به گزارش خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیات 45 و 46 سوره بقره می فرماید: وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنهََّا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلىَ الخَْاشِعِینَ* الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنهَُّم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ أَنهَُّمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ/ از شکیبایى و نماز یارى جویید. و این دو، کارى دشوارند، جز براى اهل خشوع: آنان که بىگمان مىدانند که با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و نزد او باز مىگردند.
اما محتوای آیه به یکی از خصلت های بشری اشاره می کند که آدمی اگر نتواند به مقام عبودیت و شکیبایی برسد نخواهد توانست به گوهر ذاتی خود دست یابد. به جا آوردن نماز حقیقی و بردباری کردن در برابر ناملایمت های روزگار می تواند به مثابه دو بال، آدمی را به مقام قرب الهی برساند.
همچنان که اگر به سیره و شیوه زندگی و حیات طیبیه انبیا و امامان معصوم و اولیا توجه کنیم می بینیم این بزرگان اولا در برابر شدائد و مصایب بسیار روزگار تاب آوردند و لب به شکوه و شکایت نگشودند و با سلاح صبر و دعا در برابر شدائد زانو نزدند در ثانی از نماز حقیقی برای اتصال به معبود و درک موقعیت خود در برابر آن بی نهایت محض سود بردند.
اما در تفسیر المیزان در این باره می گوید: کلمه استعانت که در این آیه به آن تصریح شده به معناى طلب کمک است، و این وقتى صورت مىگیرد که نیروى انسان به تنهایى نمىتواند مهم یا حادثهاى را که پیش آمده بر وفق مصلحت خود بر طرف سازد، و اینکه فرموده: از صبر و نماز براى مهمات و حوادث خود کمک بگیرید، براى این است که در حقیقت یاورى به جز خداى سبحان نیست، در مهمات یاور انسان، مقاومت و خویشتن دارى آدمى است، به اینکه استقامت به خرج داده، ارتباط خود را با خدا وصل نموده، از صمیم دل متوجه او شود، و به سوى او روى آورد، و این همان صبر و نماز است، و این دو بهترین وسیله براى پیروزى است، چون صبر هر بلا یا حادثه عظیمى را کوچک و ناچیز مىکند، و نماز که اقبال به خدا، و التجاء به او است، روح ایمان را زنده مىسازد، و به آدمى مىفهماند که به جایى تکیه دارد که انهدام پذیر نیست، و به سببى دست زده که پاره شدنى نیست.
علامه طباطبایی در ادامه به تشریح محتوای "وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ" می پردازد و می نویسد: ضمیر "ها" به کلمه "صلاة" بر مىگردد، و اما اینکه آن را به کلمه "استعانت" که جمله "استعینوا" متضمن آن است برگردانیم، ظاهرا با جمله "إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ" منافات داشته باشد، براى اینکه خشوع با صبر خیلى نمی سازد، و فرق میانه خشوع و خضوع با اینکه معناى تذلل و انکسار در هر دو هست، این است که خضوع مختص به جوارح و اعضاى بدنى آدمى است، ولى خشوع مختص به قلب است.
این مفسر بزرگ در ادامه، آیه 46 سوره بقره - الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ- را مورد توجه قرار می دهد و می فرماید: این مورد اعتقاد به آخرت، موردى است که هر کس باید بدان یقین حاصل کند، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: "وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ" ، با این حال چرا در آیه مورد بحث مظنه و گمان به آن را کافى دانسته؟ ممکن است و جهش این باشد که براى حصول و پیدایش خشوع در دل انسان، مظنه قیامت و لقاء پروردگار کافى است؟ چون علومى که به وسیله اسباب تدریجى به تدریج در نفس پیدا می شود، نخست از توجه، و بعد شک، و سپس به ترجیح یکى از دو طرف شک، که همان مظنه است پیدا شده، و در آخر احتمالات مخالف به تدریج از بین مىرود، تا ادراک جزمى که همان علم است حاصل شود.
و این نوع از علم وقتى به خطرى هولناک تعلق بگیرد باعث غلق و اضطراب و خشوع نفس می شود، و این غلق و خشوع از وقتى شروع می شود، که گفتیم یک طرف شک رجحان پیدا مىکند، و چون امر نامبرده خطرى و هولناک است، قبل از علم بان، و تمامیت آن رجحان، نیز دلهره و ترس در نفس مىآورد.
پس به کار بردن مظنه در جاى علم، براى اشاره به این بوده، که اگر انسان متوجه شود به اینکه ربى و پروردگارى، دارد که ممکن است روزى با او دیدار کند، و به سویش برگردد، در ترک مخالفت و رعایت احتیاط صبر نمىکند، تا علم برایش حاصل شود، بلکه همان مظنه او را وادار به احتیاط مىکند.
همچنان که شاعر گفته: "فقات لهم: ظنوا بالفی مذحج/ سراتهم فی الفارسی المسرد"
یعنى بایشان گفتم گمان کنید که دو هزار مرد جنگى از قبیله مذحج بسوى شما روى آوردهاند، که بزرگان ایشان همه در زرههاى بافت فارس هستند.
چه شاعر در این شعر مردم خود را به صرف مظنه ترسانده، با اینکه باید مردم را با دشمن یقینى ترساند، نه به مشکوک، و این بدان جهت است که ظن به دشمن هم براى وادارى مردم بترک مخالفت کافى است، و حاجت به یقین نیست، تا شخص تهدید کننده براى تحصیل یقین در مردم، و تفهیم آنان خود را به زحمت بیندازد و یا اعتنایى به شأن آنان کند.
و بنا بر این، آیه مورد بحث با آیه: "فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ، فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحا، هر که امید دیدار پروردگارش دارد، باید عمل صالح کند"، قریب المضمون می شود، چون در این آیه نیز امید به دیدار خدا را در وادارى انسان به عمل صالح کافى دانسته است، البته همه این حرفها در صورتى است که منظور از لقاء پروردگار در جمله "ملاقوا ربهم"، مسئله قیامت باشد.
پایان پیام/
نظر شما