به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، شهریار زرشناس، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در نشست "نقدی بر علوم انسانی" که با حضور جمعی از اصحاب رسانه در خبرگزاری نسیم برگزار شد، گفت: مساله علوم انسانی از موضوعات مهمی است که رهبری بر آن تاکید دارند اما متاسفانه اقدام جدی و عملی در خصوص آن صورت نگرفته است و شاید بخشی از این ماجرا ناشی از عدم شناخت به این مقوله باشد.
وی با بیان اینکه یکی از محورهای جنگ نرم، علوم انسانی است، ادامه داد: ابتدا باید به ماهیت و چیستی این علوم پرداخت؛ وقتی راجع به علوم انسانی صحبت می شود، اذهان به این سمت می رود که علوم انسانی یک علم است و اسلام هم توصیه به علم آموزی کرده لذا باید نگران علوم انسانی باشیم.
این استاد دانشگاه بیان کرد: حتی گاه دیده می شود مسوولان نیز این دغدغه را مطرح می کنند که علوم انسانی، علم است و علم شرقی و غربی ندارد و به چه علت نیاز است بر آن متمرکز شده و نقد کنیم.
وی واژه علم را مشترک لفظی دانست و اظهار کرد: باید توجه کنیم آنچه ما به عنوان علم در اندیشه دینی و روایات می شناسیم با آنچه که امروز به عنوان علم مدرن مطرح است، دو مقوله جدا از هم هستند؛ اگر به ماهیت علم مدرن نگاه کنیم، از نظر علم دینی هرگز این قسم، علم به حساب نمی آید. علوم انسانی یک شاخه از علم مدرن است و وقتی درباره آن سخن می گوییم در واقع از علم مدرن سخن گفته ایم.
مؤلف «نگاهی کوتاه به تاریخچه روشنفکری» با بیان اینکه آنچه ما در آموزه های دینی از علم سراغ داریم نوری است که خدا به هر فردی بخواهد عطا می کند یا علم خضوع و خشوع ما را به خدا بیشتر می کند، عنوان کرد: بر اساس تعابیری که از روایات رسیده است، علم در حیطه اموری است که یا کمال و قرب در ما ایجاد می کند یا نسبت به حضرت حق تذکر ایجاد می کند و مقوم توحید و در منظر چارچوب معاد است اما در علم مدرن هیچ یک از این ویژگی ها وجود ندارد لذا وقتی از علوم انسانی صحبت می شود، ابتدا باید به سراغ چیستی علم مدرن برویم.
وی با تاکید بر اینکه علم مدرن نه تنها از سنخ علوم دینی نیست، حتی از سنخ علوم ماقبل علم مدرن هم نیست، بیان کرد: قدیمی ترین متونی که موجود است مربوط به 4 یا 5 هزار سال قبل بوده که از آن زمان تا دروه رنسانس با تنوعی از علوم مانند علوم ایرانیان باستان، هندی ها و یونیان روبه رو می شویم اما همه این علوم را می توان در ذیل علوم ماقبل مدرن تقسیم بندی کرد و تمامی آنها ویژگی مشترکی دارند که آنها را از علم مدرن جدا می کند.
زرشناس شناخت علوم انسانی را منوط بر شناخت علم مدرن دانست و گفت: باید دید آیا در تمام طول تاریخ بشر علم همیشه یک حقیقت بوده یا خیر؛ در دروه پیش از مدرن مجموعه ای از علوم وجود دارد که با علم مدرن تفاوت داشته و ویژگی های خاصی دارند که همگی را ذیل یک مفهوم قرار می دهند.
وی با اشاره به ویژگی نخست علوم ما قبل مدرن بیان کرد: زبان این علوم کیفی است یعنی وقتی می خواهند عالم را توضیح دهند از مفاهیم کیفی استفاده می کنند نه کمّی؛ اما علم مدرن نقطه مقابل آن است. اما ویژگی دون آنکه علوم ماقبل مدرن همگی ماهیت سمبلیک و تمثیلی دارند یعنی عالم را ذومراتب می دانند و معتقدند هر ظاهری باطنی دارد و هستی را منحصر در ناسوت نمی دانند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: ویژگی سومی که می توان برای علوم ماقبل مدرن برشمرد آن است که علوم ماقبل مدرن عمدتا یا از دل دین و اسطوره برمی آیند یا فلسفه های غیراومانیستی؛ همچنین این علوم به هیچ عنوان قصدا تسلط استیلاجویانه بر عالم نداشتند و هدف آن ارتقای وجودی انسان است هر چند برخی از آنها راه را اشتباه رفته باشند حتی در اسطوره ها نیز قصد، نزدیکی به خدایان است.
وی با بیان اینکه در علوم ماقبل مدرن فاصله عمیق و جدی میان عمل و نظر نیست و حداقل در مفهوم قائل به این فاصله نیستند هر چند در عینیت ممکن است رخ دهد، ابراز کرد: یعنی وقتی در علوم ماقبل مدرن از حکیم صحبت می کنیم، واقعا حکمت در باطن آن فرد نهفته است اما در علم مدرن این طور نیست و ما روان شناسی داریم که خود بیمار روانی است!
زرشناس ویژگی دیگر علوم ماقبل تاریخ را ادعای همراهی با اخلاق و جداناپذیری از آن دانست و تاکید کرد: خصوصیت دیگر این علوم روشی آنها به صورت عقلی یا قیاسات عقلی و روش های اشراقی است و در هیچ کجای آن روش های آزمایشگاهی و تجربی دیده نمی شود.
تفاوت های علم مدرن با ماقبل آن
وی در ادامه به ویژگی های علم مدرن و مقایسه آن با علم ماقبل مدرن پرداخت و اظهار کرد: علم مدرن زبان کاملا کمی دارد و درست نقطه مقابل علم ماقبل مدرن است و همه مسائل به زبان ریاضی و عدد و رقم و سرعت پیاده می شود و در علوم انسانی می خواهند این کمیت را ابراز کنند و دعوای آنها همین جا است.
این پژوهشگر افزود: خصیصه دیگر علم مدرن آن است که به هیچ وجه تمثیلی و قائل به معانی باطنی برای عالم نیست البته در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن 20، جلوه ای از باطن اندیشی می بینیم که به نفس آدمی باز می گردد و از جنس سمبلیک عالم نیست لذا علم مدرن، نوعی غیر تمثیلی و محصور عالم ناسوت است.
وی با بیان اینکه مبادی علم مدرن از دل فلسفه آزمایشی درآمده و بنیاد و شاکله آن در دل این فلسفه است، گفت: یکی از پدید آورندگان و بانیان این علوم به لحاظ روش شناسی دکارت است که نگاه اومانیستی دارد؛ اما ویژگی دیگر آن است که وقتی طرح اولیه علم مدرن مطرح شد، هدف آن متفاوت با علوم ماقبل مدرن بیان شد.
زرشناس با تاکید بر اینکه مبدا و غایت علم مدرن افزایش قدرت و اقتدار آدمی بوده، که با آن قدرتی که مورد توصیه قرآن است، تفاوت دارد، ادامه داد: در نگاه قرآنی نسبتی که برای انسان در طبیعت مطرح است این بوده که هم از طبیعت بهره ببرد و هم از آن را مراقبت می کند چرا که طبیعت هم آیتی از خداست اما در نگاه مدرن انسان اصل و دایرمدار شده و باید برای تامین اهداف خود در طبیعت تصرف کند و این موضوع تا جایی پیش می رود که تبدیل به بحران می شود در واقع در این نگاه، طبیعت موجودی مُرده تصور می شود نه زنده و مخلوق، و تنها انسان موجودی زنده و اصل شمرده می شود؛ در همین راستا ظرف 500 سال اخیر بحرانی در طبیعت به وجود آمد که غربی ها معتقدند صد سال آینده امکان زندگی بر روی زمین نیست.
وی با بیان اینکه طراحان علم مدرن، هدف آن را افزاش قدرت انسان دانسته و بر آن اذعان نیز می کنند، گفت: اینجاست که مشخص می شود مبادی علم مدرن و ماقبل مدرن با یکدیگر تفاوت بسیار دارند و علم مدرن یک نوع نظام معرفتی است که تسلط نفسانی بشر مدرن را کمک می کند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: علم مدرن نسبتی که بین انسان و هستی قائل است، یک نسبت تکنیکی و استیلاجویانه است. از سوی دیگر این علم سرسختانه مدعی آن است که هیچ ربطی با اخلاق ارزش ندارد و تنها عالم را به صورت بی طرفانه توصیف می کند اما اثبات می شود که این مساله غلط است و هستی جهت مند بوده و ما همیشه اموری را می پذیریم و انتخاب می کنیم و اموری را کنار می گذاریم؛ این نشان می دهد انسان هر لحظه هر کاری می کند، یک جهت گیری و گزینش در آن است.
وی با بیان اینکه از ویژگی های دیگر علم مدرن آن است که جدایی نظر و عمل در آن کاملا بارز است، اظهار کرد: در گذشته کسی را حکیم می گفتند که خود تجسم حکمت بود اما علم مدرن ماهیتی کاملا متفاوت دارد و نظر را از عمل جدا می داند و در این دیدگاه اساس لازم نیست کسی که عالم است به آنچه علم دارد، معتقد باشد لذا روان شناسی داریم که بیمار است یا معلم اخلاقی هست که ضد اخلاق بوده یا پژوهشگر دینی داریم که دین ندارد و این موارد از دیدگاه علم مدرن هیچ ایرادی ندارد.
زرشناس با بیان اینکه علوم انسانی شاخه ای از علم مدرن است، گفت: علم مدرن تقریبا از قرن هفدهم به وجود آمد و بنیان های آن تئوریزه شد و اولین ظهور آن در علم نجوم و فیزیک بود اما این علم در قرن نوزدهم شاخه بندی می شود.
وی علم مدرن را دارای سه شاخه اصلی دانست که همزمان با هم پدید نیامدند و بیان کرد: یکی از آنها علوم طبیعی است که به آن علوم تجربی نیز گفته می شود؛ شاخه دیگر علوم فنی و مهندسی است و دیگری علوم انسانی که دو شاخه پیشین تقریبا با هم به وجود آمدند اما علم انسانی، علم متاخر است. در واقع نطفه علم مدرن در قرن هجدهم بسته شد و در قرن نوزده و بیست ظهور یافت و در قرن 21 به اوج رسید.
موضوع علم انسانی امور مربوط به انسان است نه خود او!
وی با اشاره به اینکه موضوع علوم انسانی، انسان نیست و هیچ یک از بانیان و پدیدآورندگان آن هم این سخن را نگفته اند، اظهار کرد: موضوع این علم، امور انسان است نه انسان؛ برای اینکه بتوان معنای امر انسانی را بفهمیم باید مفهوم انسان مدرن را بفهمیم. انسان مدرن یک سوژه نفسانی خود بنیاد بوده و موجودی است که در تلقی اومانیستی قائم به خود پنداشته می شود و مبدا و غایت و معیار همه عالم است و حقیقت آن با جنبه حیوانیتش تعریف می شود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ماهیت انسانی که در علوم انسانی تعریف می شود را با انسان اندیشه دینی متفاوت دانست و افزود: در علم دینی، انسان عبد و مخلوق است و موجودی متعالی و زمانی که پیرو الهی شود، انسانیت او ثابت خواهد شد اما در تفکر اومانیستی انسان حیوانی که وقتی خواسته های نفسانی خود را جستجو می کند، انسان می شود و این دو تعریف مقابل هم هستند؛ برای علوم انسانی، انسان یک حیوان سود محور، لذت طلب و قدرت جو است که در مجموعه ای از موجودات قرار گرفته و می خواهد میان اینها تعامل برقرار کند و در جایی که کنار هم قرار گرفتند، اجتماع نام می گیرد، به همین دلیل است که برای علوم انسانی، نسبت میان انسان و اجتماع بسیار مهم است.
وی با بیان اینکه غربی ها قرن هجدهم را عصر روشنگری نامیده و به آن افتخار می کنند، ادامه داد: اما این مقطع از نظر معیارهای دینی عین ظلمت و تاریکی بوده چرا که کفر در آن صراحت پیدا می کند؛ آنها تمامی اندیشه های دینی را نماینده تاریکی دانسته و خود را نماینده روشنی. لذا علوم انسانی شاخه ای از علوم مدرن است و ذاتا و نوعا سکولار بوده و این مساله برای آن عارضی نیست.
زرشناس با تاکید بر اینکه علوم انسانی از بدو تولد پا در هوا و بحران زده است، عنوان کرد: چرا که بحران روش شناسی از همان لحظه تولد با این علوم همراه بوده و بران روش شناسی، بحران هویت برای علوم انسانی به وجود آورده است.
وی کارکرد علوم انسانی را علم کلام انسان مدرن خواند و گفت: این علم آمده تا باورهای انسان را تدوین کرده و از آن دفاع کند؛ این موضوع اساسا هویت تئوریک انسان مدرن را می سازد. از قرن نوزدهم فلسفه در غرب دچار بحران شده و نقش خود را به علوم انسانی می دهد با اینکه تمامی رشته های علوم انسانی از دل فلسفه درآمده اند.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: امروز اگر علوم انسانی را از اجتماع مدرن بگیریم، همه معادلات سیاسی، تربیتی و بروکرواسی آنها فرو می ریزد؛ حتی اگر روانشناس را از جامعه مدرن بگیریم انسان ها بی پناه می شوند و لذا اگر علوم انسانی از جامعه غرب گرفته شود، حیات آنها تمام می شود؛ روشنفکران، نویسندگان و رسانه ها نیز دست پرورده علوم انسانی هستند.
علوم انسانی غرب ابزار مدنیزاسیون است
وی تصریح کرد: ایران کشوری است که استعمار مدرن غرب به سراغ او آمد تا در آن تصرف پیدا کرده و مدرنیزه اش کند تا بتواند در گرسنگی سرمایه داری جهان شریک شده و بر آن استیلا پیدا کند؛ برای مدرنیزه کردن نیاز به اهرم روشنفکران و علوم انسانی بود که این دو پیوند تنگاتنگ باهم داشته و هر روز نیز این ارتباط بیشتر می شود.
زرشناس گفت: غرب مدرن وقتی به سراغ ما آمد باید یک جریان روشنفکری پدید می آورد و فراتر از آن نظام آموزشی؛ در واقع آنها باید انسان های جدیدی می ساختند که باور شود دین بد بوده و مدرن خوب لذا با این هدف دست به کار شدند؛ اینجاست که جایگاه تهاجم فرهنگی بر ما روشن می شود و تهاجم با دو محور روشنفکری و علوم انسانی پای در میدان می گذارد.
وی با بیان اینکه وقتی انقلاب اسلامی در ایران رخ داد و ساخت غربزدگی شبه مدرن دچار اختلال شد، مجددا روی این دو عنصر کار شد تا ارکان هویت شبه مدرن در کشور بازسازی شود، عنوان کرد: امروز 15 میلیون فارغ التحصیل داریم که اغلب آنها فارغ التحصیل علوم انسانی هستند و علوم انسانی نیز پیام آور مدرنیته و علم کلام آن است.
این محقق تاکید کرد: ما در جنگ با استعمار غرب هستیم اما دانشجوی خود را به دانشگاهی می فرستیم که در آن علم کلام مدرنیته را یاد بگیرد و برای همین از هر 10 نفر به طور میانگین 5 دانشجو یا بی دین می شود یا دچار تردید یا حداقل با ذهنی پر از سوال از دانشگاه خارج می شود چرا که مدرنیته هر چه باشد، دین نیست.
وی افزود: اگر علوم انسانی به سمت تحول و نقد نرود، در واقع مانند آن است که اسب تراوی دشمن را به درون قلعه خود آورده و زمینه شکست را برای خود فراهم کنیم که این جریان حتی از روشنفکری بدتر بوده و این علم اسب تراوی تهاجم فرهنگی است.
زرشناس با بیان اینکه ما تا کنون در زمینه علوم انسانی سهل انگاری وحشت ناکی داشته ایم، گفت: نمی دانم شورای عالی انقلاب فرهنگی تا امروز چه کار کرده است؛ ما فاصله زمانی در اختیار داشتیم که به سرعت می توانستیم 4 یا 5 کتب اصلی این رشته را تغییر دهیم البته این سخن بدان معنا نیست که ماهیت آنها عوض شود بلکه باید به سمتی می رفتیم که رویکرد خود را به این علوم نقادانه کنیم.
وی تاکید کرد: نگاه ما به علوم انسانی، مرعوبیت و تسلیم است و آنها را یاد گرفته و عینا تدریس می کنیم؛ گاه اساتید دانشگاه به گونه ای برخورد می کنند که گویی علوم انسانی وحی منزل است؛ باید کتب جدید تالیف شود و اساتید جدید آن را تدریس کنند یا اساتید فعلی موظف به تدریس آن ها شوند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یادآور شد: همچنین سرفصل دروس بسیاری باید تغییر یابد اما چرا در طول این چهار سال این اقدام نشده است، اهمال، بی انگیزگی و بی توجهی مسوولان را نشان می دهد؛ آیا ما نمی دانیم خطر علوم انسانی چیست؟ علوم انسانی طبقه متوسط مدرن ایران را تغذیه می کند و همین طبقه می تواند در جامعه حضور سیاسی پیدا کند همان طور که در فتنه سال 88 این کار را کرد؛ متاسفانه ما خود را سرباز مجهز شده دشمن می کنیم و از این خطر غافلیم.
پایان پیام/
نظر شما