ادامه از بخش اول
اشاره: متن پیشرو ادامه سخنرانی دکتر «حسن عباسی»، رئیس مرکز مطالعات دکترینال بدون مرز است درباره مقوله جنگ نرم که در سال 1388 ایراد شده است. هر چند بعد از قضایای انتخاباتی و فتنه سبز سال 88 با تعبیر مناسب رهبر حکیم انقلاب اسلامی، واژگان مربوط به جنگ نرم در فضای فکری و رسانه ای کشور بسیار رایج شد لیکن به نظر می رسد بسیاری از نخبگان مفهوم مورد نظر ولی امر خویش را بدرستی درک نکرده باشند. از این حیث سخنرانی دکتر عباسی هر چند مربوط به حداقل یکسال و اندی پیش است اما دارای نوعی نوآوری در بیان جنگ نرم است.
لذا شبستان از همه کسانی که خود را به نوعی سرباز یا افسر جبهه نرم جمهوری اسلامی تحت ولایت مطلقه فقیه می دانند می خواهد این مرقومه را با دقت مطالعه نمایند؛ باشد فراهم کننده زمین گیری جبهه استکبار جهانی در نبرد نرم اسلام برای همیشه، ان شاء الله.
...برادرو خواهر عزیز، جمهوری اسلامی در یکسال گذشته وارد چهارمین پارادایم خود شده است. زمان وقتی خواست به تاریخ تبدیل بشود باید از چیزی به نام "پارادایم" بگذرد. این ساعتی که تیک تیک میکند، تاریخ نمیسازد. اگر خواستید بفهمید فلسفه تاریخ یعنی چه، وقتی این زمان به تاریخ تبدیل میشود که چیزی به نام پارادایم بسازد. پارادایم یعنی "وادی". یک وادی درست کند که همه داخل آن بروند. جمهوری اسلامی در طول 31سال چهار وادی را طی کرده است و امروز در وادی چهارم است.
وادی اول را حضرت روح الله رقم زد، وادی "نفی" بود. فرمود: نه شرقی، نه غربی. آن روز شوروی و آمریکا، "لیبرالیسم" و "مارکسیسم" دو پدیده منفور مادی روش زندگی بشر بود، روش حکومتی بشر بود. ایشان آمد گفت نه شرقی، نه غربی، نه بلوک شرق و نه ناتو، نه شوروی و نه آمریکا. پارادایم نفی. 10 سال ما در پارادایم نفی بودیم. هنوز سردر وزارت خارجه ایران نوشته شده است نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی، هنوز آرم صدا و سیمای جمهوری اسلامی را که می بینید دو تا "لا" بصورت خوابیده در دو طرف آرم قرار داد و پشت هر کدام از آن "لا"ها یک منفی قرار دارد. یعنی نه شرقی، نه غربی. یعنی صدا و سیمای ما هنوز در آن پارادایم مرحله اول قرار دارد.
پارادایم دهه دوم این بود که گفتیم ما نه لیبرالیم نه مارکسیسم، نه شوروی، نه آمریکا. آمدند در محیط روشنفکری دهه دوم بردند به سمت سنت و تجدد Tradition & Modernism میگفتند یا سنت یا تجدد. به پارادایم این دوره میگوییم "حیرت". اولی پارادایم نفی بود و این یکی حیرت. کسی را دیدید در بالای دیوار یک باغ یا ساختمانی؟ یک پای او این طرف است و پای دیگرش آن طرف. نه میرود در این باغ و نه میشود در آن ساختمان. تکلیفش روشن نیست. 10 سال در فضای روشنفکری میگفتند که سنت خوب است و مدرنیسم هم خوب است. یک تکه از این یک تکه از آن. این پارادایم هم طی شد و هیچ اتفاقی نیافتاد. نظام توانست پارادایم دوم را هم طی کند.
پارادایم سوم زمانی شکل گرفت در نظام جمهوری اسلامی که آمد گفت دعوای شوروی و آمریکا و سنت و مدرنیسم دعوا در وادی است، جایی که "انسان" محور است. بشر را محور همه چیز میدانند. بشر را جای خدا قرار دادید او را میپرستید، حالا میگویید این بشر را لیبرالیسم است یا مارکسیسم. یا سنتی است یا مدرنیسم. کل این یک وادی است. کل آن در یک زمین است. یک خطی دور آن کشیدند و اسم آن را گذاشتند "انسان مداری"، آنهایی که امروز مینشینند کتابهای خود را فهرست می کنند میگویند ما این مقدار جلد کتاب نوشتیم، ولی رهبر ایران کتاب ندارد، یادشان باشد آن روزی که آنها داشتند دعوای سنت و مدرنیسم میکردند و آن روزی که داشتند مسئله لیبرالیسم و سوسیالیسم را سق میزدند، امام داشت تغییر پارادایم میداد، همه شاخصههای جهان یعنی اومانیسم یکطرف و این سو پارادایمی تعریف کرد به نام "تئوئیسم" یعنی اصالت خدا.
دعوای شوروی و آمریکا دو ایدئولوژی کوچک بود در زمین اومانیسم. هم شوروی و هم آمریکا اصالت را به انسان میدادند. هم مارکسیستها و هم لیبرالیستها میگویند انسان معیار همه چیز است. اما اینکه شما این را نفی کردی در ابتدای انقلاب و آمدی در دهه سوم به ظرافت و سادگی تبیین کردی خداگرایی یا بشرگرایی را که اگر سوزن پرگار را در مفهوم انسان قرار دادی و دایرهای ترسیم کنی همه چیز در مرکز دایره به انسان سجده کند، میشود اومانیسم و اگر سوزن پرگار را گذاشتی بر مفهوم خدا دایرهای ترسیم کردی که همهچیز بر مرکز آن دایره سجده کرد کما اینکه از بالای کعبه و بیتاللهالحرام وقتی عکس میگیرید موقعی که حجاج در حال نمازگزاردن هستند می بینید همه مشغول سجده هستند، انگار همه دایرهدایره خود را با آن پرگار تنظیم کردند و همه چیز به مرکز آن دایره سجده میکند. خداگرایی نه بشرگرایی.
جمهوری اسلامی نظام دوقطبی به وجود آورد نه شوروی و آمریکا که دو تفکر غالب در آن زمان بود. کاری که آرزوی انبیا و ائمه در دهه سوم عمر جمهوری اسلامی محقق شد، یک مفهومی راه افتاد و آنچیزی که میگفتید از 300سال پیش اومانیسم تفکر غالب است، یک مفهوم دیگر است به نام خداگرایی و تئوئیسم.
انبیا که نمیآیند کتاب بنویسند، ائمه که نمیآیند برای اینکه فضلشان رانشان دهند کتاب بنویسند. اگر ارسطو و افلاطون 2500 سال پیش بودند، اینهمه کتاب از آنها مانده، 1400 سال پیش یعنی 1100 سال بعد از آنها ائمه ما بودند. کدام یک از ائمه ما نشست کتاب نوشت؟ قرآن این را اینطور بیان میکند که "کمثل الحمار یحمل اسفارا" هنر یک نبی هنر یک ولی و هنر یک امام این نیست که بنشیند دایرةالمعارف بنویسد هنرش این است که خودش کتاب باشد. سیره وعملش نه نوشته و نگارشش. لذا آنچه را که بیش از هزار فیلسوف در جامعه غرب و مدرن توانستند در 400 سال رقم بزنند، رهبری این مملکت بیسرو صدا در یک دوره 20ساله در انتقال از نهشرقی نهغربی جمهوری اسلامی به سنت و مدرنیسم بعد به خداگرایی یا بشرگرایی صورت داد. شما ببینید جلوی سوپر پارادایم اومانیسم، سوپرپاردایم خداگرایی وجود دارد. نه پارادایم، سوپر پارادایم، "ابر وادی".
امروز یکسال است که وارد گام چهارم شدیم حالا دیگر این جاده موضوعیت ندارد. یک اتوبان است که دو طرف دارد، یک طرف آن از یک مبدأیی میآید به یک مقصد دیگر و طرف دیگر بالعکس. همه دعوایی که آدم مدرن دارد آن طرف اتوبان است دعوایی که ما داریم طرف دیگر اتوبان است. مقصد برای ما نور است و برای آنها ظلمات است. مبدأ حرکت برای ما ظلمات است و برای آنها نور. این را آیةالکرسی میفرماید. اینجا یک اتوبوسی یک ولی دارد، "الله ولیالذین آمنوا" ولایت الله، مؤمنین سوار یک اتوبوس و قطارند، در حال حرکت از ظلمات به سمت نور هستند و در آن سو کفار، ولایت طواغیت را پذیرفتند در ماشینهای کوچک سوار شدند و طواغیت آنها را چهارنعل به سمت ظلمات میبرند. البته ولایت را به اختیار پذیرفتند. "لااکراه فیالدین قد تبین الرشد من الغی". غی را پذیرفتند، اغوا شدند. رشد پیدا نکردند "ارشاد" بشوند. رشید نشدند. در این جنگ نرم قلب و ذهنشان رفته است شدند کافر. پس جنگ نرم جنگ کفر و ایمان است. جنگ پذیرش ولایت طاغوت نسبت به پذیرش ولایت الله و ولایت اولیالامر است. اینهایی که میآیند در خیابان شعار استقلال آزادی جمهوری ایرانی میدهند مسئلهشان مسئله این گزارههاست. اینهایی که میآیند تغییر قانون اساسی را مطرح میکنند، مسئلهشان ولایت فقیه نیست. مسئله اینها ولایت الله است. میخواهند ولایتالله را از بین ببرند. البته خیلی از اینها آگاهانه نیست. معنای این حرفها این نیست که وقتی این را میگوییم باید طرد کرد، معنای آن این است که اوضاع شفاف نیست.
دعوا، دعوای ابلیس است. دعوای شیطان بزرگ است "امالفساد"، امام راحل سه کلمه درباره آمریکا فرمود: یکی فرمود این شیطان بزرگ است. دوم فرمود این امالفساد است. سوم فرمود استکبار است. شما مقام استکباری را فقط برای خدا قائل هستید. اینکه روزانه در نماز تکرار میکنید اللهاکبر یعنی فقط تو اکبری، تو کبیری، تو متکبری، تو مقام استکباری داری، هرکس که خود را جلوی خداوند گذاشت گفت من هم اکبر و من هم متکبر، این مشرک است. در زمین علوّ و برتری میجوید. لذا استکبار که اینجا فرمود، امالفساد نمیتواند امالاصلاح باشد. چون فساد روبروی اصلاح بود. حالا در یک چنین فضایی جنگ امالفساد، جنگ استکبار، جنگ طواغیت و شیطان بزرگ این است که نگذارد ولایت الله محقق شود. به هر ترفندی متوسل شود تا بتواند قلب و ذهن آدم را بگیرد.
کار دشوار است. من امروز مجبورم در دانشگاه های تهران سینما درس بدهم، سریال درس بدهم، نه یکی دو تا، 10هزار قسمت سریال. شما نگاه کنید یک روز 50 سال پیش به پدربزرگها ومادربزرگهایتان بگویید میگویند یک کتاب قصه حسین کرد شبستری بود، یک کتاب امیرارسلان نامدار بود، یک کتاب شاهنامه بود، مردم یک دیوان حافظ دستشان بود میرفتی در قهوهخانهها نقالی بود درباره شاهنامه صحبت میکرد برای مردم و مردم همین سه، چهار کتاب را میشناختند. یک دورهای شروع شد دوره رمان و ادبیات گسترده که آمد شما مجبور بودید کتاب بینوایان ویکتور هوگو را یک ماه وقت بگذارید بخوانید، اما یک روز فیلم سینمایی آن آمد دو ساعت مینشستید، نگاه میکردید. کسی در طول یک سال 30 بار سینما میرفت، خیلی سینما رفته بود. در طول زندگیش وقتی که 10 سال سالی 30 بار سینما میرفت یعنی در 10 سال شد 300 بار. یعنی 300 کار مثل کتاب امیرارسلان نامدار و شاهنامه فردوسی را در فیلم دیده بود و خوانده بود. امروز نسل جوان ما سریالهای غربی که کف جامعه در دستش است که متوسط این سریالها 120 قسمت است. الآن 120 سریال کف جامعه ماست که این سریالها به طور عادی بعضی از آن چهارصد قسمت است و برخی دیگر 120 قسمت. بررسی ما در دانشگاههای کشور بین نسل جوان خودمان- بقیه جهان را نمیگویم که آنجا چهقدر مصیبت است- این است که یک جوان ما در سال متوسط هزار قسمت سریال و فیلم سینمایی میبیند، همین الآن شما تلویزیون خودمان را نگاه کنید در سه، چهار شبکه از سر شب سریالها شروع میشود تا نصف شب؛ یعنی تمام این اطلاعات میآید، حالا تک فیلمهای سینمایی هالیوودی، تک فیلمهای سینمایی که تلویزیون ما نشان میدهد و سینمای خودمان میسازد، چه بلایی سر انسان نسل امروز و فردا میآید. هرکسی هر بذری دارد در زمین قلب و ذهن انسانها میکارد جای دیگری برای ولایت الله نمیماند.
ما امروز دوهزار قسمت سریال نقد میکنیم یعنی دو ساعت طول میکشد یک سریال 105 قسمتی را نقد کنیم بگوییم کلید این سریال این است. سریال بعدی این است. شما ساده میگیرید. مثلاً در سریال 24 که 168 قسمت آن پخش شده است و سری هشتم آن امسال پخش میشود در 8 سال گذشته 168 قسمت آن پخش شده است، و میشود 24 قسمت از ساعت 12 امشب تا 12 فردا شب، این که شما دیدید سال گذشته رئیس جمهور سیاه پوست روی کار آمد حاصل سریال 24 بود، زمانی که 11 سپتامبر شد، سال اول دولت جرج دبلیو بوش این سریال در آمریکا پخش شد و در آن سال اول جمهوریخواهان من گفتم که یک رئیس جمهور دموکرات سیاهپوست در آمریکا بر سرکار میآید. یعنی 8 سال تلویزیون آمریکا برای روی کار آمدن یک آدم سیاهپوست برنامهریزی کرد، شما فکر میکنید یک آدمی در انتخابات شرکت کرد و برد؟ در سری هفتم آن برای اینکه خانم کلینتون رأی نیاورد یک زنی را رئیس جمهور آمریکا نشان داد که قیافهاش مثل همین خانم کلینتون است و از اداره مملکت عاجز بود و به مردم القا کرد که مردم این زن را انتخاب نکنید، این سیاه پوست را انتخاب کنید که آمریکا برای آن برنامه دارد.
شما ببینید آنچه که در عرصه عمومی مردم از خودشان رقم میزنند، یک عدهای در پشت پرده هستند که با این فیلمها و سریالها ذهنیتسازی میکنند. سری اول 24 که زمان واقعه 11 سپتامبر از تلویزیون آمریکا پخش میشد سال اول آمدن جرج دبلیو بوش که هشت سال بعد اوباما سرکار آمد، شعار آقای دیوید پالمر همان سیاهپوستی که در سریال 24، نقش آقای اوباما را برای هشت سال بعد بازی می کند این است که من آمدم صداقت را زمینهسازی کنم و با دروغ مبارزه کنم. چقدر این کلمه برای شما آشناست. "دروغ"؛ در لس آنجلس در حال سخنرانی است که میخواهند ترورش کنند -این فیلم ضد تروریستی است- میگوید من با سه شعار آمدم؛ شعار صداقت و عزت و چه و عملاً در فیلم نشان میدهد که صداقت دارد. زن او میخواهد قدرتطلبی کند تا هرطوری که شده بشود بانوی اول آمریکا، به زنش میگوید که تو لیاقت بانوی اول آمریکا شدن را نداری و بیرونش میکند. پسر او جایی مرتکب قتل شده است، وکیل و رئیس ستاد انتخابات او میگویند اگر اینرا بگوییم نابود میشویم، 25 سال زحمت کشیدیم تو بشوی رئیس جمهوری، میگوید من برای مردم صداقت را بیشتر دوست دارم، میرود جلوی دوربین میگوید پسر من قتل مرتکب شده است، مردم در جریان باشید. نظرسنجیها نشان میدهد که یکدفعه محبوبیت او بالاتر رفته است، برای اینکه صادقانه با مردم برخورد کرده است. در صداقت و نفی دروغ، زن، وکلی و رئیس ستاد انتخاباتش را حذف میکند. از زنش جدا میشود. یک مجمسه صداقت. میگوید من آمدم با دروغ مبارزه کنم. چقدر این کلمه برای شما آشناست!
یک سریال ساخته میشود 8 سال بعد در آمریکا یک شخصیت سیاه پوست سرکار میآید درایران میشود مبنای مصیبت. شما فکر میکنید اصطلاح دروغ و اصطلاح تقلب چیزهایی است که همینطوری در اینجا از آن بحث کنند. قدرت نرم یعنی اینکه جامعه ما مینشیند مثلاً سریال لاست و سریال 24 را میبیند، وقتی جوان ما در سال، هزار قسمت سریال میبیند به نسبت اجدادش که در طول 70سال عمر خود 5 کتاب میخواند ببینید چه وضعیتی ذهن جوان امروز باید داشته باشد تا بتواند این حجم داده را در ذهن خود هضم کند. این چیزی نیست که در دروه های گذشته نمونه آن دیده شده باشد. این چیزی نیست که در بحث جنگ نرم بگوییم که بله قبلاً هم به این شکل بوده است، البته ما قائل به این نیستیم که باید جلوی این چیزها گرفته شود. مامیگوییم جوان نگاه کن! ما 10هزار قسمت از این سریالها را دیدهایم، کلید دیدن این سریالها این است. یعنی اینکه اگر یک کسی در قهوهخانهها یک نفر نقالی میکرد و حافظ خوانی میکرد و یا امیرارسلان نامدار و قصه حسین کرد شبستری را میخواند، امروز ما باید رمزگشایی کنیم از این قضایا.
میخواهم بگویم یکی از این سریالها در انتخابات در جامعه آمریکا ، حدود 8 سال را رقم زد. یکی از آنها که آقای اوباما سرکار آمد و یکی در ایران شد مبنایی برای اینکه یک چیزی دست اینها بیافتد. البته محتویات سریال را به خوبی پیاده نکردند، چون در آن سریال با شعار صداقت روی صحنه آمد.
آنچه را که ما به عنوان جنگ نرم میشناسیم، جنگی است که آمده به تعبیر آقای جوزف نای اغوا کند که دیگران کاری را انجام دهند که آنها میخواهند. اما امروز پرچم مبارزه را کسی می تواند بردارد که بیاید دیگران را متقاعد کند که کاری انجام دهند که خدا میخواهد. خدا از ما اختلاف میخواهد؟ مگر قرآن نمیفرماید اگر اختلاف بین شما بیافتد "فشل" میشوید، فشلی که در زبان مردم هست از قرآن است. میفرماید اگر اختلافاتی بین شما ظهور و بروز پیدا کرد دشمن به شما امید میبندد. در این 7 ماه که این اتفاقات افتاد محاصره غزه جدیتر شدهاست. در این 7 ماه که این اتفاقات افتاد در پاکستان هر روز بمب منفجر میشود و 200 مسلمان کشته میشوند. دراین مدت که این اتفاقات افتاد دشمن یادش افتاد که در یمن بریزد و شیعه کشی راه بیاندازد. در این مدت که وضعیت ما تضعیف شد یاد گرفتند که مثلاً حتماً اسم خلیج فارس را خلیج عربی کنند وگرنه مسابقات برگزار نمیشود.
ما مطالبه میکنیم از حکومت جمهوری اسلامی که حکومت جمهوری اسلامی شما وظیفه دارید آنچه را که دریای عربی نامیده میشود در شمال اقیانوس هند که زمان لرد کرزون اسم این عوض شد و شد دریای عربی، این دریای کوروش است. ما اگر نرویم و تمامیت ارضی خود را که اینجا تصرف کردند پس نگیریم آنها مدعی خلیج فارس شدند و فردا مدعی خود فارس میشوند. مگر مرحوم مطهری نمیفرماید که میگویند در شعر حافظ آمده است قصر سلیمان و ملک سلیمان، پس میآید شیراز را میگیرد. وقتی موضع ما در داخل تضعیف میشود، دشمن اینگونه چنگ و دندان نشان میدهد، دشمنی که امروز در مصیبت و معضلات خودش گیر کرده است.
اجمالاً اینکه جنگ نرم جنگی است بر سر تصرف قلبها و ذهنها. هرکس در این جنگ اولین کاری که میکند باید قلب و ذهن خودش را از دست دشمن حفظ کند. راه حفظ هم این است که لیست حبها و بغضهای خودش را در خلوت و با خدای خودش در میان بگذارد. من به چه چیزهایی علاقه دارم و از چه چیزهایی بدم میآید و نفرت دارم. حبها و بغضها که کنار هم آمدند برود دنبال شک و یقینها. به چه چیز شک دارید و به چه چیز یقین. اینها را دستهبندی کنید. این میشود جنگ نرم. از اینجا ما خودمان راحفظ کردیم تا بتوانیم کمک کنیم نگذاریم دیگران تصرف شوند. یک روش ساده را در این زمینه تبیین میکنم. این روش روشی است که از ما گرفتند و در تمام دانشگاههای دنیا تدریس میکنند، امروز وارد متون افلاطون بشوید این روش را به اسم ما تدریس میکنند. اسم آن "دکترین اقدام نامتقارن" است. در این مقوله راه آن بصیرت است. دو کار باید کنید. اول تعریف زمین بازی، مثل زمین فوتبال. نصف زمین مال شما و نصف دیگر مال حریف است. دوم کاری که باید بکنید این است که قواعد بازی خودمان و بازی حریف را خوب تفکیک کنیم و بشناسیم. وقتی این دو کار را انجام دادیم، چهار قضیه به وجود میآید. اگر در زمین خودتان با قواعد خودتان بازی کردید، میشود "اقدام متقارن مثبت". اگر در زمین دشمن با قواعد خودتان بازی کردید میشود "اقدام نامتقارن مثبت". این زیباترین حالت است. اگر در زمین دشمن با قواعد دشمن بازی کردید میشود "اقدام متقارن منفی" و اگر در زمین خودتان با قواعد دشمن بازی کردید میشود "اقدام نامتقارن منفی"، این همان است که علیعلیهالسلام در خطبه 27 نهجالبلاغه میفرماید ذلیل و خوار نشد مگر مردمی که در خانه خودشان با دشمنش جنگید. اینجا که دیگر جنگ سخت نیست که با دشمن در زمین خودش بجنگید. اگر من در خانه خودم قواعد دشمن را پذیرفتم یعنی سیطره دشمن خود را بر خودم مستولی دانستم.
