خبرگزاری شبستان: "چارچوب اندیشه را باید خود اندیشه محقق کند نه سیاست؛ اگر سیاست این چارچوب بندی را به عهده بگیرد، به استبداد ختم می شود؛ همان طور که عقلانیت برای عقلانیت چارچوب تعیین می کند نه سیاست برای عقلانیت" این جملات گوشه ای از صحبت های محمدصادق کوشکی، عضو هئیت علمی دانشگاه تهران است که با شبستان در میان گذاشته است، گفتگوی ما را با این مدرس علوم سیاسی و کارشناس فرهنگی می خوانید:
آیا اندیشه باید به سیاست خط بدهد یا بالعکس، چنین رویکردی چه تبعاتی دارد و وضعیت آزاداندیشی و تحول علوم و تولید فکر را چقدر تحت تاثیر قرار می دهد.
اگر اندیشه حاکم نباشد و سیاست در فضای اندیشه و فرهنگ حکومت کند، بدون تردید به انسداد فکری فرهنگی جامعه منجر شده و به استبداد می رسد. در این زمان اساسا نه تولید علم خواهیم داشت و نه تحولی در علوم انسانی رخ خواهد داد، چرا که منطق آن است اندیشه همه عرصه های زندگی جمعی اعم از سیاست، اقتصاد و ... انسان را صورت بندی کرده و در آن تاثیر می گذارد.
چطور می توان برای تحول علوم و تولید علم و نظریه پردازی از تجارب غرب استفاده کرد؟ آیا اساسا این امر ممکن است یا باید همه این تجارب را به گوشه ای وانهاد؟
تولید علم در تمدن غرب، در بستری شکل گرفته و در فضای فکری و فرهنگی رشد پیدا کرده که آن بستر در جامعه ما تعریفی ندارد و لذا تجربیات تمدن غرب در تولید علم، گره ای از گره های تولید علم در ایران باز نمی کند و ما ناگزیر از روش های بومی برای تولید علم هستیم و چون این روش ها تولید نشده اند، ناگزیر به تولید آنها هستیم.
ما در حوزه علوم انسانی دچار غفلت شدهایم. اکثر پایان نامههای تکمیلی در دانشگاه ها مسألهای را از کشور و بدنه نظام حل نمیکند. چرا؟ آیا این بدان معنا است که که بدنه نخبگان ما در دانشگاه ها و در علوم انسانی با مسائل و چالش های نظام بیگانه اند یا نه مشکل از جای دیگر بر می خیزد؟
اولین مشکل این است که علوم انسانی در ایران کاربردی تعریف نشده اند؛ اما مشکل دوم آن است که بسیاری از اساتید و نخبگان علوم انسانی در ایران جز در یکسری از رشته های معدود همچون حقوق، آنچنان که باید و شاید با واقعیت های جامعه سر و کار ندارند و با آنها بیگانه بوده و اغلب در فضای روشنفکری سیر می کنند. البته باید اذعان کرد بسیاری از این افراد آموزش هم ندیده اند تا بتوانند برای حل معضلات و مشکلات جامعه تحقیق و پژوهش کنند. به عبارت بهتر درس روش تحقیق در حوزه علوم انسانی، درسی عادی است در حالی که این درس باید در این حوزه، محوری ترین درس تحصیلات عالی قرار گیرد. اما مشکل بعدی آنجاست که بخش اعظم علوم انسانی در کشور ما، وارداتی است و اینها موجب می شود پژوهش ها و پایان نامه ها، عموما کاربردی نباشند و مشکلی را از جامعه را بررسی نکرده و مفید نباشند و دردی را درمان نکنند.
بسیاری از گرایشهای تخصصی و عرصههای علوم انسانی و اجتماعی مورد نیاز ما به یک معنا هنوز کلید نخورده است. ما در عرصهی نخبگانی اطلاع دقیقی از بسیاری مسائل مبتلابه بدنه اجرایی و سیاستگذاریمان نداریم. چرا بین نظر و عمل ما انقدر تفاوت است؟ چرا نتیجه تحقیقات ما در آرشیو کتابخانه ها و فضای دانشگاه ها می ماند، آیا اصالتا چنین دانشی اثرگذار است؟
به دلیل آنکه اصولا این نتایج و پژوش ها مفید نیستند و تحقیقات در پاسخ به سوالات و نیازهای جامعه قرار نمی گیرند، البته استثنائاتی هم در این بین وجود دارد، به همین دلیل چاره ای جز بایگانی شدن آن نیست. در واقع اگر این تحقیقات مفید بودند، جامعه استقبال می کرد چرا که دستگاه های اجرایی و جامعه عموما شاهد تحقیقات غیرمفید از سوی پژوهشگران بوده اند. اگر پژوهشگری هم سعی کند و کار مفید و کاربردی انجام دهد، با او هم برخورد مناسبی نخواهند داشت و دستگاه های اجرایی او را جدی نگرفته و حمایت و پشتیبانی نمی کنند هر چند ممکن است او تحقیقی انجام داده باشد که گره ای از گره های جامعه را باز کند اما این استثنائات قربانی اکثریت غیرمفید خواهند شد.
چگونه می توان برای طرح سوال در جامعه، تضارب آراء و بیان اندیشه ها، فرصت ایجاد کرد و این مهم نیازمند چه بسترسازی است؟
برای اینکه فضای تضارب آراء و تولید علم و بیان اندیشه در جامعه آماده و فراهم شود -بخصوص در جامعه علمی- یک بسترسازی فرهنگی نیاز است و بدون ایجاد آن فضای فرهنگی که از بین نخبگان باید شروع شده و به جامعه تسری یابد، امکان رفتن به سمت تولید علم و آزاداندیشی وجود ندارد.
آیا اندیشه چارچوب بردار است به عنوان مثال در چارچوب سیاست می توان موفق به تولید فکر و علم شد؟
چارچوب اندیشه را باید خود اندیشه محقق کند نه سیاست؛ اگر سیاست این چارچوب بندی را به عهده بگیرد، باز به همان استبداد که گفتیم ختم می شود؛ همان طور که عقلانیت برای عقلانیت چارچوب تعیین می کند نه سیاست برای عقلانیت.
پایان پیام/
نظر شما