خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 125 سوره نحل می فرماید: ادْعُ إِلىَ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحْکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الحْسَنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ / مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن. زیرا پروردگار تو به کسانى که از راه او منحرف شدهاند آگاهتر است و هدایتیافتگان را بهتر مىشناسد.
مولف تفسیر المیزان درباره محتوای این آیه می گوید: شکى نیست سه قید "حکمت" ، "موعظه" و"مجادله"، همه مربوط به طرز سخن گفتن است، رسول گرامى مأمور شده که به یکى از این سه طریق دعوت کند که هر یک براى دعوت، طریقى مخصوص است، هر چند که جدال به معناى اخصش دعوت به شمار نمىرود.
اما معنى" حکمت" بطورى که در مفردات آمده به معناى اصابه حق و رسیدن به آن به وسیله علم و عقل است، اما "موعظه" بطورى که از خلیل حکایت شده به این معنا تفسیر شده که کارهاى نیک طورى یادآورى شود که قلب شنونده از شنیدن آن بیان، رقت پیدا کند، و در نتیجه تسلیم گردد اما" جدال" بطورى که در مفردات آمده عبارت از سخن گفتن از طریق نزاع و غلبه جویى است.
دقت در این معانى به دست مىدهد که مراد از حکمت - و خدا داناتر است- حجتى است که حق را نتیجه دهد آن هم طورى نتیجه دهد که هیچ شک و وهن و ابهامى در آن نماند، و موعظه عبارت از بیانى است که نفس شنونده را نرم و قلبش را به دقت در آورد، و آن بیانى خواهد بود که آنچه مایه صلاح حال شنونده است، از مطالب عبرتآور که آثار پسندیده و ثناى جمیل دیگر آن را در پى دارد دارا باشد.
اما جدال عبارت است از: دلیلى که صرفا براى منصرف نمودن خصم از آنچه که بر سر آن نزاع مىکند به کار برود، بدون اینکه خاصیت روشنگرى حق را داشته باشد، بلکه عبارت است اینکه آنچه را که خصم خودش به تنهایى یا او و همه مردم قبول دارند بگیریم و با همان ادعایش را رد کنیم.
بنا بر این، این سه طریقى که خداى تعالى براى دعوت بیان کرده با همان سه طریق منطقى، یعنى برهان و خطابه و جدل منطبق مىشود.
چیزى که هست خداى تعالى موعظه را به قید حسنه مقید ساخته و جدال را هم به قید" بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ" مقید نموده است، و این خود دلالت دارد بر اینکه بعضى از موعظهها حسنه نیستند، و بعضى از جدالها حسن (نیکو) و بعضى دیگر احسن (نیکوتر) و بعضى دیگر اصلا حسن ندارند و گرنه خداوند موعظه را مقید به حسن و جدال را مقید به احسن نمىکرد.
علامه طباطبایی در ادامه با تصریح به این معنا که بعید نیست تعلیلى که در ذیل آیه کرده و فرموده:" إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ" وجه تقیید مذکور را روشن کند، می فرماید: در این صورت معنا چنین می شود: خداى سبحان داناتر است به حال کسانى که از دین حق گمراه گشتند هم چنان که او داناتر است به حال راه یافتگان، پس او مىداند تنها چیزى که در این راه مفید است همانا حکمت و موعظه و جدال است، اما نه هر موعظه و جدال، بلکه مراد موعظه حسنه و جدال احسن است.
اعتبار صحیح هم این معنا را تایید مىکند، براى اینکه راه خداى تعالى اعتقاد حق و عمل حق است و پرواضح است که دعوت به حق بوسیله موعظه، مثلا از کسى که خودش به حق عمل نمىکند و به آنچه موعظه مىکند، متعظ نمىشود هر چند به زبان دعوت به حق است ولى عملا دعوت به خلاف حق است، همچنین دعوت به حق به وسیله مجادله با مسلمات کاذب خصم، هر چند اظهار حق است، و لیکن چنین مجادلهاى احیاء باطل نیز هست یا مىتوانى بالاتر از این بگویى، و آن این است که چنین مجادلهاى احیاء حق است با کشتن حقى دیگر، مگر اینکه منظور از چنین مجادلهاى صرف مناقضه باشد نه احیاء حق.
از اینجا روشن مىشود که حسن موعظه از جهت حسن اثر آن در احیاء حق مورد نظر است، و حسن اثر وقتى است که واعظ خودش به آنچه وعظ مىکند متعظ باشد، و از آن گذشته در وعظ خود آن قدر حسن خلق نشان دهد که کلامش در قلب شنونده مورد قبول بیفتد، قلب با مشاهده آن خلق و خوى، رقت یابد و پوست بدنش جمع شود و گوشش آن را گرفته و چشم در برابرش خاضع شود.
مولف المیزان در ادامه به شروط جدال احسن می پردازد و می افزاید: اگر از راه جدال دعوت مىکند باید از هر سخنى که خصم را بر رد دعوتش تهییج مىکند و او را به عناد و لجبازى واداشته بر غضبش مىاندازد بپرهیزد و مقدمات کاذب را هر چند که خصم راستش بپندارد به کار نبندد مگر همانطور که گفتیم جنبه مناقضه داشته باشد، و نیز باید از بى عفتى در کلام و از سوء تعبیر اجتناب کند و به خصم خود و مقدسات او توهین ننماید و فحش و ناسزا نگوید و از هر نادانى دیگرى بپرهیزد چون اگر غیر این کند درست است که حق را احیاء کرده اما همانطور که فهمیدید با احیاء باطل و کشتن حقى دیگر احیاء کرده است، و جدال، از موعظه بیشتر احتیاج به حسن دارد، و بهمین جهت خداوند موعظه را مقید کرده به حسن ولى جدال را مقید نمود به احسن.
این را هم بگوییم که ترتیب در حکمت و موعظه و جدال ترتیب به حسب افراد است، یعنى از آنجایى که تمامى مصادیق و افراد حکمت خوب است لذا اول آن را آورد. چون موعظه دو قسم بود: یکى خوب و یکى بد، و آنکه بدان اجازه داده شده موعظه خوب است، لذا دوم آن را آورد، و چون جدال سه قسم بود، یکى بد، یکى خوب، یکى خوبتر، و از این سه قسم تنها قسم سوم مجاز بود لذا آن را سوم ذکر کرد، و آیه شریفه از این جهت که کجا حکمت، کجا موعظه، و کجا جدال احسن را باید بکار برد، ساکت است و این بدان جهت است که تشخیص موارد این سه به عهده خود دعوتکننده است، هر کدام حسن اثر بیشترى داشت آن را باید به کار بندد.
البته ممکن است که در موردى هر سه طریق به کار گرفته شود، و در مورد دیگرى دو طریق و در مورد دیگرى یک طریق، تا ببینى حال و وضع مورد چه اقتضایى داشته باشد.
این را گفتیم تا معلوم شود اینکه بعضى پنداشتهاند که ظاهر آیه، امر به رسول خدا (ص) است به اینکه در همه موارد هر سه طریق را به کار گیرد صحیح نیست، زیرا آیه دلالت ندارد بر اینکه نسبت به همه موارد و همه مدعوین باید هر سه طریق را به کار بست، بله در تمامى و مجموع همه مدعوین البته هر سه طریق به کار مىرود.
پایان پیام/
نظر شما