خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 53 سوره یوسف از زبان حضرت یوسف (ع) می فرماید: وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبىِّ إِنَّ رَبىِّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ/ من خویشتن را بىگناه نمىدانم، زیرا نفس، آدمى را به بدى فرمان مىدهد. مگر پروردگار من ببخشاید، زیرا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.
نفس اماره قدرتی است در انسان که زشت را در چشم او زیبا و فریبنده، نازیبا را جمیل و ستودنی و زیبا را زشت و خوار می نماید. این همان پرده پنداری است که بر دیدگان آدمی کشیده شده است، همان که قرآن حکیم هم درباره آن تصریح می کند: شیطان اعمال تان را در برابر چشمانتان تزئین می کند و می آراید تا شما را بفریبد.
بدین ترتیب، انسان مسحور نفس اماره می شود، از این روست که چاره ای جز پناه بردن به آستانه الهی ندارد. اما مولانا در مثنوی معنوی درباره سحر شدن انسان در روزمرگی و غفلت سنگین زندگی، عبارات عجیب و عبرت آموزی دارد. او می گوید:
"ساحران مهتاب پیمایند زود
پیش بازرگان و زر گیرند سود
سیم بربایند زین گون پیچ پیچ
سیم از کف رفته و کرباس هیچ
این جهان جادوست، ما آن تاجریم
که ازو مهتاب پیموده خریم
گز کند کرباس، پانصد گز شتاب
ساحرانه او ز نور ماهتاب
چون ستد او سیمِ عمرت، ای رهی
سیم شد، کرباس نی، کیسه تهی
قل اَعُوذَت خواند باید کِای احد
هین ز نفّاثات، افغان وز عُقد"
مولانا می گوید ما مثل بازرگانی هستیم که ساحران او را سحر کرده اند و نور مهتاب را متر می کنند و به جای پارچه به او می فروشند. بازرگان هرچه اندوخته دارد برای خرید پارچه ها به ساحران می دهد اما وقتی آن ها می روند تازه متوجه می شود کیسه عمرش خالی است چیزی به دست نیاورده و چیزی جز اوهام و خیال ها در چنته ندارد. این جاست که می گوید باید از این افسون ها و آن ها که در گره ها می دمند به خداوند پناه برد همچنان که یوسف برای رهایی از مکر زلیخا به خداوند پناه برد.
اما علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، عبارتی شنیدنی درباره این آیه دارد. این که چرا یوسف این عبارت را بر زبان می آورد که "وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسىِ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ / من خویشتن را بىگناه نمىدانم، زیرا نفس، آدمى را به بدى فرمان مىدهد" علامه در این باره تصریح می کنند: این آیه تتمه گفتار یوسف (ع) است، و آن را بدین جهت اضافه کرد که در کلام قبلیش که گفت:"من او را در غیابش خیانت نکردم" بویى از استقلال و ادعاى حول و قوت مىآمد - یعنى این من بودم که دامن به چنین خیانتى نیالودم- و چون آن جناب از انبیاى مخلص و فرو رفته در توحید و از کسانى بوده که براى احدى جز خدا، حول و قوتى قائل نبودهاند، لذا فورى و تا فوت نشده اضافه کرد که آنچه من کردم و آن قدرتى که از خود نشان دادم به حول و قوه خودم نبود، بلکه هر عمل صالح و هر صفت پسندیده که دارم رحمتى است از ناحیه پروردگارم. و هیچ فرقى میان نفس خود با سایر نفوس که به حسب طبع، اماره بسوء و مایل به شهوات است نگذاشت، بلکه گفت: من خود را تبرئه نمىکنم زیرا نفس، بطور کلى آدمى را بسوى بدىها و زشتیها وامىدارد مگر آنچه که پروردگارم ترحم کند.
پس در حقیقت این کلام یوسف نظیر کلام شعیب - در سوره هود آیه 88 - است که گفت:"إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ / من جز اصلاح آنچه بتوانم منظور دیگرى ندارم، و در این کار غیر خدا کسى را سبب ساز نمىدانم"
پس اینکه گفت:"من نفس خود را تبرئه نمىکنم" اشاره است به آن قسمت از کلامش که گفت:" من او را در غیابش خیانت نکردم" و منظور از آن این است که من اگر این حرف را زدم بدین منظور نبود که نفس خود را منزه و پاک جلوه دهم، بلکه به این منظور بود که لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حکایت کرده باشم، آن گاه همین معنا را تعلیل نموده فرمود: "زیرا نفس بسیار وادارنده به سوء و زشتى است" و بالطبع، انسان را بسوى مشتهیاتش که همان سیئات و گناهان بسیار و گوناگون است دعوت مىنماید، پس این خود از نادانى است که انسان نفس را از میل به شهوات و بدیها تبرئه کند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس بسوى زشتیها و شرور سرپیچى کند رحمت خدایى دستگیرش شده، و او را از پلیدیها منصرف و بسوى عمل صالح موفق مىنماید.
این مفسر گرانمایه بعد از بحث درباره محتوای این آیه می افزاید: از همین جا معلوم مىشود که جمله" إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی" دو تا فایده در بردارد: یکى اینکه اطلاق جمله"إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ" را مقید مىکند، و مىفهماند که انجام کارهاى نیک هم که گفتیم به توفیقى از ناحیه خداى سبحان است از کارهاى نفس مىباشد، و چنین نیست که آدمى آنها را به طور اجبار و الجاء از ناحیه خداوند انجام دهد. دوم اینکه اشاره مىکند که اجتنابش از خیانت، رحمتى از ناحیه پروردگارش بود.
آن گاه رحمت خداى را هم تعلیل نموده به اینکه:" إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ- همانا پروردگارم بسیار بخشاینده و مهربان است" و غفاریت خداى را هم بر رحمت او اضافه کرد، براى اینکه مغفرت، نواقص و معایب را که لازمه طبع بشرى است مستور مىکند، و رحمت نیکیها و صفات جمیله را نمایان مىسازد.
آرى مغفرت خداى تعالى هم چنان که گناهان و آثار آن را محو مىکند، نقایص و آثار نقایص را هم از بین مىبرد، هم چنان که قرآن کریم فرمود:" فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ"
از جمله اشارات لطیفى که در کلام یوسف (ع) آمده یکى این است که از خداى تعالى تعبیر کرده به "ربى- پروردگارم" و این تعبیر را در سه جاى کلام خود تکرار نموده، یک جا فرموده:"إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ" یک جا فرموده:" إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی" در اینجا هم فرموده:"إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ" زیرا این سه جملهاى که کلمه"ربى" در آنها به کار رفته هر کدام به نوعى متضمن انعامى از پروردگار یوسف نسبت بخصوص وى بوده، و به همین جهت در ثناى بر او، او را به خودش نسبت داده و گفت:"پروردگار من" تا مذهب خود را که همان توحید است تبلیغ نموده بفهماند برخلاف مردم بتپرست آن روز، خداى تعالى را رب و معبود خود مىداند، و چون در جمله"وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ" چنین نسبتى نبود لذا به جاى کلمه"ربى" کلمه"اللَّه" را آورد.
پایان پیام/
نظر شما