خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 10 سوره فاطر می فرماید: مَن کاَنَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَللهَِِّ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکلَِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیَِّاتِ لهَُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُوْلَئکَ هُوَ یَبُورُ/ هر که خواهان عزت است بداند که عزت، همگى از آن خداست. سخن خوش و پاک به سوى او بالا مىرود و کردار نیک است که آن را بالا مىبرد. و براى آنان که از روى مکر به تبهکارى مىپردازند عذابى است سخت و مکرشان نیز از میان برود.
علامه طباطبایی درباره ریشه واژه "عزت" به نقل از راغب در کتاب"مفردات" می گوید: کلمه عزت به معناى آن حالتى است که نمىگذارد انسان شکست بخورد، و مغلوب واقع شود، و از همین قبیل است که مىگویند:
" أرض عزاز- زمینى سخت" و در قرآن فرموده:" أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً" پس صلابت، اصل در معناى عزت است، چیزى که هست از باب توسعه در استعمال، به کسى هم که قاهر است و مقهور نمىشود، "عزیز" گفتهاند، مانند:"یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ" – در سوره یوسف - ، همچنین در معنى غلبه استعمال کردهاند، مانند:"وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ" - سوره ص آیه 23 - و در قلت و صعوبت منال استعمال کردهاند مانند:" وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ" - سوره فصلت آیه 41 - و در مطلق صعوبت و سختى به کار بردهاند، مانند: "عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ" - گران است بر او رنج شما. سوره توبه، آیه 128- و عزت به معناى غیرت و حمیت نیز آمده، مانند آیه" بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ" - بلکه آنها که کافر شدند گرفتار غیرت و دشمنى هستند. سوره ص، آیه 2 - و آیاتى دیگر.
ابن مفسر معاصر پس از ریشه شناسی واژه عزت تصریح می کند: عزت به معناى اول، یعنى اینکه چیزى قاهر باشد و نه مقهور، یا غالب باشد و شکست ناپذیر، مختص به خداى عز و جل است، چون غیر از خداى عز و جل، هر کسى را فرض کنى، در ذاتش فقیر، و در نفس اش ذلیل است، و چیزى را که نفعش در آن باشد مالک نیست، مگر آنکه خدا به او ترحم کند، و سهمى از عزت به او بدهد، هم چنان که همین کار را با مؤمنین به خود کرده، و فرموده:" وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ- عزت خاص خدا و رسول خدا و مؤمنین است" .
با این بیان روشن شد که: جمله" مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" سیاقش آن نیست که بخواهد اختصاص عزت به خدا را بیان کند، به طورى که غیر از خدا کسى دستش به آن نرسد، و نمىخواهد بفرماید هر کس در طلب عزت برآید، چیزى را طلب کرده که وجود ندارد، و ناشدنى است، بلکه معنایش این است که هر کس عزت مىخواهد باید از خداى تعالى بخواهد، زیرا عزت همهاش ملک خدا است، و هیچ موجودى نیست که خودش بالذات عزت داشته باشد.
در نتیجه به کار رفتن جمله" فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" در جزاى شرط، از قبیل به کار بستن سبب در جاى مسبب است که عبارت است از درخواست عزت از خداوند - چون علم به اینکه عزت همهاش ملک خدا است، سبب است، و درخواست عزت از خدا مسبب، در آیه به جاى اینکه بفرماید: هر کس عزت مىخواهد از خدا بخواهد جمله از خدا بخواهد را برداشته سبب آن را به جایش گذاشته، و فرموده: هر کس عزت بخواهد عزت همهاش از خدا است - یعنى به وسیله عبودیت که آن هم حاصل نمىشود مگر با داشتن ایمان و عمل صالح، عزت را از خدا بگیرد.
علامه در ادامه به تبیین واژه "کلم" در" إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ" می پردازد و می نویسد: مراد از" کلم" آن سخنى است که از نظر عبارت معنایى تمام داشته باشد، به شهادت اینکه در آیه آن را توصیف کرده به" طیب"، پس" کلم طیب" آن سخنى است که با نفس شنونده و گوینده سازگار باشد، به طورى که از شنیدن آن انبساط و لذتى در او پیدا شود، و نیز کمالى را که نداشت دارا گردد، و این همه وقتى است که کلام معناى حقى را افاده کند، معنایى که متضمن سعادت و رستگارى نفس باشد.
با این معنایى که براى کلم طیب کردیم، روشن مىشود که مراد از آن صرف لفظ نیست، بلکه لفظ بدان جهت که معنایى طیب دارد منظور است، پس در نتیجه مراد از این کلم طیب، عقاید حقى مىشود که انسان اعتقاد به آن را زیر بناى اعمال خود قرار دهد، و قدر یقینى از چنین عقایدى کلمه توحید است، که برگشت سایر اعتقادات حق نیز به آن است، و این کلمه توحید همان است که آیه" أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها" متضمن آن است. و اینکه اعتقاد را قول و کلمه خوانده، بدین جهت است که این استعمال در عرب شایع بوده است.
و صعود کردن" کلم طیب" به سوى خداى تعالى، عبارت است از تقرب آن به سوى خدا، چون چیزى که به درگاه خدا تقرب یابد، اعتلا یافته، براى اینکه خدا على اعلى و رفیع الدرجات است، و چون اعتقاد، قائم به معتقدش مىباشد، در نتیجه تقرب اعتقاد به خدا، تقرب معتقد نیز هست
پس از آنچه گذشت معناى جمله" إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ" روشن گردید، و معلوم شد که ضمیر در" الیه" به خداى سبحان برمىگردد، و مراد از کلم طیب عقاید حق از قبیل توحید است، و مراد از صعود آن تقربش به خداى تعالى است، و مراد از عمل صالح هر عملى است که بر طبق عقاید حق صادر شود و با آن سازگار باشد. و فاعل در جمله" یرفعه" ضمیرى است مستتر، که به عمل صالح برمىگردد، و ضمیر مفعول به کلم طیب رجوع مىکند.
اما آخرین بخش آیه 10 سوره فاطر که مورد توجه قرار می گیرد " وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ" است. علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: مراد از" سیئات" انواع مکرها و حیلههایى است که مشرکین آنها را وسیله کسب عزت مىپنداشتند و چون آیه شریفه مطلق است، شامل همه مکرهایی می شود که مشرکین علیه رسول خدا (ص) به کار می بستند و مکرهایى که سایر مشرکین علیه دین خدا به استخدام درمی آوردند. هر چند بعضى از مفسرین گفتهاند:" منظور آن حیلههایى است که قریش علیه رسول خدا (ص) در" دار الندوه" و غیر آن طرحریزى مىکردند، از قبیل: حبس و اخراج و قتل، و خدا کید آنها را به خودشان برگردانید، و از مکه به سوى چاه بدر بیرونشان آورده و در آنجا به کشتن شان داد، و در چاه شان افکند، پس همان حبس و اخراج و قتل، به خودشان برگشت. هر چند که این وجه خوبى است، لیکن- همان طور که گفتیم- آیه شریفه مطلق است.
و وجه اتصال صدر آیه یعنى جمله" مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً" به ذیل آن، یعنى جمله" إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ" این است که: مشرکین قریش، الهه های خود را وسیله عزت و شوکت خود مىگرفتند، هم چنان که قرآن کریم در این باره فرموده:" وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا". از این رو خداى سبحان این طالبان عزت را به سوى خودش دعوت کرد، و این چنین تذکرشان داد که عزت همهاش از خدا است. و در توضیح و بیان آن فرمود: براى اینکه یگانهپرستى به سوى او صعود مىکند، و عمل صالح هم آن را در صعود کردن کمک مىدهد، در نتیجه انسان به خدا نزدیک مىشود، و در اثر نزدیک شدن از منبع عزت کسب عزت مىکند. اما کسانى که مکر مىکنند، و به هر مکرى دست مىزنند، تا به خیال خود عزتى کسب کنند، بر عکس عذابى شدید دارند، و مکرهایى که مىکنند همه نابود و بىنتیجه مىشود، نه به جایى مىرسد و نه عزتى برایشان کسب مىکند.
پایان پیام/
نظر شما