عقل، بذری که خدا در درون انسان پاشیده است

آنچه که اصل است آن بذر الهی است که خدا در درون انسان پاشیده است و آن نشاء الهی است که در درون انسان نهاده است؛ "إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ " که این عبارت از همان عقل است.

خبرگزاری شبستان: ما وقتی به روایات مان مراجعه می کنیم، می بینیم یک رابطه مستقیم بین عقل و ادب مطرح می شود. روایات متعدّدی داریم که در آنها رابطه بین عقل و ادب را با تعبیرات مختلفه مطرح می کند. مثلا در روایتی از علی علیه السلام آمده است: " کُلُّ شَئٍ یَحتاجُ أِلَی العَقلِ وَ العَقلُ یَحتاجُ إِلَی الأَدَبِ/ هر چیزی به عقل احتیاج دارد و عقل محتاج ادب است" حضرت در این روایت احتیاج عقل را به ادب مطرح می فرماید، یعنی اگر عقل بود و ادب نبود، این عقل بی فایده است. این مفهوم روایت است. در روایتی دیگر از علیعلیه السلام آمده است: لَنْ یَنجَعَ أَلأَدَبُ حَتّی یُقارِنَهُ العَقلُ/ ادب سود نمی دهد مگر آنکه همراه با عقل شود.


ادب به عقل محتاج است و عقل به ادب. حضرت یک رابطه تنگاتنگ بین عقل و ادب برقرار می کند. تعبیرات زیاد دیگری در این رابطه داریم مانند "نِعمَ قَرینُ العَقلِ أَلأَدَبُ / بهترین همنشین عقل ادب است" "لا أَدَبَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ/ کسی که عقل ندارد، ادب ندارد" امثال این تعبیرات زیاد است.
عقل نظری و عملی با ادب به فعلیّت می رسد
من قبلا به این مطالب اشاره کرده ام که این عقل اعمّ از عقل نظری و عقل عملی است. عقل نظری قوۀ تشخیص حق از باطل است که جنبه های استدلالی دارد و در ارتباط با تشخیص حق از باطل پیش می آید. مثلا راجع به توحید، برهان اقامه می کند که توحید حق است و شرک باطل است، ولی در تشخیص افعال ظالمانه و عادلانه عقل عملی می گوید که چه خوب است و چه بد است. خوبی و بدی را ما با عقل عملی مان تشخیص می دهیم. مثلا امانتداری خوب است، خیانت بد است، دروغ گفتن زشت است، راستی و درستی زیباست و... هیچ کدام از اینها، جنبه استدلالی ندارد که بخواهیم با عقل نظری اثبات کنیم. عقل عملی اینها را می فهمد.


در روایات ما که رابطه بین عقل و ادب و بالعکس را مطرح می کند، اینها گویای این مطلب است که آن بذر الهی که در درون انسان پاشیده شده است- اعم از عقل نظری که استدلالی است و عقل عملی که قوّه و نیروی تشخیص است - این نشای الهی باید با ادب و تربیت به فعلیّت برسد و بارور شود. هر کودکی که به دنیا می آید، هر دو گونه عقل را دارد. پدر و مادر باید چه کنند؟ باید کاری کنند که این بذر بیرون بیاید، این نشا رشد کند، بارور بشود و به فعلیّت برسد، کاری ندارد.


تربیت از راه سمع و بصر، روش خداوند است
گفتیم که تربیت عمدتا از دو طریق صورت می گیرد، سمعی و بصری. این روش تربیتی را که من عرض کردم، یک روش الهی است؛ خدا هم همینطور تربیت می کند. تربیتی را که پدر و مادر در ارتباط با فرزندشان باید پیش بگیرند، همان روش تربیت است که خدا برای تربیت ابناء بشر استفاده کرده است. چه در بعُد مسائل عقل نظری که جنبه های اعتقادی است، چه از نظر بُعد عملی که جنبه های رفتاری دارد. خدا چه کار کرده است؟ البته من نمی رسم و جای آن هم نیست که این بحثها را به طور کامل بشکافم، فقط به مقدار بحث اشاره می کنم " إِنَّا خَلَقْنَا الْانسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَاً بَصِیرًا / همانا ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم و او را پروراندیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم. می گوید ما انسان را از نطفه کذایی خلق کردیم تا اینکه هم سمیع اش کردیم هم بصیر. شنیداری و دیداری. چرا فقط این را مطرح می کند؟ و فقط سراغ همین دو مورد رفته است؟ " فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعَاً بَصِیرًا" یعنی نیروی شنوایی و دیداری. جهت این است که اینها دو وسیله الهی برای تربیت انسان هستند. برای اینکه انسان تربیت بشود و به غایتی که برایش در نظر گرفته شده است -که همان انسان شدن و الهی شدن است - برسد، اینها دو وسیله هستند. اگر انسان بخواهد به آن غایت از خلقتش برسد، با بهره گیری از این دو وسیله می رسد و باید از این دو وسیله استفاده کند.


در بُعد دیداری آیات الهیّه را ببیند و به او پی ببرد. نشانه های خلقت و آفریده های الهی )زمین و آسمان و کرات و کهکشانها و ( را ببیند تا از طریق معلول پی به علّت ببرد و به وسیلۀ آن پی به مبدأ و معاد ببرد؛ که این روش استدلالی و برهانی است. از چه وسیله ای دارد استفاده می کند؟ به طور غالب دیداری است. از آن طرف آنچه را که از طریق وحی بوسیله ارسال رسل وانزال کتب برای ابناء بشر فرستاده است و پیام الهی را که به وسیله گفتار به ابناء بشر می رسانند و ارائه می کنند جنبه شنیداری- آنها را بشنود. خدا از این دو راه سمعی و بصری و با استفاده از این دو وسیله است که انسان را تربیت می کند. این روش الهی است. یعنی خدا هم که می خواهد انسان را به غایت خلقتش برساند، تدبیر ربوبی (تربیت) کند، کارهایش از طریق سمعی و بصری است. از همین دو راه است. شنیداری و دیداری است.


بذر هدایت در همه وجود دارد

اگر انسان بخواهد به غایت تربیت برسد، یعنی انسانی بشود الهی، راه آن همین است. آن وقت بعد می فرماید: "إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ/ ما انسان را به راه، هدایت کردیم" ضمناً این یادت نرود، اینها دو وسیله هستند، دو وسیله بسیار خوب؛ اما آنچه که اصل است آن بذر الهی است که خدا در درون انسان پاشیده است و آن نشاء الهی است که در درون انسان نهاده است "إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ " که این عبارت از همان عقل است، چه در بُعد نظری آن که تشخیص حق از باطل است چه در بُعد عملی آن که تشخیص خوبی از بدی است.
در ذیل این آیه شریفه یک عبارتی است از پیغمبر اکرم دارد. قَالَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله وسلّم: "کُلُّ مَولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَة/ هر فرزندی بر فطرت الهی زاده می شود."
روایت در ذیل این آیه، اشاره به همین معنا دارد که خدا فطرت را در جان آدمی آمیخته است امّا این باید به فعلیّت برسد و باید از طریق سمعی و بصری تربیت بشود تا به فعلیّت برسد" إِنَّا هَدَیْنَاهُ/ ما او را هدایت کردیم"


انسان بر اثر کارهای زشت مسخ می شود
گفتم روایات زیاد داریم که رابطه بین عقل و ادب و تربیت را مطرح می کند. می گوید این بدون او بیفائده است، او بدون این بیفائده است، یا او به این محتاج است و این به آن. توجّه کنید که صرفِ آن استعدادی که در نهاد انسان است برای اینکه شخص را انسان کند و الهی کند، کافی نیست. صرفِ اینکه آیات را ببیند و بشنود ولی آن طرف خراب شده باشد، کارساز نیست. گاهی انسان بر اثر افعال قبیحه مسخ میشود و هرچه به او بگویی یا به او نشان بدهی به تو می خندد. هر دو باید باشد، هم عقل هم ادب.
اما آنچه را که الهی است و موهبتی است، خدا به همه ابناء بشر داده است؛ استثناء هم قائل نشده، چون بحث خلقت است. به آیه نگاه کنید، در بحث خلقت، می گوید من وجود این موجود را به فطرت آمیخته ام؛ و به او ارائه طریق کردم چه ارائه طریق به حق – نظری- ، چه ارائه طریق به خوبیها – عملی "إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ" این کار را در نهاد او من کردم. این بذر را من پاشیدم. این نهال را من کاشتم. بحث این طرف است و آن مسئله تربیت است. در تربیت، باید آن طریق درونی به کار گرفته بشود تا بارور شود. این روش تربیت، روش تربیت الهی است و این سنخ کار کردن و این ابزار را به کار گرفتن همان روشی است که خداوند برای ابناء بشر به کار گرفته است.


انسان راه را خودش انتخاب می کند
اما بدان که اختیار هم در کنار آن داده است " إِماَّ شَاکِرًا وَ إِماَّ کَفُورًا / یا سپاسگزار می شود و یا کافر" انسان در انتخاب راه مجبور نیست . هرطور که خودش انتخاب کرد. بذر را من پاشیدم، ارائه طریق هم چه از نظر سمعی و از نظر بصری کردم، حالا انتخاب با توست. ببینم تو باادب می شوی یا بی ادب؟!
انتخاب این با تو است. در گذشته روایتی را مطرح کردم که" إِنَّ بِذَوِی العُقولِ مِنَ الحاجةِ إِلَی الأَدَبِ کَما یَظمَأُ الزَّرعُ الی المَطَرِ/ نیاز ذوی العقول به ادب مانند نیاز کشت است به باران" مثال می زند که این کسانی که عقل آنها کار می کند و هنوز از کار نیفتاده، احتیاج آنها به ادب مثل احتیاج و تشنگی بذر به باران است که اگر باران نبارد این رشد نمی کند که من تعبیر کردم تربیت نسبت به بذر الهی و نشائی که خدا در درون انسان نشا کرده است، نقش آبیاری دارد. این مثل آن می ماند.
هر طفلی در هر خانواده ای به دنیا می آید این بذر الهی در او هست چه در بعد نظری او چه در بُعد عملی او. هم تشخیص حق از باطل و هم تشخیص افعال خوب از بد را خدا گذاشته است، جزء فطریات اوست، و نقش تربیت این است که پدر و مادر باید همان روش تربیت الهی را پیاده کنند و از طریق سمع و بصر این فرزند را تربیت کنند.
پایان پیام/
 

کد خبر 327048

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha