خطبهى اول
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمد للَّه ربّ العالمین نحمده و نستعینه و نستغفره و نتوکّل علیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته بشیر رحمته و نذیر نقمته سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین. و نصلّى و نسلّم على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.
اوصیکم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
همهى شما برادران عزیز و خواهران عزیز و نمازگزاران گرامى و خودم را توصیه میکنم به رعایت تقواى الهى. امروز روز شهادت علىبنموسىالرضا ابى الحسن (علیه الاف التّحیّة و السّلام) است. روزهاى قبل هم مردم ما یاد رحلت نبى معظم و مکرم اسلام، حضرت محمدبنعبداللَّه (صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم) و شهادت جانسوز سبط اکبر، حضرت مجتبى را گرامى داشتند. این مصیبتهاى بزرگ، این حوادث ناگوار و دردآور تاریخ را به شما مؤمنان نمازگزار و همهى ملت ایران و همهى شیعیان و همهى مسلمین عالم تسلیت عرض میکنم. خداى متعال به پیغمبر خود هم میفرماید: «یا ایّها النّبىّ اتّق اللَّه».(1) تقوا، لزوم تقوا، رعایت تقوا، مخاطبش حتّى وجود مقدس پیغمبر است. خدا را در نظر داشته باشیم؛ مراقب اعمال خود، رفتار خود، گفتار خود، حتّى افکار و تصورات خود باشیم؛ این معناى تقواست. اگر این حاصل شد، همهى راههاى بسته گشوده خواهد شد و خداى متعال در همهى مراحل، ملتى را که داراى تقواست، یارى خواهد کرد.
دههى فجر و بیستودوم بهمنِ امسال یک شور و حال دیگرى دارد؛ زیرا مردم پس از سالها مجاهدتِ خود مشاهده میکنند که انعکاس صداى آنها، فریاد مظلومانه و قدرتمندانهى آنها امروز در مناطق دیگرى از دنیاى اسلام با قوّت و قدرت شنیده میشود.
حوادث امروز شمال آفریقا، کشور مصر، کشور تونس، برخى کشورهاى دیگر، براى ما ملت ایران معناى دیگرى دارد، معناى خاصى دارد؛ این همان چیزى است که همیشه به عنوان حدوث بیدارى اسلامى، به مناسبت پیروزى انقلاب بزرگ اسلامى ملت ایران گفته میشد؛ امروز خودش را دارد نشان میدهد؛ لذا این دهه مهم است.
امروز من در خطبهى اول، یک مطلبى را دربارهى انقلابمان عرض میکنم، در خطبهى دوم هم اندکى به مسائل مصر و تونس میپردازم و بعد با اجازهى شما نمازگزاران محترم، خطاب را به زبان عربى به مسلمانان عربزبان در سراسر منطقه متوجه خواهم کرد؛ انشاءاللَّه.
آنچه که من دربارهى انقلابمان، دربارهى این حادثهى عظیمِ ملت ایران عرض میکنم - که براى ما آموزنده است، عبرتآموز است - اولاً یک تصویرى است از واقعیتهاى جهان، تا ببینیم مستکبران، استعمارگران، زورگویان عالم، قدرتهاى مسلط چه میخواستند و چه شد؛ دنبال چه بودند، اما در عمل چه اتفاق افتاد؛ بعد هم دو ویژگى از ویژگىهاى انقلاب را که مربوط به همین دورهى ماست، عرض خواهم کرد.
در آن بخشِ اول که مربوط به تصویر وضعیت موجود و تطبیق و مقایسهى آن با آن چیزى است که زورگویان و قلدران عالم دنبال آن بودند، عرض میکنم: فاتحان جنگ بینالملل اول و دوم که عمدتاً چند کشور اروپائى و آمریکا بودند، اینها براى این منطقهى مهم خاورمیانه یک سیاست تثبیتشدهاى داشتند؛ چون این منطقه، هم از لحاظ موقعیت سوقالجیشى مهم است، منطقهى اتصال آسیا و اروپا و آفریقاست، هم یکى از بزرگترین انبارهاى نفت عالم است - که نفت، شریان حیاتى همهى قدرتهاى صنعتى است که بر دنیا مسلطند - هم از لحاظ ملتها، اینجا داراى ملتهاى کهن، ریشهدار و با سوابق تاریخى است؛ لذا براى این منطقه یک سیاستى را اتخاذ کردند. آن سیاست عبارت بود از اینکه در این منطقه باید کشورهائى، واحدهاى سیاسىاى وجود داشته باشند که این خصوصیات را داشته باشند: اولاً ضعیف باشند؛ ثانیاً با یکدیگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم کنار نیایند، نتوانند اتحاد بکنند - لذا دیدید سیاست تقویت ناسیونالیسم عربى، ناسیونالیسم ترکى، ناسیونالیسم ایرانى در طول سالهاى متمادى دنبال شد - ثالثاً حکامشان از لحاظ سیاسى، دستنشانده باشند، مطیع باشند، زیر بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوشکن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرفکننده باشند؛ یعنى نفتى را که تقریباً مفت از چنگ اینها خارج میکنند، پول همان نفت را باز خرج واردات کنند، خرج مصرف کنند تا کارخانههاى غربى رونق بگیرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقبافتاده باشند، اجازهى پیشرفت علمى به آنها داده نشود. اینهائى که من عرض میکنم، سرفصل است. هر کدام از اینها حقیقتاً یک کتاب شرح و تفصیل دارد. چطور در ایران ما، در بعضى کشورهاى دیگر، از توسعهى علم، تعمیق علم جلوگیرى میکردند. ملتهاى این منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائىها باشند؛ از لحاظ نظامى، ذلیل و آسیبپذیر و ضعیف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم کاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احیاناً مذهب تشریفاتى باشند. این تصویرى بود که آنها از این منطقه براى خودشان درست کرده بودند، براى این سیاستگذارى کردند؛ شاید استراتژیستهاى غربى هزارها ساعت نشستند دربارهى این مسائل مطالعه کردند، فکر کردند، برنامهریزى کردند، آدمهاشان را اینجا در کشورهاى این منطقه معین کردند و به وسیلهى آنها کارها را انجام دادند. با این تحلیل میشود رفتار رضاخان را درست فهمید، رفتار محمدرضا را فهمید، رفتار مصطفى کمال ترکیه و دیگران و دیگران را فهمید. این، برنامهى اینها بود.
موفق هم شدند. تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، جز در برهههاى کوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از این مسائل، موفق شدند. فقط در یک برهههاى کوتاهى، حالا در مصر مثلاً در یک چند سالى یک حکومت ملى سر کار آمد، در ایران یک جور دیگر، در جاهاى دیگر یک جور دیگر؛ لیکن عموماً به طور مطلق که نگاه میکنیم، در همهى این بخشها اینها پیشرفت کردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثهى بزرگى، انفجار عظیمى رخ داد که همهى اوضاعِ اینها را به هم ریخت. یک مرد عالم، برجسته، حکیم، فقیه، مجاهد، شجاع، خطرپذیر و نافذالکلمه به نام امام خمینى در ملت ایران ظهور کرد که حقیقتاً ظهور این مرد، حضور این مرد، تربیت این انسان بزرگ، کار خدا بود. این تقدیر الهى بود که یک چنین اتفاقى بیفتد. مردم ایران هم آماده بودند، استقبال کردند، پذیرفتند، خطرها را به جان خریدند، وارد میدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همهى این حسابها به هم ریخت، این محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ایران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پیدا کرد. یعنى اینجور نبود که سال اول و دوم و سوم یک هیجانى به وجود بیاید، بعد مسائل تمام بشود؛ نه، ادامه پیدا کرد؛ که من بعداً دربارهى همین ادامه و استمرار عرائضى دارم که عرض خواهم کرد.
امام مثل کوه ایستاد، ملت هم پشت سر امام مثل کوه استوارى ایستادند؛ جبههى دشمن هم - یک دشمن نبود، یک جبهه بودند - هرچه توانستند، تلاش کردند؛ هر کارى از دستشان برمىآمد، کردند؛ از جنگهاى خیابانى، تا جنگهاى قومى، تا کودتاى نظامى، تا تحمیل جنگ هشت ساله، تا تحریم اقتصادى، تا به راه انداختن ماشین عظیم جنگ روانى در طول سى و دو سال. سى و دو سال است که علیه ملت ایران و علیه انقلاب و علیه امام جنگ روانى وجود دارد: دروغ گفتند، تهمت زدند، شایعه پخش کردند، سعى کردند ایجاد اختلاف کنند، سعى کردند راهها را در داخل منحرف کنند.
هدفهائى که آنها دنبال میکردند، در درجهى اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهورى اسلامى بود. هدف اول، براندازى بود. هدف بعدى این بود که اگر براندازى نظام جمهورى اسلامى تحقق پیدا نکند، انقلاب را استحاله کنند؛ یعنى صورت انقلاب باقى بماند، اما باطن انقلاب، سیرت انقلاب، روح انقلاب از بین برود. در این زمینه خیلى تلاش کردند؛ که آخرین نمایشنامهى آنها که روى صحنه آمد، همین فتنهى 88 بود. در حقیقت، یک تلاشى بود. یک عدهاى در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام - از این قبیل امراض خطرناک نفسانى - اسیر این توطئه شدند. من بارها گفتهام؛ طراح و نقشهکش و مدیر صحنه، در بیرون از این مرزها بود و هست. در داخل با آنها همکارى کردند؛ بعضى دانسته، بعضى ندانسته. این هم هدف دوم.
هدف سوم هم باز این بود و هست که کارى کنند که اگر نظام اسلامى باقى میماند، از عناصر ضعیفالنفسى که میتوان در آنها نفوذ کرد، استفاده کنند و اینها را در مسائل کشور، در واقع طرفهاى اصلى خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامى به وجود بیاید و ادامه پیدا کند که قدرت کافى نداشته باشد، ضعیف باشد، مطیع باشد - عمده این است که سرسپرده باشد، مطیع باشد - در مقابل آمریکا نایستد، قد علم نکند. اهداف اینهاست.
این کارها و این مراحل گوناگون تا امروز شکست خورده است، تا امروز نتوانستند. البته خیلى تلاش کردهاند، کارهاى گوناگونى را دنبال کردهاند - که حالا در خلال عرایضم به بعضى از آنها اشاره خواهم کرد - در تلاشِ خودشان کم نگذاشتند، لیکن توفیق پیدا نکردند؛ چون مردم بیدار بودند. ما در جامعه، نخبگان خوبى داریم؛ ملت خوبى داریم؛ مسئولان خوبى داریم. الحمدللَّه تا امروز دشمن نتوانسته است آن هدفهاى خود را انجام دهد. انقلاب راه خود را ادامه داده است و پیش رفته است.
حالا در انقلاب چه اتفاق افتاد؟ ببینید، اینها مهم است. این انقلابى که در ایران اتفاق افتاد، تغییراتى را به وجود آورد که از لحاظ عمق و ژرفا تغییرات مهمى است، تغییرات اساسى است. بر اساس این تغییرات است که میشود جامعه را پیش برد و تغییرات گستردهاى به وجود آورد. این پایههاى اصلى، محکم گذاشته شد.
من چند مورد از این تغییراتى را که اتفاق افتاد، عرض میکنم. البته اینها را همه میدانید، همه میدانیم، جلوى چشم ماست؛ لیکن همان طورى که خداى متعال در قرآن، ما را متوجه خورشید میکند - «والشّمس و ضحیها»؛(2) خورشید جلوى چشم ماست، اما سوگند یاد میکند تا ما توجه پیدا کنیم که این پدیده، این حادثه، این موجود اینقدر داراى عظمت است - ما هم باید به این پدیدههاى عظیمِ اطراف خود توجه کنیم؛ لذا گفتن اینها از این جهت لازم است که خودمان توجه پیدا کنیم.
اولاً پیش از انقلاب، نظام حاکم بر کشور، یک نظام اسلامستیزِ عمقى بود. آنها با ظواهر خیلى کارى نداشتند، اما از لحاظ عمق، حقیقتاً دنبالِ زدن ریشههاى ایمان اسلامى مردم بودند. در این زمینه هم مثالها، شواهد، خاطرهها، فراوان در ذهن بنده هست، که مجال نیست عرض کنم. انقلاب آمد درست صد و هشتاد درجه نقطهى مقابل آنها، اسلام را محور ادارهى کشور قرار داد؛ محور مدیریت قرار داد؛ احکام و قوانین اسلامى، معیار و ملاک رد و قبول قوانین کشور و معیار عمل مجریان کشور است.
قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسى وابسته بود؛ یعنى حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههاى گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشارهى آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمى پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینى - براى اینکه آمریکائىها را قانع کند که بشود نخستوزیر در ایران. آمد، شد نخستوزیر! بعد از یکى دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائىها را قانع کرد که او را از نخستوزیرى عزل کند. آمد او را از نخستوزیرى عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. براى انتخاب نخستوزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیارى از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمى را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملى نمیشد. وابستگى سیاسى یعنى این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دورهى آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسىها خودشان آوردند سرکار؛ وقتى دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود.
انقلاب آمد استقلال کامل سیاسى را به کشور داد. یعنى امروز در این دنیاى بزرگ، در میان این قدرتهاى بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، ارادهى او بر ارادهى مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیرى دارد. این نکتهى بخصوص - یعنى ایستادگى، استقلال، عزت سیاسى - بیشترین جذابیت را براى ملتها دارد. اینکه مىبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسى.
قبل از انقلاب، حکومت سلطنتى بود. نقطهى مقابل آن، مردمسالارى است. در حکومت سلطنتى، مردم هیچکارهاند؛ در حکومت مردمسالارى، مردم همهکارهاند. قبل از انقلاب، حکومت، وراثتى بود؛ یکى میمرد، یکى را به جاى خودش معین میکرد؛ یعنى مردم هیچ نقشى نداشتند؛ میخواستند، نمیخواستند، ناچار باید قبول میکردند. در جمهورى اسلامى به برکت انقلاب، حکومت انتخابى است؛ مردم انتخاب میکنند؛ مذاق مردم، خواست مردم تعیین کننده است. قبل از انقلاب، حکومت، دیکتاتورىِ امنیتى بود؛ دیکتاتورىِ سخت و سیاه. بنده یادم هست؛ یکى از دوستان ما از پاکستان آمد پیش من - قاچاقى آمده بود مشهد - نقل میکرد، صحبت میکرد؛ گفت بله، فلان اعلامیه را ما توى پارک، با دوستان داشتیم میخواندیم. من تعجب کردم؛ توى پارک؟! اعلامیه؟! ممکن است چنین چیزى؟! اصلاً به ذهن ما خطور نمیکرد که کسى یک اعلامیه توى جیبش باشد و مقدارى انتقاد از دستگاه در آن اعلامیه باشد و بتواند توى کوچه راه برود. این وضع دیکتاتورى امنیتىِ آن روز بود. انقلاب آمد فضاى آزاد را، فضاى نقد را، فضاى اصلاح را، فضاى تذکر را، حتّى فضاى مخالفت و اعتراض را براى مردم باز کرد. در طول این سى و دو سال همین جور بوده است؛ حتّى سالهاى اول انقلاب.
قبل از انقلاب، تکیهى علم و فناورى کشور به طور کامل به غرب بود. بارها گفتهام؛ بعضى از قطعات هواپیماهاى نظامى ما را که خراب شده بود، سائیده شده بود، بنا بود اصلاح شود، اجازه نمیدادند مهندسین داخلى نیروى هوائى این قطعه را باز کنند، ببینند چى هست، چه برسد به اینکه به فکر درست کردنش بیفتند. قطعه را میگذاشتند توى هواپیما، میبردند آمریکا، یکى به جایش مىآوردند؛ یا اگر بنا بود اصلاحش کنند، اصلاحش میکردند. صنعتى که وجود داشت، صنعت مونتاژ محض بود، بدون هیچ ابتکارى. بعد از انقلاب، خودباورى علمى و اعتماد به نفس ملى به وجود آمد؛ حضور این همه دانشمند، دانشمندان برجسته و بزرگ، در رشتههاى مختلف، مشاهده شد. امروز ما دانشمندانى در داخل کشور داریم که در سطح جهان، شبیه آنها و نظیر آنها قابل شمارشند؛ تعداد معدودى هستند. دانشمندان ما پیش رفتند؛ غالباً هم جوان.
قبل از انقلاب، کشور ایران در مسائل جهان، حتّى در مسائل منطقه، هیچ تأثیرى نداشت؛ یک کشور تحقیر شدهاى بود؛ هیچگونه تأثیرى در مسائل نمیتوانست بگذارد. بعد از انقلاب، عزت و عظمت این ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثیرش در قضایاى منطقه، دشمنان را مبهوت کرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه کنید؛ توى این سایتهائى که خبرهاى خارجى را مىآورند، دائم از نفوذ ایران، از تسلط ایران، از حضور ایران در قضایاى منطقه ذکر میشود؛ حتّى با انگیزههاى مغرضانه، اما اعتراف میکنند.
قبل از انقلاب، در زمینههاى فرهنگى، ما مقلد محض بودیم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگى به عنوان یک خطر شناخته شد. از این قبیل سرفصلها زیاد است. اینها چیزهاى اساسى است.
وقتى در یک کشور این پایهها گذاشته شد، آنگاه این ملت میتواند امیدوار باشد که بر روى این پایهها بناى یک تمدن جدید و عظیم را میتواند پایهگذارى کند. خب، هر کدام از این خصوصیات به نحوى جلب نظر ملتها را میکند. ملتهاى دیگر نگاه میکنند، مىبینند، مجذوب میشوند، تحسین میکنند؛ که البته از همه مهمتر، همان مسئلهى استقلال سیاسى و ایستادگى در مقابل زورگوئى دشمنان است.
من یک جملهاى را از یک مقام غربى نقل کنم. بنده دأبم نیست از قول این سیاستمدارها و معاریف غربى چیزى بگویم؛ اما این جملهى جالبى است. او میگوید: دو چیز است که اگر در میان مسلمانها دست به دست بگردد و ملتهاى مختلف مسلمان از این دو چیز آگاه شوند، دیگر همهى تابوهاى غرب - یعنى اصول جزمى غرب - در هم خواهد شکست و باطل خواهد شد. این دو چیز چیست؟ این متفکر غربى میگوید: یکى قانون اساسى جمهورى اسلامى است؛ که این قانون اساسى، یک حکومت مردمى و پیشرفتهى امروزى و در عین حال دینى را در چشم مسلمانان جهان ممکن میسازد. این قانون اساسى نشان میدهد که میتوان یک حکومتى داشت که هم متجدد باشد، امروزى باشد، پیشرفته باشد و هم کاملاً دینى باشد. قانون اساسى این را تصویر میکند. میگوید چنین چیزى ممکن است. این یک. دوم، کارنامهى موفقیتهاى علمى و اقتصادى و سیاسى و نظامى جمهورى اسلامى است؛ که اگر این دست مسلمانها برسد، مىبینند که آن امرِ ممکن اتفاق افتاده است، واقع شده است. او میگوید اگر ملتهاى مسلمان از این امکان و وقوع نسبى که هم ممکن است، هم در ایرانِ امروزِ اسلامى به طور نسبى واقع شده است، مطلع شوند، این نظامسازى را پیش چشم داشته باشند، دیگر جلوى سلسلهى انقلابها را نمیتوان گرفت.
امروز این اتفاق افتاده است. البته این اتفاق، امروز نیفتاده است؛ سى سال است. یک مطلبى تدریجاً و آرام آرام در ذهن ملتها جا میگیرد، رشد میکند، پخته میشود، بعد به این صورتى که امروز در شمال آفریقا و در مناطق دیگر مشاهده میکنید، بروز میکند.
البته خود غربىها اشتباهات سیاسىاى داشتند؛ این اشتباهات سیاسى هم به جمهورى اسلامى کمک کرد. ببینید، در همین قضیهى هستهاى، غربىها اشتباه کردند. براى اینکه با قضیهى هستهاى ایران مقابله کنند، آن را بزرگ کردند، جنجال کردند، فشار آوردند که باید جمهورى اسلامى از قضیهى هستهاى عقبنشینى کند. خب، در طول این هفت سال - هفت سال است که آنها دارند تلاش میکنند - دوچیز براى مردم دنیا روشن شد: یکى اینکه ایران توانسته است در قضیهى هستهاى پیشرفتهاى غیر قابل انتظارى پیدا کند. دوم اینکه ایران با همهى این فشارها ایستاده و عقبنشینى نمیکند. خب، این به نفع ملت ایران بود. حالا همهى دنیا میدانند که آمریکا و اروپا و دستیارانشان و دنبالهروانشان با همهى فشارى که آوردند، نتوانستند بر جمهورى اسلامى فائق بیایند و او را به عقبنشینى وادار کنند. این به دست خود دشمنان ملت ایران شناخته شد؛ یعنى کمک شد به معرفى ملت ایران.
در قضایاى دیگر هم همین جور است. جنجال کردند که میخواهیم بنزین را تحریم کنیم تا بنزین وارد نشود. خب، ما وارد کنندهى بنزین بودیم و هستیم. گفتند میخواهیم جلوى ورود بنزین را بگیریم. جنجال و هیاهو و سروصدا کردند. تحلیلگرانشان پیشبینى کردند، گفتند کشور شلوغ خواهد شد، مردم چه خواهند کرد. خب، این موجب شد که مسئولین کشور به فکر تولید بیشتر بنزین افتادند. امروز طبق گزارشى که من دارم - البته به توفیق الهى تا بیست و دوم بهمن - کشور به طور کامل از واردات بنزین بىنیاز میشود. طبق گزارشى که به من دادند، بعد از آن ما حتّى میتوانیم بنزین را صادر کنیم؛ که دستورش را هم دادهاند. خب، این جنجال آنها به نفع ملت ایران تمام شد. ناظران بینالمللى هم این را دیدند. در همهى قضایا همین جور است؛ در تحریم سلاح در دوران جنگ همین جور است، در ایجاد جریان موازى و افراطى اسلامى همین جور است. آمدند در همسایگى ما یک جریان افراطى اسلامى را به وجود آوردند، براى تنه زدن به جمهورى اسلامى. حالا آفتى شده به جان خودشان افتاده، نمیتوانند جلویش را بگیرند، نمیدانند چه جورى علاجش کنند. در ایجاد اختلافات مذهبى همینجور بود. در همین فتنهى 88 همین جور بود. جنجال کردند، هیاهو کردند، گفتند جمهورى اسلامى تمام شد رفت، اختلافات شد، چنین شد، چنان شد؛ بعد نگاه کردند، دیدند ملت ایران فائق آمد. نُه دى و بیست و دوى بهمنِ پارسال جزو ایاماللَّه - به معنى حقیقى کلمه - بود. دلها دست خداست. خداى متعال این دلها را آورد وسط صحنه، ملت ایران عظمت خودش را نشان داد. هر کارى میکنند، به ضررشان تمام میشود. بعد از این هم همین جور خواهد بود. خب، این واقعیتى است که امروز در دنیا وجود دارد. چى میخواستند، چى شد!
و اما آن قسمت دوم که عرض کردم باید بگویم. در هر پدیدهاى اگر بخواهیم اهمیت آن را تشخیص دهیم و همچنین موفقیت این کار را تشخیص دهیم، باید نگاه کنیم ببینیم این پدیده چقدر توانسته است الگوسازى کند و سرمشق واقع بشود و چقدر استقامت به خرج داده است، ثبات به خرج داده است، پاى حرف خود ایستاده است. انقلابها هم همین جور است. یک انقلاب اگر بخواهد بر روى ذهن و عمل دیگران تأثیر بگذارد و الگو واقع بشود، باید خصوصیاتى داشته باشد. مهمترین این خصوصیات، همین ثبات و استقامت و ایستادگى است. اگر این شد، انقلاب براى دیگران الگو واقع خواهد شد؛ والّا برقهائى که یک جائى بزند و خاموش شود، خیلى نمیتوانند الگوسازى کنند، خیلى نمیتوانند دیگران را به دنبالهروى خود تشویق کنند. انقلاب ما اینجورى بوده است. انقلاب ما توانسته است الهامبخش باشد، الگوساز باشد؛ و این بر اثر ثبات و استقامت و ایستادگى بر اصول و پایههاى اصلى است که این انقلاب به وسیلهى امام اعلام کرد.
این انقلاب ایستادگى کرد. من در این مورد هم چند نمونه را عرض بکنم. یک نمونه، اسلامى بودن است. امام از اول گفت انقلاب ما اسلامى است، مبتنى بر اسلام است. در دنیا هو و جنجال زیاد شد؛ گفتند اسلامى بودن با دموکراسى نمیسازد، اسلامى بودن ارتجاع است، اسلامى بودن عقبگرد است، احکام اسلام قابل پیاده شدن نیست و چه و چه و چه. یک عدهاى هم صداهاى آنها را در داخل کشور منعکس کردند؛ کتاب نوشتند، مقاله نوشتند، شایعه پخش کردند، براى اینکه جمهورى اسلامى را از پایبندى به اسلام وادار به عقبنشینى کنند. جمهورى اسلامى ایستاد و تسلیم هوچیگرىها نشد. بله، ما اسلامى هستیم؛ به این افتخار میکنیم و ثابت میکنیم که راه نجات بشر این است. جمهورى اسلامى این را با صداى بلند به همهى دنیا اعلام کرد.
امروز بعد از سى و دو سال، شما نگاه کنید به جامعهى ما؛ رفتارها از روز اول اگر اسلامىتر نباشد، حداقل مثل روز اول پیروزى این انقلاب است. جوانهائى که امام را ندیدند، دوران جنگ را ندیدند، از انقلاب چیزى به یادشان نیست، اما پایبندى و التزامشان به مبانى اسلام، از بعضى ما پیرمردها بهتر است؛ قوىترند. مسئولین کشور افتخار میکنند به اسلامى بودن. البته در طول این سى و دو سال خیلى تلاش شد؛ حتّى در داخل تشکیلات حکومتى کسانى بودند که تلاش کردند شاید بتوانند راهها را به صورت زیگزاگى در بیاورند و تدریجاً دور کنند، زاویه بدهند؛ اما نتوانستند. جمهورى اسلامى بر سر مبانى خود، مبناى اسلامى بودن ایستاد. این یک نمونه.
یک نمونهى دیگر، مسئلهى مردمسالارى است. امام از اول اعلام کرد که مردم باید نظر بدهند؛ چه در اصل انتخاب جمهورى اسلامى، چه در تدوین قانون اساسى، چه در پذیرش آن قانونى که در مجلس خبرگان تصویب شده بود، چه در انتخاب رئیس جمهور، چه در انتخاب مجلس. امام ایستاد. ببینید، سى و دو سال از انقلاب میگذرد، با محاسبهى رفراندومهائى که شده است، ما سى و دو تا حضور مردم داشتیم - یعنى به طور متوسط سالى یکى - مردم رفتند رأى دادند، انتخاب کردند. انتخاب مردم خیلى مهم است. در دوران جنگ، این تهران زیر بمباران بود، اما انتخابات تعطیل نشد. دوران جنگ، در شهرهائى که موشکباران رژیم صدام بود، انتخابات تعطیل نشد. در یکى از دورههاى مجلس فشار آوردند شاید بتوانند به دلائل سیاسىِ خودشان انتخابات را تأخیر بیندازند، اما موفق نشدند. تا امروز در انتخابات جمهورى اسلامى و حضور مردم، یک روز تأخیر نشده است؛ این مردمسالارى است. روز اول امام گفت و جمهورى اسلامى بر سر این مردمسالارى ایستاد؛ قبول نکرد که از مردمسالارى عبور کند. امروز مسئولین کشور، از خبرگان رهبرى که رهبر را نصب میکنند و عزل میکنند، گرفته، تا ریاست جمهورى، تا مجلس، تا شوراها، منتخبین مردمند. جریانهاى گوناگون هم سر کار آمدند. اینجور هم نبوده است که ما بگوئیم یک جریان؛ نه، از اول تا امروز، این چند رئیس جمهورى که سر کار آمدند، هر کدام به یک شکل، یک جهتگیرى و گرایش سیاسى داشتند؛ اما همه با انتخاب مردم بر سر کار آمدند.
نمونهى بعدى، نمونهى عدالت اجتماعى است. امام از اول اعلام عدالت کردند. خب، عدالت اجتماعى از همهى این کارها سختتر است؛ من به شما عرض بکنم. از حفظ مردمسالارى و بقیهى کارهائى که در جمهورى اسلامى شده است، استقرار عدالت اجتماعى کار سختترى است؛ بسیار کار دشوارى است. نمیگویم هم که ما تا امروز توانستیم به طور کامل عدالت اجتماعى را مستقر کنیم؛ نه، هنوز خیلى فاصله داریم. آن عدالتى که اسلام از ما خواسته است، با آنچه که امروز در جامعهى ماست، فاصلهى زیادى دارد؛ اما حرکت به سمت عدالت اجتماعى متوقف نشد و ادامه پیدا کرد و روزبهروز شدیدتر شده است. امروز حرکت به سمت عدالت اجتماعى از سالهاى قبل هم بیشتر است، از دورههاى قبل هم بیشتر است. یکى از نمونههاى مهم عدالت اجتماعى، تقسیم و توزیع متناسب فرصتهاى کشور است. در نظامهاى غافل از حقیقت عدالت اجتماعى، بر روى طبقهى خاصى تکیه میشود، بر روى مناطق خاصى از کشور تکیه میشود؛ اما در جمهورى اسلامى هرچه پیش مىآئیم - تا امروز که سى و دو سال گذشته - این معنا را قوىتر مىبینیم. روستاها در حوزهى مراقبت قرار میگیرند، شهرهاى دوردست در حوزهى مراقبت قرار میگیرند. این همه مسکنسازى در روستاها، این همه جادهسازى به سمت شهرهاى دور کشور و روستاها، راههاى ارتباطى، ارتباطات گوناگون، نیروى برق، آب مناسب، تلفن، امکانات زندگى، اینها در سرتاسر کشور توزیع شده است.
این سفرهائى که مسئولین کشور به استانهاى مختلف، به شهرهاى مختلف میکنند، بعضى از این شهرهاى دوردست تصور نمیکردند که بتوانند یک مسئول درجهى دو را هم ببینند؛ حالا مىبینند که مسئولین بالاى کشور میروند سراغ اینها. اینها خیلى بااهمیت است، خیلى ارزش دارد. وقتى انسان رفت، مشکلات را مشاهده میکند، براى برطرف کردن مشکلات انگیزه به وجود مىآید؛ و همین، استقرار عدالت اجتماعى است. داریم میرویم به سمت عدالت اجتماعى.
آنچه که انسان در دنیا از زندگى مسئولان مشاهده میکند، زندگىهاى اشرافى است؛ کسى که به حکومت میرسد، رئیس جمهور میشود یا یک مقام بالائى پیدا میکند، زندگىاش کأنه از این رو به آن رو میشود؛ در کشور ما نه. البته امثال بنده باید زندگىهامان را مطابق با ضعیفترین اقشار جامعه قرار بدهیم. نتوانستیم، این توفیق را نداشتیم، این نشده است؛ اما زندگى مسئولین جامعه، مسئولین کشور بحمداللَّه مثل زندگى متوسط مردم، گاهى بعضى پائینتر از متوسط مردم است؛ اینها خیلى باارزش است.
همین مسئلهى سهام عدالت، همین مسکن روستائى، همین هدفمند کردن یارانهها، یک کار بزرگى است. اگر انشاءاللَّه مسئولین کشور بتوانند این را خوب اجرا کنند و عمل کنند، این خیلى مهم است. این یارانهاى که دولت براى نیروى برق به همهى مردم میداد، خب، آن کسى که توى خانه چهلچراغ و لوستر روشن میکند و مصرف برق بیشترى میکند، آن کجا، آن کسى که یک شعله، دو شعلهى برق توى خانه دارد، این کجا؟ آن کسى که ثروتمندتر است، بیشتر از این یارانه استفاده میکرد؛ این ظلم بود. میخواهند جلوى این ظلم را بگیرند. همین طور در قضیهى نان، همین طور در قضیهى بنزین و غیر اینها. ما ایستادیم. نظام بر روى شعار عدالت اجتماعى ایستاد.
نقطهى بعدى، استکبارستیزى است؛ عدم تسلیم در مقابل فشارها. در این زمینه هم ایستادیم. این کار، سخت بود؛ اما جمهورى اسلامى توانست این کار سخت را با موفقیت انجام دهد. خیلىها بودند از همان اوائل انقلاب، میگفتند آقا حالا که انقلاب پیروز شد، دیگر بس است؛ برویم با آمریکائىها مسائل را تمام کنیم! این معنایش این بود که شعار ظلمستیزى انقلاب تخطئه شود. این را تشویق میکردند. در طول زمان، بودند کسانى که دنبال این بودند؛ یعنى برویم با آمریکا همراه شویم؛ آن کسى که دشمن اصلى ماست، برویم زیر بال او؛ به دامن او پناه ببریم. معناى این حرف، فروختن قضیهى فلسطین است. معناى این حرف، اغماض کردن از جنایات آمریکا در عراق و افغانستان و امثال اینهاست. معناى این حرف، چشم بستن بر روى این همه ظلمى است که آمریکا در جهان بر ملتها دارد انجام میدهد. معناى این حرف، یعنى به این مسائل اعتراض نکنیم. خب، عادى کردن روابط معنایش این است که دیگر ملت ایران و مسئولین ایران نتوانند صریح اعتراض کنند و حرفشان را بزنند؛ و یک مرحله آن طرفتر، تدریجاً مجبور بشوند حرف آنها را قبول کنند. خب، این ثبات و استقامت، پر زحمت بود؛ اما بابرکت بود، رحمت الهى را هم جلب کرد، توجه ملتها را هم جلب کرد. ایستادگى شما ملت ایران ظرف این سى و دو سال بر روى شعارهاى اصلى انقلاب، این برکت بزرگ را داشته است که امروز دنیاى اسلام به چشم عظمت نگاه میکند. وقتى مسئولین کشور شما به کشورهاى مختلف سفر میکنند، آنجور استقبالى از آنها میشود. وقتى حسابگرها میخواهند محبوبیت شخصیتهاى سیاسى را محاسبه کنند، مسئولین کشور شما در ردیف اول قرار میگیرند. ملت ایران کارش الگو شد؛ امروز دارید نشانههاى این را مشاهده میکنید. این برکت بزرگ و این خصوصیت از خصوصیاتى است که جز با گذشت زمان معلوم نمیشد.
امروز در کشور مصر دارد انعکاس صداى شما شنیده میشود. آن رئیس جمهور آمریکا که در دورهى انقلاب ما رئیس جمهور بود، همین چند روز پیش مصاحبه کرده، گفته این صداهائى که در مصر شنیده میشود، براى من آشناست! یعنى آنچه امروز در قاهره شنیده میشود، در تهرانِ آن روزهاى ریاست جمهورى او شنیده میشد. اینها را دنیا دارد قضاوت میکند. لذا امسال دههى فجر ما مهم است، حساس است، پر شور و حال است. انشاءاللَّه راهپیمائى بیست و دوى بهمن به وسیلهى شما ملت عزیز بر همهى این افتخارات خواهد افزود.
بسماللَّهالرّحمنالرحیم
انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک و انحر. انّ شانئک هو الأبتر
خطبهی دوم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
و الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما علىّ امیرالمؤمنین و الصّدّیقة الطّاهرة سیّدة نساء العالمین و الحسن و الحسین سبطى الرّحمة و امامى الهدى و علىّبنالحسین و محمّدبنعلىّ و جعفربنمحمّد و موسىبنجعفر و علىّبنموسى و محمّدبنعلىّ و علىّبنمحمّد و الحسنبنعلىّ و الخلف القائم الحجّة حججک على عبادک و امنائک فى بلادک. و صلّ على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین و استغفر اللَّه لى و لکم.
اوصیکم عباد اللَّه بتقوى اللَّه.
بار دیگر همهى شما برادران و خواهران عزیز را و خودم را توصیه میکنم به رعایت تقوا. چند دقیقهى کوتاه دربارهى این حوادثى که در مصر و تونس در حال وقوع است، نکاتى را عرض میکنم. این حوادث، بسیار مهم است؛ یک زلزلهى واقعى است. اگر ملت مصر به کمک الهى، به توفیق الهى بتواند این کار را پیش ببرد، آنچه براى سیاستهاى آمریکا در منطقه به وجود خواهد آمد، یک شکست غیرقابل جبران است. امروز شاید بیش از خود مسئولین فرارى تونس و مصر، اسرائیلىها نگران این حوادثند. اسرائیلىها و دشمنان صهیونیست بیش از همه نگرانند. اینها میدانند که اگر مصر از همپیمانى با آنها دست بکشد و در جایگاه حقیقى خود قرار بگیرد، چه اتفاق عظیمى در این منطقه خواهد افتاد؛ همان پیشبینىهائى که امام بزرگوار ما میکردند، تحقق پیدا خواهد کرد. لذا حوادث، فوقالعاده مهم است. در تحلیلهاى جهانى سعى میکنند عامل اصلى این قیامها ندیده گرفته شود. اشاره میکنند به مسائل اقتصادى و غیر اقتصادى - که البته مؤثر است - اما عامل اصلى این حرکت عظیم مردم، اول در تونس و بعد اوج آن در مصر، احساس تحقیرى است که در مردم از وضعیت سران خود به وجود آمد. مردم تحقیر شدند، احساس کردند به آنها توهین شده است. این نامبارک مصر، ملت مصر را ذلیل کرد.
قبلاً یک جمله راجع به تونس عرض بکنم. این رئیس جمهور فرارى تونس، این بنعلى، به طور کامل وابستهى به آمریکا بود؛ حتّى ما گزارشهائى داریم که وابسته به سیاى آمریکا - دستگاه جاسوسى آمریکا - بود! ببینید براى یک ملت چقدر سخت است که رئیس یک ملت، آن هم رئیسى با آن تبختر و نخوت که او داشت - که آدم بسیار متکبر بدى بود - نوکر رسمى دستگاههاى آمریکائى باشد. سالها با شدت و حدت بر مردم حکومت کرد؛ علیه مصالح مردم، از جمله علیه دین. در تونس که یک کشور مسلمان و داراى سابقهى طولانىِ اسلامى است و در فرهنگ اسلامى مفاخرى از تونس برخاستهاند، مردم در زمان بن على مسجد که میخواستند بروند، باید کارت ویژه داشته باشند؛ کارت ورود به مسجد که دولت میداد و به همه هم نمیداد! اجازهى رفتن به مسجد داده نمیشد. اجازهى نماز جماعت که هیچ، نماز فراداى در مساجد هم ممنوع بود؛ جلوى چشم ممنوع بود. حجاب رسماً ممنوع بود. خب، این مردم یک انگیزهى مهمشان اسلامخواهى است. لذا دیدید بمجرد اینکه این خائن از کشورش فرار کرد و اوضاع به هم ریخت، دخترهاى دانشجو با حجاب رفتند دانشگاه. این نشاندهندهى انگیزهى عمیق اسلامى است؛ این را تحلیلگران غربى میخواهند کتمان کنند، مخفى نگه دارند. انگیزهى بعد هم وابستگى به آمریکاست، که بسیار مهم است. آمریکائىها مایل نیستند گفته بشود که علت قیام مردم تونس در اول و بعد اوج آن در مصر، وابستگى است؛ این حقیقت قضیه است. البته در تونس یک تغییر سطحى انجام گرفت. بنعلى فرار کرد، اما دستگاه او بر سر کار است. خدا کند مردم در کشور تونس موقعیت خود را درست توجه کنند. مبادا خداى نکرده دشمن بتواند آنها را فریب بدهد.
و اما مصر. مصر کشور بسیار مهمى است. من چند نکتهى کوتاه را عرض بکنم. مصر اولین کشور اسلامى است که با فرهنگ غربى آشنا شد. اواخر قرن هجدهم، شروع آشنائى مصر با فرهنگ غربى بود، قبل از همهى کشورها. مصر اولین کشورى بود از کشورهاى اسلامى که با فرهنگ اروپائى آشنا شد، و اولین کشور اسلامى بود که در مقابل آن فرهنگ اروپائى و غربى ایستاد و عیوب آن را فهمید و در مقابل آن مقاومت کرد. سید جمالالدین بزرگ، آن مرد اسلامخواهِ شجاعِ مبارزِ بزرگ، بهترین جائى را که براى مبارزات خود توانست پیدا کند، مصر بود؛ بعد هم شاگردان او، محمد عبده و دیگران و دیگران. حرکات اسلامخواهى در مصر یک چنین سابقهاى دارد. مصرىها شخصیتهاى بزرگى دارند، از لحاظ سیاسى، از لحاظ فرهنگى؛ همه آزادیخواه. مصر شد رهبر دنیاى عرب از لحاظ فکرى و سیاسى. در دورهى طولانىاى کشورهاى عرب نگاه میکردند به مصر؛ مصر رهبر دنیاى عرب شد. خب، استقلال و آزادیخواهى در آن کشور موج میزد. البته فرصتهاى خوبى در اختیار آن مردم قرار نگرفت؛ جز مدتهاى کوتاهى. اولین کشورى بود یا بزرگترین کشورى بود که به اتفاق سوریه براى خاطر قضیهى فلسطین وارد جنگ شد. کشورهاى دیگر اسلامى هیچکدام در این چند جنگى که با اسرائیل داشتند، ورود پیدا نکردند. کشور مصر سربازان خودش را، ارتش خودش را، مردم خودش را، پشتیبانىهاى خودش را برد، که البته موفق نشدند؛ یکى در سال 1967، یکى در سال 1973. مصر یک چنین کشورى است. لذا مصر ملجأ و پناه فلسطینىها محسوب میشد؛ بلکه حتّى ملجأ و پناه بسیارى از انقلابیون دیگر کشورها مصر بود که میرفتند آنجا. خب، یک چنین کشورى سى سال است افتاده است دست کسى که نه فقط آزادیخواه نیست، بلکه دشمن آزادیخواهى است؛ نه فقط ضد صهیونیسم نیست، بلکه همراه و همکار و امین و به یک معنا نوکر صهیونیستهاست. کشورى که یک روز پرچم مبارزات ضد صهیونیستى در این کشور براى همهى دنیاى عرب الهامبخش بود، کارش به جائى رسید که اسرائیلىها و دشمنان صهیونیستى در همهى فعالیتهائى که علیه فلسطینىها خواستند بکنند، متکى شدند به کمک این نامبارک؛ کمکشان کرد. در قضیهى غزه اگر حسنى مبارک به اسرائیلىها کمک نمیکرد، نمیتوانستند غزه را محاصره کنند. فلسطینىها در غزه در محاصره بودند - الان چهار سال است در محاصرهاند - در جنگِ بیست و دو روزه، مرد و زن و کودک این مردم به وسیلهى آتش اسرائیلى سوختند، نابود شدند، خانههاشان تخریب شد؛ اما نگذاشتند کاروانهاى کمکرسانى به این مردم کمک کنند. نه اینکه از خود مصر، حتّى دیگر کشورها هم میخواستند از مصر عبور کنند - از جمله مردم ما - میخواستند بروند به اینها کمک برسانند، اما حسنى مبارک نگذاشت. یک چنین وضعى در مصر حاکم بود. خب، این مردم را به ستوه آورد. مردم مصر به خاطر طرفدارى رژیم کنونى مصر از اسرائیل، به خاطر دنبالهروى و اطاعت محضش از آمریکا، احساس ذلت میکنند، احساس تحقیرشدگى میکنند. عامل اصلى حرکت، این است. اینها مردمى هستند مسلمان. حرکت از نماز جمعه شروع میشود، از مساجد شروع میشود. شعارها، شعارهاى «اللَّهاکبر» است. مردم شعار دینى میدهند و قوىترین جریان مبارز در آنجا، جریان اسلامى است. مردم مصر میخواهند این ذلت را از روى خودشان پاک کنند؛ عامل این است. غربىها نمیگذارند این تحلیل در بین ملتها و افکار عمومى عالم رواج پیدا کند؛ همهاش اشاره میکنند به مسائل اقتصادى. البته بله، این هم یک حقیقتى است که نوکرى کسى مثل حسنى مبارک نسبت به آمریکا، نتوانست یک قدم مصر را به سمت شکوفائى پیش ببرد. چهل درصد جمعیت هفتاد و چند میلیونى مصر زیر خط فقرند! در خود شهر قاهره، آنطورى که گزارشهاى مسلّم براى بنده وجود دارد، چند صد هزار - البته من تا دو سه میلیون هم شنیدم، اما قدر مسلّم چند صد هزار - از فقراى قاهره توى قبرستانها زندگى میکنند! آواره، بیابانگرد، میروند به قبرستانها پناه میبرند. مردم در سختىِ معیشت زندگى میکنند. یعنى آمریکائىها به خاطر این نوکرى، پاداش هم ندادند. امروز هم به او پاداش نمیدهند. امروز هم هر ساعتى که او از مصر فرار کند و خارج بشود - به امید خدا - مطمئن باشد که اولین دروازهاى که به روى او بسته خواهد بود، دروازههاى آمریکاست؛ راهش نمیدهند؛ همچنان که بنعلى را راه ندادند، همچنان که محمدرضا را راه ندادند. اینها اینجورىاند. این کسانى که دلشان براى دوستى آمریکا و رفاقت با آمریکا و اطاعت از آمریکا میتپد، این نمونهها را ببینند. اینها مثل شیطانند. در دعاى صحیفهى سجادیه میفرماید شیطان وقتى که من را دچار میکند، بعد نگاه میکند آن طرف - به تعبیر بنده - به من میخندد، به من پشت میکند، اعتنائى نمیکند. اینها اینجورند. آمریکائىها به وسیلهى این افراد حقیر و ضعیف، دنبال منافع خودشانند.
البته امروز آمریکائىها بشدت دستپاچهاند؛ اسرائیلىها بیشتر از آنها دستپاچهاند. در قضیهى مصر، دنبال یک علاجى هستند؛ علاجى هم پیدا نخواهند کرد. مشغول فریبند؛ دم از طرفدارى از مردم میزنند. حالا گفتند آمریکائىها هم به او گفتند بایستى زودتر برکنار بشوى و بروى. این بسته به این است که مردم مصر چه جور عمل کنند و چگونه تصمیم بگیرند.
من مطالبى خطاب به برادران عرب نوشتم که میخوانم.
خطبهی عربی[متن عربی]
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام على أبناء الأمة الإسلامیة فی کل مکان. على ساحة العالم الإسلامی الیوم إرهاصات حادثة عظیمة مصیریة کبرى، حادثة تستطیع أن تغیّر معادلات الاستکبار فی هذه المنطقة لصالح الإسلام و لصالح الشعوب، حادثة تستطیع أن تعید العزة و الکرامة للشعوب العربیة و الإسلامیة، و تنفض عن وجهها غبار عشرات السنین مما جناه الغرب و أمریکا بحق هذه الشعوب العریقة الأصیلة من ظلم و استهانة و إذلال. إن هذه الحادثة الإعجازیة بدأت على ید الشعب التونسی و بلغت ذروتها بسواعد الشعب المصری الرشید العظیم. لقد انحبست الأنفاس فی صدور العالم الغربی و العالم الإسلامی - و لکل واحد أسبابه - و هم یترقبون ما سیحدث فی مصر الکبرى، مصر نوابغ القرن الأخیر، مصر محمد عبده و السید جمال، مصر سعد زغلول و أحمد شوقی، مصر عبد الناصر و الشیخ حسن البنا، مصر عام 1967 و 1973 ، یترقبون مدى ارتفاع رایة همّة المصریین. فلو أن هذه الرایة انتکست - لا سمح الله - فسیعقب ذلک عصر حالک الظلام، و إن رفرفت على القمم فإنها ستطاول عنان السماء.
الشعب التونسی استطاع أن یطرد الحاکم الخائن المنقاد لأمریکا و المجاهر بعدائه للدین، و لکن من الخطأ الظن بأن هذه هی النتیجة المطلوبة. النظام العمیل لا یسقط بخروج المکشوفین من رموزه. لو حلّ محلّ هذه الرموز بطائنها لم یتغیّر شیء، بل إنه الشراک الذی ینصب أمام الشعب. فی الثورة الإسلامیة الکبرى فی إیران حاولوا مراراً إیقاع شعبنا فی مثل هذا الفخ لکن وعی الشعب و قائده الإلهی العظیم أدرک دسیسة الأعداء و أحبطها و واصل الطریق حتى نهایته. و أما مصر، فإن مصر نموذج فرید، لأن مصر فی العالم العربی بلد فرید. مصر أول بلد فی العالم الإسلامی تعرف على الثقافة الأوربیة، و أول بلد أدرک أخطار هجوم هذه الثقافة و تصدى لها. إنه أول بلد عربی أقام دولة مستقلة بعد الحرب العالمیة الثانیة، و دافع عن مصالحه الوطنیة فی تأمیم قناة السویس، و أول بلد وقف بکل طاقاته إلى جانب فلسطین و عرف فی العالم الإسلامی بأنه ملجأ للفلسطینیین. السید جمال لم یکن مصریاً لکنه لم یر فی غیر شعب مصر المسلم من یفهم همّه الکبیر. إن الشعب المصری أثبت جدارته فی ساحات النضال السیاسی و الدینی، و سجّل مواقفه المشرفة على جبهة التاریخ. لم یکن محمد عبده و تلامیذه و سعد زغلول و أتباعه أشخاصاً عادیین. کانوا من النوابغ الشجعان و الواعین الذین یحقّ لمصر أن تفخر بهم و بأمثالهم. إن مصر بهذا العمق الثقافی و الدینی و السیاسی قد احتلت بحق مکان الریادة فی العالم العربی. إن أکبر جریمة أرتکبها النظام الحاکم فی مصر هی أنه هبط بهذا البلد من مکانته الرفیعة إلى مرتبة آلة طیّعة بید أمریکا فی لعبتها السیاسیة على صعید المنطقة. إن هذا الانفجار الذی نشهده الیوم فی الشعب المصری هو الجواب المناسب لهذه الخیانة الکبرى التی ارتکبها الدکتاتور العمیل بحق شعبه. إن الساحة تموج الیوم بألوان التحلیل بشأن نهضة الشعب المصری، و کلّ یدلی بدلوه فی هذا المجال، غیر أن کل من یعرف مصر یفهم بوضوح أن مصر تدافع الیوم عن عزتها و کرامتها. مصر ابتلیت بخیانات صادرت کرامتها. إن شعباً فی ذروة العزة قد أذلوه إرضاءً لغرور أعدائه و تکبرهم. إن موقف مصر من القضیة الفلسطینیة یشکل نموذجاً بارزاً لمکانة مصر. فلسطین منذ عشرات السنین تشکل أبرز محور فی مسائل المنطقة، و مسائل هذه المنطقة متداخلة مترابطة بحیث لا یستطیع أی بلد أو أی شعب أن یتصور مصیره بمعزل عن القضیة الفلسطینیة. و لیس ثمة أکثر من جهتین: إما دعم لفلسطین و نضالها العادل أو الوقوف فی الجبهة المقابلة. أما شعوب المنطقة فقد بیّنت موقفها منذ البدایة تجاه هذا الاصطفاف، فحین یتجه أی نظام حاکم إلى دعم القضیة الفلسطینیة فإنه ینال التفاف شعبه و الشعوب العربیة و المسلمة، و لقد جرّبت مصر ذلک فی الستینات و أوائل السبعینات، لکنه حین یقف فی الصف الآخر فإن الشعب یعرض عنه، و فی مصر ظهرت الهوة العمیقة بین الدولة و الشعب بعد اتفاقیة العار فی کامب دیفید. إن الشعب المصری استرخص النفس و النفیس لمساعدة فلسطین فی 67 و 73 لکنه رأى بعد ذلک بأمّ عینیه أن حکامه هرولوا على طریق العمالة و الطاعة لأمریکا إلى درجة جعلت مصر حلیفة وفیة للعدو الصهیونی الغاصب. إن سیطرة أمریکا على حکام مصر قد بددت کل جهود هذا الشعب السابقة فی دعم فلسطین و بدلت النظام المصری إلى عدو لدود لفلسطین و أکبر حام للصهاینة المعتدین، بینما حافظت سوریة شریکة مصر فی حرب 67 و 73 على مواقفها المستقلة رغم ما واجهت من ضغوط أمریکیة هائلة. و بلغ بالنظام المصری العمیل أن الشعب المصری شاهد لأول مرة فی التاریخ أن حکومته تقف فی حرب إسرائیل على غزة إلى صف الجبهة الإسرائیلیة، و لم تمتنع عن المساعدة فحسب بل کانت نشطة فی دعم جبهة العدو. سوف لا ینسى التاریخ أبداً أن حسنی مبارک هو نفسه الذی وقف بقوة إلى جانب إسرائیل و أمریکا فی حرب إسرائیل و أمریکا على غزة، حیث قتل النساء و الرجال و الأطفال خلال 22 یوماً من القصف المتواصل، و فیما فرض قبل ذلک و بعده على غزة من حصار ظالم. أیة معاناة و محنة عاشها الشعب المصری تلک الأیام. شاشات التلفزیون نقلت لنا جانباً من مشاعر المصریین و هم یبکون بسبب عدم فسح المجال أمامهم لمساعدة إخوتهم الفلسطینیین. لقد بلغ السیل الزبى بهذا الشعب، و لم یعد یحتمل أکثر هذا الوضع، و ما نشاهده فی القاهرة و بقیة المدن المصریة هو انفجار هذا الغضب المقدس و هذه العقد المتراکمة فی قلوب الرجال و النساء الأحرار المصریین خلال السنوات الطویلة جرّاء مواقف هذا النظام الخائن العمیل المعادی للإسلام. نهضة الشعب المصری المسلم حرکة إسلامیة تحرریة، و أنا باسم الشعب الإیرانی و باسم الحکومة الثوریة الإیرانیة أحیّی الشعب المصری و الشعب التونسی سائلاً الله سبحانه أن یمنّ علیکم بالنصر المؤزّر الکامل. إننی أشعر بالفخر و الاعتزاز لنهضتکم.
أیها الإخوة و الأخوات المصریین و التونسیین، لا شک أن نهضات الشعوب ترتبط بظروفها الجغرافیة و التاریخیة و السیاسیة و الثقافیة الخاصة ببلدانها، و لا یمکن أن نتوقع أن یحدث فی مصر أو تونس أو أی بلد آخر ما حدث فی الثورة الإسلامیة الکبرى بإیران قبل أکثر من ثلاثین عاماً، و لکن هناک مشترکات أیضاً، و تجارب کل شعب تستطیع أن تکون نافعة للشعوب الأخرى، و ما نراه مفیداً أن نقدمه من تجارب فی الظروف الراهنة هی:
أولاً: إن نهضة الشعوب هی فی الواقع حرب بین إرادتین: إرادة الشعب و إرادة أعدائه. و کل جانب کان أکثر و أقوى عزة و أکثر تحملاً للصعاب فهو منتصر حتماً. یقول سبحانه: «إن الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة أن لا تخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنة التی کنتم توعدون».
و یخاطب رب العالمین رسوله بالقول: »فلذلک فادعو و استقم کما أمرت و لا تتبع أهواءهم».
العدو یسعى بممارسة القوة و الخداع أن یوهن من إرادتکم فاحذروا من ضعف إرادتکم.
ثانیاً: العدو یحاول بث الیأس من تحقیق أهدافکم بینما الوعد الإلهی یقول: «و نرید أن نمنّ على الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین».
فثقوا ثقة تامة لا یعتریها تردد بوعد الله المؤکد حیث یقول عزّ من قائل: «و لینصرن الله من ینصره إن الله لقوی عزیز».
ثالثاً: العدو یسوق إلیکم قواه الأمنیة المجهزة کی یبعث الرعب و الفوضى بین الناس. لا تهابوهم.. أنتم أقوى من هؤلاء المأجورین. أنتم الآن فی مرحلة تشبه المرحلة التی خاطب فیها الله سبحانه رسوله حیث قال: «إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مائتین». أنتم تستطیعون بالاتکال على الله و الاعتماد على الشباب الغیور أن تتفوقوا على کل عبث و فوضى و إرهاب.
رابعاً: إن سلاح الشعوب المهم فی مواجهة قوى الطغیان و الحکام العملاء هو الاتحاد و الانسجام. العدو یسعى بأنواع أسالیب المکر أن یفتّت تلاحمکم، و من ذلک إثارة مواضع الافتراق، و رفع الشعارات المنحرفة، و طرح وجوه غیر موثوقة لتکون بدیلة للرئیس الخائن. حافظوا على اتحادکم حول محور الدین و إنقاذ البلد من شر عملاء العدو.. «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا».
خامساً: لا تثقوا بما یلعبه الغرب و أمریکا من دور و ما یقومون به من مناورات سیاسیة فی نهضتکم. هؤلاء کانوا قبل أیام یدعمون النظام الفاسد و هم الیوم بعد أن یئسوا من الاحتفاظ به راحوا یعزفون على نغمة حق الشعوب. هؤلاء یسعون بذلک أن یبدلوا عمیلاً بعمیل، و أن یسلطوا الأضواء على بعض الوجوه لیفرضوا عملائهم علیکم. هذه إهانة لمشاعر الشعوب. ارفضوا ذلک و لا تقبلوا بأقل من استقرار نظام کامل مستقل و شعبی و مؤمن بالإسلام.
سادساً: الظرف یتطلب من علماء الدین و الأزهر الشریف بتاریخه النضالی المعروف أن ینهضوا بدورهم بشکل بارز، فحین یبدأ الشعب ثورته من المساجد و من صلوات الجمعة و یرفع شعار «الله أکبر» فإن المتوقع من علماء الدین أن یتخذوا موقفاً أبرز، و هو توقع فی محله.
سابعاً: الجیش المصری الذی یحمل على صدره وسام المشارکة فی حربین على الأقل مع العدو الصهیونی یتعرّض الیوم لاختبار تاریخی کبیر. العدو یطمع أن یدفع به لقمع الجماهیر. لو حدث هذا - لا سمح الله - فإنه یشکل ثغرة لهذا الجیش الفخور لا یمکن سدّها. إن الذی یرتعد أمام الجیش المصری یجب أن یکون العدو الصهیونی لا الشعب المصری. مما لا شک فیه أن عناصر من الجیش المصری الذی هو من الشعب و من أبناء الشعب ستلتحق بالجماهیر إن شاء الله. عندئذ ستتکرر هذه التجربة الحلوة فی مصر مرة أخرى.
ثامناً و أخیراً: إن أمریکا التی دعمت الحکام العملاء ثلاثین عاماً خلافاً لإرادة الشعب المصری لیست الآن فی موقف یؤهلها أن تدخل فی قضیة مصر فی وساطة أو نصیحة. انظروا بعین الشک و التشاؤم فی هذا الشأن إلى کل توصیة و خطوة أمریکیة و لا تثقوا بها.
أیها الإخوة و الأخوات، نستطیع أن نفهم بوضوح أن نهضة الشعب المصری یوجّهها جمع من نخب السیاسة و الحکماء بالتشاور و التنسیق بینهم، و نتضرع إلى الله أن یأخذ بأیدیهم، غیر أن الذی ذکرناه إنما هو تجاربنا، و أنا باعتباری أخاً لکم فی الدین و انطلاقاً من التزامی الدینی قدمت لکم تلک التجارب.
یا أبناء الکنانة، إن الأبواق الإعلامیة للعدو سوف ترفع عقیرتها کما فعلت من قبل بالقول إن إیران ترید أن تتدخل، ترید أن تنشر التشیع فی مصر، ترید أن تصدّر ولایة الفقیه إلى مصر، و ترید و ترید... هذه أکاذیب ملأت آذاننا خلال ثلاثین عاماً الهدف منها أن یفرّقوا بین الشعوب بعضها من مساعدة بعض، و رددها أیضاً المأجورون «یوحی بعضهم إلى بعض زخرف القول غروراً و لو شاء ربکم ما فعلوه فذرهم و ما یفترون». إن هذه الأحابیل لن تثنینا إطلاقاً عن أداء ما حمّلنا الإسلام من مسؤولیة، و الله من وراء القصد. أقول قولی هذا و استغفر الله لی و لکم..
بسم الله الرحمن الرحیم
و العصر، إن الإنسان لفی خسر، إلا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و التواصوا بالصبر.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
بسم الله الرحمن الرحیم
درود بر آحاد امت اسلامی هر جا که باشند. اکنون در دنیای اسلام حادثهئی بزرگ و باشکوه و سرنوشتساز در حال وقوع است. حادثهئی که میتواند همهی معادلات استکبار را در این منطقه بسود اسلام و بسود ملتها دگرگون سازد. حادثهئی که میتواند عزت و کرامت را به ملتهای عرب و امت اسلامی برگرداند و غبار دهها سال رفتار ظالمانه و تحقیر و تذلیلی را که از سوی آمریکا و غرب بر این ملتهای کهن و ریشهدار وارد آمد، از سر و روی آنها پاک کند.
این حادثهی معجزآسا بهوسیلهی ملت تونس آغاز شد و بهوسیلهی ملت بزرگ و رشید مصر به اوج رسیده است. نَفَس در سینهی دنیای غرب و نیز دنیای اسلام –هر یک به دلیلی- حبس شده است که ببینند مصر بزرگ؛ مصر نوابغ قرن اخیر؛ مصر محمد عبده و سیدجمال؛ مصر سعد زغلول و احمد شوقی؛ مصر جمال عبدالناصر و الشیخ حسن البنا؛ مصر 1967 و 1973، اکنون چه خواهد کرد؟ و پرچم همت خود را تا کجا بلند نگه خواهد داشت. اگر این پرچم معاذالله سقوط کند دوران تیره و تاری به دنبال خواهد داشت و اگر به قله برسد و نصب شود سر بر آسمان خواهد کشید.
ملت تونس توانستند حاکم خائن و سرسپردهی آمریکا و دینستیز را برانند، ولی خطا است اگر گمان شود که این، آن نتیجه مطلوب است. یک نظام وابسته باخروج مهرههای آشکارش، ساقط نمیشود. اگر بجای آن مهرهها، همپالگیهای آنها جایگزین شوند چیزی عوض نشده و دام فریب در برابر ملت گسترده شده است. در انقلاب اسلامی ایران بارها خواستند ملت ما را در این دام بیفکنند ولی هوشیاری ملت و رهبر عظیم و الهیاش، ترفند دشمن را دانستند و خنثی کردند و راه را تا آخر ادامه دادند.
و اما مصر، مسالهی مصر یک نمونه بینظیر است، زیرا مصر در دنیای عرب یک کشور بینظیر است. مصر اولین کشور دنیای اسلام است که با فرهنگ اروپائی آشنا شد، و اولین کشور دنیای اسلام است که خطر تهاجم این فرهنگ را شناخت و در برابر آن موضع گرفت. اولین کشور عربی است که پس از جنگ جهانی دوم یک دولت مستقل تشکیل داد و از منافع ملی خود در ملی کردن کانال سوئز دفاع کرد، اولین کشوری است که با همهی توان به کمک فلسطین رفت و در دنیای اسلام ملجأ فلسطینیان شناخته شد. سیدجمالالدین، مصری نبود ولی جز در مصر هم نمیتوانست امیدی به فهم دغدغهی بزرگ خود از سوی یک ملت مسلمان داشته باشد. ملت مصر، در صحنهی مبارزات دینی و سیاسی، لیاقت خود را به اثبات رسانید و در تاریخ ثبت کرد. محمد عبده و شاگردانش و سعد زغلول و هوادارانش مردمی مرتجع و دنیانشناس نبودند. آنها نوابغ بزرگ و شجاع و بیداری بودند که هر ملتی با پرورش یک نفر مانند آنان میتواند به لیاقت خود فخر بفروشد. مصر با این عمق فرهنگی و دینی و سیاسی، به حق، در جایگاه رهبری دنیای عربقرار گرفت.
بزرگترین جرم نظام کنونی مصر این است که این کشور را از آن جایگاه رفیع به رتبهی یک مهرهی بیاختیار در بازیهای سیاسیاش در منطقه، تنزل داد. انفجار امروز ملت بزرگ مصر، پاسخی به این خیانت بزرگ است که دیکتاتور وابسته، نسبت به ملت خود مرتکب شد.
امروز در همه دنیا بازار تحلیلهای گوناگون دربارهی قیام ملت مصر، داغ است و هرکس چیزی میگوید، ولی هرکس مصر را بشناسد به روشنی خواهد دانست که مصر در حال دفاع از کرامت و عزت خویش است. ملت مصر گریبان خیانتکارانی را گرفته است که کرامت او را بر باد داده و ملتی را که در اوج عزت بود، پایمال غرور و تکبر دشمنانش کردهاند. یک نمونهی بارز، جایگاه مصر در قضیه فلسطین است. فلسطین از دهها سال پیش، محوریترین مساله این منطقه است و درهمتنیدگی مسائل این منطقه چنان است که هیچ کشوری و هیچ ملتی در آن، نمیتواند سرنوشت خود را جدا از مساله فلسطین تصور کند. دو جبهه بیشتر هم وجود ندارد: یا حمایت از فلسطین و از مبارزات عادلانه آن، و یا قرار گرفتن در جبهه مقابل.
ملتهای منطقه از ابتدا موضع خود را روشن کردهاند، لذا وقتی دولتی به حمایت از فلسطین میپردازد از حمایت ملت خود و ملتهای عرب و مسلمان برخوردار میشود. این را مصر در سالهائی از دهه 60 و 70 آزموده است اما وقتی خود را در جبهه دیگری تعریف کند، ملت از او روی برمیگرداند. در مصر از پیمان ننگین کمپ دیوید این شکاف میان دولت و ملت مصر پدیدار شد. ملت مصر که در 67 و 73 با جان و مال خود به کمک فلسطین رفته بود، بتدریج دید که حاکمان چنان در سرسپردگی و اطاعت از آمریکا افراط کردهاند که مصر به همپیمان وفادار دشمن صهیونیستی و غاصب تبدیل شده است. سیطرهی آمریکا بر حاکمان مصر همهی زحمات گذشتهی آنان در حمایت از فلسطین را بر باد داد و مصر به بزرگترین دشمن فلسطین و بزرگترین حامی صهیونیستها تبدیل شد.
و این در حالی بود که سوریه شریک مصر در جنگ 67 و 73 با وجود فشارهای شدید آمریکا توانست مواضع مستقل خود را حفظ کند. کار نظام سرسپردهی مصر به جائی رسید که مردم مصر برای نخستین بار در تاریخ دیدند که در جنگ اسرائیل علیه برادرانشان در غزه دولتشان در جبههی اسرائیل قرار گرفته است و نه تنها کمک نمیکند بلکه در جبههی دشمن بشدت فعال است. تاریخ هرگز فراموش نخواهد کرد که حسنیمبارک همان کسی است که در محاصرهی وحشتناک مردم غزه و در 22 روز کشتار زن و مرد و کودک غزه، همکار و امین و شریک اسرائیل و آمریکا بود. مردم مصر در آن روزها چه کشیدند؟ تلویزیون صحنههائی از احساسات شدید مردم مصر را نشان داد که با گریه از وضعیت خود و از این که اجازه نمییابند به برادران فلسطینی خود یاری برسانند، سخن میگفتند. ملت مسلمان مصر دیگر چقدر میتوانست تحمل کند؟ آنچه امروز در قاهره و دیگر شهرهای مصر مشاهده میشود، انفجار خشم مقدس و فوران عقدههائی است که در طول سالیان متمادی رژیم نامسلمان و خائن و دستنشانده با رفتار خود در دل مردان و زنان آزادهی مصری متراکم ساخته است.
قیام ملت مسلمان مصر، یک حرکت اسلامی و آزادیخواهانه است. من بنام ملت و دولت انقلابی ایران به شما ملت مصر و ملت تونس درود میفرستم و پیروزی کامل شما را از خداوند عزیز مسألت میکنم. من به شما و قیامتان افتخار میکنم. شک نیست که قیام ملتها، بسته به اقتضائات جغرافیائی و تاریخی و سیاسی و فرهنگی،در هر کشوری دارای مختصات منحصربهفرداست و نمیتوان چیزی را که در انقلاب کبیر اسلامی در 30 سال پیش در ایران واقع شد، عیناً در مصر یا تونس یا هر کشور دیگر اسلامی انتظار داشت، لیکن مشترکاتی هم وجود دارد که در آنها، تجربیات هر ملتی میتواند برای ملتهای دیگر به کار آید. تجربههائی که امروز میتواند به کار بیاید اینها است:
1. در هر قیام مردمی، جنگ واقعی بین ارادهها است. هر طرفی که مصممتر باشد و سختیها را تحمل کند پیروز قطعی است. قرآن به ما میآموزد که: «إنّ الّذینَ قالُوا رَبُّنُا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَه ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم تُوعَدونَ»(3) وبه پیامبرش میفرماید: « فَلِذلِکَفَادعُوَاستَقِمکَمااُمِرتَ وَ لا تَتَّبِع أهواءَهُم»(4) دشمن میکوشد با زور و فریب، ارادهی شما را تضعیف کند. مراقب باشید ارادهی شما سست نشود.
2. دشمن شما سعی میکند شما را از دست یافتن به هدفهای خود نومید کند. در حالی که وعدهی الهی میگوید: «وَنُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(5). به وعدهی مؤکد و بیتردید خداوند اعتماد کنید که میگوید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ »(6).
3. دشمن شما با تجهیز مزدوران امنیتی خود آنها را به مقابله با شما گسیل میکند تا با ناامنی و هرج و مرج مردم را به ستوه بیاورند. از آنها نهراسید. شما از مزدوران قویترید. شما اکنون در مرحلهای قرار دارید که خداوند در آن مرحله به پیامبر و یارانش فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ»(7). شما میتوانید با اتکال به خدا و اعتماد به جوانان پرانگیزهی خود بر هر ناامنی و هرج و مرجی فائق آئید.
4. سلاح مهم ملتها در مواجهه با ابرقدرتها و حکام مزدور، اتحاد و یکپارچگی آنها است. دشمن شما تلاش میکند با انواع ترفندها یکپارچگی شما را از بین ببرد. مطرح کردن نقاط افتراق، مطرح کردن شعارهای انحرافی، مطرح شدن چهرههای بدسابقه و نامطمئن به عنوان جانشین رئیس جمهور خائن، از جملهی انگیزهسازی برای تفرقه است. اتحاد خود را بر محور دین و نجات کشور از شر مزدوران دشمن، حفظ کنید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(8).
5. به مانورهای سیاسی و مزورانهی آمریکا و غرب، اعتماد نکنید. آنها که تا چند روز پیش از رژیم فاسد پشتیبانی میکردند، اکنون که از نگهداشتن آن ناامید شدهاند دم از حق ملتها میزنند. آنها با این پوشش، تلاش میکنند مهرهها را جابجا کنند و با چهرهسازی، وابستگان خود را بار دیگر بر شما مسلط کنند. این توهین به شعور ملتها است، آن را تحمل نکنید و جز به استقرار یک نظام کاملا مستقل و مردمی و مؤمن به اسلام رضایت ندهید.
6. علمای دین و ازهر شریف که سوابق درخشان آن زبانزد است، نقش خود را کاملا برجسته کنند. مردمی که قیام خود را از مسجد و نمازجمعه آغاز میکنند و شعار الله اکبر میدهند، از علمای دین توقع بیشتری دارند و این توقع بجا است.
7. ارتش مصر که افتخار شرکت در حداقل دو جنگ با دشمن صهیونیست را دارد در این مرحله در معرض آزمونی بزرگ و تاریخی است. دشمن میخواهد از آن برای سرکوب مردم استفاده کند. اگر خدای نخواسته این اتفاق بیفتد ضایعهئی که پیش خواهد آمد برای ارتش قابل جبران نیست آن که از ارتش مصر باید بترسدصهیونیستهایند نه مردم مصر. البته عناصر ارتشی که خود از مردم و فرزندان آنهایند سرانجام به مردم خواهند پیوست و این تجربهی شیرین یک بار دیگر در مصر تکرار خواهد شد.
8. و بالاخره آمریکا که سی سال از حکام مزدور، بر ضد ملت مصر حمایت کرده، اکنون در موضعی نیست که بتواند در قضیهی مصر به عنوان میانجی وارد شود. به هرگونه توصیه و اقدام آمریکایی در این زمینهها به چشم بدبینی بنگرید و به آن اعتماد نکنید.
برادران و خواهران عزیز! اینها تجربیات ما است، من به عنوان برادر مسلمان شما و از سر تعهد دینی، آن را با شما درمیان گذاشتم. بوقهای تبلیغاتی دشمن مانند همیشه فریاد خواهند کرد که ایران میخواهد دخالت کند، میخواهد مصر را شیعه کند، میخواهد ولایت فقیه را به مصر صادر کند و میخواهد و میخواهد... این دروغها را سی سال است میگویند تا ملتهای ما را از یکدیگر جدا و از کمک یکدیگر محروم کنند ومزدوران آنها هم آن را تکرار میکنند. «یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ»(9). با این ترفندها، هرگز وظائفی را که اسلام بر دوش ما گذاشته است رها نخواهیم کرد. و الله من وراء القصد.
واستغفرالله لی و لکم.
1) احزاب: 1
2) شمس: 1
3) فصلت:30
4)شورا: 15
5) قصص: 5
6) حج:40
7) انفال:65
8) آل عمران: 103
9) انعام: 112
نظر شما