خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 19 سوره حشر می فرماید: وَ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَئهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ /از آن کسان مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند. ایشان نافرمانند.
یکی از حقایق مهمی که در این آیه بر آن تصریح می شود توجه به این نکته است که فراموشی خدا و خود، دو روی یک پدیده اند. چرا که حقیقت و ذات رحمانی انسان گرایش به سمت خداوند دارد بنابراین وقتی انسان حقیقت و جوهر رحمانی وجود خود را از یاد ببرد در واقع خدا را فراموش کرده است همچنان که وقتی خدا را از یاد ببرد و او را در اعمال و رفتار و کنش های خود مراقب و نگهبان نداند در واقع از حقیقت جوهری خود فاصله گرفته است.
اما نقطه ثقل و ستون فقرات این آیه را می توان در واژه "نسوا" دانست، علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در این باره تصریح می کنند: کلمه"نسیان" که مصدر فعل"نسوا" است به معناى زایل شدن صورت معلوم از صفحه خاطر است، البته بعد از آنکه در صفحه خاطر نقش بسته بود. این معناى اصلى"نسیان" است، ولى در استعمال آن توسعه دادند، و در مطلق روگردانى از چیزى که قبلا مورد توجه بوده نیز استعمال نمودند. همچنان که در آیه 34 سوره جاثیه می فرماید: "وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ / و گفته مىشود: امروز ما شما را فراموش مىکنیم، همان طور که شما در دنیا دیدار امروزتان را فراموش کرده بودید، در نتیجه منزلگاهتان آتش است، و از یاوران هیچ قسم یاورى نخواهید داشت." در معناى دوم استعمال شده است.
علامه در ادامه مباحث مربوط به این آیه با تأکید بر این معنا که فراموشی خدا، وهم و پندار استقلال در هستی را بر نفس انسان مستولی می کند می افزاید: سبب فراموش کردن نفس فراموش کردن خدا است، زیرا وقتى انسان خدا را فراموش کرد اسماى حسنى و صفات علیاى او را که صفات ذاتى انسان ارتباط مستقیم با آن دارد نیز فراموش مىکند، یعنى فقر و حاجت ذاتى خود را از یاد مىبرد، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستى مىپندارد، و به خیالش چنین مىرسد که حیات و قدرت و علم، و سایر کمالاتى که در خود سراغ دارد از خودش است، و نیز سایر اسباب طبیعى عالم را صاحب استقلال در تاثیر مىپندارد، و خیال مىکند که این خود آنهایند که یا تأثیر مىکنند و یا متأثر مىشوند.
اینجا است که بر نفس خود اعتماد مىکند، با اینکه باید بر پروردگارش اعتماد نموده، امیدوار او و ترسان از او باشد، نه امیدوار به اسباب ظاهرى، و نه ترسان از آنها، و به غیر پروردگارش تکیه و اطمینان نکند، بلکه به پروردگارش اطمینان کند.
چنین کسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مىکند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غیر او توجه مىکند، نتیجه همه اینها این مىشود که خودش را هم فراموش کند، براى اینکه او از خودش تصورى دارد که آن نیست. او خود را موجودى مستقل الوجود، و مالک کمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبیر امور خود مىداند. موجودى مىپندارد که از اسباب طبیعى عالم کمک گرفته، خود را اداره مىکند، در حالى که انسان این نیست، بلکه موجودى است وابسته، و سراپا جهل و عجز و ذلت و فقر، و امثال اینها. و آنچه از کمال از قبیل وجود، علم، قدرت، عزت، غنى و امثال آن دارد کمال خودش نیست، بلکه کمال پروردگارش است، و پایان زندگى او و نظائر او، یعنى همه اسباب طبیعى عالم، به پروردگارش است.
مفسر بزرگ معاصر در ادامه به یکی از ظرایف معنایی به کار رفته در این آیه اشاره می کنند: علت فراموش کردن خویش فراموش کردن خدا است، بنابراین آیه شریفه نهى از فراموشى خویشتن را به نهى از فراموش کردن خداى تعالى مبدل کرد، چون انقطاع مسبب به انقطاع سببش بلیغتر و مؤکدتر است، و به این هم اکتفاء نکرد که از فراموش کردن خدا نهیى کلى کند، و مثلا بفرماید:"و لا تنسوا اللَّه فینسیکم انفسکم- زنهار خدا را فراموش نکنید، که اگر بکنید خدا خود شما را از یادتان مىبرد" بلکه مطلب را به بیانى اداء کرد که نظیر اعطاى حکم به وسیله مثال باشد، و در نتیجه مؤثرتر واقع شود، و به قبول طرف نزدیکتر باشد، لذا ایشان را نهى کرد از اینکه از کسانى باشند که خدا را فراموش کردند. و در این تعبیر اشارهاى هم به سرنوشت یهودیانى کرد که قبل از این آیه سرگذشتشان را بیان نموده بود، یعنى یهودیان بنى النضیر، و بنى قینقاع. و نیز منافقینى که حالشان در دشمنى و مخالفت با خدا و رسولش حال همان یهودیان بود. لذا فرمود:" وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ" و دنبالش به عنوان نتیجهگیرى فرمود:
" فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ" که در حقیقت نتیجهگیرى مسبب است از سبب. آن گاه دنبالش فرمود: " أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ" و با این جمله راهنمایى کرد بر اینکه چنین کسانى فاسقان حقیقى هستند، یعنى از زى عبودیت خارجند.
آیه شریفه هر چند از فراموش کردن خداى تعالى نهى نموده، و فراموش کردن خویشتن را فرع آن و نتیجه آن دانسته، لیکن از آنجا که آیه در سیاق آیه قبلى واقع شده، با سیاقش دلالت مىکند بر امر به ذکر خدا، و مراقبت او. سادهتر بگویم: لفظ آیه از فراموش کردن خدا نهى مىکند ولى سیاق به ذکر خدا امر مىنماید.
پایان پیام/
نظر شما