جمع صبر و بصر

مالک از مؤثران کوفه و جنگاوران صدر اسلام است که جزء تابعین بشمار می آید. وی از مهمترین فرماندهان سازماندهی اعتراض علیه دستگاه حکومتی عثمان بود که بعدها با تشکیل حکومت علوی جزء سابقترین سرداران سپاه کوفه شد ...

اشاره: تحقیق درباره شخصیت های تأثیرگذار جهان اسلام در قرن اول هجری برای نشان دادن تصویری نسبتاً واضح و درعین حال واقعی از اوضاع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن روزگار ضروری است. مالک بن حارث نخعی، معروف به مالک اشتر، یکی از بزرگان و صاحب نفوذان شهر کوفه بود. وی در دوران خلافت عمر (پس از تأسیس کوفه در سال 17ه)، عثمان و حضرت علی(ع) در این شهر اقامت داشت، ولی نفوذ و تأثیر وی بر حوادث و وقایع جهان اسلام در همه این دوره ها یکسان نبود، مقاله پیشرو نقش و جایگاه مالک در حوادث دوران مهم بیست ساله صدر اسلام را تجزیه و تحلیل کرده که در ادامه قسمت اول آنچه چندی پیش در همین سایت منتشر شد آمده است. شبستان برای عبرت آموزی سیاستمداران و خواص امت اسلامی ادامه سیره آن بزرگوار را آورده است؛ باشد کادرساز یاران انقلاب جهانی اسلام عزیز، ان شاء الله.

 

مالک در دوران خلافت علی(ع)

 

مالک اشتر یکی از تلاش کنندگان برای بیعت مردم با علی(ع) بود و به آن حضرت فرمود: ای امیرمومنان با تو بیعت می کنم که بیعت مردم کوفه به عهده من باشد.[ ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی (تهران، علمی و فرهنگی، 1378)، ج 2، ص 74] او در ابتدای خلافت امام علی(ع) خطاب به مردم فرمود: «ای مردم این است وصی اولیاء و وارث علم انبیاء آنکه در راه خدا بس گرفتاری کشید و امتحان داد، آنکه برای او کتاب خدا به ایمان گواهی داد و پیامبرش به بهشت رضوان کسی که فضایل او به حد کمال رسید و در سابقه و برتریش نه اواخر شک دارند و نه اوائل»[ همان، ص 7 – 76، منظور از اواخر مسلمانان متأخر و تابعین هستند و منظور از اوایل نیز مسلمانان متقدم و سابقین در اسلام هستند] سخنان مالک که دربرگیرندة بیان فضایل علی(ع) می باشد حاکی از آشنایی او با امام قبل از خلافت ایشان است و چنان که در صفحه های پیشین ذکر شد، مالک در مأموریت علی(ع) در یمن، تحت تأثیر رفتار ایشان قرار گرفت.
نظر مالک دربارة بیعت و حرکت برای از بین بردن فتنه جمل این بود که بر اعراض کنندگان از بیعت و جهاد سختگیری شود و آنها زندانی شوند.[ ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 143] علی با یارانش مشورت می نمود، ولی تصمیم نهایی را بر اساس ارزش ها و اصولی که به آن اعتقاد داشت اتخاذ می نمود.
مالک نیز مشورت هایش را قبل از صدور رأی نهایی ارائه می داد، وی در این زمینه می گوید: «بر ماست قبل از این که سخن بگویی سخن بگویم و چون عازم شدی دیگر سخن نمی گوییم...»؛[ ابن قتبیه دینوری، امامت و سیاست، ترجمه سید ناصر طباطبایی (تهران، ققنوس، 1380)، ص 120] بنابراین نظر وچیا واگلری که می گوید: اشتر همواره در میان گروه خویش بود و به خود اجازه می داد نظر و خواسته اش را بر علی تحمیل نماید،[L. Veccia Vagliri' Al – ASHTAR, Encyclopaedia of Islam Leiden E.G.Brill, 1986, V. I, P. 704] درست نیست. برخلاف نظر مالک، کسانی که برای جهاد آماده نشدند زندانی نشدند و یا جریر به سفارت نزد معاویه فرستاده شد و بسیاری از موارد مشابه را می توان ذکر نمود. یکی از اقدامات مهم مالک قبل از نبرد جمل، موفقیت وی در هماهنگ نمودن کوفیان برای پیوستن به علی(ع) بود. بعد از این که فتنه انگیزی طلحه و زبیر و اغلب مردم بصره آشکار شد، امیرالمومنین نمایندگانی برای یاری گرفتن از مردم کوفه، به آن شهر فرستاد که موفقیت چندانی در هماهنگ نمودن آنان نداشتند. جنگ با ام المومنین و حواری رسول خدا (ص) [زبیر به حواری رسول خدا معروف شده بود، ابوموسی به کوفیان می¬گفت: علی از شما می¬خواهد به جنگ¬ ام¬المومنین و حواری رسول خدا (ص) بروید، ر.ک: شیخ مفید، پیشین، ص 134] بسیاری را دچار شک و شبهه نموده بود و از طرفی ابوموسی اشعری، اولین حاکم علی(ع) در کوفه، نیز از حرکت مردم این شهر برای جهاد ممانعت می نمود، علی(ع) عماره بن شهاب را به حکومت این شهر برگزید، ولی مردم، به جز ابوموسی، به کس دیگری راضی نمی شدند و عماره را به شهر راه ندادند. [، پیشین، ج 6، ص 2346] مالک برای بسیج کوفیان به آن¬جا رفت و با بهره¬گیری از نفوذ قبیله ای و خطبه ای که ایراد نمود، توانست مردم را به یاری امیرالمومنین برانگیزد، افرادی که قبل از آن مردد بودند، با آمدن اشتر به کوفه برای پیوستن به علی(ع) تمایل پیدا کردند و حتی برخی بر آن شدند تا وسایل ابوموسی را غارت کنند که مالک آنها را از این کار بازداشت.[ . شیخ مفید، پیشین، ص 136، نویری، پیشین، ج 5، ص 3 – 132، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، المجلد الثالث، ص 231] به این ترتیب، مأموریت حساس مالک اشتر با موفقیت انجام گرفت و با کمک سپاه کوفه شورش در هم شکسته شد و عراق تحت اختیار علی(ع) درآمد. مالک، در نبرد جمل فرماندهی جناح راست سپاه علی(ع) را برعهده داشت[ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 147] و بسیاری از پهلوانان لشکر جمل، مثل خباب بن عمرو و عبدالرحمن بن عتاب بن اسید، و به روایتی عمروبن یثربی را از پا در آورد. هم آوردی مالک با عبدالله بن زبیر نیز معروف و مشهور است؛ با این که مالک زخمی کاری برعبدالله وارد ساخت، با فریادهای «اقتلونی و مالکا»ی ابن زبیر، از روی وی بلند شد و به جنگ با یاران ابن زبیر پرداخت، [همان، ص 187] عبدالله نیز زخمی در بین کشتگان افتاد.
مالک، قبل و بعد از واقعة صفین، حکومت منطقه حساس جزیره (منطقه شمالی میان دو رود) را برعهده داشت؛ دلیلش هم روشن است: منطقه مرزی با شام باید در دست سرداری توانا، لایق، زیرک و هوشیار قرار می گرفت؛ بنابراین، سخن وچیاواگلری که مدعی است علی(ع) برای خلاص شدن از شرایطی که طرز تلقی منفی وی دربارة متارکه جنگ به وجود آورده بود اشتر را به موصل فرستاد،[ Veccia Vagliri, op.cit, V. I, P. 704] صحیح نیست؛ زیرا مالک، قبل از صفین هم حاکم جزیره بود[ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 154] و اعتماد علی(ع) به مالک بعد از صفین بیشتر هم شد. [منقری، پیشین، ص 720؛ یحیی الازدی، پیشین، الجزء الاول، ص 208؛ نویری، پیشین، ج 5، ص 202] مالک، در حالی که حاکم این منطقه حساس بود، مشاور علی(ع) نیز محسوب می شد. او در زمان حرکت برای پیکار صفین به کوفه آمد و مثل بسیاری دیگر از سرداران علی(ع) در تشویق مردم برای حرکت و جهاد خطبه ای خواند. هنگامی که مردم رقه از ساختن پل بر رود فرات برای سپاه امام علی(ع) خودداری کردند، با سخنرانی مالک [طبری، پیشین، ج 6، ص 2054؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، المجلد الثالث، ص 281] و راهکارهای مناسب او، این کار را انجام دادند. به محض آن که زیاد بن نضر و شریح بن هانی، فرماندهان پیش¬تاز علی(ع)، به وی اطلاع دادند که با پیش¬تازان معاویه رویارو شده اند، امام مالک را به نزد آنها فرستاد و بر آن دو فرماندهی داد.[ منقری، پیشین، ص 212؛ ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 524؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج2، ص 113] مالک در اتحاد سپاه، حفظ روحیه، ایجاد انگیزه های معنوی و قومی برای پیکار، جواب دادن به همآوردی شهسواران نقش مهمی در حفظ موقعیت سپاه و کسب پیروزی داشت. در یکی از روزهای جنگ صفین که جناح راست سپاه علی(ع) پا به فرار گذاشتند، سخنرانی مالک، در نکوهش فرار آنها، غیرت جنگی سپاهیان را تحریک کرد و شکست را به پیروزی تبدیل نمود.[ منقری، پیشین، ص 343؛ نویری، پیشین، ج 5، ص 186] پس از این تغییر و تبدیل، حضرت علی(ع) در خطبه ای برای سپاهیانش چنین فرمود: «همانا از جای کنده شدن شما و بازگشتتان در صفها را دیدم... سرانجام سوزش سینه ام فرو نشست که در واپسین دم دیدم آنان را راندید، چنان که شما را راندند و از جایشان کندید چنان که از جایتان کندند...»[ نهج البلاغه، خطبه¬ها، نامه¬ها و کلمات قصار علی(ع)، ترجمه سیدجعفر شهیدی (تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1372)، خطبه 107، ص 100؛ نصر بن مزاحم منقری، پیشین، ص349] معاویه از میان سرداران علی(ع) بیش از همه از مالک، پیکارها و همآوردی هایش وحشت داشت. روزی که عبدالله بن بدیل، یکی از پهلوانان برجسته سپاه علی(ع)، کشته شد، معاویه که بر جنازه وی حاضر شده بود، گفت: «خدایا مرا بر اشتر نخعی و اشعث کندی نیز پیروز بگردان».[ همان، ص 337] از اواسط نبرد صفین به بعد، معاویه دربارة اشعث حساسیت نشان نمی داد و اغلب از جانب مالک نگران بود. در اواسط نبرد صفین، معاویه به یاران قریشی خویش گفت که برخی از یاران علی مرا اندوهگین کرده اند و از پنج سردار علی(ع) نام برد،[ این سرداران علی عبارت بودند از: سعید بن قیس، هاشم بن عقبه، قیس بن سعد، مالک اشتر و عدی بن حاتم] در حالی که از اشعث خبری نبود. در سخنان اشعث نیز تمایلاتی مبنی بر توقف جنگ دیده می شد. وی در جواب نامه معاویه اظهار داشت که علت حمایت او از عراقیان، سکونت در آن منطقه است.[ ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 3 – 652] معاویه سرداران بزرگ خویش را به نبرد اشتر می فرستاد، اما نتیجه نمی گرفت؛ عبیدالله بن عمر در مصاف با مالک شکست خورد؛ [منقری، پیشین، ص 586؛ ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 177] عمروبن عاص زخمی شد و فرار کرد[همان، ص 602؛ ابن قتیبه دینوری، پیشین، ص 580] و مروان از نبرد با وی اکراه داشت.[ همان، ص 599 – 600، ابن اعثم کوفی، پیشین، ص 580] برخی از مواقع نیز مالک از فرزندش ابراهیم می خواست برای مقابله با قهرمانان جوان سپاه معاویه ، با آنان هم اوردی نماید.[ همان، ص 581 – 603] اوج شهرت و هنرنمایی مالک مربوط به لیله الهریر در جنگ صفین است؛ وی در آغاز حمله سرنوشت ساز خویش در اواخر صفین خطبه ای خواند و ضمن بیان ویژگی های منحصر به فرد علی(ع)، سپاهیان را به اطاعت از خویش فرا خواند: «... چون تنور جنگ تفته شود و گرد از آوردگاه بر آید و نیزه ها برهم شکند و ... فرمانم را بپذیرید و به دنبالم باشید». [همان، ص 651، مقایسه شود با ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 321] مالک در لیله الهریر، فرماندهی جناح راست سپاه امیرالمومنین(ع) را بر عهده داشت، شجاعت، صدای رسا و نفوذ قبیله ای وی باعث شد تا پیروی از ناحیه وی آشکار شود، او در این شب سه نیزه در سینه شامیان شکست. مالک در حمله سرنوشت ساز خویش، در حالی که به سوی شامیان پیش روی می کرد به یارانش می گفت که به اندازه پرتاب تیرها و نیزه های او پیش روی نمایند و بعد از خستگی شدید مذحجیان، نیروهای داوطلب از قبایل متعدد را جمع نمود و سرانجام توانست آثار پیروزی نهایی را آشکار سازد، در این هنگام علی(ع) به خطبه ایستاد و گفت: «کار شما و دشمن بدین قرار است که می بینید و جز واپسین دم دشمن باقی نمانده است...»[منقری، پیشین، ص 5 – 654، مقایسه شود با ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 188] پیش روی های سپاه علی(ع)، معاویه و عمرو را به وحشت انداخت، در سپاه امام نیز برخی، از این پیش روی ها راضی و خوشحال نبودند؛ شماری از اشراف قبایل، مثل اشعث بن قیس، پیروزی علی را به صلاح خویش نمی دانستند، بنابراین در حالی که مالک برای به زانو در آوردن سپاه معاویه همة تلاش خویش را انجام می داد، اشعث از لزوم ترک جنگ سخن می گفت[همان، ص 661؛ ابوحنیفه دینوری، پیشین، ص 188] و معاویه نیز پس از این که قرآن ها را بر سر نیزه نمود، از سخنان اشعث بیشترین بهره را برد، وی گفت: اگر ما دست از پیکار برنداریم، رومیان و پارسیان بر فرزندان و زنان شامیان و عراقیان طمع خواهند بست.[ همان، ص 189] شعار تن دادن به حکمیت قرآن (پیشنهاد عمروبن عاص)، در حالی مطرح شد که دو سپاه از پیکارهای پیاپی به شدت خسته شده بودند و شامیان که نشانه های شکست نهایی¬شان آشکار شده بود، چاره کار را در این شعار یافتند.
وقتی سپاهیان علی(ع) شب هریر را به صبح رساندند، سحرگاهان چیزهایی پرچم¬گون در برابر صفوف شامیان دیدند و چون آفتاب برآمد فهمیدند که قرآن ها بر نیزه ها رفته است. پیش¬بینی عمرو درست بود؛ بین سرداران علی(ع)، در ادامه پیکار اختلاف ایجاد شد؛ گروهی موافق[مثل مالک اشتر، عمربن حمق، عدی بن حاتم که نظرشان نظر علی(ع) بود. ر.ک: نصربن مزاحم، پیشین، ص 3 – 662] و عده ای مخالف[مثل اشعث بن قیس، شقیق بن ثور و خالد بن معمر] ادامه جنگ بودند، اکثریت سپاه هم بانگ توقف جنگ را سر می دادند، در این حال، مالک با نیروهای داوطلب، جنگ را ادامه می داد. مخالفان ادامه جنگ پس از مدتی، با محاصره علی(ع)، از وی خواستند تا مالک را از صحنه نبرد فرا خواند. علی(ع) تلاش زیادی کرد تا آنان را قانع کند که این حیله است و معاویه و عمرو اهل حکم قرآن نیستند[برای آگاهی از تفصیل خطبه علی(ع) در پیکار صفین، ر.ک: منقری،پیشین،ص4–673] و اگر بودند در ابتدای جنگ و قبل از خون ریزی ها دعوت به حکمیت قرآن را می پذیرفتند، ولی فایده ای نداشت. حضرت علی(ع) به ناچار، یزید بن هانی را به نزد اشتر فرستاد و وی را فرا خواند، فرمان امام به یزید از راه دور و با صدای بلند بود، به دلیل این که ایشان در محاصره مخالفان جنگ قرار داشت، مالک به ابن هانی گفت که به نزد علی برو و به وی بگو: «... من از خداوند امیدوارم که پیروزم سازد، در کارم شتاب مفرما»[ ابن اعثم کوفی، پیشین، 676] با برگشت سفیر امام علی(ع) و آوردن پیام مالک که با فریاد خروش و غریو سپاه اشتر به منزله پیروزی سپاه علی(ع) هم¬زمان شد،[ منقری، پیشین، ص 657؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 333] معترضان ادامه پیکار، علی(ع) را به قتل تهدید نمودند و امام علی(ع) با تاکید از یزید بن هانی خواست تا از مالک بخواهد که بر گردد. وقتی مالک متوجه شد که خطر شعله¬ور شدن فتنه در لشکر خودی خیلی جدی است، با تأثر تمام برگشت و محاصره کنندگان را سخت نکوهش کرد، نزدیک بود درگیری بین آنها به وجود آید که علی(ع) همگی را به آرامش دعوت نمود.[ همان، ص 677، مقایسه شود با ابن واضح یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 90] در هنگام نگارش پیمان¬نامه صلح، برخلاف اواخر جنگ، اشتر موضعی انفعالی پیدا کرد و اشعث فعال¬ترین مرد میدان شد. مالک به نتیجه این صلح خوش¬بین نبود. برخی از سپاهیان علی(ع) خطاب به آن حضرت گفتند: «اشتر به آنچه در این پیمان¬نامه آمده راضی نبوده و هنوز جز به ادامه پیکار با دشمن نمی اندیشد...»