مالک اشتر و شورش کوفیان علیه عثمان

مالک از مؤثران کوفه و جنگاوران صدر اسلام است که جزء تابعین بشمار می آید. وی از مهمترین فرماندهان سازماندهی اعتراض علیه دستگاه حکومتی عثمان بود که بعدها با تشکیل حکومت علوی جزء سابقترین سرداران سپاه کوفه شد ...

 

اشاره: تحقیق درباره شخصیت های تأثیرگذار جهان اسلام در قرن اول هجری برای نشان دادن تصویری نسبتاً واضح و درعین حال واقعی از اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن روزگار ضروری است. مالک بن حارث نخعی، معروف به مالک اشتر، یکی از بزرگان و صاحب نفوذان شهر کوفه بود. وی در دوران خلافت عمر (پس از تأسیس کوفه در سال 17ه)، عثمان و حضرت علی(ع) در این شهر اقامت داشت، ولی نفوذ و تأثیر وی بر حوادث و وقایع جهان اسلام در همه این دوره ها یکسان نبود، مقاله پیشرو نقش و جایگاه مالک در حوادث دوران مهم بیست ساله صدر اسلام را تجزیه و تحلیل کرده است. شبستان برای عبرت آموزی سیاستمداران و خواص امت اسلامی قسمتی از سیره آن بزرگوار را آورده است؛ باشد کادرساز یاران انقلاب جهانی اسلام عزیز، ان شاء الله.

 

خاستگاه

 

مالک بن حارث، معروف به مالک اشتر، از شاخة نخع قبیله مذحج و معروف ترین صحابی امام علی(ع) است. نسب وی در منابع این گونه ذکر شده است: مالک بن حارث بن عبدیغوث بن مسلمه بن ربیع بن حارث بن جزیمه بن سعد بن مالک بن نخع.[محمدبن سعد کاتب واقدی، طبقات الکبری، (بیروت، دار صادر، بی تا) المجلد السادس، ص 213؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، (بی جا، داراحیاء التراث العربیه، الطبعه الاولی، 1328 هـ.ق) الجزء الثالث، ص482، ش8341] هرچند بعضی از منابع، نام حارث بن جزیمه را در شجره نامه مالک ذکر نکرده اند،[ ابن ابی الحدید، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، (تهران، نشرنی، 1374) جلد 6، ص314] نسب وی تا ربیع، در آنها هماهنگ است. در برخی منابع متأخرتر[3. ابن کثیر، البدایه و النهایه، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی¬تا) المجلد الاول، ص52–531.] و هم¬چنین در شماری از پژوهش ها[4. المعلم البطرس البستانی، دائرة المعارف، (بیروت، دارالمعرفه، بی¬تا) المجلد الثالث، ص691.] نام او و پدرش، به اشتباه، مالک بن حرث، مالک بن اشتر و اشتربن حارث آمده است. به دلیل زخمی که در جنگ یرموک به پلک چشم مالک وارد شد، وی از آن زمان به بعد به اشتر معروف گردید و مردم، اغلب وی را با نام اشتر و نه مالک، می شناختند[نصربن مزاحم منقری، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرویز اتابکی، (تهران، آموزش انقلاب اسلامی، 1380) ص 3 – 342] و ظاهراً در جنگ بزرگ صفین به افعی عراقیان و قوچ عراق نیز معروف شد.

 

اسلام آوردن مالک

 

