"رمضانعلی تاجی" یکی از ۵ یار دبستانی که در شرهانی بال پریدن یافت

شهید "رمضانعلی تاجی" با چهار یار دبستانیش در منطقه عملیاتی شرهانی بال پریدن گرفت و آسمانی شد تا امروز دانش آموزان ما در سایه امنیت پا گرفته از خون آنان، سر کلاس درس بی دغدغه بنشینند.

 خبرگزاری شبستان _فاروج؛ در طرح سه شنبه های تکریم این بار میهمان بانو "خاور تینا" بودیم، ناخوش احوال بودند، دوره نقاهت بعد از عمل جراحی را می گذراند اما با همان بیان شیرین و دلبرانه های مادرانه ما را به حضور پذیرفت.

 

 

بغض هایش بیشتر از کلامش بود، بعد از هر بار "رمضانعلی" گفتن، نفس عمیقی می کشید و بعد صبورانه در گذشته های دور سیر می کرد و در افق، گوشه و کنار خانه خاطره های فرزندش را می کاوید و هربار انگار تصویر آن روز ها را به عینه می دید و ما را میهمان آن خاطره می کرد.

 

 

از شیطنت های رمضانعلی، نبرد نابرابرش با برادر بزرگتر برای به کرسی نشاندن حرفش که باید عکس امام روی دیوار نصب شود تعریف کرد و از روزهایی گفت که شهید برای اعزام شدن به هر دری زد که بتواند از پدر اجازه بگیرد و چطور انگشت شصت پایش به جای انگشت دست پدر، پای برگه اعزام را مهر کرد.

 

 

بغضش آنجا ترکید که از خبر مجروح شدن رمضانعلی و بستری شدنش در بیمارستان شیراز تعریف کرد. از روزهایی گفت که رمضانعلی تکه های ترکش ها را با انگشتانش از زانوها در می آورد و با همان حال هم به برگشتن به جبهه اصرار داشت.

 

 

 هنوز هم در ذهنش در کند و کاو پاسخ  رمضانعلی به چرایی اصرارش برای رفتن دوباره به جبهه بعد از مجروحیت بود و اینکه رمضانعلی در آن شب که در عملیات در جنگل گم شده بود با همرزمانش چه دیده بودند که گمگشتگی هایش بیشتر رنگ گرفته بود.

 

 

چطور از همه چیز دل بریدن و به دفاع از دین دل بستند آنهم در اوج جوانی. از غیرت به خرج دادن او برای پوشش خواهرهایش گفت و بالاخره از آخرین دیدار و لحظه به آغوش کشیدنش.

 

 

خبر کمی نبود، پنج یار دبستانی با هم در یک نقطه و یک لحظه بال  پریدن یافته  بودند. بلندگوهای سطح شهر اسم شهدا را فریاد می کردند. فاطمه خواهر شهید اسم برادرش را شنیده بود و هرچه به مادر می گفت، باورش نمی شد. وقتی بزرگان شهر به دم خانه آمدند و سراغ پدر شهید را گرفتند باز هم نمی خواست باور کند.

 

 

پدر، کشاورز بود و سر زمین در تلاش برای تولید محصول و آبادانی، که حجت الاسلام شوشتری و تعدادی از نیروهای سپاه خدمتش رسیدند و خبر را به گوشش رساندند. شهر غلغله بود، از هر گوشه، قوم و خویشی در تلاش برای رسیدن به تابوت پنج یار دبستانی بودند.

 

 

رمضانعلی همراه با حسین ربیعی، محمود نیک پی، محمد شوشتری و برات محمد قدیمی روی دست مردم به شهر رسیدند. این پنج نفر که سال ها یاردبستانی هم بودند به رغم اینکه همسن و همکلاس نبودند اما حضور در برنامه های مذهبی رابطه آنان را گسترده تر کرده بود و این پنج دانش آموز هم عهد می شوند که جبهه مدرسه را رها کرده و ندای "هل من ناصر ینصرنی" را پاسخ بگویند و در جبهه جنگ ایفای نقش کنند. و چه خوب در این مسیر درس پس دادند.

 

 

 بانو خاور تینا در پاسخ به خواسته مهمانانش برای اینکه پندی از او بشنوند فقط گفت: از خدا می خواهم راه درست را به جوانان نشان دهد و همه فرزندان این ملت عاقبت بخیر شوند.

 

 

شهید "رمضانعلی تاجی" از بسیج به جبهه های جنگ اعزام شد و در سه عملیات مهم حضور داشت و در دومین حضورش از ناحیه دو پا و شکم مجروح شد اما بعد از بهبود به جبهه های جنگ برگشت و در چهارمین حضورش در عملیات والفجر 2 در پایگاه شرهانی با چهار همکلاس دیگرش به شهادت رسید.

 

 

 

کد خبر 977667

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha