هنگام دعا برای غفران اول خود و اهل بیتتان را مقدم کنید

آیت الله مجتبی تهرانی با اشاره به اینکه داعی ابتدا نسبت به خودش و بعد دیگران دعا می‎کند، گفت: هنگام دعا برای غفران اول خود و اهل بیتتان را مقدم کنید، زیرا اول باید خود انسان پاک شود تا دعایش پذیرفته شود.

خبرگزاری شبستان: آیت الله مجتبی تهرانی در پنجمین جلسه درس اخلاق خود در ماه مبارک رمضان با موضوع دعا به بررسی مسئله تقدیم و تاخیر در دعا پرداخت و گفت: ما در ادعیه مأثوره و حتّی در آیات الهی در قرآن مجید می‎بینیم که داعی ابتدا نسبت به خودش و بعد دیگران دعا می‎کند، امّا نه به‏طور مطلق یکی از آن ها جایی است که انسان برای غفران دعا می کند.
آنجه می خوانید متن کامل سخنان ایشان است.


اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.
بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ اللّهم صَلِّ عَلَی محَمّدٍ وَ آلِ محمَّدٍ و اسمَع نِدائی إذا نادَیتُک و اسمَع دُعائی إذا دَعَوتُک و أقبِل عَلَیَّ إذا ناجَیتُک فَقَد هَرَبتُ إلیکَ وَ وَقَفتُ بَینَ یَدَیک.

مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم افضلِ اعمال در ماه مبارک رمضان، یکی تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده و دیگری دعا است که عبد با ربّش گفت‎وگو و تقاضاهایش را مطرح می‎کند. اهل معرفت از این دعا به «قرآن صاعد» تعبیر می‎کنند. دعا را به مأثور و غیرمأثور تقسیم‎بندی کردیم و عرض کردیم که دعای مأثور موقّت و غیرموقّت داریم. دعای مأثور موقّت یعنی دعاهایی که از معصومین (ع) به ما رسیده است و باید در زمان یا مکان خاصّی خوانده شوند. در مورد تأثیر این زمان و مکان در اجابت دعا هم بحث کردیم.
در جلسه گذشته عرض کردم که ما در ابتدای غالب دعاهای مأثور می‎بینیم که اسم جلاله مثل «الهی» یا «اللّهم» به کار می‎رود و در بسیاری می‎بینیم که اسم نیست، بلکه صفت «ربّ» است که ربوبیّت را مطرح می‎کند. جلسه گذشته رابطه بین دعا و ربوبیّت و آیاتی را که در این رابطه بود، مطرح کردم.


در دعا خودت را بر دیگران مقدم کن
امّا در این جلسه می‎خواهم سراغ روش دعاهای مأثور بروم. خودِ این روش دعا، بحثی بسیار زیبا و مفصّل است. ابتدا سراغ مسأله تقدیم و تأخیر نسبت به دعا می‎روم، بعد هم به بحث مضمون می‎پردازم. ما در ادعیه مأثوره و حتّی در آیات الهی در قرآن مجید می‎بینیم که داعی ابتدا نسبت به خودش و بعد دیگران دعا می‎کند، امّا نه به‏طور مطلق. آیات متعدّدی داریم؛ مثلاً در سوره ابراهیم می‎فرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی‏»؛ اوّل برای خودش دعا می‏کند، بعد دیگران را هم دعا می‏کند: «وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنین».[1]
در سوره نوح می‏فرماید: «رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات».[2] یا به دعای بیست و چهارم صحیفه سجّادیه مراجعه کنید، امام زین‎العابدین(ع) خیلی زیبا و مفصّل دعا می‎کنند، امّا اوّل خودشان را دعا می کنند. پس در تقدیم و تأخیر نسبت به کسی که می‎خواهی برای او دعا کنی، خودت را مقدّم کن.


چرا باید اول برای خودت دعا کنی؟
من این نکته را عرض کنم که این تقدیم خویش در دعا، به‏طور مطلق نیست، چون خواسته‎های انسان از خداوند، خواسته‎های مختلفی است. در آیات که نگاه می‎کنیم، می‎بینیم جایی که داعی اوّل برای خودش دعا می‎کند، خواسته‎اش چیست؟ مضمون دعا چیست؟ مضمون دعا «غفران» است؛ «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ». در غفران، خودش را بر دیگران مقدَّم می‎دارد. خدایا اوّل من را بیامرز، بعد پدر و مادرم را و بعد سایر مؤمنین و مؤمنات را بیامرز. امّا چرا چنین آمده است؟
من در گذشته این نکته را گفتم که یکی از دستوراتی که در شیوه دعا کردن وارد شده، این است که اگر انسان بخواهد دعایش مستجاب شود، اوّل خودش را از گناهان تطهیر کند و بعد دعا کند. من این نکته را غالباً، به‏خصوص در لیالی قدر تذکّر می‎دهم که اوّل صلوات بفرستید، بعد استغفار کنید، بعد دوباره صلوات بفرستید و بعد حاجت‎های خودتان را بخواهید. اوّل خودتان را تمیز کنید، آمرزش بخواهید تا خدا گناهانتان را ببخشد؛ حالا اگر با این زبانی که آمرزیده شده دعا کنی، دعایت مستجاب می‎شود.


بعد از خودت برای خاندانت دعا کن
ما خیلی مسائل زیبایی در بحث دعا داریم؛ خصوصاً اگر به آیات مراجعه کنید، می‎بینید که می‎گوید خدایا اوّل من را بیامرز. وقتی او را آمرزید، سراغ دیگران می‎رود. حالا می‎گویم که چرا برای آن‏ها هم از خدا غفران می‎طلبد؟ «رَبَّنَا اغْفِرْ لی». چرا اوّل می‎گویم من را ببخش؟ چون می‎خواهم برای شخص دیگری دعا کنم و شرط استجابت دعای من این است که اوّل خودم را تطهیر کرده باشم.
این که گفتم تقدیم خود در دعا مطلق نیست، مرادم این بود که در مسأله غفران، انسان باید خود را مقدّم کند؛ امّا در مسائل دیگر به‏طور مطلق نیست. در آیات متعددی هم می‎بینیم که به همین شکل است. مثلاً می‎فرماید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ». در مرتبه بعد، می‎بینیم که خاندان و وابستگان و فرزندان انسان هستند؛ این‏ها بر دیگران مقدّم هستند.


دعای انبیا در حق اهل بیتشان
در سوره ابراهیم دارد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی‏ عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء».[3] حالا که می‎خواهد دعا کند، می‏گوید: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».[4] می‎فرماید: «ربّ اجْعَلْنی‏ مُقیمَ الصَّلاةِ» اوّل برای خودش، «وَ مِنْ ذُرِّیَّتی» بعد بچه‎ها و وابستگانش، بعد هم می‎گوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ». قبلش هم داشت: «إِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاء»، بعد هم می‎گوید: «رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ».
در سوره بقره از زبان ابراهیم(ع) دارد: ««وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیم؛ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک».[5] اینجا سراغ ذریّه رفت. در سوره شعرا از زبان حضرت نوح(ع) می‎گوید: «رَبِّ نَجِّنی‏ وَ أَهْلی‏ مِمَّا یَعْمَلُون؛ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعین».[6] در سوره اعراف از زبان حضرت موسی(ع) می‎گوید: «رَبِّ اغْفِرْ لی‏ وَ لِأَخی‏ وَ أَدْخِلْنا فی‏ رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین‏».[7] یعنی انبیای الهی به هنگام دعا، در مرتبه متأخره نسبت به خودشان، سراغ فرزندان و ذرّیه و اهل و خاندان می‎روند.


چرا در دعا خاندان انسان بر دیگران مقدّم هستند؟
جهت این تقدیم‎ها چیست؟ من بحثی در باب تربیت داشتم که این جا آن را به کار می‎گیرم. با بحث دعا هم کمالِ ربط را دارد. انسان که می‎میرد و از این نشئه به نشئه دیگر می‎رود، خودش هست و اعمالش. پس اوّل برای خودم دعا می‎کنم و غفران و مغفرت و رحمت می‏طلبم. امّا از این جا که به نشئه برزخ می‎روم، انقطاع کلّی از این نشئه پیدا نمی‎کنم. ما وقتی می‎میریم به نشئه برزخ می‎رویم و بعد از آن جا به نشئه قیامت می‎رویم. ما در نشئه برزخ، انقطاع کلّی از این عالم نداریم و لذا یک سنخ تعلّقاتمان مثل فرزندانمان و خاندانمان هنوز هستند و تا حدودی رابطه با این نشئه برقرار است.
از طرفی چون این رابطه هست و فرزند دنباله وجودیِ انسان در این عالم است، گویا بخشی از هستی‎ام را در این جا گذاشته‏ام و رابطه‎ام با نشئه دنیا قطع نشده است. لذا من عرض کردم که میراث حقیقی، فرزند است نه مال؛ چون وقتی می‎میرم انقطاع کلّّی از مال پیدا می‎کنم. ریاست هم همین‏طور است؛ چراکه یک رابطه اعتباری بود و با مرگ تمام شد. همه این‏ها تمام شد، هیچ رابطه دیگری نیست، فقط یک رابطه هست و چون این رابطه هست، میراث حقیقی برای انسان فرزندان او هستند.


ثمره دعا برای اهل بیتت به تو هم می‏رسد
هرچه از این ارثیه‎ای که گذاشته‎ام و رفته‎ام صادر شود، با من رابطه دارد. اگر صالح باشد، اعمال صالحه‎اش به من هم می‎رسد؛ چون اعمال او به تربیت کردن من بستگی داشته و محصول کار من است. اگر نعوذ بالله طالح باشد، باز هم به من می‎رسد. این‏که شما می‎بینید در آیات این مسأله را پیش می‎کشد، به همین جهت است. این رابطه دقیق بود. من رابطه فرزندی را با میراث مطرح کردم که خیلی روشن بود. پدرومادر هم همین‎طور هستند؛ آن‏ها برای این که من در این عالم و این نشئه بیایم، علل معدّه بودند.
ما به‏طور کلّی تعبیر اهل بیت و خاندان را به کار می بریم. این رابطه‎ها، چون از رابطه‎های دیگر قوی‎تر هستند، مؤثّر هستند و چون مؤثّر هستند دعاهای خیری را که برای خودت می‎کنی، در مرتبه متأخر برای آن‏ها بکن؛ چون ثمره‎اش به تو هم می‎رسد.
این غیر از آن بحثی است که من سابق کردم. یک‏وقت این‏ها را با هم خلط نکنید. قبلاً گفتیم که اگر انسان برای غیر دعا کند، خدا چندین برابر به او عنایت می‎کند. این یک بحث کلّی بود که من در باب دعا برای غیر بحث کردم. این مسأله غیر از آن چیزی است که در این جلسه گفتیم. این بحث دقیق‎تری بود. آن دعای برای غیر، یک بحث کلّی بود، امّا این بحث تقدیم و تأخیر است که من از آیات قرآن استفاده کردم.


دعای پیامبر اکرم(ص) برای اهل بیت(ع)
در روایتی اُم‏سلمه نقل می‎کند: «بینما رسول‎الله(ص) جالس عندی فأرسل إلى الحسن و الحسین و فاطمة و علی»؛ می‎گوید پیغمبراکرم پیش من بود؛ به‏سوی امام حسن و امام حسین و علی(ع) و حضرت فاطمه(س) فرستاد. «فانتزع کساء»؛ سپس عبای من را از سر من برداشت. «فألقاه علیهم»؛ عبا را روی آن‏ها انداخت و فرمود: «اللهم إن هؤلاء أهل بیتی»؛ خدایا، این‏ها اهل‏بیت من هستند. «فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا».[8] پلیدی را از آن‏ها دور فرما و پاکِ پاکشان کن.
روایت دیگری را ابن‏عباس از اسماء بنت‏عمیس نقل می‎کند و می‎گوید: «فَأَخْبَرَتْنِی أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ أَنَّهَا رَمَقَتْ رَسُولَ اللَّهِ فَلَمْ یَزَلْ یَدْعُو لَهُمَا خَاصَّةً»؛: دیدم پیغمبر اکرم(ص) همین‎طور برای آن دو، یعنی علی و فاطمه(علیهماالسلام) به‏طور خاص دعا می‎کند. بعد هم می‎گوید: «وَ لَا یُشْرِکُهُمَا فِی دُعَائِهِ أَحَداً».[9] یعنی غیر از آن دو بزرگوار کس دیگری را هم اضافه نمی‎کردند.


دعا و دعوت؛ روش تمام اولیای خدا
این روش تقدیم و تأخیر در دعا بود که گفتم اوّل خودت، بعد فرزندانت، خاندانت، پدرومادرت و کسانی که به تو وابسته هستند را دعا کن. بحث دعا برای غیر هم یک بحث جداگانه است که در آینده وارد بخشی از آن که قبلاً بحث نکرده‏ام، می‎شوم و آن راجع به پیغمبر اکرم(ص) و نسبت به ائمه و انبیا(علیهم‏السلام) است که در مرتبه بعد نسبت به امّت دعا می‎کنند.
این روش در دعاهای مأثور است. جهتش این است که آن ها گویا دو چیز اساسی در نظرشان بود؛ یکی «دعا» و دیگری «دعوت». من نمی‎خواهم بگویم بین این‏ها هم تقدیم و تأخیر است؛ امّا دو چیز بوده است که همه آن‏ها دارند؛ دعا و دعوت. پیغمبر اکرم(ص) هم همین کار را می‎کرد؛ هم دعوت می‎کرد و هم دعا می‎کرد. تمام اولیا هم سلسله‎وار همین روش را به کار گرفتند که سرآمد آن ها حسین(ع) است.


دعوت امام حسین(ع) از زهیر
حسین(ع) در تمام مسیر که می‎آمد، هم دعا می‎کرد و هم دعوت می‎کرد. همه را دعوت می‏کرد؛ به مذهبش هم نگاه نمی‎کرد. شما شنیده‎اید دیگر که زهیر عثمان‏مسلک است، علی‏مسلک نیست. حتی زهیر می‎گوید که عمل حجّم تمام شده بود و برمی‎گشتم، در راه مقیّد بودم که با امام حسین برخورد نکنم و اصلاً او را نبینم. عجیب است! می‎خواست حسین(ع)را نبیند! می‎گفت هرجا که او خیمه و خرگاهش را برپا می‎کرد، من از آن جا حرکت می‎کردم و می‎رفتم. ولی جایی مجبور شدیم در کنار هم اُتراق کنیم.
زهیر از شخصیّت‎های بزرگ عرب است. خاندان و ثروتش و غلام‎ها و عشیره‎ای که همراهش بودند. خیلی معروف است. راوی می‎گوید در خیمه نشسته بودیم و داشتیم غذا می‎خوردیم. ناگهان دیدیم یکی به خیمه زهیر آمد. به زهیر گفت: «یا زهیر، أجب ابا عبدالله»! حسین اهل دعا و دعوت است؛ نمی‎گوید خدایا زهیر را هدایتش کن! نه، دعوتش هم می‎کند.
راوی می‎گوید: چنان سکوت ما را فرا گرفت که: «کَأَنَّمَا عَلَى رُؤُوسِنَا الطَّیْر»؛ مثل این‏که پرنده روی سر ما نشسته باشد، به‏گونه‏ای که انسان تکان نمی‎خورد که نکند پرنده بپرد! همین‎طور سرهایمان پایین بود. کسی که سکوت را شکست، همسر زهیر بود. گفت: سبحان اللّه! پسر پیغمبر تو را دعوت می‎کند و می‎خواند، تو بلند نمی‎شوی بروی؟! برو ببین چه می‎گوید! حرف‎هایش را گوش کن و برگرد.
زهیر به خیمه حسین(ع) رفت. گفت‎وگوی بین امام حسین و زهیر را در تاریخ به طور روشن نداریم؛ امّا این هست که می‎گویند: «فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ مُسْتَبْشِراً». وقتی زهیر از خیمه امام حسین بیرون آمد، دیدند چیز دیگری شده است. بشارت در صورتش هویدا است. «قَدْ أَشْرَقَ وَجْهُهُ»؛ اصلاً نوری به صورت او آمده و تلألؤی دارد.
همین که زهیر به خیام خودش رسید، به همه آن ها رو کرد و گفت: همگی بروید! با شما هیچ کاری ندارم! گفتند: زهیر چه شده است؟ گفت: «وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى صُحْبَةِ الْحُسَیْن».[10] بنا گذاشتم که با حسین باشم؛ من از او جدا نمی‎شوم. زمینه مساعد، دعوت و داعی ببین چه اثری گذاشت! حتّی به همسرش گفت: تو هم برو! همسرش در جواب گفت: من کجا بروم؟! من منشأ سعادت تو شدم. چگونه است که تو می‎خواهی روز قیامت پیش پیغمبر سرافرازی کنی، امّا من پیش فاطمه(س) این کار را نکنم؟!
یا ابا عبدالله! نظری هم به ما بفرما! ما مشکلات دنیایی و آخرتی زیادی داریم. آیا می‎شود آن نگاهی که به زهیر کردی، امشب به ما هم بکنی؟ یا حسین! ماه مبارک رمضان است، ماه رحمت الهی است، نگاهی به این جمع ما بفرما!... عصر عاشورا بود. صحنه جنگ تمام شد. همسر زهیر با غلامش آمده بود. کفنی به غلام داد و گفت: برو آقا و مولایت را کفن کن. این غلام آمد، ولی آقایش را کفن نکرد و برگشت؛ همسر زهیر به او گفت: چرا مولایت را کفن نکردی؟ غلام گفت: چگونه مولایم را کفن کنم و حال آن‏که بدن پسر پیغمبر بدون کفن است؟...


________________________________________
[1]. سوره ابراهیم، آیه 41
[2]. سوره نوح، آیه 28
[3]. سوره ابراهیم، آیه 39
[4]. سوره ابراهیم، آیه 40
[5]. سوره البقره، آیه127 و 128
[6]. سوره الشعراء، آیه 169 و 170
[7]. سوره الاعراف، آیه 151
[8]. شواهدالتنزیل، ج2، ص106
[9]. بحارالأنوار، ج43، ص120
[10]. بحارالأنوار، ج44، ص371
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مجتبی تهرانی
پایان پیام/
 

کد خبر 57489

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha