اشاره:
بیداری اسلامی مردم منطقه که امروز به عیان در سطح سیاسی به عینیت رسده است محصول افکار و روشنگری های عالمان آزادمرد شیعه وسنی است.امروز که بعد از گذشت ده ها سال قلم زنی مردان خدا و نثار خون پاک مجاهدان اسلام،آرام آرام نتایج حلاوت انگیز این حرکت به بار مینشیند،عده ای بد دل و برخی نا آگاه درصدد منحرف کردن این خیزش ها در سطح«تحلیل و تفسیر» هستند و ریشه های اسلامی این حرکت عظیم را کم اهمیت جلوه میدهند ویا اثرات شگرف انقلاب اسلامی ایران بر این انقلاب ها را انکار میکنند.مقاله زیر به قلم یکی از رهبران حال حاضر خیزش های منطقه یعنی راشد الغنوشی تونسی در سال 1979 نگاشته شده است.این مقاله که توسط حجت الاسلام خسروشاهی ترجمه شده است به مقایسه تفکر مبارزاتی سه رهبر بزرگ بیداری اسلامی؛شهید حسن البنا در مصر،ابوالا مودودی در پاکستان و امام خمینی(ره) در ایران میپردازد.با احترامی که غنوشی برای این رهبران قائل است ،برتری که وی در عمق افکار امام خمینی(ره) میبیند برای جماعتی که همزمان ریشه های اسلامی حرکت امروز مردم منطقه و تاثیرات شگرف انقلاب اسلامی را نادیده می انگارند،خواندنی است.متن درس آموز زیر تقدیم خوانندگان فهیم شبستان می شود:
شخصیتی آشنا که او را به خوبی نمیشناسیم!
از یک قرنواندی پیش تا عصر ما شخصیتهای برجستهای در جهان اسلام قدم به عرصه وجود نهاده و موجب اصلاحات، تحولات و تغییراتی در بخشهایی از جهان اسلام شدهاند که معروفترین و عمدهترین آنها شاید شخصیتهای زیر بودهاند:محمد احمد سودانی(سودان)شیخ شامل(قفقاز)«امیر عبد القادر»و«بن بادیس»(الجزایر)سید جمال الدین اسد آبادی(ایران)شیخ محمد عبده(مصر)، عبد الرحمن کواکبی(سوریه)«اقبال لاهوری»و«سید ابو الا علی مودودی»(پاکستان)، آیة الله کاشانی(ایران)، شهید«حسن البناء»و شهید «سید قطب»(مصر)، علال الفاسی(مغرب)ملا سعید نورسی(ترکیه)شهید محمد باقر صدر(عراق)...
نوع تفکر و سپس اقدامات اینها در دفاع از اسلام، مبارزه با استبداد داخلی نبرد با استعمار خارجی، نشر اندیشه سیاسی اسلام و یا کوشش برای ایجاد حکومت اسلامی، حداقل در منطقهای از دنیای اسلام، موجب گردید که نام این افراد در صدر جدول شخصیتهای بزرگ اسلامی قرار گیرد و بهمین دلیل هم پیروان هرکدام، القاب:«مجدد»، «مصلح»، «مرشد»، «شیخ»یا«امام»را بر آنها دادهاند.و اکنون این سؤال مطرح است که امام در این میان در چه مرحلهای از اوج قرار دارد؟
...بنظر میرسد بررسی نوع اندیشه و عمل آنها، و سپس مقایسه آن با حرکت فکری-عملی امام خمینی در عصر ما، نه تنها از عهده یک مقاله و حتی یک کتاب خارج است، بلکه اصولا، با توجه به عمق ابعاد گونهگون امام خمینی و گستردگی عملی آثار فکری، و نتایج نشر فقه سیاسی امام، در سطح جهان، بویژه پس از به بار نشستن وی به ایران، مقایسهای«ناقص»خواهد بود.
در میان شخصیتهای نامبرده، که ویژگیهایی حتی نسبت به دیگر افراد برجسته از لحاظ فکری، سیاسی، اجتماعی و عملی داشتند، و درواقع عناصر کارآمدی در ایجاد تحرک، قیام، دگرگونی و نشر اندیشه اسلامی بشمار میرفتند، هیچکدام برجستگی و خصوصیت عام امام خمینی را ندارند و بیتردید، حتی نزدیکترین شاگردان و یاران امام همه نمیتوانند در رابطه با ابعاد مختلف شخصیت امام و نقش ایشان در دنیای امروز، و سنجش آن با دیگران، به جمعبندی کامل و نهایی و منطقی برسند.بدون کوچکترین اغراقی، پس از مطالعه طولانی تاریخ حرکتها و نوع اندیشههای شخصیتهای اسلامی ذکر شده و شناخت عینی یا ذهنی نسبت به آنها و درک حضوری، عینی و دقیق امام از سال 1332 که به قم آمدم و تا به امروز، باور نم این است که همهچیز در امام فراتر از معمول انسانهای برجسته و رهبران حرکتهای اسلامی است.ابعاد گونهگون علمی امام را در:فقه، کلام، فلسفه، تفسیر، حدیث، اصول، عرفان، شعر و...و یا جنبههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی او را چگونه میتوان با بقیه افراد مورد نظر، مقایسه کرد؟نزدیک به هفتاد سال تحقیق و تدریس و تربیت شاگرد و بسط اندیشه اسلامی در تمامی زمینهها و در همه سطوح، تألیف دهها کتاب و نیم قرن مبارزه با طاغوت و اندیشههای فاسد و گسترش مبارزه ا تبعیدگاه«نجف»به سرتاسر دنیا و سپس ایجاد تحول و دگرگونی بنیادی در ایران و بسط عملی اندیشه انقلابی اسلام در دور افتادهترین نقاط جهان و بعد اداره 8 سال نبرد و رویاروئی با کلیت امپریالیسم جهانی و تمامیت ارتجاع جاهلیت جدید عربی، و سرانجام رحلت شهادتگونه و پیش از آن یک عمر کار و تلاش و مبارزه و زندان و تبعید را، چگونه میتوان با دیگران مقایسه کردو به نتیجه منطقی رسید؟...عجیب اینجاست که اینچنین شخصیتی، در میان ما بود و ما-بطور مطلق-تاکنون حتی نتوانستهایم یک شرح حال دقیق و کامل، حتی به زبان فارسی از وی برای نسل جوان ایران عرضه کنیم.چندی پیش در دیداری با مقام معظم رهبری، آیة الله خامنهای، همین موضوع مطرح شد و ایشان با تأسف گفتند:«این هم از مظلومیت امام است..شرح حال مهاتما گاندی را شخصی بنام«رومن رولان» آنهم عاشقانه، مینویسد و به همه زبانها ترجمه میشود، ولی امام آنهم با این شخصیت و عظمت، بقول شما یک شرح زندگی به زبان فارسی ندارد.».و اکنون نمیدانم که بالاخره تحقق این امر، مسئولیت کدام نهاد است؟مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام؟حوزه علمیه؟بنیاد تاریخ؟!ولی میدانم که این کار از فرد ساخته نیست و یک کار جمعی مخلصانه، باید ر این زمینه انجام گیرد.
...و سرانجام برای رهایی از این«بنبست»به رساله بررسی نهضتهای اسلامی استاد شهید مرتضی مطهری مراجعه میکنیم تا ببینیم ایشان در این زمینه چه میگوید؟«بدون تردید سلسله جنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سید جمال الدین اسد آبادی، معروف به افغانی است.او بود که بیدار سازی در کشورهای اسلامی را آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقعبینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجوئی را نشان داد...نهضت سید جمال هم فکری بود و هم اجتماعی.او میخواست زستاخیزی هم در اندیشه مسلمان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها، او در یک شهر و یک کشور و حتی در یک قاره توقف نکرد... آسیا و اروپا و افریقا را زیر پا گذاشت.در هر کشور یا گروههای مختلف در تماس بود.سید جمال الدین مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد و آخر کار هم جان خود را درهمین راه از دست داد..» 1شهید مطهری سپس به شرح اجمالی حرکت سید جمال الدین، محمد عبده، کواکبی و اقبال میپردازد و سپس به نهضت اسلامی ایران و رهبری حضرت امام خمینی میرسد، و ایشان را حسنهای که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرمود و مصداق بارز و روشن:«ان لله فی کل خلف عدولا ینغون عنه تحریف المبطلین»معرفی میکند ولی علیرغم دوازده سال فیضگیری از محضر ایشان، عارفانه به نقل شعری در مورد شمس تبریزی بسنده میکند و در آخر میگوید، پس:
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگرا (2)
وقتی استادی چون مطهری، با آن همه آشنایی و شناخت و شاگردی و درک فیض حضور در اینجا «قلم میشکند»، نگارنده نیز، علیرغم سالیان دراز تلمذ در محضر امام در قم، بیتردید باید به نقل «حدیث دیگران»بپردازم.پس همانطور که اشاره شد، ارزیابی تکتک نکات و نطاق مورد اشاره به یقین در چهارچوب یک مقاله عملی نیست...و تحلیل و بررسی من، شاید بخاطر ارادت قلبی و قدیمی نسبت به حضرت امام و شاگردی و تلمذ و همسایگی دیوار به دیوار-در دوران اقامت امام در قم و در یخچال قاضی-علیرغم شناخت عینی و دقیق، رهبجایی نخواهد برد و با اینکه امروز دیگر امام در میان ما نیست و نقل باورهای شخصی من درباره ایشان، نمیتواند حمل بر مصلحتاندیشی یا چیز دیگر بشود، اما بی شک«غلو آمیز»تلقی خواهد شد و این خود دلیل دیگری میشود که این سخن را بگذاریم بر وقتی دگر...و سر دلبران را از حدیث دیگران برای شما ترجمه کنیم.
راشد الغنوشی
...مقالهای تحت عنوان:«قادة الحرکة الاسلامیة المعاصره»بقلم برادر گرامی، شیخ راشد الغنوشی، در تاریخ جمادی الاول 1299 ه-آوریلن 1979 م-در مجله«المعرفة»ارگان رسمی حرکت اسلامی تونس منتشر شد، و سپس در مجموعه مقالات وی، چاپ پاریس-1984 م-نقل گردید که در این مقاله وی به ارزیابی فهرستوار سه گرایش عمده در حرکت اسلامی معاصر، پرداخته است و در جمعبندی نهایی آن روشن میشود که روش امام درباروری حرکت اسلامی ایران، بر دیگر روشها، برتری داشته است.و برای پیروزی انقلاب، راهی جز این، نیست.برادر راشد الغنوشی که همچنان رهبری حرکت انجاه اسلامی تونس را بعهده دارد پس از نشر این مقاله، و چند بحث دیگر درباره انقلاب اسلامی ایران، تحت تعقیب پلیس فاشیست«بورقیبه»نوکر استعمار، قرار گرفت و سالیان دراز در زندان ماند و در آخرین محاکمه نمایشی، باز به اتهام«همکاری با ایران»!، در دو سال قبل تا پای چوبهدار رفت ولی بر سر دار نرفت...و اکنون هم در تبعید بسر میبرد.مطالعه بحث فشرده و منصفانه وی، نشان خواهد داد که چرا ارتجاع عرب و امپریالیسم جهانی کینه عمیقی نسبت به شیخ راشدها دارند...
سید هادی خسروشاهی
ضرورت تحدید
انسان هموره برای شناخت هویت و تبیین شیوه زندگی خود، برای انجام رسالت خلافت الهی، نیازمند رهنمودهای پیامبران بوده و بهمین دلیل پیامهای الهی، توسط آنان، بر بشریت نازل شده است، تا آنکه آیه«اکمال دین»: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»نازل گردید.این آیه بطور صریح اعلام میدارد که انسان به مرحلهای از رشد رسیده است که میتواند قانون پویای الهی را که خداوند برای اداره زندگی بشر فروفرستاده است، درک کند و در سیر این طریق، دیگر نیازی ندارد که در کنارش، هادی دیگری ماشین زندگی وی را به حرکت درآورد.اما انسان در سیر تکاملی خود با موانعی همچون جهل در رابطه با قانون پویای الهی و یا ناآشنایی نسبت به شیوه اجرا با پیچیدگیهای جدیدی روبرو شد و بهمین دلیل ضرورت نیاز به شخصیتهای برجستهای احساس گردید که بتوانند حقیقت قانون الهی را تبیین کنند و اوهام و پندارهای ناقص بشری را از پیرامون آن بزدایند و در پرتو آن و با الهام از نصوص قطعی و اهداف والای قانون الهی، مشکلاتی را که در راه انسان پدید میآید، از میان بردارند و پویایی آن را نگهدارند و پیوند میان امور متحول زمان و احکام ثابت قرآن را حفظ نمایند که در این صورت قرآن برای همیشه قادر خواهد بود که بشریت را در راه حق و عدل و نیکی سوق دهد و هدایت نماید.
اسلام جاودانه
بیتردید جاودانگی اسلام و بقای امت آن به دو عامل اساسی بستگی دارد:
الف:جوهر و ماهیت اسلام با فطرت و طبیعت آدمی هماهنگی دارد و میتواند هرگونه نیاز انسان را، همگام با آخرین مراحل تکاملی وی، بر آورده سازد.
ب:خداوند متعال مردان شایسته و نیرومندی را که وارثان بحق پیامبران هستند. 3
به امت اسلامی، ارزانی داشته است، این بزرگان وظیفه مهم پاکسازی دین از پیرایشهای ساختگی را بعهده دارند و راههای مبتنی بر اصول اسلامی را برای حل مشکلات هر عصری ارائه میدهند.
دگرگونی مهم
پیامبر اسلام(ص)نظام و دولتی را بهوجود آورد که تبلور راستین اصول اسلامی در عدالت و آزادی و استقلال بود.این سیستم پس از رحلت پیامبر، به دست اصحابش استمرار یافت و بدین ترتیب بشریت، آرزوها و آمال خود را در این نظام تحققیافته دید.و از اینرو مردم، گروه گروه به دین خدا پیوستند، ولی پیدایش جنگلهای اهل ارتداد، زیانهای جبران ناپذیری در صفوف یاران پیامبر(ص)بوجود آورد.تا آنجا که«مولانا ابو الا علی مودودی»بحق آن را«انقلاب خطرناکی در مجرای تاریخ اسلامی» مینامد که موجب شد تعداد مسلمانان نمونه که رفتار و کردارشان یکی بود، کاهش یابد و در مقابل رقم علاقمندان شیفته به اصول اسلام که از لحاظ روشها یا حتی عقاید، انطباق کلی با روش اسلام نداشتند، افزایش یابد و این پدیده، دگرگونی خطرناکی را در تاریخ اسلامی بوجود آورد و آن تغییر سیستم خلافت اسلامی به رژیم «ملوکیت»-پادشاهی-بود.با پدیدار شدن این دگرگونی، نخستینبدبختی آن به بارنشست، و آن جدایی دین از سیاست بود.تا آنجا که به قول«ابن خلدون» 4 از نظام خلافت چیزی جز پوسته آن نماند و سپس استعمار نو آمد تا همین پوسته-خلافت عثمانی- را نیز متلاشی کند و در جهان اسلام، رژیمهای سکولاریست و سوسیالیست و یا سیستمی به ظاهر همراه با قانون اساسی اسلامی!بوجود آیند!ضربه سقوط خلافت:سقوط خلافت و یورش قبلی و بعدی استعمار، احساسات مردم مسلمان را سخت آزرده کرد، ولی همین امر مسلمانان را از خواب غفلت بیدار نمود و آرامش ساختگی آنان را برهم زد که بهرحال«از بهترین امتهایی بودند که در میان مردم پدید آمدهاند»!
سرگشتگی و ارزیابیهای گوناگون
هجوم فرهنگی مبشران مسیحی در کنار سلطه استعمال میرفت تا فرهنگ اسلامی را از ریشه و بن برکند و نسل دیگری از مسلمانان را با روشهای استعماری، پرورش دهد و این، ضربه قبلی را در احساس و درک مسلمانان تکمیل کرد و در چنین شرایطی، مطرح شدن این سؤال که«چرا مسلمانان عقب مانده و دیگران به پیشرفت رسیدهاند»جای تعجب ندارد.البته پاسخ به این سؤال به دو شکل متناقض جهان اسلام را همچنان به دو اردوگاه ناهمگون و ناسازگار با یکدیگر تقسیم کرده است.
پاسخ اول:مشکل عقبماندگی مسلمانان به جوهر و هویت اسلام بازمیگردد و به همین دلیل باید این هویت را آنچنان دگرگون ساخت که با تمدن غرب همراه گردد!او در چنین شرایطی است که مسلمانان به کاروان ملل پیشرفته میپیوندند...مارکسیستها در پاسخ به این سؤال کار را به جایی رساندهاند که میگویند:«باید بطور کلی از اسلام صرفنظر کرد»، به این ترتیب لیبرالیسم«طه حسین»مقدمهای بر مارکسیسم«لطفی الخولی»و«عبد الله الغروری» گردید!
پاسخ دوم:مشکل عقبماندگی تنها در خود مسلمانان است و نه در اسلام، زیرا از آن هنگام که مسلمانان از هویت راستین و نخستینی اسلام دور شدند، دچار عقبماندگی و انحطاط گردیدند. برای رفع این نقیصه بایدبه حرکت تجدید پرداخت، آنسان که غبار انحطاط را از چهره اسلام بزداید و در این صورت پویایی توان رهبری آن برای ایجاد نه تنها جامعه اسلامی پیشرو، بلکه پیشروتر از دیگران را از نو بدست خواهد آورد.
اگر گرایش نخستین، در مجموع در جنبشهای ملی و ناسیونالیستی و سوسیالیستی تبلور یافت که دیدههای و اندیشههای خود را از غرب سرمایهداری یا سوسیالیستی وام گرفتهاند و همینها در مرحله پس از استقلال کشورهای اسلامی بر آن حکومت راندهاند و سپس در ایجاد یک نهضت در جهان اسلام بطور آشکار شکست خوردند، و حتی رهبری آنان هرچه بیشتر به غرب وابسته شدند و به ورطه شکستهای اقتصادی و نظامی سقوط کرده و روشهای دیکتاتوری وحشیانه در پیش گرفتند.گرایش دوم نخست در سخنان شعارگونه اندیشمنان و دانشمندان تجدید طلب مانند سید جمال الدین و اقبال و مصطفی صبری و سنوسی و بنبادیس نمایان گردید.سرانجام این جریانات در سه گرایش بزرگ ادغام شدند، که در این بررسی بدانها خواهیم پرداخت زیرا که جریانهای دیگر یا چندان شناخته شده نیستند که بدان بپردازیم بویژه که این *عنوان کتابی است به عربی، تألیف امیر شکیب ارسلان.جریانات از چهارچوب منطقهای خارج شده و ابعادی گسترده در سطح جهانی یافتهاند و یا اینکه خط کلی این جریانات در روند تجدید اندیشه اسلامی است، ولی برداشتهای آنان، ابعاد دیگری یافته است و آن خلق و ایجاد بنیادی از نو میباشند.
البته میدانیم تاهنگامی که دولت اسلامی و لو در شکل غیر مترقی خود، حاکمیت داشته است وظیفه تجدید، تنها محدود به اصلاح و ترمیم و یادآوری انحرافات و نفی بدعتها در جامعه اسلامی خواهد بود(مانند عملکرد ابن حزم، ابن تیمیه)! ولی آنگاه که بنیاد نظام به طور کلی سقوط کرد و حاکمیت اسلام بطور مطلق از بین رفت، دیگر روشهای اصلاحطلبانه نمیتواند کارساز باشد. بلکه باید به احیاء و سازماندهی جدید پرداخت.امروز آنچه که ما در جهان اسلام میبینمیم، تجدیدی از این نوع است.زیرا جامعه سنتی اسلامی از هر فروپاشیده و دوران تمدن جدید اسلامی آغاز شده است.در واقع، در اینجا ما فقط به سه جریان بزرگ:اخوان المسلمین، جماعت اسلامی پاکستان و حرکت اسلامی ایران میپردازیم و اصول و اهداف و شیوههای مشترک آنها را مورد بررسی قرار میدهیم:
یادآوری:
آشکارا باید بگویم:من درباره طرح این مسأله بسیار اندیشیدهام و علیرغم ضرورت آن، به دلایلی در مطرح کردن آن تا به امروز تردید داشتهام:
1-احتمال اینکه این موضوع حساسیتهایی را برانگیزد!زیاد است.
2-همانطور که استاد«فتحی یکن»بحق دریافته«تاریخ حرکت اسلامی معاصر در هر زمینه و سطحی، مالا مال از تجربههاست ولی تاکنون بدون ارزیابی و حتی ثبت و نگارش چگونگی آن، باقیمانده است و این پدیده، در رابطه با حرکت نیرومندی که میخواهد زمام رهبری مسلمانان را در سختترین مراحل تاریخی آن در دست بگیرد، پذیرفتنی نیست...» 5
3-در ارزیابی بزرگ مردان و علمای برجسته و مجاهد که من تنها یکی از شاگردان کوچک آنان هستم احساس ناتوانی میکنم!...
اما به هرحال به شدت علاقمندم که این موضوع را مطرح کنم، زیرا که در بسیاری از افراد تکاندیشی و پریشانفکری آنچنان رسوخ پیدا کرده که فکر میکنند گرایشهای اسلامی در کل حرکت اسلامی معاصر، بجایی رسیده که گویی این حرکتها، هر کدام گروه مستقل و جداگانه هستند و هیچگونه رابطه و پیوندی در روشها، اهداف و برنامهها، بین آنها وجود ندارد و این امر به آن مرحله از خطر رسیده است که برخی کسان، چه با حسن نیت و چه از روی شتابزدگی و بیمایگی، داوریهای ناپختهای نموده و با بیان احکام قاطع!چهره واقعی این جریانات را در بستر حرکت اسلامی معاصر، وارونه کرده و با شتاب میگویند که فلان نهضت به این دلیل پیروز شد و آن جنبش به این دلیل شکست خورد!درحالی که واقعیتها چیز دیگری است...بنابراین، ارزیابی کارکرد اسلامی و تجربههای آن، در سیر تکاملی حرکت یک ضرورت حتمی است و به هرحال علیرغم کاستی توشه خود، به شناساندن این سه جریان عمده میپردازم.
اصطلاح حرکت اسلامی معاصر
ذیل این عنوان و از میان گرایشهای متعدد اسلامی ما به سه جریان میپردازیم که حلقه میانوند آنها بدین قرار است:
درک فراگیر آنها نسبت به اسلام و داشتنمواضع انقلابی در برپایی یک جامعه اسلامی براساس تشکیلاتی خاص که در راه ایجاد«دولت اسلامی»میکوشد.این ویژگیها بطور عمده در سه جریان ذیل دیده میشود:
اخوان المسلمین مصر،
جماعت اسلامی پاکستان
حرکت امام خمینی در ایران.
جریانات اسلامی دیگر یا به گونهای پیرو یکی از این سه گرایش هستند و یا آنکه هنوز فقط به بررسی جزئیاتی از مسائل اسلامی میپردازند و یا آنکه عملکرد آنها فقط در چهارچوب دعوت، وعظ و ارشاد، آموزش فقه و ذکر، محدود است!
نقاط مشترک عمده
*درک فراگیر از اسلام:در این سه گرایش اسلام به مثابه یک کل به هم پیوسته شناخته میشود و بنابراین برداشت، عقیده و شریعت و عبادت، مجموعهای متکامل و بهم پیوستهای است و بهمین دلیل اختلافی میان دین و سیاست و دولت نمیتواند وجود داشته باشد.از میان منابع منتشر شده و فراوان این سه گرایش به نقل یکی از متون امام خمینی اکتفا میکنیم، چرا که اندیشه امام خمینی در میان ما کمتر شناخته شده است:
«محدود شمدرن وظایف فقها و علمای دینی به مراسم عبادی و بیان احکام و شرایط آن، و درباره فقط طهارت و نجاست و دعا!از بقایای اندیشههای مسموم استعماری است قاتلهم اللّه انی یؤفکون!نخستین وظیفه فقیه آگاه از احکام شریعت اسلامی، قیام برای برتری«کلمة اللّه»در روی زمین و جهاد پیگیر برای پاکسازی زمین از لوث وجود دشمنان خداوند است.حقیقت اسلام را به مردم بشناسانید تا نسل جوان فکر نکند که علما در گوشههای نجف و قم با جدایی دین از سیاست موافقند و کاری جز بررسی مسائل حیض و نفاس ندارند و با سیاستکاری ندارند بلکه مبارزه سیاسی یک وظیفه شرعی است.» 6
از نتایج درک فراگیر از اسلام تلاش برای برپایی دولت اسلامی است.هر سه گرایش تلاش وسیع و بزرگی را در راه تحقق این هدف انجام دادهاند و به گفته«حسن البناء»در رساله«المؤتمر الخامس»تا آن هنگام که چنین سیستمی برقرار نشده همه مسلمانان گنهکارند.براساس این درک فراگیر همه مسلمانان کیان واحدی را تشکیل میدهند و هویت واحدی دارند که حوادث بیشمار زمان، آنان را از هم جدا کرده و باید اسلام را به عنوان یک سیستم جهانی مطرح کرد.یکی از وابستگان نزدیک امام خمینی میگوید:«ایران مبارزات انقلابی خود را تا آزادی کامل همه سرزمینهای اسلامی و افراشته شدن پرچم فلسطین در کنار پرچم ما ادامه خواهد داد». 7
این نوع توجه به مسأله فلسطین و مقایسه آن، فداکاریهای اخوان در راه آزادی آن توجه و شادمانی مسلمانان جهان از پیروزی ایران اسلامی را منعکس میسازد و آنچه موجب وحشت و بیم جامعهشناسان غربی شده این است که جهان در نظر مسلمانان همچنان به«دار الحرب»و «دار الاسلام»تقسیم شده است! 8
*توجه به مسأله میهن
از دیدگاه حرکت اسلامی، میان«جهانی» فکر کردن و«میهنی»بودن، تضادی وجود ندارد. اصولا میهنی بودن، سرآغاز جهانی بودن است. توجه یک مسلمان بر اصلاح و آبادی میهن خود یک وظیفه شرعی است، چرا که به موازات پیشرفت یک گوشه از میهن بزرگ اسلامی، امکان کمک و یاریبه دیگر نقاط جان اسالم و همه مسلمانان بیشتر میشود...«جماعت اسلامی، یک گروهی که فقط هدف میهنی و ملی داشته باشد نیست، بهمین دلیل دعوت آن ویژه یک امت و یا یک میهن خاص نیست بلکه هدف آن جهانی بودن دعوت است.ولی جماعت اسلامی معتقد است که ما مسلمانان در پاکستان تا نتوانیم کشور خود را نمونهای از یک سیستم اسلامی بسازیم، نمیتوانیم این باور را در مردم دنیا بوجود بیاوریم که عقیده و مکتب ما سازنده و برتر است». 9«حسن البناء»نیز آرزو داشت که دولت اسلامی را نخست در مصر پیاده کند و از آنجا، به سراسر جهان اسلامی گسترش دهد و بهمین دلیل مبارزه اخوان بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی در کانال، چشمگیر و توأم با فداکاریهای بسیار بود و در واقع این اخوان بودند که مصر را از آخرین زنجیرهای استعمال آزاد کردند...و جماعت اسلامی در پاکستان، بیشتر از ده هزار نفر در راه حفظ استقلال و وحدت پاکستان قربانی دادند.
پس یک مسلمان، یک میهنی به تمام معناست، چرا که تنها مسلمانان استمرار بخش واقعی افتخارات و فرهنگ میهن خود هستند و کسانی که با اسلام همگام نیستند، در واقع نمیتوانند میهن دوست واقعی باشند و خود را از آثار شوم دوران استعمار، رها سازند!
*توجه به مسأله اقتصادی و اجتماعی
در راستای تحقق اندیشه فراگیر اسلامی، باید به مسأله اقتصادی و اجتماعی توجه خاصی مبذول داشت، و روی همین اصل مردان حرکت اسلامی بر ضد فقر پیکار بیامانی دارند.و در برابر اسراف و تبذیر ثروت امت مقاومت میکنند و آنان با اینکه به اصل مالکیت فردی اعتقاد دارند ولی آن را با قیودی محدود میکنند که وسیله استثمار دیگران نشود و در خدمت جامعه به کار آید:حاکم اسلامی باید برای ملت زمینه کار را فراهم سازد و وضع زندگی و رفاه آنان را سامان بخشد.از اینرو اگر درآمد فردی برای اداره زندگی او کافی نباشد و یا اصولا قادر به کار نباشد، دولت باید زندگی او را تأمین کند.بنابراین اگر«زکات»نتوانست نیاز آنان را برطرف سازد باید ثروتمندان داراییهای اضافی را به فقیران مسترد دارند.و اگر حق آنان ادا نشد میتوانند در راه احقاق آن پیکار کنند». 10درهمین راستا، رهایی از وابستگی سیاسی و اقتصادی به شرق یا غرب که آزمندانه در کمین ما نشستهاند یک ضرورت اسلامی خواهد بود.
*آزادی از فرهنگ غرب
با اینکه رجال حرکت اسلامی بهرهمند شدن از علوم و صنایع غرب را مردود نمیدانند، ولی سرسختانه با اندیشههای ما دیگرانه غرب و فرهنگ آن در نبرد هستند، بنابر اعتقاد امام خمینی فرهنگ اساس سعادت یا شقاوت ملتها است، پس اگر فرهنگ سالم نباشد جوانان تربیت شده در آن فرهنگ مفسد بار میآیند، فرهنگ استعماری جوانانی به میهن اسلامی میدهد که همواره پذیرش استعمار را دارند، این فرهنگ از سلاح جباران نیز خطرناکتر است، امروز فرهنگ ما استعماری است و در دست صلحانیست». 11
*کمال اسلامی و قابلیت اجرائی آن
مودودی میگوید:«اسلام صلاحیت اجرا در هر زمان و مکانی را دارا است.اسلام قابلیت خود را در گذشته به اثبات رسانده و امروزه نیز همان شایستگی را دارد و تا ابد نیز چنین خواهد بود. ولی باید ملتی به پاخیزد و آن را پیاده کند». 12
پس این حرکت اسلامی با هر اقدامی در راستای کم و زیاد کردن اصول شریعت اسلام مخالف است.امام خمینی میگوید:«اگر کشورهای اسلامی به جای تکیه بر شرق و غرب به اسلام و امکانات خود تکیه میکردند و از تعالیم رهائی بخش قرآن پیروی مینمودند، امروزه اسیر صهیونیستها نمیشدند.» 13
*بنیادگرایی
منظور ما از بنیادگرایی بهرهوری از اصول اسلام است بیآنکه نسبت به اندیشهها و بینشهای پیدا شده در تاریخ اسلام تعصبی خاص داشته باشیم.اصل آن است که در قرآن و سنت آمده و در دوران خلافت به آن عمل شده است. «حسن البناء»میگوید:«میتوان به آسانی گفت که اخوان المسلمین یک دعوت بنیادگرایانه است و خواستار برگشت به اسلام براساس قرآن و سنت پیامبر هستند». 14خبرنگار روزنامه«لوموند»از امام خمینی درباره چگونگی دولت اسلامی پرسید و او در پاسخ گفت:«اصل اساس برای ما عملکرد دوران پیامبر و امام علی است». 15و بازمیگوید:«ما میخواهیم که حکومت اسلامی را مطابق اصول اسلامی، آنطور که بر پیامبر نازل شده است، برقرار سازیم و در نزد ما، شیعه و سنی فرقی ندارد چرا که این مذاهب در زمان پیامبر وجود نداشتهاند».(مجله الامان/شماره 5)از ضروریات این بنیادگرایی جنگ با عقاید و آرای باطل و خرافات بیپایه است که گاهی موجب میشود فرزندان حرکت اسلامی به«وهابیگری»! مقدم شوند.همین باعث شد که امام خمینی آنانی که کاری جز تهمت زدن و پرداختن به جزئیات ندارند، به شدت محکوم کرده و اعلام کند:«.... دستهای ناشناخته شدهای میکوشند پیرامون مسائل دست دوم هیاهو راه بیاندازند و فرصتهای گرانبهایی را با تهمت زدن به این و آن تلف کنند. گاهی میگویند فلانی کافر و یا فلانی مرتد است و یا فلان شخص وهابی شده است!«. 16و یکی از شخصیتهای اسلامی در بیانیهای میگوید:«انقلاب اسلامی ایران همگانی و فوق مسائل فرقهای و مذهبی است». 17
البته بنیادگرایی در دیدگاه به مفهومی که در نزد بعضیها هست، -یعنی بر ضد مذاهب فقهی یا کلامی-نیست که این موجب فروپاشی وحدت و کیان امت است.بلکه مفهوم آن از دیدگاه ما عبارت است از:
الف:تلاش برای شناخت احکام خدا از قرآن و سنت در حدود قدرت.
ب:دوری از تعصب مذهبی تا آنجا که دعوت به فلان مذهب جایگزین دعوت به اسلام نشود!.
ج:گذشت و اغماض در نقاط اختلاف و اعتقاد به اینکه«برادری اسلامی»برفراز همه اختلافات جزیی است.نکته دیگری که میتوان بر اینها افزود، این است که بنیادگرایی یعنی گردآمدن مسلمانان پیرامون حقایق دینی و دور نمودن اختلافات و متحد کردن صفوف و همکاری مشترک و چشمپوشی از اختلافات، براساس قاعده طلائی:«درآنچه که وحدت نظر
داریم همکاری و تعاون میکنیم و در آنچه که اختلاف داریم یکدیگر را معذور میداریم«
*توکل به خداوند
حرکت اسلامی بر این باور است که برای رسیدن به هدف باید از ابزار و وسائل لازم استفاده کرد و در عین حال باید معتقد بود که تنها با اراده الهی به نتیجه مطلوب خواهیم رسید.امام خمینی در تحریک دولتهای اسلامی در جنگ رمضان، برای بسیج همه نیروها بر ضد صهیونیسم میگوید:«وظیفه همه دولتهای اسلامی بهویژه حکومتهای عربی است که پس از توکل بر خداوند، و قدرت لا یزال او همه نیروهای خود را بسیج کنند«. 18
*مردمی بودن
حرکت اسلامی، جنبش یک گروه خاص از مردم نیست، بلکه وجدان جوشان ملت و ریشههای انقلابی آن است.از اینرو حرکت اسلامی نبرد طبقاتی را مردود میشناسد و بر این باور است که تنها اسلام میتواند اشکال گوناگون ستم و استثمار را از جامعه ریشهکن سازد، ولی در هر جامعهای که اسلام بطور کامل پیاده نشود، اختلافات طبقاتی بوجود خواهد آمد.و در این شرایط حرکت اسلامی در کنار فقیران و ستمدیدگان خواهد بود.همانطور که پیامبر(ص)عمل کرد.. یعنی به آن هنگام که ثروتمندان نمیخواستند با فقیران همنشین باشند، او به امر خداوند، خود را در کنار آنان قرار میداد:«و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداوة و العشی.یردون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینة الحیاة الدنیا» 19 و«عبس و تولی آن جاءه الاعمی». 20 و خود پیامبر گفت: «اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین.» 21
حرکت اسلامی معاصر توانست اسلام را تا حدودی از چنگال طبقه حاکم رهایی بخشد: و اسلام روزبه روز و در بیشتر از یک کشور بجای آنکه در اختیار حاکمیت باشد در خدمت ملت قرار میگیرد.و رویدادهای ایران نشان داد که اسلام به تودههای مردم تعلق دارد. اسلام رسمی در سالهای پیش در دست ارتجاع عرب و به عنوان ابزاری برای شکستن وحدت ملت و وابستگی اقتصادی و اجتماعی به کار میرفت ولی همین تودهها از اسلام در مفهوم واقعی آن که نیرویی بر ضد ظلم است، به مثابه یک پیوند محکم در تمدن و فرهنگ استفاده کردند و در ایران پدیدهای ظهور کرد که باید گفت: یکی از مهمترین پدیدهها در رابطه با نهضتهای آزادیبخش در کل منطقه است و آن آزادی اسلام از فشار حاکمیتها است که از آن برضد حرکتهای مردمی سوء استفاده میکردند». 22
موفقیت حرکت اسلامی در مصر نیز بر این امر بود که توانست آمال مصریان را در شکستن زنجیر استعمار انگلیس و نفی حاکمیت صهیونیستها و استمرار مبارزه برای بازگرداندن سرزمینهای غصب شده، در اسلام متبلور سازد و به همین دلیل هم توانست در برابر سرکوبگری مزدوران شرق و غرب مقاومت کرده و به نبرد خود ادامه دهد...امام خمینی نیز که توانست نیروهای میلیونی تودههای مردم را در وصول به آزادی و عدالت و استقلال، متحد سازد و همه مردم نیز رهبری وی را با جان و دل و تا پای مرگ، پذیرفتند و با شعار:یا مرگ یا خمینی، به مبارزه برخاستند و یا اینکه توانست همه گروهها و احزاب مخالف و تقریبا تمامی روحانیت و علمای دین را پیرامون خود گردآورد، در واقع توانست نشان دهد که آرزوهای آنان در رسیدن به آزادی و استقلال فقط در پرتو اسلام امکانپذیر است و بس.
«مودودی»نیز به همین ترتیب در قلوب مردم پاکستان جای داشت و مسأله وصول به آزادی و استقلال و عزت را برای ملت پاکستان مطرح ساخت و مردم نیز همراه او به میدان آمدند و علیرغم همه دشواریها و توطئهها و حتی کودتاها با همه توان و قدرت خود، در برابر نیروهای مخالف مقاومت ورزیدند، فداکاری کردند و قربانی دادند...امروز باید کارسترگی را که در راههایی اسلام از شر حاکمیتهای استبدادی و ارتجاعی لازم است، انجام داد و اجازه نداد که آنها از«اسلام رسمی»!در راه تخدیر تودهها سوء استفاده کنند و در میان مردم جهان که خواستار عدالت و آزادی و زندگی همراه با آرامش هستند، چنین وانمود نماید که پذیرش اسلام، رابطهای با وابستگی به شرق یا غرب دارد!«مبارزه با کمونیسم یا سرمایهداری، در پناه رژیمهای موجود و حاکمیتهای مزدور فعلی، بر اسلام رنگ سیاسی-اجتماعی-اخلاقی غیرواقعی میدهد و در میان تودههای محروم و نسلهای شکوفای آینده، بیرمق میسازد!باید میان اسلام و نیازهای واقعی و آرزوهای مشروع تودهها، رابطه تنگاتنگی برقرار سازیم، بهطوری که ملل مسلمان از این پیوند برخود ببالند و احساس غرور کنند و در درون خود بیابند که مبارزه آنها در راه اسلام با نبرد آنها در راه زندگی بهتر و برآوردن آرزوها و نیازهای طبیعی خود، هماهنگی دارد». 23
پس هیچ حرکتی در هیچ جامعهای به پیروزی نمیرسد اگر آنکه امیدها، آرزوها و دردهای مردم، در آن حرکت تبلور یابد، هر نهضت اسلامی هم که به پیروزی رسید، بهمین دلیل پیروز شد، یعنی پرچمدار واقع مبارزه با دشمنان مردم شد و نبرد آشتی ناپذیری را بر ضد دشمنان تجاوزگر داخلی و خارجی رهبری کرد.اگر در تاریخ میبینیم که اسلام دورانی چند از صحنه جامعه بدور مانده در واقع دلیل عمده آن این بوده است که متولیان آن!نسبت به مسائل اساسی و حیاتی مردم موضعگیری درستی نداشته و یا آنکه از یک موضع نیرومند برخوردار نبودهاند.
از اینرو، حرکت اسلامی نباید موضع تردیدآمیز و سازشکارانه در برنامه خود، بطور مطلق، داشته باشد، بلکه باید با مسائل مردم، همصدا و همآهنگ باشد و در کنار تودهها بر خداوند توکل کند تا پیروز گردد:«انقلاب اسلامی ایران، مردمی خالص بود، هرگز از هیچ دوت و یا حکومتی بیگانه، کوچکترین یاری و کمک مادی را نپذیرفت.» 24
*سازماندهی و تشکلیلات
سازماندهی و تشکیلات از عوامل بنیادین حرکت اسلامی معاصر به ویژه در دنیای اهل سنت است.مسلمانان سنی، همواره خود را در پناه نظام خلافت اسلامی آسوده مییافتهاند و ضرورتی برای قیام بر ضد«دولت اسلامی»!نمیدیدند و بهمین دلیل نهضتهای اصلاحطلبانه در تاریخ اسلام سنی، وابسته بر کارهای فردی مصلحان بود.و از آنجا که با ذهنیت:مشروع بودن حاکمیتها، با مسائل برخورد میکردند، هر نوع مظاهر فساد هم باعث زیر سئوال رفتن مشروعیت کل نظام نمی شد.بلکه آن را پدیدهای قابل اصلاح!، در کنار حکومت-نه از خود حاکمیت-میدیدند و روی همین اصل، مصلحان سنی برای سازماندهی و تشکیلات، آنگونه که باید، اهمیت نمیدادند و ضرورتی احساس نمیکردند.با سقوط نظام خلافت و از بین رفتن مشروعیت حکومتها در اذهان، دیگر مواضع اصلاحگرایانه مصلحان، کافی بنظر نرسید، چرا که بنیاد نظام از بین رفته بود و با ظاهرسازی و نقش و نگار، نمیشد که ایوان حکومت را مرمت کرد و بر سرپا نگهداشت!شاید در میان اهل سنت نخستین کسی که بر ضرورت ایجاد تشکیلات توجه کرد و آن را با مسأله تشکیل نظام اسلامی پیوند داد«شیخ حسن البناء»بود.البته در جهان تسنن گروههای صوفی زیادی بودند که خود را وارد کارهای تشکیلاتی نمیکرند و اصولا از مسأله سیاست و حکومت اسلامی دور بودند...در حالی که سازماندهی و تشکیلات نزد خوارج و شیعیان یک اصل بود.و آنها توانستند امر تشکیلات و کار جمعی را همواره متناسب زمان متحول سازند، تا آنجا که جزء بافتاصلی اندیشههای مردم شد و این بدان جهت بود که خوارج و شیعیان در بیشتر دورانهای تاریخی خود همواره جناح معارض نظام را تشکیل میدادند و در راستای سرنگونی آنان میکوشیدند، چون از اساس، آنها را قانونی نمیدانستند، این تفکر سبب شد که آنان صفوف خود را متشکل سازند و از اندیشههای تکروانه و فردی که در جهان تسنن و به ویژه در جهان عرب حاکم بود رهایی یابند. *
شاید در میان اهل سنت شیخ حسن البناء نخستین مصلحی باشد که اندیشه تشکیلات و سازماندهی را در چهارچوب تفکر اسلامی وسیلهای برای تحقق اهداف اسلامی قرار داد.گویا اندیشه تشکیلات به باور او شکل تکامل یافته تشکیلات سنتی تصوف(طریقت)بود.ولی او آن را دگرگون ساخت تا به صورت یک وسیله سیاسی و فرهنگی عام درآید و در محور قوانین و اساسنامهها استوار گردد.و نیز موازین و معیارهای خاصی را برای آن وضع نمود.و آن را درجهبندی کرد و هر مرتبه را نامی نهاد و برای تصمیمگیریها هم شیوههایی برگزید.مولانا مودودی در کنگره تأسیس جماعت اسلامی در سال 1941 م ماهیت، هدف شیوه و میزان قبول و یا رد عضویت در آن و همچنین چگونگی تصمیمگیریها را مشخص نمود.ولی حرکت اسلامی ایران از میراث فرهنگی و سیاسی خود بهره فراوان برد، بگونهای که نهادهای سیاسی نیرومندی را بوجود آورد و مردم را در یک مجموعه همبسته سیاسی و اقتصادی و تربیتی جای داد و همگان برتری و رهبری امام را پذیرفتند.این میراث سیاسی از عوامل اصلی پیروزی انقلاب اسلامی ایران گردید زیرا انقلاب از نهادهای خودجوش، همچون حسینیهها و مساجد و زیر نظر روحانیت، و عاظ و پیشنمازان مساجد حرکت نمود و امام خمینی در احیاء و تجدید این نهادها و تغذیه سیاسی و بسیجهمگانی آنها برای تحقق هدف واحد اسلامی تلاش نمود و توانست میان آنها و جوانان انقلابی مسلمان که توسط گروهی از نویسندگان انقلابی با اسلام آشنا شده بودند پیوند برقرار کند.بعضی از این نویسندگان با اینکه تحصیل کرده غرب بودند ولی در فرهنگی آن حل نشده بودند.تمام اینان نقش بزرگی در پیوند شریعت اسلام با مبارزات ضد استبدادی- ضد استثماری و رهاندن غربزدگان از حاکمیت اندیشههای الحادی غرب بعهده داشتند. برجستهترین این افراد دکتر علی شریعتی بود که سرانجام بدست مزدوران شاه به شهادت رسید.امام خمینی در بخشی از پیام خود به جوانان ایرانی میگوید:«به ضرورت ایجاد حکومت *ابن خلدون در تفسیر«اندیشه فردی»در نزد عرب، آن را به«بدوی»بودن پیوند میدهد ولی به نقش«عامل سیاسی»اشاره نمیکند و در غیر این صورت«روح اجتماعی»در نزد شیعیان عرب، چگونه توجیه میتوان کرد؟!اسلامی و اتحاد و یکپارچگی مسلمانان توجه داشته باشید صفوف خود را متشکلتر سازید. کادرها و آگاهان مسلمانان باید ادارهکننده این انقلاب باشند و روابط تشکیلاتی را بوجود آورند». 25چنین بنظر میرسد که پیروزی انقلاب مرهون سازماندهی و تشکیلات پنهانی بود که رهبری مردم را بعهده داشت و بین رهبری و مردم، پیوند ناگسستنی ایجاد کرده بود.امام خمینی در یکی از نامههای خود مینویسد:«...در پایان به یک نکته مهم باید اشاره کنم و آن اینکه:باید اشخاصی که کارها را اداره میکنند و مسئولیتها را پذیرفته و مشغول کار هستند، از صحنه ظاهری دور باشند و اجازه ندهند که شناخته شوند.آنها باید از تجربههای پیشین استفاده کنند و با دقت تمام، در سایه اسلام به کار و کوشش بپرازند و از افرادی که صددرصد مورد اعتماد نیستند، بپرهیزند». 26شاید امروز آنچه که«کمیتههای امام»نامیده میشود و مسئولیت نگهبانی از نظام و انقلاب را بعهده دارند و در مقابل دشمنان انقلاب، از چپ و راست، میایستند و ایادی رژیم سابق را تعقیب میکنند، بخشی از همان تشکیلات زیرزمینی امام هستند.همانطور که امام خمینی تشکیلات پنهانی داشت شیخ حسن البناء نیز یک سازمان سری بوجود آورده بود.ولی مودودی به آشکار، پنهان کاری را رد میکند و بشدت از آن پرهیز دارد، در بند چهارم از برنامه جماعت اسلامی پاکستان آمده است:در مبارزه به منظور رسیدن به هدف مانند سایر حرکتهای مخفی نباید مبنی بر فعالیت زیرزمینی باشد، بلکه باید هرکاری را به آشکار و در روز روشن انجام داد. 27
شاید بتوان گفت که اختلاف نظر در این امر، به اختلاف در شرایط و محیط بستگی دارد!.و بهر حال خواه تشکیلات مخفی باشد و یا علنی، اگر در راستای ارزشهای اسلامی قرار بگیرد از سقوط در دره کارهای ضداخلاقی و ضدمعنوی جلوگیری میکند و نمیگذارد به کارهای جنایتکارانهای چون دزدی، تجاوز و ترور متوسل شود.
خصلتهای ذاتی
تا اینجا ما به بررسی مشروح زمینههای مشترک که سه گرایش عمده حرکت اسلامی معاصر پرداختیم.حال بیمناسبت نخواهد بود که به ویژگیهای خاص هر یک از گرایشها اشاره کنیم که البته بنظر ما همه آنها ریشه در اسلام دارند، ولی از طبیعت زندگی پیدایش تفرع حتی در یک مجموعه واحد است.و روی این اصل اگر در چهارچوب این حرکتها ویژگیهائی هم دیده میشود باید پیشاپیش گفت که فراگیری بینش و اصل بودن اسلام درهمه این حرکتهای اسلامی معاصر، چیزی است که قابل انکار نیست و همین اصل مشترک، بر هر چیز دیگری برتری دارد.
1-سازمان اخوان المسلمین
بارزترین عنصر تشکیلدهنده هویت اخوان معنویت عمیق و انضباط آهنین آنان است.شیخ حسن البناء قبل از هرچیزی مرشد و مبلغی با قدرت سازماندهی فوقالعاده بود.بافت فرهنگی و نخستین محیط تربیتی و دوران وی، که دوران تشکیلات بود، نقش عمدهای در تکوین شخصیت او داشت.شیخ حسن البناء بیداری و آگاهی را به جهان تسنن بازگرداند و آنان را در مورد عدم حضور احکام و قوانین اسلام در جامعه آگاه نمود و سپس شیوههای تحقق شریعت در جامعه را نشانشهید، شیخ حسن البناءداد.ولی شرایط تاریخی عصر او اقتضای تحقق این ایده را نداشت. 28 و ظاهرا نیاز به وجود دید روشنتری نسبت به رخدادها داشت که آن را استاد«نبیه عبدربه»تاکتیک حرکت مینامد. 29در یک مسأله استراتژیک، سیاسی، مانن تشکیل حکومت و ایجاد دولت، چگونه میتوان پذیرفت که موضوع در اندیشه بستر حرکت، بلکه در ذهن همه توده مردم مبهم و ناشناخته بماند؟بیشک باید مردم موضع اسلام را در رابطه با حاکمیت موجود، بدانند و راه تغییر و دگرگونی را بشناسند وگرنه موضعگیری صحیح آنها-بطور مشخص و قبل از همه اعضاء حرکت-با اشکال روبرو خواهد شد و نیروهای لازم، آمادگی بسیج و عمل را نخواهند یافت.شیخ حسن البناء در انتخابات شرکت نمود و باور داشت که سیستم پارلمانی موفقتآمیز خواهد بود.ولی رژیم به او امکان عمل و فعالیت و حضور در مجلس را نداد و نتوانست به پارلمان برود و همین امر خشم مردم را برانگیخت و آنها اعتراض خود را با برپا کردن تظاهرات پرشکوه، در حالیکه شعار میدادند:«ای بنا!بسوی پارلمان»، نشان دادند. 30 ولی ناگهان یکی از تظاهرکنندگان شعار متضادی را مطرح ساخت و فریاد زد: «پارلمان به سوی بناء!»مردم نیز بلافاصله با خشم و فریاد، این شعار را تکرار کردند.در اینجا، این سؤال همچنان بدون جواب میماند که این چه نوع رشد و آگاهی است که مردم دو شعار متناقض را، با دو روش کاملا متضاد برای تشکیل حکومت، مطرح ساختند؟بالاخره بنا بسوی پارلمان یا پارلمان بسوی وی * ؟!(*برادر راشد، با احترام از کنار این مسأله اساسی میگذرد و نمیخواهد موضوع را بیشتر باز کند و بگوید که بالأخره موضعگیری تردیدآمیز رهبری، باعث تضادها در روش حرکت و سرانجام«عدم موفقیت»در مصر گردید.-مترجم)و این در حالی که در عمق، حرکت اسلامی رژیم حاکم را به رسمیت نمیشناسد و در نزد شورای رهبری، خواستار برچیده شدن آن است!...امام خمینی به روشنی در این زمینه اندیشه خود را مطرح ساخت ولی شیخ حسن البناء تلاش کرد که از راه دمکراسی، در یک کشور ریشهدار در استبداد وارد میدان شود، در حالی که دمکراسی در این کشور، فقط ابزاری برای تخدیر تودهها است.این موضوع بنظر من همچنان مبهم است.... زیرا شواهد نشان میدهد که زمینه برای یک قیام انقلابی برضد حاکمیت، آماده و مساعد بود، ولی حسن البناء خروش انقلابی مردم مصر را مهار کرد و شاید هم او تحت تأثیر موضعگیری سنتی اهل تسنن قرار داشت که میگوید:«تجنب الفتنه» * از آشوب و غوغا بپرهیزید!ولی بهرحال نمیتوان شک داشت که حرکت شیخ حسن البناء بیم و هراس در دل استعمارگران بوجود آورد و همگام با آن، سرنوشت مولود نامشروع امپریالیسم در فلسطین-که اسرائیل نام دارد!-بخطر افتاد و بهمین دلیل از نظر آنها ضروری بود!که این حرکت سرکوب شود...«روبیر میگوید:«اگر عمر این مرد به درازا میکشید، میتوانست برای مصر بسیار ارزنده باشد» 31 او در 43 سالگی به شهادت رسید و با این حال تأثیر بسزایی در میان امت اسلامی به جای نهاد.
ب-جماعت اسلامی پاکستان
اگر ویژگیهای جماعت اسلامی را از دیدگاه مؤسس آن-مودودی-بدست بیاریم میتوانیم به آسانی به هدف برسیم.جماعت اسلامی دو مرحله را در تاریخ خود پیموده است:یک مرحله تبیین اندیشه و دیگری مرحله تشکیلات.و چون تشکیلات بیست سال پس از تبیین اندیشه بوجود آمد-مودودی در سال 1920 میلادی سر دبیر یک مجله بود و جماعت اسلامی در سال 1941 اعلم موجودیت نمود-روند حرکت جماعت اسلامی از همان آغاز مسیر روشن و خاص خود را پیمود.او هدف دعوت خود را چنین اعلام داشت:
1-ما از همه افراد بشر، بویژه مسلمانان، میخواهیم که فقط خدای یگانه را پرستش کنند.
2-ما از هرکس که اسلام را بعنوان آئین خود برگزیده میخواهیم که دین خود را تنها برای خدا بپذیرند و درون خود را از ناپاکی و نفاق پاک نموده و رفتار خود را خالص گردانند.
3-ما از همه مردم جهان میخواهیم که بر ضد روشهای حاکمیتهای موجود که در اختیار استبدادگران طاغوت است برخیزند و رهبری فکری و علمی امت را از دست طاغوتها و یاران آنها، به درآورند. 32
مولانا سید ابو الا علی مودودی
البته هر بخش از مواد فوق، دارای شرح و بسط خاصی است و مودودی برنامههای عملی خود را برای تحقق جنبههای فوق، چنین بیان می کند:بخش اول:پاکسازی اندیشهها و کاشتن *در کتاب«چرا امام شهید ترور شد؟»-لماذا اغتیل الامام الشهید-سند مهمی در این رابطه آمده است که نشان میدهد اخوان برگشت داده شده از میدان جنگ فلسطین، علیه صهیونیسم، احساس کردند که فاروق توطئه سرکوب را اجرا میکند و از شیخ حسن البناء اجازه مقاومت و مقابله فاروق را خواستند و مرحوم حسن البناء گفت:میخواهید جنگ داخلی مانند یونان راه بیافتد؟ بردباری خود را حفظ میکنیم و بخاطر خدا از خونریزی جلوگیری مینمائیم.نهالهای جدید در آن، تا راه راست اسلام، پس از آنکه پردههای جمود و ارتجاع را پس بزنیم، آشکار گردد و نیز سیستم فرهنگ و تمدن موجود را مورد نقد و بررسی قرار دهیم تا فساد و تباهی موجود در آن بر همگان روشن شود..تا بدینوسیله، سرانجام شیوه اجرای احکام اسلامی درهمه زمینههای زندگی روشن گردد و نظامی صالح همگام با تمدن و پاسخگوی همه مسائل و نیازهای زندگی انسانها، برپا شود و بدین ترتیب ما برای ایجاد انقلاب جدید و تغییر مسیر زندگی و جهت دادن به اندیشهها و ایجاد تحول سازنده در اذهان، کوشش و تلاش خود را انجام داده باشیم.بخش دوم:عضوگیری کادرهای صالح و شایسته و سازماندهی آنها در سیستمی واحد و همبسته، همراه با آموزش دادن آنها با شیوههای واقعی اسلام.
بخش سوم:کوشش برای سامان دادن به اوضاع اجتماعی که شامل همه طبقات و اصناف مردم بشود و این امر البته بستگی کامل به شرایط و امکانات ما دارد، و درهمین راستا باید کادرها را برحسب کارایی و تواناییشان تقسیم کنیم.گروهی از آنان به امور کشاورزان گروهی دیگر به کارگران، بازرگانان و صنعتگران، دانشکدهها، مدارس عالی و...رسیدگی کنند و بخشی هم بر امر مهم «تحقیق»اشتغال ورزند و هدف همه این گروهها در واقع یکی است، یعنی همه میخواهند تشتت علمی، فکری و اخلاقی را که دامنگیر امت است از میان بردارند.و در درون مردم اندیشههای راستین اسلامی و شیوههای اسلامی را پرورش دهند.و سپس راههای عملی اصلاح همه قشرهای جامعه را نشان دهند و در حل مشکلات تودهها، بیاری آنان بشتابند.بخش چهارم:اصلاح حکومت:اگر اهرم قدرت به دست صالحان مؤمن باشد، در عرض چند سال چنان دگرگونی عمده در سیستمهای آموزشی حقوق و مدیریت پدید میآورند که در اجرای روشهای سیاسی دیگر تحقق آن شاید صد سال طول بکشد...ولی این دگرگونی چگونه بوجود میآید؟در رژیمهای دموکراتیک راهی جز انتخابات نیست.از اینرو باید افکار عمومی را رشد داده و معیارهای انتخاباتی را در گزینش نمایندگان تغییر دهیم». 33
بدینترتیب جماعت اسلامی پاکستان در راه روشن خود گام نهاد و در این مسیر نیز مشکلات و سختیهای گوناگونی را پذیرا شد.تا اینکه سرانجام نور پیروزی درخشید و نظام حاکم در پاکستان اصل اجرای احکام اسلامی را از ربیع الثانی 1399 ه تصویب کرد.ولی دولت اسلامی هنوز در پاکستان پانگرفته و این موفقیت نسبی پس از عنایت خداوندی بازده میراث دمکراسی در شبه قاره هند است که آمادگی پذیرفتن رژیمهای خودکامه را ندارند و به محض روی کار آمدن مورد خشم مردم قرار میگیرند و سرنگون میشوند و در این رابطه نمونههای زیادی در هند و پاکستان رخ داده است.علاوه بر روشن بودن روش«مودودی»در بیان برنامهها و ارزیابی وی از رژیمهای پاکستان، اصولا«مودودی»رژیمهای پاکستان را که از طریق انتخابات روی کار میآمدند برسمیت میشناخته و در چهارچوب تشکیلات آن، فعالیت مینمود!ولی در درون آنها، به مبارزه میپرداخت زیرا آنها احکام الهی را اجرا نمیکردند و در یک جمله باید گفت مبارزه او«بر»رژیم نبود، بلکه «در»رژیم بود!.
ج-حرکت اسلامی ایران
حرکت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی در شرایط سیاسی ویژهای آغاز به فعالیت نمود که در مصر پیش از کودتای افسران حاکم بود...چرا که حکومت سابق ایران بظاهر پارلمانتاریست و دمکراتیک بود که در ادعامتکی به قانون اساسی و مجلس شورا بود، اما در واقع یک حکومت استبدادی-فردی بود که همه حرکتهای دمکراتیک را سرکوب میکرد.روشنفکران را به ذلت و خواری میکشانید و با روحانیون به مقابله و مبارزه میپرداخت. 34موضع امام خمینی پیش از آغاز رهبری و پس از آن درباره شاه و پدرش کاملا روشن بود.وی در سال 1941 میلادی نوشت:«احکام صادره از سوی رژیم رضاخان بیاعتبار است و باید به دور ریخته شود» 35در مورد لایحه کاپیتولاسیون که در مجلس شورا و سنا به تصویب رسید و برطبق آن لایحه، اتباع آمریکایی مقیم در ایران، نمیبایستی در دادگاههای ایرانی محاکمه شوند.امام خمینی اعلام داشت که این امر رسمیت قانونی و شرعی رژیم را بطور کلی لغو میکند.وی گفت:«دوری هیئت حاکمه از اسلام و غیر مردمی بودن آن، این بدبختیها را همراه دارد.من صریحا اعلام میدارم که این مصوبه مجلس شورا و سنا، مغایر با تعالیم اسلام و قرآن بوده و فاقد هرگونه ارزش قانونی است و نمایندگان دو مجلس سنا و شورا، نمایندگان منتخب و حقیقی مردم نیستند و بهمین دلیل رای آنان هیچگونه ارزش و اعتباری ندارد». 36و هنگامی که رژیم شاه خواست به مساجد روی آمورد و پیشنمازهای وابسته به خود را در آنها جای دهد.امام خمینی فتوی داد:«مسلمانان افراد منصوب از سوی سازمانهای فاسد دولتی و اوقاف را نباید بپذیرند.باید آنها را غیرعادل معرفی کنند و در مجالس آنان شرکت نکنند.آنان را افشا سازند، بکله آنان را طرد نموده و در مساجد آنان حضور نیابند و اصولا مساجد اوقافی را مشروعیت ندهند». 37هنگامی که حزب رستاخیز توسط شاه تأسیس شد، امام فتوی داد:«چون این حزب با آئین اسلام و مصالح مردم مسلمان ایران مخالفت دارد، نامنویسی و عضویت در آن حرام است، شرکت در آن نوعی کمک به ستمکاران و دشمنان امت محسوب میشود و علمای اسلام عضویت در این حزب را باید تحریم کنند». 38در جریان تغییر تاریخ هجری به تاریخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی!نیز امام به شدت به آن حمهل نمود و فتوی داد:این تغییر خیانت بزرگی است:«چون تاریخ شاهنشاهی بر ضد اسلام و مقدمهای بر نابودی اسلام است و بهمین دلیل، بکار بردن آن برای عموم، حرام است.استفاده از این تاریخ، نوعی دفاع از ستم و ستمکاران و دشمنی با اسلام، مکتب عدالت و آزادی است....». 39بدین ترتیب امام خمینی به افشای رژیمشاهنشاهی پرداخت و آن را نه تنها از لحاظ شرعی، بلکه از نقطه نظر قانونی نیز بیاعتبار شمرد، زیرا که متکی به آراء عمومی نبود.این روش شجاعانه امام باعث شد که مردم مسلمان ایران بر ضد حکومت طاغوت قیام کنند و البته جنبه معنوی و رهبری مذهبی امام در این موفقیتها، عامل اصلی بود، زیرا که مردم با امام بیعت کرده بودند و مخالفت با فتواهای ایشان را گناه میشمردند و البته رژیم شاه با تحقیر مردم و تجاوز به مقدسات آنان و با مسلط ساختن بیگانگان بر میهن اسلامی و با ظلم همه جانبه خود، زمینه را برای پیروزی امام آمده کرده بود و امام نیز با کیاست خاص و ضربات کوبنده، رژیم شاه را از پای درآورد و سرنوشت او را با«فرعون» یکسان ساخت:«فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة و ان کثیرا من الناس عن آیاتنا لغافلون». 40امام خمینی تمامی نیرو و توان خود را در بسیج همه امت بکار گرفت و با قدرت آن را رودرروی رژیم شاه قرار داد تا سلطه وی را درهم بریزد و یک دولت اسلامی بوجود آورد و درهمین رابطه میگوید:«ما امیدواریم که همه مردم متحد شوند، علمای دین و مجتهدین و طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها و بازرگانان و کشاورزان و سربازان و همه قشرهای مردم بر ضد این خائن خبیث متحد شوند.باید همه گروههای مردم در مبارزه با این رژیم فاسد یکصدا اقدام کنند.و اگر همه آحاد ملت متحد شوند، بدون شک میتوانند شاخ این گاو وحشی را بشکنند و افراد غیر صالح را از کار برکنار کنند.» 41بدینترتیب شخصیت امام خمینی، بمثابه رهبری عقیدتی، سیاسی و انقلابی که رنج همه زحمتکشان را بردوش دارد، جلوه میکند که در واقع تبلور آمال و آرزوهای همه ملت است و آنها را در مسیری روشن و درست هدایت میکند: سرنگونی شاه و ایجاد حکومت اسلامی.خبرنگار روزنامه«لوموند»از وی میپرسد: «شما پس از برگشت به ایران چه نقشی را بعهده خواهید گرفت»در جواب به سادگی میگوید:من سخنگوی مردم هستم و از حقوق پایمال شده آنان دفاع میکنم». 42 و سپس میافزاید:البته ما با همکاری مردم میخواهیم از سیطره ستمکاران رها شویم و خواستار برقراری یک دولت اسلامی سالم هستیم». 43امام خمینی در پیشبرد مبارزه، از رهبری نیروهای ملی و میانهرو، پیشی گرفت و در حالی که آنان خواستار«قانون اساسی»و بقای شاه بودند، وی خواستار سرنگونی کامل رژیم حاکم شد و در مقابل گروههای چپ که به نام کارگران، همواره«معامله»میکنند، خواستار اجرای عدالت اجتماعی بمفهوم کامل آن گردید و نشان داد که بحق مرد برجسته، عقیده و سیاست مرد یک انقلاب بزرگ اجتماعی است.
به همان دلیلی که خدا به خمینی توفیق داد به بقیه هم خواهد داد پس:قیام کنید
در پایان:شاید به روشنی زمینههای مثبت و مشترک هر سه جریان حرکت اسلامی معاصر را بیان کرده باشیم که بنو به خود کمکی به تبادل اندیشهها و تجربهها است و به نظر من میان مردان فکر و آموزش و رهبران سیاست و اندیشه، این تبادل یک امر ضروی است و همین امر موجب نوآوری و تکامل میگردد و تجربههای حرکت اسلامی معاصر، را غنیتر میسازد که پیروزی نهایی آن با سرنوشت کل بشر، بستگی تام و تمام دارد، زیرا که جهان بشریت، امروز تنها از جنبه اقتصادی و ثروت و اخلاق و عزت و احترام انسانی خود، مورد حمله و تجاوز قرار نگرفته، بلکه موجودیت مطلق آن در معرض خطر و نابودی است.شبح خطرناکی مرگ و نابودی و کابوس جنگ جهانی دیگر، درهمه جان سایه افکنده است و تا کی میتوان میراث ارزشمند انسانیت را در قبضه قدرت انسانهای شهوتپرست دنیای غرب رها ساخت که همه چی را فدای سود و سلطهگری و تامین شهوات خود میسازند؟نشانههای پیروزی و امید مردان خدا، در بر قراری آزادی، عدالت، برادری آرامش و حقیقت، پس از سالیان دراز از بدبختی و محرومیت، هم اکنون آشکار شده، و این تصادفی نیست که پس از فقدان دراز مدت دولت اسلامی، در آخرین سال قرن چهاردهم هجری، دولت اسلامی در ایران ظهور میکند و این در واقع تحقق بشارت پیامبر بزرگوار ما است که میفرماید:«در هر یک صد سال خداوند کسی را میفرستد که دین وی را احیا کند».
پدیدهبزرگتر، در این رابطه، دیدار گروهی از نمایندگان و رهبران حرکتهای اسلامی معاصر با امام خمینی، در ایران اسلامی است:«دیدار، منظره زیبایی از شکوه و عظمت و قدت اسلام را جلوهگر ساخته و هرگونه برتری جویی و فرقه گرایی و مذهبپرستی را از بین برد.امام خمینی به نمایندگان حرکتهای اسلامی گفت:من همواره در تبعیدگاه خود، اطمینان داشتم که پشتوانه و سرمایه ما همان پشتوانه اصلی انقلاب اسلامی در جهان یعنی تکتک مسلمانان موحد است و بی تردید جایگاه این پیروزی هم فقط ایران نیست، بلکه در هر سرزمین اسلامی هم که مردم در مقابل حاکمیت طاغوتی بایستند، تحقق خواهد یافت.اگر خداوند به خمینی توفیق داد که بر شاه پیروز شود، به هر خمینی دیگر در هر کشور اسلامی دیگر، که بر ضد شاه خود بخاطر خدا، قیام کنند، این توفیق را خواهد داد.هیئت شرکتکننده به امام خمینی تاکید کردند که حرکتهای اسلامی در هر نقطه از جهان، ر عهد خود، در خدمت به انقلاب اسلامی ایران، با تمام امکانات مادی و معنوی و بشری، وفادار خواهد ماند.نمایندگان حرکتهای شرکت کننده در این دیدار عبارت بودند از هیئتهای سازمان اخوان المسلمین، حزب رفاه ترکیه، جماعت اسلامی پاکستان، جماعت اسلامی هند، حزب ماشومی اندونزی، جماعت اسلامی فیلیپین....» 44
...و امیدی نزدیک به یقین:
در پایان باید اعتراف کنیم که مسلمانان در قرن چهاردهم هجری شکستهای تلخی را درهمه زمینهها خوردهاند ولی بیاری خدا، هرگز ناامید نشدهاند و همچنان در قبال هر نوع تجاوزی ایستادهاند و تحت رهبری حرکتهای اسلامی، به هرگونه فداکاری دست زدهاند، تا آنکه خداوند در آغاز قرن پانزدهم، طلیعه پیروزی را به آنان هدیه نموده است.و ما ایمان داریم که اگر در راه خدا هستیم همچنان به جهاد سخت خود در دفاع از ارزشها و هدفهای والای اسلامی، باید ادامه دهیم ولی این بار، بجای موضعگیری دفاعی، باید به مرحله تهاجمی گام بگذاریم تا بتوانیم جهان را از ظلمت مادیگرایی و ستم و سلطهجویی و برتریطلبی آن آزاد کنیم و دنیای نوینی را بسازیم که در آن دوری انسان از وجدان و حقیقت خود، از بین برود و علم و دین و اقتصاد و سیاست، همراه با اخلاق و دنیا همگام با آخرت و انسان در کنار برادر انسان خود، در پرتو قانون اسلام، قانون آرامش و عدل و آزادی، زندگی کنند.
و لتعلمن نبأه بعد حین
***
یادادشتها:
(1)-بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، شهید مرتضی مطهری، چاپ نهم، صدرا، ص 14 و 15.
(2)-همان مأخذ، ص 85 و 86.
(3)-حسن البناء، مواقف فی الدعوة و التربیة، عباس السیسی، دار الدعوة، ص 31.
(4)-الاسلام الیوم، ابو الا علی مودودی.
(5)-مجله«الشهاب»سال 6، شماره 20.
(6)-دروس فی الجهاد و الرفض، درباره امام خمینی.
(7)-رادیو ایران، روز 23 ربیعالاول 1399 ه-20/2/1979 م.
(8)-روزنامه لوموند، پاریس
(9)-الجماعة الاسلامیه فی سطور، چاپ لاهور، پاکستان.
(10)-حسن الهضیبی، مجله«المسلمون»سال اول، شماره 4.
(11)-دروس فی الجهاد و الرفض، ص 265 و 266.
(12)-مودودی، کتاب الاسلام الیوم.
(13)-دروس فی الجهاد و الرفض، ص 156.
(14)-حسن البناء، «رسالة المؤتمر الخامس».
(15)-روزنامه لوموند-پاریس، شماره 10344.
(16)-دروس فی الجهاد و الرفض، ص 264.
(17)-همان مأخذ، ص 181.
(18)-مجله«الاخبار»سال سوم، شماره 12.
(19)-سوره کهف، آیه 28.
(20)-سوره عبس، آیههای 1 و 2.
(21)-به نقل از کتاب بخاری.
(22)-«منهج الصلح»روزنامه النهار العربی و الدولی.
(23)-استاد عصام العطار، مجله الرائد، چاپ آلمان.
(24)-مجله الاخبار، سال 13، شماره 12.
(25)-دروس فی الجهاد و الرفض.
(26)-مأخذ سابق، صفحه 224.
(27)-«الجماعة الاسلامیه فی سطور»، چاپ لاهور، ص 9.
(28)-عبد السلام یاسین، الاسلام غدا، چاپخانه النجاح، ص 448.
(29)-مجله الشهاب، سال 6، شماره 19.
(30)-حسن البناء...تألیف عباس السیسی، ص 130.
(31)-همأن مدرک.
32-مودودی«تذکرة دعات الاسلام»، چاپ لاهور، ص 5
(33)-همان مدرک صفحه 15-20.
(34)-النهار العربی و الدولی مورخ 19/2/79.
(35)-روزنامه«السیاسی»مورخ 18/2/79.
(36)-دروس فی الجهاد و الرفض، ص 117.
(37)-همان مدرک، ص 176.
(38)-همان مدرک، ص 190-194.
(39)-همان مدرک، ص 203.
(40)-سوره یونس، آیه 92.
(41)-دروس فی الجهاد و الرفض، ص 203.
(42)-مجله الرائد، شماره 15.
(43)-دروس فی الجهاد و الرفض، ص 154.
(44)-روزنامه«العرب»چاپ لندن، شماره 409، مورخ 26/2/1979.
منبع:کیهان اندیشه،فروردین و اردیبهشت1369 ،شماره 29 ،ترجمه مقاله از حجت الاسلام سید هادی خسروشاهی
نظر شما