به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان و به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مسجد هدایت، سخنان این دانش پژوه جامعه المصطفی العالمیه را در ادامه می خوانید:
دو سال پیش با یک روحانی خوش تیپ و خوش صدا رفتیم تایلند. حاج آقا پشت تاکسی نشسته بود و من جلو نشسته بودم. آن روحانی ملبس بود و من بدون لباس روحانیت بودم. ساعت ده شب بود. با راننده صحبت می کردیم. بوی شراب از دهان این راننده بت پرست در هوا می پیچید. آنها در عزا و شادی شراب می خورند. حاج آقا دید که راننده یک قورباغه جلوی ماشین گذاشته است، به من گفت از راننده بپرس این قورباغه برای چیست؟ گفتم حاج آقا بی خیال. ساعت 10 شب است و راننده با این وضعیتی که دارد، بلایی سرمان می آورد. اما حاج آقا اصرار کرد که بپرسم. از راننده پرسیدم این قورباغه برای چی اینجاست. راننده رو به من کرد و گفت این قورباغه از ماشین محافظت می کند. با خودم گفتم عجب این قورباغه ای که در بازار خرید و فروش شده و به عنوان غذا خورده می شود، چگونه از ماشین محافظت می کند. حاج آقا سوال دیگری مطرح کرد، گفت از راننده بپرس آیا این لباس روحانیت را می شناسد؟ من گفتم این بت پرست و سگ پرست است، چه می فهمد روحانیت چی هست. با اصرار حاج آقا از راننده پرسیدم، راننده گفت: بله می شناسم. پرسیدم: مال کدام کشور است؟ گفت: مال ایران است، مال امام خمینی است. گفتم حالا که می شناسی، آیا خوب است یا بد؟ گفت: بله امام خمینی خوب است. گفتم چرا خوب است؟ گفت چون با پدر سگ آمریکا دعوا دارد، خوب است.
یکی از دوستانم تعریف می کرد که یک آدم پولدارِ بت پرست که کارخانه ماشین سازی هم داشت به هیئت امام حسین(ع) دعوت شده بود، شب پنجم یا ششم ماه محرم بود، این بت پرست ابتدا نمی خواست به جلسه بیاید اما یک بار آمد و تا آخر جلسه نشست و برای امام حسین(ع) گریه کرد. جلسه که تمام شد این بت پرست آمد پیش من گفت: حاج آقا میتونم فردا دوباره به این جلسه بیام؟ گفتم: بله باز هم بیایید. آن شب متعلق به حضرت ابوالفضل(ع) بود، درباره آن حضرت و شجاعتش سخنرانی کردم. درباره امام خمینی هم مطالبی گفتم.
این را هم بگویم که ما در کشورمان منبر نمی رویم مگر این که اسم امام خمینی را ببریم. می دانید چرا امام حسین(ع) قیام و انقلاب کرد؟ به خاطر این نبود که امام حسین نماز می خواند یا روزه می گرفت بلکه به خاطر این بود که در بحث سیاست دخالت کرد. به امام حسین(ع) می گفتند عبادتت را بکن اما در سیاست دخالت نکن.
دوستم می گفت: این بت پرست باز هم در جلسات شرکت کرد و برای حضرت ابوالفضل العباس(ع) گریه کرد. جلسه که تمام شد این بت پرستِ پولدار آمد کنار من نشست و گفت من می توانم مثل حضرت ابوالفضل و امام خمینی زندگی کنم و زنم هم مثل حضرت زینب حجاب داشته باشد؟ گفتم چرا که نه. اصلا ایشان به خاطر همین مسائل قیام کردند.
امروز بسیاری از دوستان ما که در جامعه المصطفی درس خوانده اند هر روز دارند تبلیغ می کنند و مردم فوج فوج شیعه می شوند. من خودم در دانشگاه تایلند که مال بت پرستها بود می رفتم صحبت می کردم، از امام حسین حرف می زدم و از احادیث و روایات می گفتم، معمولا جلسه که تمام می شد چند نفری دورم را می گرفتند و سوالاتی می پرسیدند. یک بار یکی پرسید خدا چیست؟ من چیزهایی که از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) خوانده بودم توضیح دادم. دو روایت و یک آیه قرآن خواندم، خدا شاهد است بعد از این که حرفم تمام شد، حدود 11 شب بود، یکی گفت می خواهم مسلمان شوم. همانجا شهادتین را خواند و مسلمان شد. فیلمش را هم دارم. ببینید یک بت پرست با یک بار شنیدن حرف معصومین مسلمان شد.
من در طول چند سالی که برای تبلیغ می روم تا حالا یک بت پرست به من نگفته است که حرفت اشتباه است، یا همانجا مسلمان می شوند یا این که می گویند بعدا تحقیق می کنیم و تصمیم می گیریم، من به آنها شماره تلفن می دهم که هر وقت خواستند مسلمان شوند به من خبر دهند
مردم عزیز! ما اهل بیت(ع) را داریم و چیزی هم کم نداریم. من با خودم می گویم اگر امام حسین(ع) را نداشتم چه چیزی داشتم؟ شما از روز تولد تا به امروز با امام حسین بوده اید. با امام حسین به دنیا آمده اید و با امام حسین از دنیا می روید. دوستان عزیز همین ایرانِ امروز توانست شیعه را در جهان معرفی کند. همین ایرانِ امروز توانست آدمی مثل سید حسن نصرالله پرورش کند.
یک ماجرا هم درباره سیدحسن نصرالله بگویم. این خاطره را کسی که استاد من است و نمی خواهم اسمش را ببرم برای من تعریف می کرد. می گفت کنار سیدحسن نصرالله نشسته بودم، یکی از فامیلهای سیدحسن نصرالله تعریف می کرد که به دبی رفته بود و در آنجا یک تاجر سنی پیش او آمده و گفته بود من می خواهم یک کفشی از سیدحسن نصرالله داشته باشم، اگر می توانی از ایشان درخواست کن آن را به من بدهد. این فرد سنی به دلیل استقامت 33 روزه لبنان در مقابل صهیونیستها شیفته سیدحسن شده بود و گفته بود: می خواهم کفشی از ایشان در خانه ام داشته باشم و خانه ام را متبرک کنم. اگر سید حسن نداد، از او بخر، هر چقدر پولش باشد می دهم. این فامیل سیدحسن داستان را در آن جلسه تعریف کرد. سید حسن بسیار ناراحت شد و برگشت به فامیلش گفت مگر پیروزی من به کفش و نعلین من است؟ نخیر این نیست. اما اگر میخواهی بدانی رمز پیروزی من چیست دستت را جلو بیاور. سپس چیزی را داخل دستش گذاشت و گفت راز پیروزی من این است، به این محکم بچسب. آن فرد دستش را باز کرد و دید تربت کربلاست.
امروز تنها کشوری که از شیعه ناب محمدی دفاع می کند ایران است. موقعیت خودتان را بشناسید، وظیفه خودتان را انجام دهید.
پایان پیام/
نظر شما