خبرگزاری شبستان_ گیلان، نوشین کریمی؛ وقتی گوشی تلفن همراهم زنگ خورد اسم مخاطبم را دیدم، دلم لرزید. گوشی را روشن کردم و پشت خط صدای گریه «فریده» دختر شهید «محمد شمسی» را شنیدم که با هق هق میگفت «پدرم را بغل کردم».
همصدا با فریده نمیدانستم گریه کنم یا خوشحالیم را نشانش دهم. مدت ها بود که منتظر چنین لحظه ای بود و سراسیمه فقط من بیادش افتاده بودم که باید به من اطلاع دهد. در میان بغض و شوق و حس و حالی که نمی دانستم چگونه باید فریده را آرام کنم، وقتی شنیدم که ادامه داد «بعد از تهیه گزارشت خیلی دلم به انجام این کار قرص شده بود و دلم می خواست موقع مراسم تشییع و تدفین کنارم باشی...» فقط خدا را شکر کردم.
دختر است دیگر، بابایی. پدرش را می خواست، می گفت حالا که از آغوشش دور مانده ام می خواهم حداقل هفته ای یکی دوبار بروم روی مزارش و یه دل سیر با او از نزدیک حرف بزنم....
این ها حرف های «فریده» دختر شهید «محمد شمسی» بود که در سال ۶۱ در منطقه جنگی سرپل ذهاب به درجه رفیع شهادت نائل شد و فرزندش در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان از مسئولین خواسته بود که با جابجایی مزار پدرش موافقت کنند. گزارش این خبر را می توانید در اینجا « «فریده» و حسرتی که بر دلش مانده/کاش پدرم در مناطق جنگی جا مانده بود » بخوانید.
دوستی که بعد از تهیه آن گزارش میان من و فریده شکل گرفت باعث شد از خاطرات پدر فریده بیشتر بشنوم. فرزند شهید شمسی برایم تعریف کرد: وقتی پدرم شهید شد بخاطر امکاناتی که در روستای ما موجود نبود، کسی از شهادتش خبر نداشت. در یک روز برفی زمستانی بود که به پدربزرگم خبر دادند که پسرت «محمد» مجروح شده و چون آن موقع وسیله ای نبود پدربزرگم با پای پیاده راهی شهر شد و در نهایت با جنازه پسر شهیدش روبرو می شود.
گرچه پدربزرگم حالش بد می شود اما جنازه پسرش را با دست تا محل روستایی که زندگی می کردند آورد.... از کودکی بارها برایم تعریف کرده اند که روستا تا حدی از شنیدن شهادت پدرم شلوغ شد که نمیشد به جنازه شهید رسید.
مادرم وقتی میفهمد که پدر فرزندش شهید شده از حال میرود و بعد از به هوش آمدن بالای سر همسرش شروع میکند به صدا کردن «محمد، محمد...» و وقتی می خواهد ببوسدش متوجه میشود که صورتش زخمی است.
مادرم میگفت: آنموقع تازه چهار دست و پا راه میرفتی. بابایت آنقدر دوستت داشت که وقتی مرخصی اش تمام می شد و می خواست به جبهه برود تو را به قدری نوازش میکرد و در آغوشش فشار میداد و گریه میکرد که توی دلم درد شدیدی حس میکردم.
فریده ادامه داد: وقتی پدرم را دفن میکردند، برف زیادی میبارید، وقتی زلزله سال 69 همه جا را ویرانه کرد مزار پدرم خیلی نشست کرد و مسیر برای رفت و آمد به آنجا صعب العبور شد. سالها برای من و خانوادهام حسرت برگزاری یک یادواره و یه رفت و آمد بدون دردسر به دل ماند.
اما به پشتوانه همسرم «موسی صفری پور» و حمایتها و پیگیریهایش که برایمان قوت قلبی بود که میگفت «من نمیگذارم این شهید غریبانه اینجا بمونه و کم کم از یاد بره...» و در نهایت رسانهای کردن این خبر، به آرزویم رسیدم وگرنه هیچ ارگانی به فکرش نمیرسید که پدر شهیدم را به جای امن انتقال بدهند و دردناکتر اینکه حتی نمیدانستند یک شهید در آن محل دور افتاده دفن است.
فریده ضمن قدردانی از همه مسؤلین که برای این جابجایی مساعدت و همکاری کردند، ادامه داد: الان که مزار پدرم را در این گرمای تابستان انتقال دادند دلم گرم شده است.
وی با ابراز خوشحالی از اینکه اینبار در تشییع جنازه پدرم بودم و از وقتی که شروع به کندن و جابجایی مزار شد لحظه به لحظه در کنارشان ماندم، گفت: با اینکه میگفتند تو طاقت نمیآوری اما یک ساعت هم به خانه نرفتم چرا که انگار پدرم تازه شهید شده و من برای اولین بار بود که میخواستم پدرم را در آغوش بگیرم.
حالا خوشحالم که بابای شهید فراموش شده من را داخل حیاط مسجد به خاک سپردند و خیلیها میتوانند راحت به زیارتش بیایند و اگر الان بمیرم هیچ ناراحتی ندارم.
«موسی صفری پور» همسر فریده و داماد شهید شمسی که تلاش های فراوانی برای برآورده کردن این آرزوی فریده کرده است، در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در خصوص انتقال شهید «محمد شمسی» و مادر فداکار و زحمتکشش بیان کرد: با استفتائات مراجع تقلید حضرت آیت الله «خامنه ای» رهبر جمهوری اسلامی و آیت الله «مکارم» از قم و دستور دفتر رهبری و پیگیری سرلشکر «باقری» رئیس سازمان نیروهای مسلح، علاوه بر جلساتی در منزل این شهید و مسجد محل، جلسات زیادی در فرمانداری سیاهکل و دیلمان با حضور مدیران کل و شهرستان بنیاد شهید و امورایثارگران و بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، هیئت امنا و خانوادههای معظم شهدای سیاهکل و مسئولین شهر برگزار شد که ماموریت اصلی انتقال شهید و و مادرشان به سپاه سیاهکل جناب سرهنگ «یعقوبی» محول شد.
وی افزود: با پیگیری های سرهنگ یعقوبی و دستور فرماندهی سپاه قدس گیلان در هفته گذشته کار عملیات جابجایی مزار و انتقال آن با نظارت و اجرای سپاه سیاهکل و بسیج پیرکوه انجام شد.
صفری پور ضمن قدردانی از کمک های مردم محل با اشاره به اینکه «علیرضا» و «نصرالله» دو برادر شهید هم پا به پای گروه تفحص برای گودبرداری در محل زحمت کشیدند از دهیار و اعضای شورا و همه کسانی که در این انتقال همکاری کردند کمال تشکر را کرد.
وی با بیان اینکه پیکر این شهید و همسرش را با عبور دادن از مسیر صعب العبور با ماشین کشاورزی تراکتور و نصف راه را با نیسان در حدود سه کیلومتر به طرف محل بالا انتقال دادیم تصریح کرد: با همراهی خوب و پر شور مردم ولایتمدار و انقلابی مراسم تشییع این شهید به همراه هیئت عزاداری به شایستگی انجام شد و بعد از گذشت چند ساعت، وداع با شهید و مادرش هر دو عزیز را در داخل حیاط مسجد به خاک سپردیم و به رسم ادب مجلس با سینه زنی، مداحی و سخنرانی به پایان رسید و چون شب جمعه بود و مراسم شام غریبان نیز با حضور دوستان و بستگان و همسایگان برگزار شد.
وی بیان کرد: همسر شهید نیز این چند روز شخصا صبحانه، نهار و عصرانه تهیه می کرد و با پای پیاده برای پذیرایی از افراد در گروه تفحص به قبرستان می آورد تا قدردان زحمات این افراد باشد.
گفتنی است، مزار شهید محمد شمسی که در زادگاهش یعنی منطقه دور افتاده روستای پیشکلیجان سیاهکل بخش پیرکوه دفن بود روز پنج شنبه(۳ شهریور) سه کیلومتر بالاتر، به شهر سیاهکل، بخش دیلمان، دهستان پیرکوه، روستای پیشکلیجان، مسجدامام حسین(ع) منتقل شد.
نظر شما