[ طبری، پیشین، ج 6، ص 2576] امام در جواب فرمود: او از کسانی نیست که از فرمان من سربتابد و «ای کاش دو تن چون او می بود که نظرش نسبت به دشمن چون نظر او می بود در آن صورت بارگران فرماندهی شما بر من سبک می شد و به اصلاح پاره ای از کژرفتاریهای شما امیدوار می شدم».[ یحیی الازدی، پیشین، الجزء الاول، ص 208، نویری، پیشین، ج 5، ص 202] پس از پیکار بزرگ صفین، موقعیت و نفوذ مالک در بین مردم عراق و کوفه در مقایسه با قبل از آن کاهش یافت، هماهنگی بسیاری از سران قبایل با معاویه پس از صفین به این دلیل بود که علی(ع) به اشراف، همانند مردم عادی نگاه می کرد و این امر، وضعیت جدیدی را پدید آورده بود. با این همه، مالک که از بزرگان شهر کوفه به حساب می آمد، حداقل در بین یمانی ها آن قدر نفوذ داشت که مانع از غارت¬گری های سرداران جسور معاویه گردد. تا زمانی که مالک، حاکم منطقه مرزی قلمرو علی(ع) و معاویه (جزیره) بود، سرداران معاویه جرأت آشوب¬گری در قلمرو حکومتی حضرت علی(ع) نداشتند، حتی مالک که از نفوذ خویش در بین مردم کوفه آگاه بود از امام(ع) می خواست که بر شهرهای مرزی شام حمله برد و حوزه حکومتی معاویه را ناامن و در نتیجه موقعیت حکومت وی را متزلزل سازد، اما آن حضرت، او را از این کار منع می کرد.[ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 415] آشفتگی و ناامنی در قلمرو حکومتی علی(ع) زمانی آغاز شد که مالک مسموم گردید. مالک که قبل از آغاز اولین غارت¬گری سرداران معاویه عازم مصر شده بود، در راه به دست مزدوران معاویه مسموم شد،] ظاهراً [این واقعه قبل از جنگ نهروان رخ داد، زیرا با بررسی منابع، نامی از مالک در نبرد با خوارج دیده نمی شود و از سوی دیگر، اگر مالک در زمان جنگ خوارج در جزیره حاضر بود، مثل قبل از صفین برای تحریک مردم به جهاد، به این شهر می آمد، مخصوصاً که سپاهی که به نبرد نهروان رفت، در آغاز به نیت جنگ با معاویه راه اندازی شد.
پس از شهادت مالک، غارت گری های سرداران معاویه و پراکندگی مردم کوفه شدت یافت و حکومت امام علی(ع) با مشکلات زیادی رو¬به رو شد. در این خصوص، روایتی نقل شده که «کار علی(ع) همواره استوار بود تا اشتر در گذشت و اشتر در کوفه محترمتر و سرورتر از احنف در بصره بود» [ابواسحاق ثقفی کوفی، الغارات، به تصحیح سیدجلال الدین حسینی ارموی (تهران، سلسله انتشارات انجمن ملی، 1355) المجلد الاول، ص 5 – 264] پس از نبرد نهروان و از دست رفتن یاران خاص علی(ع)، سرداران معاویه، مثل ضحاک بن قیس فهری، نعمان بن بشیر، سفیان بن عوف، بسر بن ارطاه و ...، به سرزمین های تحت حکومت امیرالمومنین(ع) حمله می کردند و علی رغم فریادهای آن حضرت، در ابتدا کسی برای مقابله آماده نمی شد و پس از نکوهش های بسیاری که در پی کشتار و غارت¬گری های سواران معاویه صورت گرفت، چند هزار نفر از کوفیان آماده مقابله شدند. هم¬زمان با غارت¬گری ها و نیز اختلافات میان مردم کوفه، برخی با تأسف، از فقدان مالک اشتر و نفوذ فوق العاده وی در عراق سخن می راندند؛ [همان، المجلد الثانی، ص 481؛ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 252] در این¬باره روایت شده است که شخصی مالک را نکوهش می کرد، دیگری به وی گفت: «ساکت باش کسی را نکوهش می کنی که زندگیش مردم شام را و مرگش مردم عراق را شکست داد».[ ابن قتبیه دینوری، عیون الاخبار، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی¬تا)، المجلد الاول، ص283]

 

آخرین ماموریت؛ حکومت مصر

 

علی(ع) تصمیم گرفت کسانی را برای حکومت بر مصر انتخاب نماید که قاطع، شجاع و مهم¬تر از آن، اهل کنار آمدن با معاویه نباشند، از طرفی ایجاد جنگ های داخلی و احتیاج به سلحشوران نام¬دار در این جنگ ها، تا حدودی برای علی(ع) محدودیت ایجاد می نمود.
امام(ع) در ابتدا قیس بن سعد را برای حکومت مصر برگزید، اما حضور خون¬خواهان عثمان در مصر و نگرانی قیس از درگیری احتمالی با خزرجیان منطقه،[ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 3، ص 59] و مخصوصاً نامه های معاویه و عمرو و حیله های آن دو، میانه علی(ع) و قیس را بر هم زد. پس از عزل قیس، امام علی(ع) محمد بن ابی بکر را حاکم مصر قرار داد. محمد پس از نبرد صفین که موضع معاویه تقویت شده بود، در مصاف با خون¬خواهان عثمان در مصر شکست خورد، آن حضرت، پس از اطلاع از خبر قیام خون¬خواهان عثمان بر ضد محمد بن ابی بکر فرمود: برای مصر جز یکی از دو تن را شایسته نمی بینم یا دوست خودمان که او را از حکومت مصر در گذشته بر کنار کردیم یعنی قیس بن سعد و یا مالک بن حارث اشتر»[ طبری، پیشین، ج 6، ص 2621] مالک در این زمان در جزیره بود و علی(ع) به وی که در شهر نصبیین بود نامه ای نوشت و او را به کوفه فرا خواند، بعد از آمدن اشتر به کوفه، امام ضمن سخنانش به وی فرمود: «کسی جز تو برای حکومت مصر شایسته نیست، خدایت رحمت کناد به مصر برو و من با توجه به رای و اندیشه خودت سفارش نمی کنم»[ ابواسحاق ثقفی کوفی، پیشین، المجلد الاول، ص 263] از طرف دیگر معاویه با وعده بخشش خراج، یکی از عاملانش را مامور کشتن مالک نمود. معاویه پس از دسیسه¬چینی برای کشتن مالک، به مردم شام گفت: علی، اشتر را به مصر روانه نموده از خدا بخواهید که او را از میان بردارد.[ طبری، پیشین، ج 2، ص 2622] وقتی که خبر کشته شدن مالک به وی رسید، گفت: می بینید که چگونه دعایتان مستجاب شد،[ ابواسحاق ثقفی کوفی، پیشین، المجلد الاول، ص 263] «خداوند سپاهیانی از عسل دارد»[ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، (بیروت، دارالفکر، 1414 ه. ق)، الجزء الثانی، ص 168] که حاکی از دست داشتن معاویه در مسموم کردن مالک است. و نیز روایت شده است که گفت: علی را دو دست بود، یکی را در صفین قطع کردیم، یعنی عمار یاسر، دیگری مالک که اکنون قطع نمودیم.[ ابواسحاق ثقفی کوفی، پیشین، المجلد الاول، ص 264؛ نویری، پیشین، ج 7، ص 30] چون خبر کشته شدن مالک به علی رسید، فرمود: انا الله و انا الیه راجعون ستایش خداوند پروردگار جهانیان را، بار خدایا من مصبیت از دست دادن او را برای تو حساب می کنم که مرگ او از سوگ های بزرگ روزگار است.[ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 3، ص 216] امیرالمومنین برای از دست دادن اشتر تاسف بسیار خورد و فرمود: مالک! چو بود مالک! به خدا اگر کوه بود کوهی بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود، سنگی خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد[نهج البلاغه، پیشین، کلمات قصار، کلمه 443، ص 440] و از سخنان مشهور آن حضرت دربارة مالک این است: «مالک برای من آن گونه بود که من برای رسول خدا»[ ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص 329] با این حال، از امام در نکوهش مالک به هنگام اطلاع از کشته شدنش، خبری نقل شده است: «به روی دستها و دهانش فرود افتاد»؛[ نویری، پیشین، ج 7، ص 30] به نظر می رسد این روایت ساختگی است، زیرا با نگاهی به زندگی و سخنان و عملکرد مالک، مخصوصاً از اواسط صفین به بعد، به خوبی در می یابیم که وی مشاوری دلسوز و امین برای امیرالمومنین(ع) بوده و امام نیز به وی اعتماد کامل داشته است. وانگهی، هم¬چنان که ابن اثیر نیز می گوید، کسی که از سوی امام علی(ع) برای ایالت مهمی، چون مصر انتخاب شده نمی تواند این قدر در نزد وی منفور باشد. [ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، المجلد الثالث، ص 353] علی(ع) همراه مالک نامه ای برای مردم مصر نگاشت و عهدنامه ای برای مالک در باب روش حکم رانی نوشت که معروف و مشهور است. در نامه امام به مردم مصر درباره مالک آمده است: «... بر کافران تندتر بود از آتش سوزان ... او شمشیری از شمشیرهای خداست...»[ نهج البلاغه، پیشین، نامه 38، ص 312] هم¬چنین در نامه ای که امام، پس از شهادت مالک، به محمدبن ابی بکر نوشت از وی ستایش شده و برای او دعا شده است: «... مردی که حکومت مصر را به او دادم مصلحت جوی ما بود و بر دشمنان سخت دل و ستیزه رو، خدایش بیامرزاد! روزگارش را بر سر آورد و با مرگ خود دیدار کرد و ما از او خشنودیم، خدا خشنودی خود را نصیب او کناد و پاداش او را دو چندان گرداند...»[همان، نامه 34، ص 309 مقایسه شود با یحیی الازدی، پیشین، الجزء الاول، ص 315] با نگاهی به ستایش های علی از مالک که یکی، دو مورد نیست و علاوه بر آن که در منابع متعدد ذکر شده، با عملکرد اشتر نیز سازگار است، به عمق اعتماد علی(ع) به وی و نیز هماهنگی اش با تصمیمات امام پی می بریم.
 منبع:فصلنامه تاریخ اسلام- سال هفتم، تابستان 1385، شماره مسلسل 26، ص19-45/ «علی اکبر عباسی»
 

پایان پیام/
 

کد خبر 42888

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha