خبرگزاری شبستان: گرایش به دین از اصلی ترین و کهن ترین گرایش های انسانی است که تاریخ از آن یاد می کند؛ با این وصف و در حالی که دین گروی به صورت یک پدیده فراگیر جهانی درآمده است، جویندگان حقیقت می خواهند این عطش فطری خود را از طریق آخرین صاحب شریعت آسمانی، پیامبر اکرم (ص) و عترت مطهر (ع) ایشان فرا بگیرند. از این رو در سلسله مباحثی منشور عقاید امامیه از لسان آیت الله جعفر سبحانی در حوزه های مختلف و در قالب اصول ارائه می شود.
اصل سى ام
مرتبه سوم توحید، توحید در خالقیت و آفریدگارى است. یعنى جز خداوند آفریدگار دیگرى وجود ندارد و آنچه که لباس هستى مى پوشد مخلوق و آفریده او است. قرآن بر این وجه از توحید تأکید دارد و مى فرماید:
(قُلِ اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیء وَ هُوَ الواحِدُ القَهّارُ)(رعد/16): او است آفریدگار هر چیز، و او است یگانه غالب.
(ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلّ شَیء لا إِلهَ إِلاّ هُوَ)(غافر/62): خدا پروردگار شما است که آفریننده هر چیز است، جز او خدایى نیست.
علاوه بر وحى، خرد نیز بر توحید در «خالقیت» گواهى مى دهد، زیرا ما سوى اللّه ممکن و نیازمند است و طبعاً رفع نیاز و تحقق خواسته هاى وجودى او از جانب خدا خواهد بود.
توحید در خالقیت، البته به معنى نفى اصل سببیّت در نظام هستى نیست، زیرا تأثیر پدیده هاى امکانى در یکدیگر، منوط به اذن الهى بوده و وجود سبب و نیز سببیت اشیا ـ هر دو ـ از مظاهر اراده او به شمار مى روند. اوست که به خورشید و ماه گرمى و درخشندگى عنایت کرده است، و هر گاه نیز بخواهد این تأثیرگذارى را از آنها مى گیرد. از این جهت او آفریدگارى یکتا و بى همتا است.
همان گونه که در اصل هشتم اشاره شد، قرآن نیز نظام سببیت را تأیید کرده است. چنانکه مى فرماید:(اللّهُ الّذِی یُرْسِلُ الرِیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ) (روم/48): خدایى که بادها را مى فرستد، آنگاه باد ابر را برمى انگیزد. سپس خدا آن را در آسمان به هر نحو که بخواهد مى گستراند. در آیه فوق صریحاً به تأثیر باد در تحریک و راندن ابرها تصریح شده است.
شمول دایره خالقیت خدا نسبت به همه پدیده ها، مستلزم آن نیست که کارهاى زشت بندگان به خدا نسبت داده شود. زیرا هر پدیده، به حکم اینکه یک موجود امکانى است، نمى تواند بدون استناد به قدرت و اراده کلّى خدا جامه هستى بپوشد، ولى در مورد انسان باید افزود از آنجا که وى موجودى مختار و صاحب اراده بوده و در فعل خود، به تقدیر الهى، نقش تصمیم گیرى دارد، چگونگى شکل پذیرى فعل از نظر طاعت و معصیت مربوط به نحوه تصمیم گیرى و اراده او است.
به تعبیر دیگر، خدا هستى بخش است، و هستى به صورت مطلق، از او و مستند بدوست و از این نظر هیچ قبحى در کار نیست. چنانکه فرمود:(الّذی أحْسَنَ کلّ شیء خَلَقَه) (سجده/7) ولى این نحوه تصمیم گیرى انسان است که موجب مطابقت یا عدم مطابقت آن با معیارهاى عقل و شرع مى گردد. براى توضیح بیشتر مسئله، دو فعل از افعال انسان مانند: «خوردن» و « نوشیدن» را در نظر بگیرید. این دو فعل، از آنجا که سهمى از هستى دارند، به خدا مستند مى باشند، ولى از این نظر که وجود و هستى در آنها در قالب «اکل» و «شرب» درآمده و انسان با فعالیت اختیارى اعضاى خود آن را، به این شکل درآورده است، باید مربوط به فاعل باشد، زیرا به هیچ عنوان نمى توان این دو فعل را با این قالب و شکل به خدا نسبت داد. بنابر این خدا مُعطىِ وجود، وانسان آکل و شارب و فاعل و انجام دهنده کار است.
اصل سى و یکم
چهارمین مرتبه توحید، توحید در ربوبیت و تدبیر جهان و انسان است، توحید ربوبى دو قلمرو دارد:
1. تدبیر تکوینى;
2. تدبیر تشریعى.از تدبیر تشریعى در اصلى جداگانه سخن خواهیم گفت.فعلاً به توضیح توحید در قلمرو تدبیر تکوینى مى پردازیم.
مقصود از تدبیر تکوینى، کارگردانى جهان آفرینش است، بدین معنا که اداره جهان هستى ـ بسان ایجاد و احداث آن ـ فعل خداوند یکتاست. درست است که در کارهاى بشرى تدبیر از احداث تفکیک پذیر است، مثلاً فردى کارخانه اى را مى سازد و دیگرى آن را اداره مى کند، ولى در عالم آفرینش، آفریدگار و کارگردان یکى است، و نکته آن این است که تدبیر جهان جدا از آفرینشگرى نیست.
تاریخ انبیا نشان مى دهد که مسئله توحید در خالقیت مورد مناقشه امت هاى آنان نبوده و اگر شرکى در کار بوده است، نوعاً مربوط به تدبیر و کارگردانى عالم و به تبع آن عبودیت و پرستش مى شده است. مشرکان عصر ابراهیم خلیل (علیه السلام) تنها به یک خالق اعتقاد داشتند، ولى به غلط مى پنداشتند که ستاره، ماه یا خورشید ارباب و مدبّر جهانند، و مناظره ابراهیم نیز با آنان در همین مسئله بوده است.([1])
چنانکه در زمان یوسف نیز، که پس از ابراهیم مى زیست، باز شرک مربوط به مسئله ربوبیت بوده است ـ تو گویى خدا پس از آفرینش جهان، کارگردانى آن را به دیگران سپرده است ـ این مطلب از گفتگوى یوسف با مصاحبان زندانى او به دست مى آید. آنجا که به آنان مى گوید: (ءَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الواحِدُ القَهّارُ)(یوسف/39).
همچنین از آیات قرآن استفاده مى شود که مشرکان عصر رسالت قسمتى از سرنوشت خود را در دست معبودهاى خود مى دانستند. چنانکه مى فرماید:
(وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزّاً)(مریم/81): جز خدا، خدایانى براى خود برگزیدند تا مایه عزت آنان باشند. نیز مى فرماید:(واتّخذُوا مِنْ دونِ اللّه آلهةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرونَ* لا یَسْتَطیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُندٌ مُحْضَرونَ)(یس/74ـ75): جز خدا، خدایانى را برگزیدند تا به پیروزى برسند، توانایى یارى دادن به آنها را ندارند، ولى مشرکان بسان سپاهى در خدمت بت ها مى باشند.
قرآن در آیات متعدد به مشرکان هشدار مى دهد که شما چیزهایى را مى پرستید که قادر نیستند به خود و نیز به پرستش کنندگان خود سود و زیانى برسانند. این دسته از آیات حاکى از آن است که مشرکان عصر پیامبر (ص) معتقد به سود و زیان رساندن معبودان خود بوده اند،([2]) و این امر انگیزنده آنان به پرستش بت ها بود. این آیات و نظایر آنها که بیانگر عقاید مشرکان در عصر رسالت مى باشد، حاکى است که آنان در عین اعتقاد به توحید در خالقیت، در قسمتى از امور مربوط به ربوبیت حق، مشرک بوده و معبودهاى خود را در آن امور مؤثر مى دانستند. قرآن براى بازدارى آنان از پرستش بت ها، انگیزه مزبور را باطل مى کند و مى گوید: معبودهاى شما کمتر از آنند که بتوانند چنین نقشى داشته باشند.
در برخى از آیات مشرکان را نکوهش مى کند که براى خداوند، نظیر و همانند تصویر کرده و آنها را به اندازه خدا دوست مى دارند: (وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ)(بقره/165) یعنى برخى از مردم براى خدا همتایانى برگزیده و آنان را بسان خدا دوست مى دارند.
نکوهش در قرار دادن «ندّ» براى خدا، در آیات دیگر ([3]) نیز وارد شده و از آیات مزبور برمى آید که مشرکان براى آنها شئونى مانند شئون خدا مى اندیشیدند، سپس به خیال داشتن چنین مقامات آنها را دوست داشته و پرستش مى کردند. به دیگر سخن، چون آنها را، از برخى از جهات «ندّ» و «نظیر» و «مثل» خدا مى پنداشتند، از این جهت به پرستش آنها مى پرداختند.
قرآن از زبان مشرکان در روز رستاخیز نقل مى کند که آنان در نکوهش خود و بت ها چنین مى گویند: (تَاللّهِ إِنْ کُنّا لفی ضَلال مُبین* إِذْ نُسَویکُمْ بِرَبِّ العالَمینَ) (شعـراء/97ـ 98): به خـدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم، زمانى که شماها (بتان) را با خدا یکسان مى گرفتیم.
آرى دایره ربوبیت حق بسیار گسترده است، از این جهت مشرکان معاصر با رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در مورد امور مهمى چون رزق، احیا و اماته، و تدبیر کلى جهانْ موحد بودند.
چنانکه مى فرماید: (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماء وَ الأَرض أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الأَبْصارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّت مِنَ الحَیّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الأَمْر فَسَیَقُولُونَ اللّه فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ)(یونس31)، بگو کیست که شما را از آسمان و زمین روزى مى دهد، کیست که صاحب اختیار گوش ها و چشم هاى شما است، کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى سازد، وکیست که امر آفرینش را تدبیر مى کند؟
همگى مى گویند: خدا. بگو، پس چرا پروا نمى کنید؟!
(قُلْ لِمَنِ الأَرْض وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ* سَیَقُولُونَ للّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ * قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمواتِ السَبْعِ وَ رَبُّ العَرْشِ العَظیمِ * سَیَقُولونَ للّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ)(مؤمنون/84ـ87).
بگو، زمین و آنچه که در آن است از آن کیست (بگویید) اگر مى دانید. مؤکَّداً مى گویند از آنِ خداست، بگو پس چرا یادآور نمى شوید.بگو پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش بزرگ کیست؟ قطعاً مى گویند خدا. بگو پس چرا پروا نمى کنید؟!
ولى همین افراد، به حکم آیات سوره مریم و یس، که قبلاً متذکر شدیم، در مواردى مانند پیروزى در جنگ، مصونیت از خطر در سفر، و نظایر آن، معبودان خویش را مؤثر در سرنوشت جهان مى انگاشتند و روشنتر آنکه شفاعت را حق آنان دانسته و معتقد بودند که آنان مى توانند بدون اذن خدا شفاعت کنند و شفاعت آنان مؤثر خواهد بود.
بنابراین منافات ندارد که برخى از افراد، در بعضى امور، تدبیر را از آنِ خدا دانسته و موحد باشند، ولى در امور دیگر مانند شفاعت، سود و زیان، و عزت و مغفرت، تدبیر و سر رشته دارى برخى از امور را در اختیار معبودهایى دانسته و به تأثیر گذارى آنها معتقد باشند.
آرى، گاهى، مشرکان براى توجیه شرک ورزى و بت پرستى خود مى گفتند: پرستش ما به خاطر این است که از این طریق به خدا نزدیک شویم (یعنى ما آنها را در زندگى خود مؤثر نمى دانیم). قرآن این توجیه را از آنان چنین نقل مى کند:(ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى): بت ها را جز براى نزدیک شدن به خدا نمى پرستیم. ولى در ذیل آیه یادآور مى شود که آنان در این ادعا دروغ مى گویند چنان که مى فرماید:(إِنَّ اللّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفّار) (زمر/3): خدا دروغگوى کفر پیشه را هدایت نمى کند.
امّا توحید در ربوبیت، به معنى کشیدن خط بطلان بر هر نوع اندیشه تدبیر مستقل از اذن الهى ـ اعم از کلى و جزئى ـ براى غیر خدا در مورد انسان و جهان است. منطق توحیدى قرآن، با ابطال اندیشه هر نوع تدبیر مستقل است و به خاطر انحصار تدبیر به خدا، عبادت غیر خدا را مردود مى شمارد. دلیل توحید ربوبى روشن است: زیرا در مورد جهان و انسان، «کارگردانى دستگاه خلقت» جدا از «آفرینش» آن نیست و اگر خالق جهان و انسان یکى است مدبر آنها نیز یکى بیشتر نیست. به علت همین پیوند روشن میان خالقیت و تدبیر جهان است که خداى متعال در قرآن آنجا که سخن از آفرینش آسمانها به میان مى آورد، خود را مدبّر جهان معرفى مى کند و مى گوید:
(اللّهُ الّذی رَفَعَ السَّموات بِغَیْرِ عَمَد تَرَونَها ثُمَّ اسْتَوى عَلَى العَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمس وَ القَمَر کُلٌّ یَجری لأَجَل مُسَمّى یُدَبِّرُ الأَمرَ...)(رعد/2): خدایى که آسمانها را بدون ستونى که دیده شود برافراشت، آنگاه بر سریر قدرت چیره گشت،و خورشید و ماه را مسخر نمود، هر یک تا وقت معین حرکت مى کنند، او مدبر امر آفرینش است.
در آیه دیگر هماهنگى نظام حاکم بر آفرینش را دلیل یگانگى مدبر جهان دانسته مى فرماید:
(لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاّ اللّهُ لَفَسَدَتا) (انبیاء/22): اگر در آسمان و زمین خدایانى جز "اللّه" بود، نظام آن دو به تباهى مى گرایید.
آرى توحید در تدبیر، با اعتقاد به مدبرهاى دیگر که «با اذن خدا» انجام وظیفه مى کنند، و در حقیقت جلوه اى از مظاهر ربوبیت خدا مى باشند، منافات ندارد. لذا قرآن در عین تأکید بر توحید در ربوبیت، به وجود مدبران دیگر تصریح کرده مى فرماید:(فَالمدبّراتِ أَمراً)(نازعات/79).
پی نوشت ها:
1 . انعام/76ـ78.
2. یونس/ 18 و فرقان/ 55.
3. بقره/21، ابراهیم/30، سبأ /33، زمر/8، فصّلت/9.
پایان پیام/
نظر شما