از زندگانی مالک تا زمانی که نمایندگان پیامبر(ص) به یمن آمده و مردم را به اسلام دعوت نمودند، در منابع خبری ذکر نشده است. واقدی نقل می کند: زمانی که حضرت علی(ع) برای تبلیغ اسلام از سوی پیامبر به یمن و میان قبایل آن فرستاده شد، برخی از بزرگان شاخه نخع قبیله مذحج اسلام آوردند که از جمله آنان مالک بن حارث بود، آنها آن حضرت را در اقدامات نظامی در مذحج همراهی نمودند. [محمدبن عمر واقدی، فتوح الشام، تصحیح عبداللطیف عبدالرحمان (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی¬تا) المجلد الاول، ص 62] پس از آن یمنی ها آخرین نمایندگانی بودند که در نیمه محرم سال یازده هجری به حضور رسول الله رسیدند، آن گروه دویست نفره، در یمن با معاد بن جبل بیعت کردند و مسلمان شدند. [ابن سعد کاتب واقدی، پیشین، المجلد الاول، ص 346؛ شهاب الدین احمد نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه دکتر مهدی مهدوی دامغانی(تهران، امیرکبیر، 1364) ج 3، ص 97] مالک از بزرگان نخع بوده، ولی دقیقاً مشخص نیست که موفق به دیدار پیامبر شد یا نه. با توجه به این که هرکس اگر حتی یک بار پیامبر را ملاقات نموده باشد جزء صحابه محسوب می گردد و از مالک در اکثر منابع با نام تابعی یاد شده است[ابن سعد، مالک را در شمار تابعین می¬داند، در این باره ر. ک: ابن سعد، پیشین، المجلد السادس، ص 213، زرکلی می¬نویسد: ادراک الجاهلیه، ر.ک: زرکلی، الاعلام، (بیروت، دارالملایین، 1990م) المجلد الخامس، ص 259، ذیل اشتر؛ ابن حجر عسقلانی گرچه در الاصابه می¬نویسد: «له ادراک»، ر ک: ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، پیشین الجزء الثالث، ص 482، ش 8341، ولی او در تهذیب التهذیب می¬نویسد: «ادراک الجاهلیه» ر.ک: همو، تهذیب التهذیب، (بی¬جا، داراحیاء التراث العربیه، بی¬تا) الجزء الاول، ص 11؛ جالب توجه است که نورالله شوشتری با تمام تعصبش در تشیع، مالک را تابعی می¬داند، ر.ک: نورالله شوشتری، مجالس المومنین، (تهران، اسلامی، 1375 ه. ق) ص 283] و از طرفی مالک، خود را در شمار تابعین می داند،[ ابوحنیفه احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال الدین الشیال (مصر، داراحیاء الکتب العربی، 1960) ص 143؛ ابوجعفر اسکافی، المعیار و الموازنه فی فضائل امیرالمومنین علی(ع)، تحقیق محمد بن عبدالله المعتزلی و محمدباقر محمودی (بی¬جا، بی¬نا، 1998 م) ص 106] بنابراین ظاهراً مالک جزء دیدار کنندگان با پیامبر نبوده است؛ هرچند که مسلمان شدندش به دست علی(ع)، در دورة رسالت پیامبر بوده است.
اولین برخورد و آشنایی مالک با امام هم مربوط به همین دوران؛ یعنی اواخر حیات پیامبر می باشد، در واقع ارتباط میان مالک و علی(ع) در دوره های بعد، بی¬مقدمه نبود. مالک تحت تأثیر رفتار نماینده پیامبر(ص) قرار گرفت. ابوالحسن(ع) در جمع آوری زکات، برای یمنی ها مشقت ایجاد نمی کرد و با آنان مدارا می نمود،[ محمد بن عمر واقدی، الرده، (بی¬جا، بی¬نا، بی¬تا) المجلد الثانی، ص 1085] آن حضرت با حرکت های نظامی، تبلیغی، اقتصادی و قضایی، زمینه تحکیم دولت حضرت رسول(ص) را فراهم نمود. وی حکومتی کوتاه مدت با اختیارات کامل مالی در سرزمین مذحج و همدان به وجود آورد و در این مناطق، مالک بن حارث به دست ایشان مسلمان شد و بلافاصله آن حضرت را در اجرای ماموریتش همراهی نمود. مالک پس از پیکار اجنادین با خاندان خود، به نزد علی(ع) در مدینه آمد و بعد از آن، ابوبکر وی را به سمت شام فرستاد.[ همو، فتوح الشام، پیشین، المجلد الاول، ص 62] درخشش مالک در جبهه روم و مقابله با قهرمانان رومی در منابع نمایان است، برعکس، در اوایل خلافت ابوبکر و جنگ با اهل رده، آن چنان که باید و شاید ذکری از اشتر در میان نیست.
اولین تلاش و کوشش مالک در فتح شام، مربوط به دوران فرماندهی خالدبن ولید بود؛ زیرا در نبرد تن به تن با یک فرمانده رومی به او خطاب می شود که تو از یاران خالد هستی؟ و مالک جواب می دهد: نه، من از یاران رسول الله هستم.[ همان، ص 207]
مالک در نبرد معروف یرموک، توان رزمی فوق العاده ای از خود نشان داد. [ابوعلی مسکویه الرازی، تجارب الامم (طهران، دارالسروش لطبعة و النشر، 1366 ش) الجزء الاول، ص 175] چنان¬که سیزده تن از سپاهیان رومی را کشت.[ الازدی می¬نویسد: سیزده تن را در هم¬آوردی و یازده تن در نبرد اصلی از پای درآورد، برای اطلاع بیشتر ر.ک: محمدبن عبدالله الازدی، تاریخ فتوح الشام، تحقیق عبدالمنعم عامر، (بی¬جا، مؤسسه سجل العرب، 1970) ص 233 و مقایسه شود با ابن عساکر، تاریخ مدینه الدمشق، تحقیق علی شیری، (بیروت، دارالفکر، بی¬تا) المجلد الاول، ص 170] در همین جنگ تیری یا ضربتی بر گوشه چشمش وارد آمد و پس از بریدن رگ چشم، پلک وی برگشت و به اشتر معروف شد.
از سخنان صعصعة بن صوحان به معاویه بن ابی سفیان (در دوران تبعید مالک و یارانش در شام) چنین استنباط می شود که مالک در فتوح عهد شیخین نقش و جایگاه مهمی داشته است. صعصعه در اعتراض به زندانی نمودن مالک، خطاب به معاویه گفت: آثار و فضایل اشتر در جهاد و تقویت دین بر تو پوشیده نیست.[ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، مصحح غلامرضا طباطبایی مجد (تهران، علمی و فرهنگی، 1380) ص 338] نبرد قادسیه، آغاز حضور مالک در عراق و جبهه ایران است. درست قبل از شروع این جنگ، اشتر با سپاهی به فرماندهی قیس بن هبیره یا هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، به قادسیه آمد. ظاهراً این سپاه قبلاً از عراق به شام رفته بود، اما مالک قبلاً جزء این سپاه نبود و در منابع نقل شده است که کسانی، چون اشتر، جای کشته های سپاه عراق را پر نمودند.
ظاهراً مالک بعد از نبرد قادسیه در عراق باقی ماند و پس از تأسیس شهر کوفه از بزرگان و اشخاص موثر مذحجی و بلکه یمانی این شهر گردید. هرچند حضور مالک در نبرد قادسیه و نبردهای دیگر مسلمانان با ساسانیان در منابع مشهود نیست، از سخنان مالک به سعید بن عاص می توان فهمید که وی در فتوح مسلمانان در جبهه ایران نیز نقش موثری داشته است. مالک در اعتراض به سعید، حاکم کوفه در عهد عثمان، گفت: «عراق را که خداوند به وسیله شمشیر غنیمت ما کرده تو بوستان خودت و قومت می دانی». [محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، (تهران، انتشارات اساطیر، 1375)، ج 6، ص 2195، ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 267]

 

مالک و حوادث عصر عثمان

 

در دوران خلافت عثمان، امارت ایالت های مختلف جهان اسلام به دست بنی امیه افتاد. خلیفه، حکومت شهرهای مختلف را به خویشان خود سپرد؛ به این ترتیب که کوفه را به ولید بن عقبه، برادر مادری خود؛ بصره را به عبدالله بن عامر، پسر دایی اش؛ و مصر را به ابن ابی سرح، برادر رضاعی خویش، واگذار کرد و شام هم¬چنان در دست معاویه باقی ماند. در برابر این انتصاب های جدید، تا زمانی که کارگزاران خلیفه دست به اقدامات ناشایست نزده بودند، جامعه اسلامی آرام بود. شروع شورش در کوفه، شهری که مالک از بزرگان آن محسوب می گردید، در اعتراض به عشرت طلبی و می گساری های ولید بن عقبه بن ابی معیط صورت گرفت. ولید، آشکارا اهل عیش و نوش بود و این رفتارها در شهری که بسیاری از مسلمانان با سابقه در آن حضور داشتند و پایگاه جهاد کنندگان در راه خدا بود، تحمل¬پذیر نبود. ولید، افزون بر این که از طلقاء (آزاد شدگان) محسوب می شد، در برابر مسلمانان حتی ظواهر را هم رعایت نمی کرد؛ ماجرای شرب خمر او و انجام دادن نماز صبح با حالت سکر و خواندن چهار رکعت به جای دو رکعت،[ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، الطبعه الثانیه (بی¬جا، دارالفکر، 1995 م) الجزء الخامس، ص 139] اوج بی مبالاتی وی را نشان می داد. این اعمال و رفتارها خشم بسیاری از مردم را برانگیخت. سرانجام شورش مردم کوفه و رفتن برخی از بزرگان آنها از جمله مالک به مدینه، به عزل ولید و انتخاب سعید بن عاص به جانشینی وی، منجر شد.
سعید بن عاص در ابتدای ورود به کوفه اقدامات ولید را نکوهش کرد، ولی بی¬تدبیری و کوته فکری او در برخورد با سرشناسان شهر و بیان سخنان تفرقه افکن، موج جدیدی از اعتراض ها را برانگیخت. نخستین اقدام ناشیانه سعید، مسخره کردن هاشم بن عتبه بود؛ در حالی که هاشم چشمش را در جنگ یرموک و پس از چابک سواری ها از دست داده بود، سعید با لحنی تحقیرآمیز وی را اعور خواند و پس از گفت و گو و مشاجره با او، دستور داد وی را کتک بزنند و منزلش را بسوزانند. [ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 333] تمسخر، هتک حرمت و رفتار خشونت امیز حاکم عثمان با هاشم بن عتبه، موجب اعتراض برخی از کوفیان شد، اما اعتراض جدی¬تر زمانی بود که سعید در جلسه ای که برخی از بزرگان کوفه حضور داشتند، اعلام کرد: «عراق بوستان قریش است».[ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، (بیروت، دارصادر، 1965) المجلد الثالث، ص 138] مالک اشتر در اعتراض به سخنان سعید گفت: سواد را که خداوند در سایه شمشیر و سرنیزه غنیمت ما نموده بوستان خودت و قومت می دانی! بعد از این سخنان، بین ماموران سعید و طرفداران اشتر منازعاتی در گرفت. یمانیان و عدنانیان و حتی ایرانی های زیادی در شهر کوفه ساکن بودند که در میان آنها تعداد یمانی ها بیشتر بود. از اعراب شمالی نیز گروه های متعددی در کوفه می زیستند که قریش فقط قسمتی از آنها را تشکیل می دادند، در فتوحات هم، جنوبی ها نقش برجسته¬تری داشتند. با این حال، سعید سخنانی تفرقه آمیز که مال دوستی و تعصبات قبیله ای وی را نشان می داد، به زبان می راند. مسلماً بزرگان یمانی و جهادگرانی که به این سخنان اعتراض کردند، از تسلط تدریجی قریش بر املاک و غنایم جهادگران نگران و ناراحت بودند. بی¬تدبیری سعید در گفتن سخنانی چنین تفرقه افکن، در میان مردم شهری که بافت قبیله ای داشت و بی¬توجهی به حرکت و اعتبار جهادگران و اهداف آنها باعث شورش های جدی در عهد امارت وی گردید. کشمکش سعید بن عاص و ناراضیان و اعتراض آنها به سخنان و عملکرد او در پایان به نامه نگاری سعید و خلیفه منجر شد. عثمان دستور داد رهبران و افراد شناخته شده شورش را به شام (نزد معاویه) تبعید نمایند. در شام، معاویه ابتدا تبعیدیان را به عنوان «سران» ستایش و پس از آن، به دلیل مخالفت آنان با والیان و قریش نکوهش نمود، شورشیان و از جمله مالک نیز، دربارة دلایل شورش و اعتراض ها سخن گفتند.
مالک برای آن که نشان دهد که برای ارزش های دینی به پا خواسته و سخنان معاویه در خصوص اطاعت از حاکمان، مطابق دستور قرآن نیست، چنین گفت: «ای معاویه ما از آن جمله نیستیم که برهان خدای را پشت پا زنیم و بی¬فرمانی کنیم، اگر ائمه ما طریق حق روند و ما پیروی نکنیم کتاب خدا را پشت سرانداخته باشیم»[. ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 338. 21. ابوالفرج اصفهانی، پیشین، الجزء الثامن عشر، ص 167] معاویه از سخنان اشتر عصبانی شد و او و عمروبن زراره را که از وی دفاع نمود، به زندان انداخت. [ابوالفرج اصفهانی، پیشین، الجزء الثامن عشر، ص167] پس از اصرار یاران اشتر و آزادی وی، معاویه در نامه ای به عثمان خواستار بازگشت شورشیان به کوفه شد.
در مرحله دوم، مالک و یارانش به حمص تبعید شدند. دقیقاً مشخص نیست که از دمشق به حمص فرستاده شدند و یا پس از اعتراضات مجدد به دستور عثمان از کوفه روانه حمص گردیدند، آن چه مسلم است رفتار عبدالرحمن بن خالدبن ولید، حاکم حمص، در مقایسه با رفتار معاویه با آنها با خشونت و تحقیر بیشتری همراه بود. [نویری، پیشین، ج 5، ص 55] بنابر برخی نقل ها، رفتار سخت عبدالرحمان، شورشیان را رام نمود و آنان توبه کردند و در نزد عبدالرحمن باقی ماندند،[ طبری، پیشین، ج 6، ص 2194، طبیعتاً با توجه به خشونت¬های عبدالرحمان، شورشیان داوطلبانه – طوری که در این روایت هست - در حمص ساکن نمی¬شدند و اگر رام شده بودند، خیلی زود شورش جدیدتری را پایه¬ریزی نمی¬نمودند] اما شواهد و قرائن حاکی از آن است که عوض نشدن رفتار والیان، مردم کوفه را خشمگین نمود و منزلت شورشیان را در نزد ایشان بالا برد و درست در زمانی که حاکمان عثمان با هدف مشورت برای آرام کردن شورش ها و نارضایتی ها به مدینه رفته بودند، اشتر و همراهانش ابتدا عازم مدینه شدند و پس از مذاکرات ناموفق با خلیفه، راهی کوفه گردیدند و در غیاب سعید بن عاص، بر شهر تسلط یافتند. مردم کوفه با مالک هم پیمان شدند که مانع ورود سعید به شهر شوند. در نتیجه این اقدام کوفیان، ابوموسی حاکم کوفه شد که هم مورد نظر کوفیان بود و هم عثمان با حکومت او مخالفتی نداشت.
یکی از حوادث دوره خلافت عثمان که در اندیشه و نگرش مالک دربارة خلیفه سوم تأثیر گذار بود، تبعید ابوذر به ربذه و جان دادن وی در آن بیابان خشک و سوزان و در اوج تنهایی بود که با حضور مالک در مراسم دفن او مصادف شد. درباره حضور اشتر برای دفن ابوذر حدیثی نقل شده که نشان از فضیلت مالک اشتر است. براساس این روایت، هنگام مرگ ابوذر، تنها همسر یا دخترش با او بود، و وی از تنهایی خود و از این که پارچه ای برای کفن ابوذر به همراه نداشت، ناراحت بود، ابوذر به وی دلداری داد و گفت: از پیامبر شنیده است که در هنگام مرگ، گروهی از مومنان بر جنازه اش حاضر می شوند.[ ابوعمر یوسف بن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة اصحاب، تحقیق و تعلیق علی محمد عوض (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق) المجلد الاول، ص 323] ام ذر گوید: «از تپه های ریگی بالا می رفتم و می نگریستم و باز برای پرستاری او بر می گشتم در همین حال بودیم که ناگاه از دور مردانی پیدا شدند که هم¬چون کرکس بودند و مرکب هایشان ایشان را شتابان پیش می آورد.[ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 6 – 315] بنابر برخی روایت ها، وقتی آنها به کنار ابوذر رسیدند وی از دنیا رفته بود، اما بر طبق نقل دیگر، وی سخن پیامبر(ص) را به ایشان گفت و به آنها بشارت داد، از جمله افراد حاضر در کاروان، مالک اشتر و حجربن عدی بودند[همان، ج 6، ص 316، شمس الدین محمد بن عثمان الذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق ابراهیم الابیاری، طه حسین (مصر، دارالمعارف، بی¬تا)، الجزء الثانی، ص 55؛ ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، تحقیق علی محمد عوض، عادل احمد، الجزء الاول، (بیروت، دارالکتب العلمیة، بی¬تا) ص 564؛ ابن عبدالبر، پیشین، المجلد الاول، ص321] ابوذر به آنها سفارش کرد که تنها کسی وی را کفن نماید که امیر، سالار گروه، و یا مامور برید و نقیب نباشد.[ ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الصحابه، الجزء الاول، ص 564؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 6، ص 316؛ الذهبی، پیشین، الجزء الثانی، ص 55] در میان کاروانیان، تنها شخصی از انصار سالار و مامور نبود و همو، وی را در ردای خویش و دو جامه دیگر دفن کرد.[ ابن عبدالبر، پیشین، المجلد الاول، ص 323؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 6، ص 316] براساس این نقل ها مالک و حجر که از بزرگان مذحج و کنده بودند، نمی توانستند ابوذر را دفن نمایند، ولی براساس روایت های منابع شیعی، منظور ابوذر این بود که نماینده خلیفه؛ شامل امیر، برید و نقیب عهده دار دفن وی نباشند و مالک اشتر وی را کفن کرد و آن گروه به امامت وی بر ابوذر نماز گزاردند و او را دفن کردند.[ سید محسن الامین، اعیان الشیعه، (بیروت، دارالتعارف المطبوعات، 1403ق / 1983م)، المجلد الرابع، ص 242] پس از دفن ابوذر، مالک دربارة ایمان این صحابی و اعتراض های او و نیز تبعیدش سخنرانی نمود.[ برای آگاهی از متن سخنان مالک بر سر تربت ابوذر، ر.ک: ابن مخنف لوط بن یحیی الازدی، نصوص من تاریخ ابی مخنف، (بیروت، دارمحجة السیفا، 1419ق) الجزء الاول، ص79؛ ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 326]
مالک اشتر را از شورشیان برضد عثمان و فرمانده معترضان کوفی دانسته اند، حتی بعضی نام وی را جزء قاتلان عثمان ذکر کرده اند.[ ابن سعد واقدی، فتوح الشام، پیشین، المجلد الثالث، ص 73؛ نصربن مزاحم، پیشین، ص 8 – 97؛ نورالله شوشتری، پیشین، ص 284؛ ابن عساکر دمشقی، التاریخ الکبیر (بی¬جا، روضه الشام، 1329)، المجلد التاسع، الجزء الثلاثون، ص 399] ابن شبه نمیری در تاریخ مدینه المنوره نقل های متضادی در خصوص اقدامات مالک در محاصره عثمان آورده است. براساس یکی از این روایت ها، مالک می خواست عثمان را از بند محاصره شورشیان برهاند. براساس روایتی دیگر، مالک مانع از عملی شدن اقدامات صفیه جهت پراکنده کردن محاصره کنندگان گردید.[ابوزید عمر بن شبه نمیری، تاریخ مدینه المنوره، تحقیق محمد شلتوت (قم، دارالفکر، 1410ق) الجزء الثالث، ص 1311 – 1313] حضور مالک در جریان محاصره خانه عثمان مسلّم است. برطبق برخی نقل ها، وی مخالف به¬کارگیری خشونت برضد خلیفه بود،[ طبری، پیشین، ج 6، ص 7 – 2256؛ ابن عساکر دمشقی، پیشین، المجلد التاسع و العشرون، ص 5 – 404] ولی شواهد و قرائن دیگر حاکی از رضایت مالک از کشته شدن خلیفه به دلیل بدعت¬گذاری در دین است. مالک در خطبه خویش برای مردم کوفه دربارة عثمان گفت: «پس از آن مردی به خلافت رسید که کتاب خدا را پشت سرانداخت... ما نابودی او را بر نابودی دین و دنیای خود ترجیح دادیم».[ شیخ مفید، الجمل او النصر فی حرب البصره، (قم، منشورات مکتبة الداوری، بی¬تا) ص 8 – 137] در شعر مالک در هنگام مبارزه با محمدبن روضه نیز به این موضوع اشاره شده است.[ منقری، پیشین، ص 243]
ادامه دارد...

 

منبع:فصلنامه تاریخ اسلام- سال هفتم، تابستان 1385، شماره مسلسل 26، ص19-45/ «علی اکبر عباسی»

 

پایان پیام/

کد خبر 42854

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha