خدیجه میرشکار، آزاده دفاع مقدس پیرامون خاطرات ماه مبارک رمضان در دوران اسارت به خبرنگار شبستان گفت: در سال 59 در سن 20 سالگی به اسارت دشمن درآمدم و در سال 61 مبادله و به میهن اسلام بازگشتم. ما بلافاصله بعد از آغاز جنگ به اسارت دشمن درآمدیم، به همین دلیل از لحاظ امکانات و رسیدگی وضعیت خوبی نداشتیم، یک آسایشگاه مخصوص زنان بود که ظرفیت 150 نفر زن را داشت، ولی آسایشگاه ما تقریبا دارای 19 زن بود.
وی اظهار کرد: من نزدیک به چهار ماه در زندان انفرادی بودم چون همسرم نظامی بود و ما را با ماشین سپاه و پر از مهمات اسیر کرده بودند، به همین دلیل فکر میکردند من هم نظامی هستم، ولی به آنها گفته بودم شخصی هستم به خاطر همین نزدیک به چند ماه من را زندانی کردند و بعدها که دیدند جراحتم خیلی شدید میشود، برای انتقال به بیمارستان از انفرادی آزادم کردند.
هر 24 ساعت یک وعده غذا
میرشکار تصریح کرد: اولین ماه مبارک رمضان ما بعد از گذشت چند ماه از اسارت، مصادف با فصل تابستان بود، عراقیها در هر 24 ساعت یک وعده غذا بیشتر به ما نمیدادند، زنانی که توانایی گرفتن روزه را داشتند مقداری از غذای نهار خود را برمیداشتند (برنج، لوبیا، سبزیجات) و برای افطار خود نگه میداشتند و سحری هم چیزی برای خوردن نداشتیم.
گرمای تابستان خیلی طاقت فرسا و آبی را هم که برای آشامیدن به ما میدادند بسیار گرم بود. بچهها برای اینکه از آب خنک استفاده کنند، اطراف قوطی حلبی پر از آب را با گونی دوخته و آن را کنار پنجره قرار داده بودند تا با وزیدن هوا خنک شود، به این ترتیب ما میتوانستیم کمی آب خنک بنوشیم.
جوشاندن چای در حلب های روغن
وی یادآور شد: بعد از چند روزی که از ماه مبارک رمضان گذشت، بچهها به دلیل وضعیت نامطلوب آسایشگاه و ندادن افطاری و چای به سربازان عراقی اعتراض کردند، آنها نیز کمی چای و با حلب های روغن به ما دادند. چون آشپزخانه در طول روز تعطیل بود، چای را با این حلبیها از صبح می جوشاندیم و لای پتوی سربازی میپیچیدیم تا افطارکمی گرم بماند. بعد از گذشت مدتی، صلیب سرخ اعلام کرد که باید اسرا حقوق دریافت کنند، حقوق ما یک دینار مطابق 100 تومان ایران بود که فقط میتوانستیم با این مقدار یک پاکت شکر، چای یا چند تا شکلات بخریم.
افطاری و گوشت یخ زده بدبو
این آزاده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: کیفیت غذای آسایشگاه بسیار پایین بود. گوشتی را که به ما میدادند یخزده و بسیار بدبود بود، روزانه هم یک گونی نان خشک (نان باگت) برای اسرا میآوردند که بچهها آنها را میکوبیدند و مقداری هم شربت روی آن میریختند تا شیرین شود ،بعد تیلیت میکردند و میخوردند.
با وجود تمام این سختیها ما همه آداب و رسوم مذهبی ویژه ماه مبارک رمضان را به جا میآوردیم، یک قرآن هم از طرف ایران به دست ما رسید و چون پدرم روحانی بود و قبل از انقلاب قرآن را کامل یاد گرفته بودم، آن را در ماه مبارک رمضان تلاوت میکردم.
وی گفت: درهنگام اسارت، سه ماه از ازدواجم می گذشت، تا 10 ماه خانواده خودم و همسرم از من هیچ اطلاعی نداشتند و نمیدانستند که من مرده یا زندهام، بعد از سپری شدن این مدت از طریق صلیب سرخ توانستم با خانوادهام مکاتبه کرده و آنها را در جریان وضعیت خود قرار دهم.
آب گرم و معده درد شدید در ماه مبارک رمضان
وی گفت: یکی از شبهای ماه مبارک رمضان به دلیل آب گرمی که میخوردیم، من معده درد شدیدی گرفتم، در میان اسرا یک خانم اصفهانی ساکن آبادان بود که در زمان برگشت از مشهد مقدس به اسارت دشمن درآمده بود، در میان وسایل ایشان همه چیز از جمله آویشن وجود داشت. مقداری از آن را به من دادند و من خوب شدم ولی فردای آن روز از درد شدید بیهوش شدم، من را برای درمان به بهداری اردوگاه بردند، دکتر گفت برای معده درد شما چیزی نداریم ولی چون دیشب تا صبح نخوابیدید یک آمپول خوابآور 10 میلی به شما تزریق میکنم، با تزریق این آمپول من تا نزدیک افطار خوابیدم وقتی بیداری شدم دیدم نماز عصر و ظهر را هم نخواندم، بچهها گفتند تو حالت خیلی بد یک سرم باید برایت وصل کنند، یکی دو روز روزهام را خوردم و بعد حالم خوب شد. دوباره شروع به روزه گرفتن کردم.
میرشکار تصریح کرد: شبهای قدر ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار میماندیم و قرآن میخواندیم. چون کتاب دعایی نداشتیم آنچه را که بلد بودیم در این شبها انجام میدادیم و برای سحری نیز نان خشکهایی را که میآوردند کمی آب رویشان میریختیم و میخوردیم.
رادیو عراقی ها و بازی با اعصاب اسرا
وی خاطرنشان کرد: چون ما در اوایل جنگ اسیر شده بودیم حتی یک خودکار هم نداشتیم، زیرا داشتن خودکار حکم اسلحه را داشت. بعد از آمدن قانون ژنو، افزایش اسرا در هر دو کشور، وضعیت اسرا و امکانات آنها تا حدودی بهتر از زمان ما شد، در زمان ما فقط یک رادیوی عراقیها در آسایشگاه بود که از صبح تا 12 شب کنار گوش ما اعلام میکرد، پیروزی از آن ماست و ما فقط دعا میکردیم که ساعت 12 شب شود، این را خاموش کنند چون اعصاب همه بچهها را به هم ریخته بود.
این آزاده دفاع مقدس افزود: هنگام افطار ابتدا برای پیروزی انقلاب، سلامتی امام (ره) و رزمندگان دعا میکردیم. بعد به خانواده و خودمان، زیرا تمام زندگی اسرا در ابتدای اسارت برای پیروزی انقلاب و رزمندگان بود و هیچ آرزویی جز این نداشتند.
شهادت اسرای زن به دلیل وضیعت نامطلوب بهداشت
به گفته میرشکار، در دوران اسارت بعضی از زنان به دلیل وضعیت نامناسب بهداشت به شهادت میرسیدند. به طوری که خود من تا چهار ماه ابتدای اسارت نتوانستم حمام کنم. بعد از مدتی عراقی یک کیسه، یک دست لباس سفید بلند مردانه، یک قالب صابون و یک پاکت پودر لباسشویی به ما دادند و گفتند تا سر ماه باید این صابون و مواد شوینده را استفاده کنید، اگر صرفهجویی نکنید خبری از این مواد نیست.
نقش باورهای دینی در استقامت اسرا
میرشکار تصریح کرد: اگر باورهای دینی اسرا در زمان اسارت نبود، همه ما یا باید دیوانه میشدیم یا خودکشی میکردیم و یا پناهنده میشدیم، به گفته بعضی از بچهها هر چقدر عراقی ها ما را آزار و اذیت میکردند، اعتقادات و باورهای دینی ما قویتر میشد و ما بیشتر در برابر شکنجههای آنها مقاومت میکردیم.
پایان پیام/
نظر شما