خبرگزاری شبستان: اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است . شامل آن عده از عادات و ملکات و روشهای بشری است که با غریزه جنسی بستگی دارد. حیاء زن از مرد ، غیرت ناموسی مرد ، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر ، ستر عورت ، ستر بدن زن از غیر محارم ، منع زنا ، منع تمتع نظری و لمسی از غیر همسر قانونی ، منع ازدواج با محارم ، منع نزدیکی با زن در ایام عادت ، منع نشر صور قبیحه ، تقدس یا پلیدی تجرد جزء اخلاق و عادات جنسی بشمار میروند.
اخلاق جنسی به حکم قوت و قدرت فوق العاده غریزه که این قسمت از اخلاق بشری وابسته به آن است ، همواره مهمترین بخشهای اخلاق به شمار میرفته است . ویل دورانت میگوید : " سر و سامان بخشیدن به روابط جنسی همیشه مهمترین وظیفه اخلاقی به شمار میرفته است ، زیرا غریزه تولید مثل ، نه تنها در حین ازدواج بلکه قبل و بعد آن نیز مشکلاتی فراهم میآورد . و در نتیجه شدت وحدت همین غریزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی که از جاده طبیعی پیدا میکند ، بی نظمی و اغتشاش در سازمانهای اجتماعی تولید میشد ".
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب "اخلاق جنسی در اسلام و غرب به بیان موضوعات مرتبط با اخلاق جنسی پرداخته است، بخشی از آن را منتشر می کنیم.
انضباط جنسی ، غریزه عشق
در دموکراسی اخلاق نیز مانند سیاست ، باید اصول آزادی و دموکراسی حکمفرما باشد مطلب صحیح و درستی است ، یعنی انسان باید با غرائز و تمایلات خود مانند یک حکومت عادل و دموکرات با توده مردم رفتار کند.
ولی عدهای آنجا که پای مسائل اخلاقی در میان میآید ، یا آنجا که انسان در مقابل خودش قرار گرفته و باید درباره رفتار خودش با خودش قضاوت کند ، عمدا یا سهوا دموکراسی را با خودسری و هرج و مرج و بی بند و باری اشتباه میکنند ، اسلام درباره اخلاق جنسی همان را میگوید که جهان امروز درباره اخلاق سیاسی و اخلاق اقتصادی پذیرفته است.
اخلاق سیاسی به غریزه قدرت و برتری طلبی مربوط است و اخلاق اقتصادی به حس افزون طلبی ، همچنانکه اخلاق جنسی مربوط است به غریزه جنسی ، از نظر لزوم آزادی از یک طرف و لزوم انضباط شدید از طرف دیگر هیچ تفاوتی میان این سه بخش اخلاق نیست ، معلوم نیست چرا طرفداران اخلاق نوین جنسی این گشاده دستیها را تنها درباره اخلاق جنسی جایز میشمارند ؟
رشد شخصیت از نظر غریزه جنسی
یکی از مسائل مهم اخلاق جنسی مسئله عشق است . چنانکه میدانیم فلاسفه از قدیم الایام برای عشق فصل مخصوصی باز کرده و به بررسی ماهیت آن پرداختهاند ، ابن سینا رساله خصوصی در عشق فراهم آورده است ، عرفا عشق را در همه اشیاء ساری ، و عشق انسان به انسان را مظهر آن حقیقت کلی دانستهاند.
شعراء اهل ادب با آنکه شهوت را امری حیوانی و پست شمردهاند ، عشق را ستایش کرده و به آن افتخار کردهاند تا آنجا که مقایسه عقل و عشق و ترجیح عشق بر عقل بخشی از ادبیات ما را تشکیل میدهد.
عشقی که مورد ستایش واقع شده و از غیر مقوله شهوت دانسته شده است تنها عشق الهی نیست ، حتی عشق انسان به انسان نیز در بعضی از اقسامش امری شریف و خارج از مقوله شهوت معرفی شده است . نقطه مقابل این عده ، افرادی بوده و هستند که عشق را چه از لحاظ مبدأ و چه از لحاظ کیفیت و چه از لحاظ هدف ، جز حدت و شدت غریزه جنسی نمیدانند و به عشق مقدس ، ایمان و اعتراف ندارند ، از نظر این عده استعمال عشق در مورد خداوند نیز خارج از نزاکت و ادب و عبودیت است.
از نظر دسته اول ، عشق تقسیماتی دارد ، یکی از اقسام آن عشق انسان به انسان است ، این عشق نیز به نوبه خود بر دو قسم است جسمانی و نفسانی ( و به تعبیر دیگر : حیوانی و انسانی ) ولی از نظر دسته دوم عشق تقسیمات و اقسامی ندارد ، هر چه هست همان شهوت است و بس.
امروز در میان بعضی از فلاسفه جدید عقیده سومی پیدا شده است ، از نظر این عده ریشه همه عشقها امر جنسی است ، ولی همین امر جنسی در شرائط خاصی تدریجا تغییر شکل میدهد و خاصیت جنسی و شهوانی خود را از دست میدهد و جنبه روحی و معنوی به خود میگیرد.
این عده به دو گونگی عشق قائل هستند . اما به معنی دو گونگی از لحاظ حالت و کیفیت و هدف و آثار ، نه دو گونگی از لحاظ ریشه و مبدأ . از نظر این عده جای تعجب نیست که یک امر مادی شکل معنوی بخود بگیرد ، زیرا میان مادیات و معنویات آنچنان دیوار غیر قابل عبوری وجود ندارد و به قول یکی از اهل نظر " هر امر معنوی ، اصل و پایه طبیعی دارد و هر امر مادی یک گسترش و بسط معنوی ".
ما فعلا نمیخواهیم وارد این بحث عمیق روانی و فلسفی بشویم و به نقل و نقد عقاید و آراء زیادی که در این باره قدیما و جدیدا گفته شده بپردازیم ، در اینجا همین قدر میگوئیم خواه عشق ریشه غیر جنسی داشته باشد و خواه نداشته باشد ، و به فرض اول خواه بتواند تغییر شکل و ماهیت بدهد و جنبه معنوی و روحانی پیدا کند ، خواه نکند ، در این جهت نمیتوانیم تردید داشته باشیم که عشق از لحاظ آثار روانی و اجتماعی ، یعنی از لحاظ تحولاتی که در روح فرد ایجاد میکند و از لحاظ تأثیراتی که در خلق آثار هنری و ذوقی و اجتماعی دارد ، با یک شهوت ساده حیوانی که هدفش صرفا ارضاء و اشباع است تفاوت بسیار دارد.
حالت خاص شهوانی تا وقتی که صورت شهوانی دارد مقرون به خودخواهی است و در این حالت انسان به موضوع شهوت به چشم یک ابزار و وسیله نگاه میکند ، اما همینکه شکل عشق به خود گرفت ، موضوع دلخواه آنچنان اصالت پیدا میکند که حتی از جان خواستار عزیزتر و گرانبهاتر میگردد و خواستار فدائی موضوع دلخواه خود میشود ، یعنی شخص خواستار از " خودی " بیرون میرود و لااقل خودی او خودی طرف را نیز در بر میگیرد ، از این رو است که عشق به عنوان مربی ، کیمیا ، معلم و الهام بخش خوانده شده است.
سعدی میگوید : هر که عشق اندر او کمند انداخت
بمراد ویش به باید ساخت
هر که عاشق نگشت ، مرد نشد
نقره فائق نگشت تا نگداخت
یا مثلا حافظ میگوید : بلبل از فیض گل آموخت سخن ، ورنه نبود این همه قول و غزل ، تعبیه در منقارش ادبیات جهان پر است از این تعبیرات.
عشق را ، هم غربی ستایش کرده ، هم شرقی ، اما با این تفاوت که ستایش غربی ، از آن نظر است که وصال شیرین در بر دارد ، و حداکثر از آن نظر که به از میان رفتن خودی فردی که همواره زندگی را مکدر میکند و به یگانگی در روح منجر میشود ، و دو شخصیت بسط یافته و یکی شده توأم با یکدیگر زیست میکنند و از حداکثر لطف زندگی بهرهمند میگردند.
اما ستایش شرقی از این نظر است که عشق فی حد ذاته مطلوب و مقدس است : به روح ، شخصیت و شکوه میدهد ، الهام بخش است ، کیمیا اثر است ، مکمل است ، تصفیه کننده است ، نه بدان جهت که وصالی شیرین در پی دارد و یا مقدمه همزیستی پر از لطف در روح انسانی است ، از نظر شرقی اگر عشق انسان به انسان مقدمه است ، مقدمه معشوقی عالی تر از انسان است و اگر مقدمه یگانگی و اتحاد است ، مقدمه یگانگی و وصول به حقیقتی عالیتر از افق انسانی است .خلاصه اینکه در مسئله عشق نیز مانند بسیاری از مسائل دیگر طرز تفکر شرقی و غربی متفاوت است ، غربی در عین اینکه در آخرین مرحله ، عشق را از یک شهوت ساده جدا میداند و به آن صفا و رقتی روحانی میدهد ، آنرا از چهارچوب مسائل زندگی خارج نمیسازد ، و به چشم یکی از مواهب زندگی اجتماعی به آن مینگرد ، اما شرقی عشق را در مافوق مسائل عادی زندگی جستجو میکند.
اگر آن فرضیه را بپذیریم که میگوید عشق از لحاظ ریشه و هم از لحاظ کیفیت ، هدف و آثار ، جز غریزه جنسی نیست ، عشق در اخلاق جنسی فصل جداگانهای نخواهد داشت ، آنچه درباره لزوم و عدم لزوم پرورش غریزه جنسی ، گفته شد در این باره کافی است . و اما اگر عشق را از لحاظ ریشه و لااقل از لحاظ کیفیت و آثار روانی اجتماعی ، با غریزه جنسی مغایر دانستیم ناچاریم فصل جداگانهای برای لزوم و عدم لزوم پرورش این استعداد باز کنیم . لزوم اشباع غریزه جنسی کافی نیست که عشق را مجاز بشماریم ، همچنانکه اشباع غریزه جنسی برای پرورش این حالت نیمه معنوی کافی نیست و محرومیت از این موهبت ممکن است عوارضی داشته باشد که با اشباع حیوانی غریزه جنسی چاره پذیر نیست.
راسل در زناشوئی و اخلاق میگوید : " کسانیکه هرگز از وحدت صمیمانه و عمیق رفاقت پرشور یک عشق طرفینی بوئی نبردهاند ، در حقیقت شیرینی جنبههای زندگی را نچشیدهاند و بی آنکه خود بدانند محرومیت از آن ، عواطف آنان را بسوی قساوت ، حسادت و زورگوئی سوق میدهد ".
معمولا گفته میشود که مذهب دشمن عشق است ، باز طبق معمول این دشمن اینطور تفسیر میشود که چون مذهب ، عشق را با شهوت جنسی یکی میداند و شهوت را ذاتا پلید میشمارد ، عشق را نیز خبیث میشمارد .
ولی چنانکه میدانیم این اتهام درباره اسلام صادق نیست ، درباره مسیحیت صادق است ، اسلام شهوت جنسی را پلید و خبیث نمی شمارد تا چه رسد به عشق که یگانگی و دوگانگی آن با شهوت جنسی مورد بحث و گفتگو است.
اسلام محبت عمیق و صمیمی زوجین را به یکدیگر محترم شمرده و به آن توصیه کرده است و تدابیری به کار برده که این یگانگی و وحدت هر چه بیشتر و محکمتر باشد.
نکتهای که در اینجا هست و از آن غفلت شده این است : علت اینکه گروهی از معلمان اخلاق با عشق از نظر اخلاقی به مخالفت برخاستهاند و لا اقل آنرا اخلاقی نشمردهاند ضدیت عقل و عشق است . عشق آنچنان سرکش و نیرومند است که هر جا راه پیدا میکند به حکومت سلطه عقل خاتمه میدهد ، عقل نیروئی است که به قانون فرمان میدهد و عشق باصطلاح تمایل به آنارشی دارد و پابند هیچ رسم و قانونی نیست ، عشق یک نیروی انقلابی انضباط ناپذیر آزادی طلبی است ، علیهذا سیستمهائی که اساس خود را بر پایه عقل گذاشتهاند نمیتوانند عشق را تجویز کنند . عشق از جمله اموری است که قابل توصیه و تجویز نیست ، آنچه در مورد عشق قابل توصیه است این است که اگر به حسب تصادف و به علل غیر اختیاری پیش آید ، شخص باید چگونه عمل کند تا حداکثر استفاده را ببرد و از آثار مخرب آن مصون بماند.
بنابر این گزارش کتاب اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است. از جمله مباحث پرداخته شده در این کتاب می توان به "اخلاق جنسی"، "آشفتگی غرایز و میلها" و "عشق و عفت" اشاره کرد.
پایان پیام/
نظر شما