خبرگزاری شبستان: برخلاف تصور کسانی که پنداشته و می پندارند که همه اصحاب پیغمبر عادل اند، طبق روایات صحیح و ثابتی که در منابع معتبر حدیث و تفسیر و تاریخ آمده است، شخص پیامبر (ص) برخی از اصحاب را در دوران حیات و رسالت خود مورد لعن و نفرین قرار داده است که این موضوع، علاوه بر آنکه با (عدالت همه اصحاب ) منافات و مغایرت دارد با سنت شریف نبوی نیز معارض و مخالف است.
اینک برای اثبات مطلب و پی بردن به حقیقت و شناخت آن دسته از اصحابی که مورد لعن پیغمبر (ص) قرار گرفته اند، درباره تنی چند ازایشان سخن می گوییم و به نقل بخشی از روایات وارده درباره آنها می پردازیم، تا بطلان نظریه ( عدالت صحابه ) بر همگان روشن شود. مطالب ذیل برگرفته از کتاب " صحابه از دیدگاه کتاب، سنت و تاریخ " است:
1-حکم بن ابی العاص و لعن پیامبر (ص) بر او و فرزندانش
حکم بن ابی العاص، یکی از اصحابی است که مورد لعن پیغمبر خدا واقع شده است، وی عموی خلیفه سوم (عثمان بن عفان ) و پدر ( مروان ) و از نوادگان امیه بن عبدالشمس است.
او در عصر جاهلیت و تا ایام هجرت، همسایه رسول خدا (ص) بود و پس از بعثت بیش از سایر همسایگان در اذیت و آزار آن حضرت می کوشید.
پس از فتح مکه، اسلام آورد و در مدینه ساکن شد و گرچه به صورت ظاهر اسلام آورده بود ولی گاهی پشت سر پیامبر (ص) راه می رفت و به شکلی مسخره آمیز، راه رفتن آن حضرت را تقلید می کرد.
روزی رسول خدا (ص) به طور ناخواسته متوجه گردید و او را در حالی که به مسخره کردن آن حضرت پرداخته بود، مشاهده کرد، از رفتار بی شرمانه او برآشفت و آمرانه خطاب به وی فرمود: " فکذلک فلتکن، همان طور که هستی به همان حال بمان ".
بر اثر نفرین آن حضرت، حکم دیگر از چنگال این نفرین نجات نیافت و از همان لحظه تا پایان عمر به همان شکل مسخره باقی ماند.
2-مروان بن حکم
این شخصیت سرشناس اموی که بعدها در سلسله ( بنی امیه ) به حکومت رسید و به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر ( ص ) معرفی گردید و اهل سنت و جماعت او را یکی از خلفا و جانشینان پیامبر خدا می دانند، فرزند همان ( حکم بن عاص ) است که ازطرفی پسرعموی خلیفه سوم ( عثمان ) و از طرف دیگر داماد خلیفه است که عامل بدبختی عثمان و رنجش مردم و قیام مسلمانان علیه او گردید.
حاکم نیشابوری در کتاب ( مستدرک )، از عبدالرحمان بن عوف روایت کرده که می گفته است: هیچ نوزادی در مدینه متولد نمی گردید مگر آنکه او را نزد پیامبر می بردند تا برایش دعا کند. پس هنگامی که مروان بن حکم را به خدمتش آوردند، فرمود: " هو الوزغ بن الوزغ، و ملعون بن ملعون ؛ همانا او وزغ فرزند وزغ و ملعون پسر ملعون است".
معاویه و لعن پیامبر او، پدر و برادرش
نصر بن مزاحم از عبدالله بن عمر روایت کرده که گفت معاویه به دنبال من فرستاد و گفت اگر به من خبر برسد که تو نقل حدیث میکنی گردنات را خواهم زد، در این موقع من دو زانو در برابر او نشستم و گفتم دوست دارم تیزترین شمشیری که در دست لشکریان تو میباشد به گردنم گذاری، پس گفت به خدا سوگند! نه با تو جنگ میکنم و نه هم تو را میکشم.
سپس عبدالله بن عمر گفت: رسول خدا (ص) را دیدم که به دنبال معاویه فرستاد و او نامهنویس حضرت بود که برای شخصیتها نامه مینوشت ولی فرستاده پیامبر برگشت و گفت او مشغول غذا خوردن بود و نیامد، حضرت فرمود خدا شکمش را هرگز سیر نکند و آیا دیدهاید که هر چه میخورد سیر نمیشود؟! سپس گفت یک بار پیامبر اکرم (ص) از جایی میگذشت، متوجه گردید که ابوسفیان سوار است و معاویه و برادرش یکی افسار مرکب را به دست گرفته و دیگری آن را میراند، همین که رسول خدا آنان را مشاهده نمود فرمود خداوندا، افسارکش و راننده و سوار را لعنت فرمای.
راوی حدیث علی بن اقمر گوید: به عبدالله بن عمر گفتم تو خود شنیدی که پیامبر چنین گفت، گفت آری وگرنه هر دو گوشهایم کر باد...
و نیز نصر بن مزاحم از عبدالغفار بن قاسم از عدی بن ثابت از صحابی مشهور براء بن عازب روایت کرده که گفت: ابوسفیان در حالی که معاویه همراه او بود به پیش میآمد، رسول خدا فرمود خداوندا دنبالهرو و پیشرو را لعنت فرما، خداوند بر تو باد به اقیعس. پس فرزند براء به پدرش گفت اقیعس کیست؟ جواب داد معاویه.
همچنین ابن ابی الحدید معتزلی از نصر بن عاصم لیثی از پدرش روایت کرده که میگفته است وارد مسجد رسول خدا شدم، دیدم مردم میگویند از غضب خدا و غضب رسول خدا به خدا پناه میبریم، گفتم چه خبر است؟ گفتند هماکنون معاویه برخاست و دست ابوسفیان را گرفت و از مسجد بیرون رفتند و رسول خدا فرمود خداوند دنبالهرو و پیشرو را لعنت کند، چه بسیار روزهای سخت که برای امت من از این معاویه کفل گنده در پیش خواهد بود.
و زبیر بن بکار در کتاب مفاخرات خود آورده است که امام حسن مجتبی (ع) در مجلس معاویه که به درخواست عمروعاص و ولید بن عقبه بن ابی معیط و عتبه بن ابیسفیان و مغیره بن شعبه ترتیب یافته بود تا آن حضرت را با سخنان ناهنجار خود مورد اذیت و آزار و اهانت قرار دهند، ضمن پاسخگویی به سخنان گستاخانه و ایراد نقاط ضعف حسبی، نسبی و اخلاقی هر یک از آنان که به هیچوجه قادر به دفاع و تکذیب نبودند با بیان سوابق سوء معاویه خطاب به وی فرمود ای معاویه! تو را به خدا سوگند میدهم آیا آن روز را به یاد میآوری که پدرت (ابوسفیان) سوار بر شتر سرخمویی آمد، تو شتر را میراندی و همین برادرت (عتبه) آن را میکشید و همین که رسول خدا شما را دید فرمود خداوندا، شترسوار و آن کس که آن را میراند و آن کس که آن را میکشد لعنت فرمای.
و ابوعثمان حاحظ در کتاب سفیانیه از جلام بن جندل غفاری روایت کرد که میگفته است: من خدمتکار معاویه بودم و در دوران خلافت عثمان بر قنسرین و عواصم گماشته شده بودم، روزی نزد معاویه آمدم تا درباره کارهای خود از او پرسش کنم، ناگهان شنیدم فریادگری بر در کاخ معاویه فریاد میکشد و میگوید این قطار شتران که آتش را حمل میکنند، از راه رسید، خدایا کسانی که امر به معروف میکنند و خود آن را انجام نمیدهند و کسانی را که نهی از منکر میکنند و خود آن را انجام میدهند لعنت فرمای! با شنیدن این سخنان موهای بدن معاویه راست و رنگش دگرگون گردید و گفت این جلام، آیا این فریاد زننده را میشناسی؟ گفتم نه، گفت چه کسی مرا از دست جندب بن جناده (یعنی ابوذر غفاری) نجات میدهد؟ هر روز بر در کاخ میآید و همین سخنان را که شنیدی با فریاد میگوید.
سپس گفت: ابوذر را پیش من آورید. ابوذر را در حالی که گروهی او را میکشیدند نزد معاویه آوردند و چون در برابر او ایستاد معاویه به او گفت ای دشمن خدا و رسول خدا هر روز پیش ما میآیی و چنین میکنی! همانا اگر بدون اجازه امیرالمؤمنین عثمان میتوانستم مردی از اصحاب محمد را بکشم، بدون تردید تو را میکشتم و اینک درباره تو اجازه خواهم گرفت.
جلام گوید: من دوست داشتم که ابوذر را ببینم زیرا او مردی از قوم و قبیله من بود، به او نگریستم، مردی گندمگون و لاغر و دارای چهرهای استخوانی و خمیده پشت بود. پس روی به معاویه آورد و خطاب به او گفت من دشمن خدا و رسولاش نیستم بلکه تو و پدرت دو دشمن خدا و رسول خدا هستید، به صورت ظاهر اسلام آورید و کفر خود را نهان داشتید و رسول خدا تو را لعنت نموده و چندین بار بر تو نفرین کرده است که هرگز سیر نشوی و خودم از رسول خدا شنیدم که فرمود: هنگامی که آن مرد چشم درشت گلو گشاده که بسیار میخورد و سیر نمیشود زمام امر امت را به دست بگیرد امت باید که خود را از او برحذر بدارد.
معاویه گفت: من آن مرد نیستم.
ابوذر گفت: چرا تو خود همان مرد هستی، این را رسول خدا به من خبر داده است و گاهی که تو از کنار آن حضرت میگذشتی، شنیدم که فرمود بار خدایا او را لعنت فرمای و جز با خاک سیرش مگردان و هم از پیامبر شنیدم که میفرمود نشیمنگاه معاویه در دوزخ است، پس معاویه از روی استهزاء خندید و فرمان داد تا ابوذر را زندانی کنند...
و در ضمن نامه مفضلی که محمد ابن ابیبکر به معاویه نگاشته، خطاب به وی چنین آمده است: اینک ای معاویه! چنان میبینم که تو خود را همردیف او یعنی علی (ع) قرار دادهای و حال آنکه تو همانی که هستی و آن کسی است که از همه مردم پاکنیتتر و فرزنداناش از همه پاکنهادتر و همسرش از همگان بافضیلت و پسرعمویش بهترین مردم است و تو نفرینشده فرزند نفرینشدهای، خودت و پدرت همواره برای دین غائله بهپا میکردید و برای خاموشکردن نور خدا تلاش مینمودید و بر این منظور دیگران را به گرد خود فرا میخواندید و در این راه مالها میبخشیدند و با دیگر قبایل همپیمان میشدید، پدرت برای حال و اندیشه مرد و تو هم بر همان راه برای پیروی کفرش بر جای او نشستهای.
بنابراین گزارش کتاب صحابه از دیدگاه کتاب، سنت و تاریخ به قلم سد اسدالله هاشمی شهیدی به رشته تحریر در آمده واز سوی انتشارات سیب سبز وارد بازار نشر شده است. از مباحث پرداخته شده در این کتاب چهار فصلی می توان به " دیدگاه مکتب خلفا و مکتب اهل بیت (ع) در مورد تعریف صحابی پیامبر (ص)و عدالت اصحاب "، صحابه پیامبر (ص) از دیدگاه قرآن، صحابه پیامبر (ص) از دیدگاه احادیث و صحابه پیامبر (ص) از دیدگاه تاریخ اشاره کرد.
پایان پیام/
نظر شما