با دست های خالی، پاهای تاول زده/ ۴۵ روز مقاومت تا پاکسازی خرمشهر

خرمشهر در چهارم آبان ۵۹ به دست رژیم بعث عراق افتاد ولی بعد از گذشت ۵۷۶ روز، خبر آزادسازی آن در عملیاتی غرور آفرین در روز سوم خرداد ۶۱ اعلام شد، در این عملیات گیلانی ها حضور حماسی داشتند.

خبرگزاری شبستان گیلان_نوشین کریمی؛ «خرمشهر» یا نام زیبایی است، یا به آن جهت که حماسه آزاد سازی آن شیرین و دلچسب است برایم بسیار اهمیت دارد.

نیمه شب سوم آبان ۵۹نیروهای ارتش بعثی هجومی گسترده به شهر خرمشهر را آغاز کردند و پس از جنگی نابرابر، وارد خیابان‏‌های این شهر شدند. رزمندگان و مردم شهر در اطراف پل خرمشهر تلاش بسیاری کردند تا از پیشروی نیروهای صدام جلوگیری کنند، اما سرانجام در غروب چهارم آبان، غرب خرمشهر به دست دشمن افتاد و تراژدی تلخ خونین‌شهر رقم خورد. باقیمانده نیروهای مدافع، به سمت شرق شهر عقب نشستند اما با تمام پایداری‏‌ها، سرانجام خرمشهر سقوط کرد و به اشغال کامل دشمن متجاوز درآمد.

خرمشهر اما با تلاش غیور مردانی که هرگز تسلیم نشدند و به عقب نرفتند پس از گذشت ۵۷۶ روز و طی ۲۵ روز عملیات در ساعت ۱۱صبح روز سوم خرداد ۶۱ به طور کامل باز پس گرفته شد و هر کس که در عملیات آزادسازی حضور داشت، می تواند یک راوی برای این افتخار ملی باشد.

گوشی را برداشتم و به یکی از این رزمنده ها زنگ زدم، خودم را معرفی کردم اما دیدم تمایلی به گفت و گو و بیان خاطرات ندارد. اصرار کردم و قرار شد دوباره زنگ بزنم، این‌بار خودش تماس گرفت.


«حسین باقری» متولد سال ۱۳۳۸، بازنشسته لشکر قدس گیلان است. ۱۴ تیر ۵۹ استخدام شد و ۶ ماه بعد از استخدام به ماموریت های جبهه رفت. یک سال بعد هم عملیات بیت المقدس شروع شد. در عملیات های دیگر هم شرکت داشت. تخصصش توپخانه بود، هم در آموزش و هم عملیات شرکت می کرد. در مجموع پنج سال و چهار ماه در جبهه خدمت کرده است. در فتح خرمشهر فرمانده یکی از گردان ها بود. گرچه در عملیات‌های مختلف چند بار مجروح شد اما به دنبال مشخص کردن درصدش نرفته است و حالا در یکی از روستاهای شهر سنگر زندگی می کند....



ساده و صمیمی حرف می زند، می گوید: حدود ۲ ماه پیش از عملیات بیت المقدس، ۲ گردان از بهترین بچه های ما ماموریت پیدا کردند برای درگیری جنگل‌های آمل در آنجا حضور داشته باشند، بدون اینکه بتوانیم کفش نظامی را از پا در بیاوریم ۲ماه در آنجا ماندیم و به خاطر این قضیه پای همه تاول زده بود، در آنجا بود که به ما ابلاغ شد باید به اهواز اعزام شویم ولی مضمون کار را نگفتند. با یک سری از رزمنده های لشکر ۲۵ کربلا که از چالوس بودند با هم ادغام شدیم و یک تیپ از آنجا برای اهواز حرکت کردیم و شعار این کاروان «راه قدس از نجف و کربلا می گذرد»، بود.



وی ادامه داد:  وقتی به اهواز رسیدیم پراز هیاهو و شلوغی بود، چهار لشکر کامل از اصفهان، مشهد، گیلان و مازندران بودیم که کسی نبود هماهنگی ها را انجام دهد، نهایتاً شهید «قلی پور» از فرماندهان خوب گیلانی فرماندهی تیپ را برعهده گرفت و ما را گردان بندی کرد و مسئولیت یک گردان هم بر عهده من گذاشته شد. از آنجا رفتیم پادگان حمیدیه، بغل رودخانه طراح مستقر شدیم. حدود سه روز آنجا ماندیم و دوستان در این رودخانه که پهنایش هشت متر و پر از رسوب بود یک کانال ایجاد کردند تا بتوانیم از آنجا بگذریم که مرحله اول عملیات از آنجا شروع شود، اما متاسفانه شب عملیات این کانال لو رفت و تقریبا طی ۳۲ دقیقه، ۴۰۰ نفر از رزمنده ها توسط نیروهای عراقی که در کانال منتظر آنها بودند، به شهادت رسیدند.



باقری ادامه داد: فردای آن روز ناچار شدیم از خود رودخانه که یک متر و بعضی جاها ۲۵ سانت رسوب داشت عبور کنیم تا حدی که این رسوب به لباس و بدن ما می نشست ولی به هر سختی بود از آنجا گذشتیم. حمام و جایی برای نظافت نبود از این رو با همان لباس گل‌آلود فردای آن شب وارد عملیات شدیم و حدود ۱۳ کیلومتر باید جلو می‌رفتیم.
 

وی با اشاره به اینکه فرماندهی گردان را من و شهید «فتح الله قلی پور» از لنگرود بر عهده داشتیم، افزود: شب دوم عملیات مسافت حرکت ما زیاد بود تا هر چه زودتر به جاده اصلی خرمشهر برسیم که تقریباً ۱۴ کیلومتر راه رفتیم. در این ۱۴ کیلومتر عراقی ها مرتب با توپخانه ۱۲٠ و خمپاره منطقه را بمباران می کردند و در زیر این هجمه آتش، متوجه نشدیم بچه های اصفهان هم با ما ادغام شدند و تعداد ما خیلی زیاد شده و از گردان خارج شده ایم، چون کنترل از دستمان خارج شده بود و فقط می خواستیم خودمان را هر چه سریع‌تر به جاده اصلی خرمشهر برسانیم.



باقری اذعان کرد: وقتی به خودمان آمدیم متوجه شدیم که لباس اکثر بچه ها خونی است زیرا اجساد رزمنده های ما و عراقی ها در راه افتاده بودند و ما از لابه لای آن اجساد عبور کرده بودیم.



وی گفت: حدود ساعت ۶ صبح بود که به جاده اصلی خرمشهر رسیدیم و اسکان پیدا کردیم. فشار هواپیماهای عراقی به حدی بود که بارها خلبان ها را می دیدیم که برایمان دست تکان می دادند و به ما نزدیک می‌شدند و عربده می کشیدند در حالی که ما هیچ چیزی با خود نداشتیم و نهایت بزرگترین اسلحه ما تیربار بود.



باقری با اشاره به اینکه بچه های ما با اسلحه آر پی جی و تیربار به سمت آنها تیراندازی می‌کردند، ادامه داد: آنها نیروهای ما را نمی زدند بلکه تدارکات ما از جمله ذخایر آب، غذا و آشپزخانه ما را مورد هدف قرار می دادند تا از این لحاظ ما را فلج کنند و بعد از آن پوستر پخش می کردند که اگر جلو بیاید با خطرات بسیار زیادی روبرو می شوید.



وی افزود: در اینجا نصف بیشتر بچه‌های گردان اصفهان و ۲۵ کربلا زخمی و شهید شده بودند و ما روز را با هر کیفیتی بود گذراندیم چون دستور آمده بود که حتی اگر عراقی ها در کنار شما هستند به هیچ عنوان در روز حرکت نکنید.

 

باقری با بیان اینکه اول غروب شب دوم، حدود ساعت ۹ شب بود که عراقی ها به سمت ما هجوم آوردند تا ما را به عقب کشانده و از منطقه خارج کنند و جاده را بگیرند، اظهار کرد: درگیری به حدی بود که دیگر نفر به نفر می جنگیدیم، بارها به چشم خودم دیدم که رزمنده ها با سرنیزه می جنگند چون خشاب اسلحه ها تمام شده بود. هر یک نفر رزمنده حتی با دو تا پنج نفر مرد و مردانه می جنگید.



وی ادامه داد: خوشبختانه بچه های اصفهان و ۲۵ کربلا به داد ما رسیدند و چون روحیه عراقی‌ها پایین آمده بود، ما با فشار به جلو می رفتیم و آنها خودشان را به داخل شهر خرمشهر رساندند.



باقری با ابراز ناراحتی از اینکه بچه های ۲ گردان گیلان و مازندران یا زخمی شده بودند و یا شهید، گفت: شب سوم پشت شهر خرمشهر رسیدیم و آنجا مستقر شدیم، گرچه دیگر توانی برایمان نمانده بود. ۲۵_۳٠  روز گذشته را در گل و لای مبارزه کرده بودیم، حمام نکرده بودیم، کفش از پا در نیاورده بودیم، خواب نداشتیم و کاملا خسته بودیم.



وی ادامه داد: آن شب با توجه به اینکه کانالی که عراقی ها در اطراف شهر زده بودند بسیار سنگین و با بتن‌آرمه ساخته شده بود و حتی توپ هم در آن اثر نمی‌کرد از سمت مخالف ما بچه های مشهد وارد شهر شدند و توانستند برای ما یک مقر باز کنند که ما هم بتوانیم به شهر ورود پیدا کنیم و با هم دو طرف شهر را به دست بگیریم.



باقری تصریح کرد: خوشبختانه ما وارد شهر شدیم و ضعف عراقی ها این بود که وقتی ما را دیدند بسیار هراسان شدند چون اگر نمی ترسیدند و با ما می جنگیدند در واقع ما جان و توانی برای ادامه جنگیدن با آنها نداشتیم. اسلحه تعدادی از ما شاید فقط یک خشاب داشت، آرپی‌جی ها و تیربارهای ما گلوله ای نداشت چون حدود ۳۰ کیلومتر راه آمده بودیم و همه در این مسیر استفاده شده بود.



وی ادامه داد: وقتی عراقی‌ها با هراس، خودشان را به کنار رودخانه اروند رساندند تا از آن عبور کنند به سیم خاردارها و ولتاژ برق که رودخانه را با آن پوشانده بودند، برخورد کردند و بر روی این سیم خاردارها یا آویزان ماندند و یا درون رودخانه افتادند و غرق شدند. حدود ۱۲ هزار و ۳۰۰ نفر را داخل شهر اسیر گرفتیم و حدود ۱۵ هزار نفر هم در رودخانه ها در حال فرار از روی سیم خاردارها دچار غرق شدگی و برق‌گرفتگی شدند.

 

باقری افزود: در روز سوم و چهارم خرداد هم فقط ماندیم شهر خرمشهر را پاکسازی کردیم، تقریباً پنج روز از قضیه داخل شهر خرمشهر گذشته بود که داشتیم خانه ها را می گشتیم که باز در هر گوشه ای سه، چهار تایی عراقی که قایم شده بودند، پیدا می‌کردیم و اسیر می گرفتیم. در واقع اول خرداد آزادسازی خرمشهر انجام شد ولی دو سه روز بعدش را برای پاکسازی شهر وقت گذاشتیم تا مطمئن شویم که دیگر هیچ عراقی در شهر نمانده است که پاتک بزنند و روز سوم خرمشهر به عنوان روز آزادسازی خرمشهر اعلام شد.

 


وی اذعان کرد: بعد از سقوط خرمشهر مردم عادی هیچ کدام داخل شهر نبودند و شهر کاملاً دست دشمن بود و آنها خواربارفروشی زده بودند و با تاکسی هایشان از بصره تا خرمشهر مسافرکشی می کردند و در حالت عادی شهر شده بود شهر عراقی‌ها که داشتند در آن زندگی می کردند.



باقری در ادامه با بیان اینکه وقتی آزادسازی خرمشهر را اعلام کردند، بچه های گیلان و مازندران جمع شدند و از کل دو گردان خسته ای که برده بودیم( هر گردان شامل ۱۶۰ نفر می شد) فقط ۲۳ نفر مانده بودیم که سوار یک مینی‌بوس شدیم و ما را به اهواز و سپس تهران بردند که مورد استقبال مردم و شادی آنان قرار گرفتیم.



 وی اضافه کرد: به چشم خودم دیدم که وقتی آر پی جی زدند رزمنده ما سرش افتاد یک طرف خاکریز و تنش افتاد به سمت دیگر، و اینگونه حماسه ها در دوران جنگ کم نبود.
 

باقری حدود این رفت و آمد برای آزاد سازی خرمشهر را  ۴۵ روز دانست و اظهار کرد: وقتی از تهران به سمت گیلان آمدیم گرچه مردم شهر منتظر ما بودند و با آغوش باز از ما استقبال کردند اما چهره ما را کسی نمی شناخت، وضعیت ظاهری ما کثیف، بهم ریخته و سوخته بود....

اینجا که می‌رسد بغضی که در طول تعریف خاطرات همراهش بود امان نمی‌دهد و گریه می کند، از او می‌خواهم آرام باشد اما می گوید: «بیان این خاطرات بی تابم می کند».

 

از او می‌خواهم راوی این خاطرات باشد و اینها را برای دیگر جوانان سرزمینم بازگو کند اما با گریه جواب دهد: «ما دیگر جز پسمانده ها هستیم...». می‌گویم شما ایثارگرید، شما این سال ها سکوت کرده اید و دیده نشده اید، باید خاطرات خود را به عنوان بخشی از تاریخ شفاهی این سرزمین ثبت و ضبط کنید و یا به صورت خود نوشت در اختیار دیگران بگذارید، می گوید: «همه خاطراتم را نوشته ام و به فرزندانم سپرده ام »

می گویم: با دست خالی ۴۵ روز با تمام خستگی ایستادید... حرفم را قطع می کند و می‌گوید: «چه فایده وقتی برگشتیم و خیلی ها را جا گذاشتیم». می‌گویم: صادقانه و خالصانه جنگیدید و این خدمت بزرگی برای کشور و مردم ایران است، می‌گوید «کار را شهدا کردند که سالم آمدند و سالم رفتند»

 


باقری در ادامه با گرامیداشت نام و یاد شهدایی همچون شهید «رضا دانا»، شهید «فتح الله قلی پور»، شهید «بیگلو» که شیر های استان گیلان بودند، اظهار کرد: شما رسانه ها که به مردم و مسئولین نزدیک تر هستید باید این حماسه ها را نشر بدهید، از شهید دانایی سخن بگویید که یک چشمش را عمل کرده بود و با یک چشم در عملیات بیت المقدس شرکت کرد، از شهید قلی پور  بگویید که با تانک نفربر زمانی که خرمشهر را محاصره کرده بودند تی ان تی پرت کرد و خودش را به تانک های عراقی زد که نه خودش آمد و نه جسدی از او برگشت و از رضا حق وردیان بنویسید که مردانه جنگیدند تا این مملکت حفظ شود و حالا شما مردم و مسئولین در آرامش و امنیت زندگی کنید.



وی تاکید کرد: این راه همچنان ادامه دارد چرا که حالا هم خیلی از جوانان ما در سوریه، لبنان، عراق و بحرین و... می روند و جانشان را می‌دهند و دشمن هم البته عربده کنان به جلو می‌آید.



باقری اضافه کرد: این تبلیغات دشمن و ماهواره هاست که نگاه مردم را نسبت به بچه‌های حزب‌اللهی تغییر داده، ولی ما وقتی خدا را یاد می آوریم نمی توانیم انتظاراتی که امروز مردم از ما دارند را انجام دهیم، امروز خیلی‌ها مفهوم اسلام، دفاع مقدس، شهید و شهادت و ایثار را نمی‌دانند.

کد خبر 931515

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha