ما از مدرنیته عبور کرده ایم یا مدرنیته از ما؟!

این زخم مدرنیته بر روی تن سنتمان را آنقدر جدی نگرفتیم و به اهمال از آن گذشتیم و به جای معالجه فقط درباره اش سخنرانی کردیم، که این زخم چرکین شد! آخر هم نفهمیدیم که ما از مدرنیته عبور کرده ایم یا مدرنیته از ما؟!

خبرگزاری شبستان: هنگامی که سقراط با پرسش های نابجایش! آرامش را از آتنیان می گرفت، لقبی بالاتر از "خرمگس" عایدش نشد! خرمگس، در واقع پرسشی بود که شهروندان آتن را از آرامش دروغین زندگی شان بر حذر می داشت. این خرمگس ها، به مثابه ویروس هایی اند که باعث التهاب ذهن و فکر انسان شده و آن را دچار نوعی "تب" می سازند.

 

دغدغه های اندیشه، ویروس های فکر اند. گاهی ضعیف می شوند، رشد می کنند، قوی می شوند و حتی گاهی آدم را از پا می اندازند. اما تب کردن ذهن، شاید رایج ترین عملکرد این مسئله ها باشد. به بهانه ای، با سخنی و یا در موقعیتی، ویروسی رشد می کند تا جایی که یا او خانمان فکرهای درگیرش را بسوزاند یا اینکه به بهانه دیگری باز فروکش کند، و یا حتی به کلی حل شود و از بین برود.


تب "هویت" یکی از همین مرض های بحرانی اندیشه است، اما شاید تفاوت عمده اش با خیلی از دغدغه های دیگر، عدم شمولیت آن باشد. تبی است که تنها متفکران را با خود درگیر می سازد. آدم های کوچه و خیابان، تب هویت نمی گیرند. آن ها هویت را در لحظه لحظه زندگی خود به جریان می اندازند. از طریق آن سخن می گویند. بچه ها با آن می خوابند. زن ها با الگوی آن، خیاطی می کنند و مردها با همان الگو، لباس می پوشند.

 

دکتر داوری اردکانی از شعار دادن خود عذرخواهی کرد

گفته ای که از دکتر رضا داوری اردکانی، رییس فرهنگستان علوم، چند هفته پیش از سوی برخی رسانه ها، در داخل و خارج از ایران، تیتر شد، این تب مهم هویت را در میان صدها هیاهوی گاه نابخردانه جامعه، آن هم نه آنچنان گسترده، سوژه و موضوعی برای اندیشه ها ساخت. داوری به عنوان یکی از نمادهای تفکر پیشرو در انقلاب، هماره حرف هایی برای گفتن و اندیشیده شدن، داشته است. او در جلسه نقد یکی از کتاب هایش که با عنوان "علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه" برگزار شده بود، گفت: "می گویند گفتی مدرنیته به بن بست رسیده است. اگر گفتم عذرخواهی می کنم. حرف سیاست زده ام. البته منظور من این بوده که هر چیزی پایانی دارد نه اینکه این نظر بشود ابزار سیاست و شعار بدهیم. دیگر از شعار دادن پرهیز می کنم."


هر چند آنچه او از این جملات اراده کرده بود، معنایی متفاوت با تیترها و تحلیل های برخی رسانه های داخلی و خارجی داشت، اما این مسئله خرمگسی شد، تا باز تب هویت ذهن ها را بالا ببرد.


او در سخنرانی بعدی خود، بزرگ منشانه، علت بدفهمی رسانه ها را سوء تعبیر خود دانست و گفت که مرادش صرفا اشتباه بودن تعبیر "بن بست" برای یک جریان و فرهنگ بوده است و مراد او به پایان رسیدن مدرنیته بوده است. او گفت: "در سخنانی در جلسه گذشته در پاسخ به پرسشی از پایان مدرنیته گفتم و اینکه مدرنیته رو به پایان است. دوستی گفت شما نوشته اید یا گفته اید مدرنیته به بن بست رسیده و من گفتم خیر. اگر چنین چیزی گفته ام عذرخواهی می کنم. بعد دیدم سایتی خبری از من نقل کرده بود که داوری از گذشته خود عذرخواهی کرد! واقعا نمی دانم چه بگویم. حالا من از بودن خودم عذرخواهی می کنم. اگر چنین نوشته ام یا چنین گفته ام."

 

فیلسوف وامدار هیچ ایدئولوژی، جریان، حزب و اندیشه ای نیست

این تلنگر استاد، می تواند برای ذهن های به غبار نشسته تکرارها و روزمرگی ها، یک نهیب جدی باشد. هر چند این بدفهمی از کلام استاد توسط یک خبرنگار، جریان مهم، همیشگی و جدی "هویت" در جامعه ما، و نسبتمان با مدرنیته را بار دیگر در هیاهوهای کاذب و گاه به دور از اندیشه، زنده ساخت؛ اما قبل از پرداختن به آن، وامداری فیلسوف به صرف حقیقت و تبری جویی او از هر چیزی غیر آن، ستودنی است.


فیلسوف وامدار هیچ ایدئولوژی، جریان، حزب و حتی اندیشه ها و شخصیت خود، نبوده و صرفا به حقیقت راستین و واقعیت اصیل تعهد دارد. فیلسوف تصریح می کند که اشتباه گفته است. فیلسوف فریاد می زند که تغییر کرده است. فیلسوف عذرخواهی می کند. فیلسوف از عدم رویارویی با حقیقت رنج می برد!


این تعهد به حقیقت است که این شجاعت را در فیلسوف باقی می گذارد تا در شخصیتی که حتی برای خود تصور می کند، غرقه نشود و خود را نبازد.


دومین نکته این ماجرا، سخن هایی بود که در باب مدرنیته و فرهنگ غرب در این مجال، باز، گفته شد و یا تکرار گردید. تب هویت بالا گرفت. این تب ها، بد نیستند. این جریانات، هر چند ساده و جزیی، اما تلنگری جدی اند. غیر از پرسش از رابطه و نسبت میان ما و مدرنیته، در این 30 سال، در این نسبت ها چه کرده ایم؟ با هر نظری که درباره این نسبت داشته ایم، اثباتا و نفیا، چه به دست آورده ایم؟ چه تولید کرده ایم؟ چه از دست داده ایم؟ و آیا چقدر فرو رفته ایم؟


دیده ایم تئوریسین هایی که دیگر ایده آلیست نیستند. اشتباه از کجا بوده است؟ از ایده آل ها؟ از گام های اول و توقع ها؟ از ترسیم نقشه ها؟ از همت های کوتاه و نفس های بریده؟


مقایسه سر این جریان و بررسی نسبت ما و فرهنگ مدرن در این فرآیند تاریخ معاصر، مجالی دیگر و بسیار گسترده می طلبد. اما جمع آوری بازخوردها و جمع آوری هر چند پرنقص و گزارشی از واکنش ها، تاکیدها، تکذیب ها و انکارهایی که در جریان این ماجرای به ظاهر جزیی و کوچک صورت گرفت، شاید برای بسیاری از اهل تامل، روشنگر باشد.


از سوی دیگر، ما هماره سعی داشته ایم تا بر اساس چارچوب ها و خط قرمزهایمان، بلافاصله احکام مربوطه را استخراج و صادر کنیم. چه بسا در این میان اصولا سوال و پرسش فهم نشده است یا به دلیل باز نشدن کافی پرسش، مغالطه هایی در پاسخ صورت گرفته است. کم نداریم مقاله ها و نوشته هایی از این دست که جزم انگارانه، پایان داستان را روایت می کنند.


در حالی که وقتی سر و کار و نسبت مان با اموری بود که خود در طی قرن ها به نتیجه خواهند رسید، طبیعتا پرسش، بررسی، پاسخ و نقد مسایل آن نیز در چندصد صفحه نوشته و یا گفتگو امکانپذیر نخواهد شد.


آری، ما می نویسیم که ابتدا صرفا سوال را فهم کنیم؛ سوال ایجاد کنیم؛ یا اصولا سوال را بپذیریم! پذیرفتن اینکه آیا می تواند اصلا چنین سوالی وجود داشته باشد، ابتدایی ترین گام در پژوهش است. آیا می توان از نسبت ما و مدرنیته پرسشی داشت؟


به سادگی پاسخ ندهید! در اینجا تضارب چند رای را گردآورده ایم:

 

رشاد: ما داخل مدرنیته نشده ایم، و در سنت هم نمانده ایم. ما تاریخ خودمان را داریم
حجت الاسلام علی اکبر رشاد، رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در پاسخ به این پرسش، به خبرنگار شبستان گفت: "ما حتی واژه "توسعه" را بر نمی تابیم، بلکه اصطلاح الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت را برای جامعه خود برگزیده ایم. ما از جهان مدرن بیرونیم و مدرنیته صرفا فرهنگی بوده که در غرب جریان پیدا کرده است. ما داخل مدرنیته نشده ایم. ما نه در سنت مانده ایم و نه مدرنیته را پذیرفته ایم و نه به پسامدرن رسیده ایم! ما تاریخ منحصر به فرد خودمان را داریم."


حجت الاسلام رشاد حتی سوال را بر نمی تابد؛ چرا که مدعی است پرچم مدعیان این نسبت به اشتباه برافراشته شده است. او بر این باور است که آنچه ما در اینجا ساخته ایم، منحصر در فرهنگ و اندیشه و مکتب خودمان است.

 

داوری: غرب شناسی برای ما، به منزله خودشناسی است
در مقابل این دیدگاه، آرای رییس فرهنگستان علوم، دکتر رضا داوری اردکانی قرار می گیرد. او در طرف دیگر ماجرا، آنچنان تابلوی این نسبت را بالا نگه می دارد که از غرب شناسی ادعای خودشنای بیرون می جهد! او در اولین همایش غرب شناسی مدعی شد که غرب شناسی نه به مثابه شرق شناسی مستشرقان، بلکه برای ما به منزله خودشناسی است.


او بر این باور است که غرب آیینه ما و آینده ماست و ما با مطالعه آن، آینده خود را می توانیم ترسیم کرده و یا تغییر داده و از آن برحذر باشیم. او غرب شناسی را علم تذکار و فرآیندی برای رسیدن به آزادیمان می داند. وی با این ادعا که اگر تاریخ مدرن غرب به پایان خود نزدیک می شود و ما بخواهیم در تفکر جهانی عالم سهیم باشیم، باید آن را واکاوی کرده و مورد بررسی قرار دهیم.

 

حجت الاسلام میرباقری: تردید نکنید که تجدید شکوفایی تمدن نوین اسلامی، در راه است
در همین باره به سراغ رییس فرهنگستان علوم اسلامی قم، حجت الاسلام میرباقری رفتیم. او که امروزه پرچمدار اندیشه و نگرشی نو در حوزه علوم اسلامی است و در آخرین همایشی که از طرف فرهنگستان در حوزه علوم انسانی برگزار شد، نوید تجدید شکوفایی تمدن نوین اسلامی را داده بود، به گونه ای دیگر به ماجرا نگریست.


او این عصر را در فرهنگمان، دوره گذار نامید و بر این باور است که با هر رویکردی که پذیرفته باشیم، بالاخره باید از این پیچ تاریخی اندیشه عبور کنیم. او در پاسخ به پرسش از رابطه بنیادین بین ما و مدرنیته، به خبرنگار شبستان گفت: "ما باید برای دوره گذار برنامه مخصوص به خود را – که غیر از برنامه مطلوب است – داشته باشیم. مسیر گذار، مسیری است که از تالیف علم مدرن و عقلانیت تخمینی دینی و آرمان های حکومت دینی پیش می آید. ما الان به صورت تخمینی، الگوهای غربی را دست کاری می کنیم. ما هم اکنون درحال گذار به سوی جامعه مطلوب از دل مدرنیته ایم."


او با لحنی راسخ و کلامی استوار مدعی شد: "تردید نکنید که گذار به سوی جامعه مطلوب و تجدید شکوفایی تمدن نوین اسلامی، قطعا با موفقیت در راه است و به سرانجام خواهد رسید."


هر چند وی در پایان معتقد بود که دوره مدرن و پسامدرن هر دو در گذشته است امروزه دوره گذار به معنویت است، اما رویکردی که ما به سخنان وی خواهیم داشت، ترسیم نسبتی است که او بین ما و مدرنیته برقرار می سازد.

 

آیا ما مدرنیم؟

قرار بود در این چند سطر، گزارشی از یک "تب" کهنه شده هویت اسلامی ایرانیمان بدهیم که به تازگی با سخنان دکتر داوری، تیر کشیده بود. گزارشی از جدیدترین آرایی که در گوشه و کنار این فرهنگ به گوش می رسد؛ اما شاخه های بحث و معانی واژگان این حوزه و افق های نامحدود آن، به قدری گسترده است که حتی می توان مدعی شد که پس از چند صد صفحه سخن، هنوز چیزی گفته نشده است. این چند سطر که دیگر جای خود دارد!


اما مرادمان از همین چند سطر نیز، شکل گرفتن و منقح کردن یک پرسش و جدی گرفتن آن در اندیشه های اصیل بود. اندیشه هایی که با پاسخ های سطحی و سیاسی و جزبی قانع نمی شوند. اندیشه هایی که ملاحظه و محافظه را تاب نمی آورند و در پی واقعیت عریان، ذهن هاشان را حتی به خارج از مرزهای قرمز فرهنگ ها و جوامع روانه می سازند.


مراد این است که با شکل گیری صحیح پرسش ها، با پرسشی راستین و اصیل به سراغ متن ها، آراء و سخن ها رفت و سره را از ناسره تشخیص داد؛ چرا که طرح پرسش بنیادین و فهم دقیق آن و داشتن دغدغه واقعی درباره موضوع پرسش، اولین گام در راه توسعه و پیشرفت و حل مسایل است: جوان ایرانی چه نسبتی با مدرنیته دارد؟ هست ها و بایدهای این نسبت چیست؟ چرا از مدرنیته گریزانیم؟ چرا مدرنیته را در آغوش نمی کشیم؟
این زخم مدرنیته بر روی تن سنتمان را آنقدر جدی نگرفتیم و به اهمال از آن گذشتیم و به جای معالجه فقط درباره اش سخنرانی کردیم، که این زخم چرکین شد! آخر هم نفهمیدیم که ما از مدرنیته عبور کرده ایم یا مدرنیته از ما؟! ما به پایان رسیده ایم یا مدرنیته؟!


آیا ما مدرنیم؟ نیستیم؟ پس چرا از نظام جامع و حیرت آور "هگل" لذت می بریم؟ مگر مدرنیته یک ذائقه است؟ یا اصلا مگر ذائقه هایمان مدرن شده است؟ 

 

نویسنده: یحیی مقدسان

 

پایان پیام/

کد خبر 50882

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha