خبرگزاری شبستان: یکى از فرقههایى که در مقابل اکثر مسلمین قرار گرفته، فرقهاى موسوم به «وهابیت» است. این فرقه منسوب به مؤسس آن محمّد بن عبدالوهاب بن سلیمان نجدى است. او کسى است که با ادعاى احیاى توحید و سلفىگرى، همان عقاید و افکار ابنتیمیه را در شبهجزیره العرب پیاده کرده و امروز آلسعود مجرى آن افکار است. این فرقه از قرن دوازده تاکنون برجاىمانده است. در یادداشت ذیل کوشیده شده شیوه شکل گیری این فرقه تشریح شود.
مردی که همه مسلمانان را تکفیر می کرد...
محمد بن عبدالوهاب در سال 1111 هجرى متولد شد و در سال 1206 هجرى از دنیا رفت. دوران کودکى خود را در شهر عیینه در حجاز و نجد سپرى کرد. او پس از ورود به حوزه علمیه حنبلى نزد علماى «عیینه» به فراگیرى علوم پرداخت.
براى تکمیل دروس خود وارد مدینه منوّره شد. بعد از آن به کشورهاى اسلامى سفر کرد؛ چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد اقامت داشت. به ایران نیز مسافرت کرد؛ در کردستان یک سال و در همدان دو سال ماندگار شد. آنگاه سفرى به اصفهان و قم نمود و بعد از فراگیرى فلسفه و تصوف به حجاز بازگشت. بعد از هشت ماه که در خانه خود اعتکاف کرده بود بیرون آمد و دعوت خود را آغاز کرد.
از آنجا که محمّد بن عبدالوهاب عقاید خرافى خود را که بر خلاف عامه مسلمانان بود و در حقیقت همان عقاید ابنتیمیه بود منتشر مىساخت، بعد از فوت پدرش خواستند او را بکشند که به شهر خود «عیینه» فرار کرد.
مقرر بود امیر شهر، عثمان بن معمر، او را یارى کند تا بتواند افکار و عقایدش را در شبهجزیرةالعرب منتشر سازد. و براى تأکید این میثاق، امیر عیینه خواهرش جوهره را به نکاح محمّد بن عبدالوهاب درآورد. لکن این میثاق و ازدواج دوام نیاورد به همین دلیل از ترس اینکه امیر او را ترور کند به «درعیه» شهر مسیلمه کذاب گریخت.
از همان موقع که در «عیینه» بود به کمک امیر شهر درصدد اجراى عقاید و افکار خود برآمد و قبر زید بن خطاب را خراب کرد و این امر منجرّ به فتنه و آشوب شد. در «درعیه» نیز با محمد بن سعود- جد آلسعود- که امیر آن شهر بود، ملاقات کرد. قرار شد محمّد بن سعود هم او را یارى کند و در عوض، او نیز حکومتش را تأیید نماید.
محمّد بن سعود نیز به جهت تأیید این میثاق، یکى از دختران خود را به نکاح او درآورد. اوّلین کار او این بود که حکم به کفر و شرک و ترور امیر «عیینه» داد و سپس آلسعود را براى حمله به «عیینه» تشویق کرد. در اثر آن حمله تعداد زیادى کشته، خانههایشان غارت و ویران شد و به نوامیسشان هم تجاوز نمودند. وهابیون اینگونه حرکت خود را به اسم نصرت و یارى توحید و محاربه با بدعت و شرک و مظاهر آن شروع کردند.
محمد بن عبدالوهاب همه مسلمانان را، بدون استثنا، تکفیر مىنمود؛ به اتهام این که آنان متوسل به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىشوند، بر قبور اولیاى خود گنبد و بارگاه مىسازند، به قصد زیارت قبور سفر مىکنند و از اولیاء طلب شفاعت مىکنند و ....
پس از پیروزى بر «عیینه» به سرزمینهاى دیگر لشکرکشى کرده و به بهانه گسترش توحید و نفى «بدعت»، «شرک» و مظاهر آن، از میان مسلمین به سرزمین نجد و اطراف آن، مثل یمن و حجاز و نواحى سوریه و عراق، حملهور شدند، و هر شهرى که عقاید آنان را قبول نمىکرد غارت کرده و افرادش را به خاک و خون مىکشیدند.
پس از ورود به قریه «فصول» از حوالى أحساء و عرضه کردن عقاید خود، مردم با آنان بیعت نکردند، در نتیجه 300 نفر از مردان قریه را کشته و اموال و ثروت آنان را به غارت بردند.
در سال 1216 امیر وهابى سعود لشکرى را با بیست هزار نفر فراهم کرده و غافل گیرانه به کربلاى معلا حمله کرده و حدود پنجهزار یا بنابر نقلى بیستهزار نفر را به قتل رساندند و تمام دارایىهاى حرم مطهر را به غارت بردند.
وهابیون با این افکار خشن باعث ایجاد اختلاف و تشتّت و درگیرى میان مسلمانان شدند، امری که خشنودی استعمار را درپی داشت! تا جایى که «لرد کرزن» در توصیف شریعت وهابیت مىگوید: «این عالىترین و پربهاترین دینى است که براى مردم به ارمغان آورده شده است.»
محمد بن عبدالوهاب از دنیا رفت ولى مستشرقین و استعمارگران دائماً درصدد دفاع از افکار او هستند، تا جایى که مستشرق یهودى «جولد تسهیر» او را پیامبر حجاز خوانده و مردم را به متابعت از افکار او تحریک مىنماید.
فتاوا و احکام خاص وهابیت
وهابیون عقاید خاصی دارند که عدم همراهی دیگر مسلمانان با آن عقاید منجر به ملحد شمرده شدن آنها از سوی پیروان این فرقه می شود، برخی از عقاید و فتاواى وهابیان عبارتند از:
حرمت رفتن به زیارت قبور اولیاى الهى؛ حرمت بناى مقبره بر قبور انبیاء و اولیاء بهخاطر شرک بودن این عمل؛ حرمت ساختن مسجد بر قبور اولیاء؛ حرمت نماز و دعا خواندن در کنار قبور اولیاء؛ حرمت و شرکدانستن تبرک به آثار انبیا و اولیا؛ حرمت صدا زدن انبیاء و اولیاء بعد از مرگ و شرک دانستن آن؛ حرمت استغاثه به اولیاء خدا بعد از مرگ و شرک دانستن آن، حرمت کمکخواستن از اولیاى الهى بعد از مرگ و شرک دانستن آن؛ حرمت شفاعتخواستن از اولیاء بعد از مرگ و شرک دانستن آن؛ حرمت قسمخوردن به غیر خدا مثل پیامبر یا ولى یا کعبه و شرک دانستن آن؛ حرمت قسمدادن بر خدا به حقّ نبى یا ولىّ؛ حرمت نذر براى پیامبر یا ولی؛ حرمت برپایى جشن در اعیاد و موالید انبیاء و اولیاء؛ حرمت برپایى عزا در سوک اولیاء؛ حرمت چراغ روشن کردن بر سر قبور؛ حرمت تعمیر قبور اولیا و تزیین آنها؛ حرمت اقامه عزا و مجالس فاتحه و حرمت توسل به انبیاء و اولیاء و نسبت به شرک دادن؛
مسلمانان از دیدگاه وهابیان
وهابیان، تنها خود را مسلمان و اهل توحید خالص دانسته و بقیه مسلمانان را مشرک و فاقد احترام مىدانند که خانههایشان جاى حرب و شرک است و معتقدند که تنها شهادت به «لا اله الّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه» کافى نیست درحالى که مسلمانى تبرک به مسجد رسول (ص) یا قصد زیارت رسول (ص) یا طلب شفاعت از او و غیره دارد. آنان معتقدند:
کسانى که معتقد به توسل، شفاعت، استغاثه به ارواح اولیاى الهى، تبرک و غیرهاند، مشرکاند هرچند اسم مسلمان را بر خود نهادهاند و چهبسا شرک آنان از عصر جاهلیت خطرناکتر است.
محمد بن عبدالوهاب در کتاب «کشفالشبهات»، لفظ شرک و مشرکین را بر مسلمانانى که تابعشان نیستند تقریباً 24 بار تکرار کرده است. همچنین تعبیرهایى از قبیل کفار، عبادتکنندگان بت، مرتدین، مشرکین توحید، دشمنان توحید، دشمنان خدا و مدعیان اسلام را، در حدود 20 مرتبه به کار برده است.
تشابه بین وهابیان و خوارج
با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسى حالات آنان روشن مىشود که در موارد گوناگونى این دو فرقه شبیه یکدیگرند، که به برخى از این وجوه شباهت اشاره مىکنیم:
1- همانگونه که خوارج آراء شاذ و خلاف مشهور داشتند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است، وهّابیون نیز به چنین عقایدی پایبند هستند.
2- خوارج معتقدند مىتوان دارالاسلام را در صورتى که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند دارالحرب نامید. وهابیون نیز اینگونهاند.
3- در سختگیرى در دین و جمود و تحجر در فهم آن شبیه هم بودند: خوارج به کلمه «لا حکم إلّاللَّه» تمسک کرده و امام على علیه السلام را از حکم خلع کردند، وهابیون نیز با ملاحظه برخى از آیات و عدم توجه به بقیه، حکم به تکفیر مسلمین نمودند.
4- همانگونه که خوارج از دین خارج شدند، وهابیون نیز با اعتقادات خرافى و باطل از دین خارج شدند. لذا در صحیح بخارى حدیثى آمده که بهطور کامل بر آنان قابل انطباق است:
بخارى به سند خود از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مىکند که فرمود: «مردانى از طرف مشرق زمین خروج مىکنند، آنان قرآن مىخوانند، ولى از گلوى آنان تجاوز نمىکند، از دین خارج مىشوند همان گونه که تیر از کمان خارج مىشود، علامت آنان تراشیدن سر است.»
قسطلانى در ارشادالسارى در شرح این حدیث مىگوید: «من قبل المشرق» یعنى از طرف شرق مدینه مثل نجد و مانند آن.
مىدانیم که نجد مرکز وهابیون و موطن اصلى آنان بود که از آنجا به دیگر شهرها منتشر شدند. وهمچنین تراشیدن موى سر و بلند گذاشتن ریش از شعارها و نشانههاى آنان است.
5- در احادیث نبوى در وصف خوارج مىخوانیم: « آنان اهل اسلام را مىکشند و بتپرستان را رها مىکنند.» این عمل عیناً در وهابیون مشاهده مىشود.
6- عبداللَّه بن عمر در وصف خوارج مىگوید: «اینان آیاتى را که در شأن کفار نازل گشته مىگرفتند و بر مؤمنین حمل مىنمودند.» این عمل در وهابیون نیز دیده می شود.
پی نوشت: "شیعه شناسى و پاسخ به شبهات"، ج2، ص: 537
پایان پیام /
نظر شما