام" درخت مىخوانند، و به همین منوال قائم بودن یک ظرف آب به این است که روى قاعده خود ایستاده باشد، و قیام عدل این است که در زمین گسترده شود و قائم بودن قانون و سنت این است که در مملکت اجراء شود.
به همین منوال "اقامه"، به معناى بپا داشتن هر چیز است به نحوى که تمامى آثار آن چیز مترتب بر آن شود، و هیچ اثر و خاصیتى پنهان و مفقود نماند، مانند اقامه عدل و اقامه سنت و اقامه نماز و اقامه شهادت و اقامه حدود و اقامه دین و امثال آن.اما اشتقاق دیگر این ماده که" استقامت" است، معنایش طلب قیام از هر چیز است.
به عبارت دیگر استدعاى ظاهر شدن تمامى آثار و منافع آن چیز است، بنا بر این معناى" استقامت طریق" این است که راه متصف باشد به آن وصفى که غرض از راه همان وصف است، و آن این است که کوتاهترین خط میان ما و هدف ما باشد و علاوه، روشن باشد و ما را دچار تردید نسازد و به بیراهه نیندازد.
همچنین استقامت آدمى در یک کار این است که از نفس خود بخواهد که در باره آن امر قیام نموده آن را اصلاح کند، بطورى که دیگر فساد و نقص به آن راه نیابد و به حد کمال و تمامیت خود برسد. پس معناى آیه شریفه" قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ" این مىشود که:" پس به اداى حق توحید الوهیت او قیام کنید"، و معناى آیه" إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا" مىشود:" بر آنچه که در جمیع شؤونزندگى خود مىگفتند استوار بماندند و در عقاید و اخلاق و اعمالشان به چیزى جز آنچه که موافق توحید و سازگار با آن است رکون نکردند، بلکه همواره آن را رعایت و در جمیع احوال و با هر چیز که در ظاهر و یا باطنشان مواجه مىشوند حفظ مىکنند".
اما علامه در ادامه به تبیین معناى جمله" فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ" می پردازند و تصریح می کنند: بنا بر آنچه که در معناى این ماده و مشتقات آن گفته شد معناى جمله مورد بحث، این مىشود: بر دین ثابت باش و حق آن را طبق دستورى که گرفتهاى ایفاء کن. و آن دستور همان است که آیه"وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ" و آیه" فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ" « مشتمل بر آن مىباشند.
آرى،" فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ" در دو سوره مکى روم و یونس آمده، و اگر نپذیریم که سوره روم قبل از سوره مورد بحث نازل شده، در باره سوره یونس این تردید را نداریم، زیرا قطعا سوره یونس قبل از سوره هود نازل شده (پس جمله" کَما أُمِرْتَ" معنایش این است که: در دین استقامت به خرج بده هم چنان که قبلا در سوره یونس هم به تو امر کرده بودیم).
و اما اینکه گفت" مقصود از" استقم" ادامه بر استقامت و ملازمت بر راه راست و میان افراط و تفریط است" این نیز صحیح نیست، زیرا گفتیم که استقامت در هر امرى به معناى ثابت قدم بودن در حفظ آن و در اداى حق آن بطور تمام و کامل است. چون گفتیم استقامت خود انسان عبارت است از پایدارى به تمام قوا و ارکان در برابر وظایفى که به وى روى مىآورد، بطورى که کمترین نیرو و استطاعتش نسبت به آن وظیفه عاطل و بى اثر نماند.
این مفسر بزرگ در ادامه با اشاره به این که اگر منظور از امر به استقامت، امر به ملازمت اعتدال و دورى از افراط و تفریط مىبود مناسبتر آن بود که دنبال این امر، هم نهى از افراط و هم نهى از تفریط را بیاورد، و حال آنکه دنبال جمله مورد بحث تنها از افراط نهى کرده و فرموده:" وَ لا تَطْغَوْا"، تصریح می کنند: با اینکه مىدانیم عطف جمله"وَ لا تَطْغَوْا" عطف تفسیر است، جمله مذکور بهترین شاهد مىشود بر اینکه منظور از جمله"استقم" امر به اظهار پایدارى در عبودیت و قیام به حق آن، و منظور از نهى بعدى نهى از مخالفت آن امر است و مخالفت آن امر همان استکبار از خضوع براى خدا و خارج شدن از زى عبودیت است که فرموده:"وَ لا تَطْغَوْا". امتهاى گذشته نیز تنها استکبار کردند و در عبودیت خدا دچار افراط شدند نه تفریط، وقتى دچار تفریط مىشوند که بیش از حد لازم خضوع کرده باشند.
جمله"وَ مَنْ تابَ مَعَکَ" عطف است بر ضمیرى که در" استقم" مستتر است در نتیجه معنا چنین مىشود:"استقامت کن تو و هر آن کس که با تو توبه کرد"، یعنى همگیتان استقامت بورزید و اگر رسول خدا (ص) را جداگانه اسم برده به خاطر احترام و تجلیل از مقام نبوت است.
علاوه بر اینکه جمله" کَما أُمِرْتَ" که قید جمله"فاستقم" است مختص به رسول خدا (ص) است، و کس دیگرى در آن شرکت ندارد، زیرا گفتیم که جمله" کَما أُمِرْتَ" اشاره است به امثال جمله" فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ" که بطور مسلم مخصوص به آن جناب است، و اگر از همان اول مىفرمود:" فاستقیموا" دیگر نمىتوانست مقیدش کند به امر سابق و مقصود از کسانى که با رسول خدا (ص) توبه کردند آن دسته از مؤمنین اند که با ایمان به خدا به سوى خدا بازگشت نمودند و اگر اصل ایمان آوردن را توبه و رجوع به خدا نامیده براى این است که در حقیقت بازگشت از شرک است.
و اینکه فرمود:"وَ لا تَطْغَوْا" معنایش این است که از خط مشى که فطرت و خلقت براى شما ترسیم کرده و از آن مرزى که برایتان تعیین نموده که همان عبودیت براى خداى یکتا است تجاوز مکنید، هم چنان که امت های قبل از شما تجاوز نمودند و کارشان منجر به شرک شد و سرانجام به هلاکت رسیدند.
و ظاهرا طغیان به این معنا ریشه لغویش از طغیان آب گرفته شده، چون طغیان در آنجا به معناى تجاوز از حد است، آن گاه بعد بطور رعایت در این امر معنوى یعنى سرکشى انسان در طول زندگیش استعمال کردهاند، چون دیدهاند که اثر سوء این طغیان- که همان فساد است- و طغیان آب نظیر هم است.
جمله" إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ" علت مضمون قبلى خود را بیان مىکند و معنایش این است که: باید در دین توحید پایدار و بر طریق عبودیت استوار باشى، و تزلزل و بلا تکلیفى به خود راه ندهى، آنها هم که با تواند باید استوار باشند، و از حدى که خداوند برایتان معلوم کرده تجاوز نکنند، چه خداوند به آنچه که مىکنید بینا است و اگر امر او را مخالفت کنید شما رامؤاخذه مىکند.
لحن شدیدى که در این آیه است بر کسى پوشیده نیست (آرى هر که این آیه را به دقت مورد نظر قرار دهد مىبیند) که هیچ اثرى از آثار رحمت و نشانه لطف و مهر وجود ندارد.قبل از این هم آیاتى بود که در آنها داستان مؤاخذه امتهاى گذشته به کیفر اعمال ناپسندشان آمده بود و با لحنى شدید که دل انسان را تکان مىداد خاطرنشان مىساخت که خداوند از آدمیان بىنیاز است.
پایان پیام/
نظر شما