یک مثال عینی بزنم که در ذهن شما بنشیند. یک خانمی را فرض کنید که در کشور خودمان حجاب دارد. این در سرزمین و جامعه خودمان با قواعد خودمان عمل میکند. یعنی اقدام متقارن مثبت اگر این خانم رفت مثلاً فرانسه در دانشگاه سوربن یا مثلاً در سن راهنمایی و دبیرستان است پدر و مادرش مأمور شدند که آنجا کارش را انجام دهند تا برود مدرسهای در فرانسه تحصیل کند. آنجا میگویند که خانمها حق حجاب ندارند. فشار آوردند که باید روسری را برداری. او آنجا روسری خود را برنداشت و با حجاب عمل کرد یعنی در زمین دیگران با قواعد خودی به این میگوییم اقدام نامتقارن مثبت. رفته است در زمین دیگران با قواعد خودی عمل کرده است. اگر آنجا فشار آوردند که باید روسری را برداری حجاب نباید داشته باشی حجاب را برداشت میشود اقدام متقارن منفی. تقارن با قواعد دشمن دارد اما منفی است و به سود ما نیست. اگر این خانم درسش تمام شد و برگشت آمد در ایران و در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی کرد، یعنی آمد اینجا حجابی نداشت میشود اقدام نامتقارن منفی، یعنی در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند. کسی که اینگونه باشد "بصیرت" ندارد و سرباز دشمن است.
اگر بخواهیم به اقتصاد، سیاست، علم، دانشگاه، صنعت و خیلی از گزارههایمان نگاهی بیندازیم ما در حال بازی کردن در زمین خودمان و با قواعد دشمن هستیم. این که [حضرت آقا] میفرماید در ماه مبارک رمضان که از این سه میلیون و هفتصد هزار دانشجو دو میلیون نفر آن دانشجوی علوم انسانی است، شما که اینقدرعلم انسانی تولید نکردید، شما که استاد مناسب علوم انسانی ندارید، چه اصراری دارید که علوم انسانی را بسط بدهید، معنایش این است که سر کلاسهای ما و در دانشگاههای ما، علوم انسانی غرب تدریس میشود. یعنی ما در زمین خودمان و با دست خودمان خرج میکنیم که داروینیسم حاکم شود. اندیشه 120 سال گذشته داروین در روند تکامل تدریجی امروز مبنا شده است. یعنی داروینیسم اجتماعی، داروینیسم اخلاقی و ... مبنا شده است. اگر کسی در ایالات متحده مخالف داروین حرف بزند اخراجش میکنند. همین الآن در جشنواره فیلم فجر جمهوری اسلامی در بخش مسابقه فیلمهای خارجی فیلمی از آمریکا در مسابقه شرکت کرده است که مستند است و نشان میدهد که در طول 5 سال گذشته، اساتید آمریکایی که انتقاد کردند از داروینیسم و از تمام دانشگاههای آمریکا اخراج شدند. این فیلم ساخته شده و در آمریکا سیزدهمین فیلم پرفروش مستند شده است. خیلی فیلم عبرتانگیزی است. کوچکترین انتقاد در دانشگاههای آمریکا به نظریه داروین استاد را از دانشگاههای بروکلین، استنفورد و ... بیرون کردند.
شما میدانید آموزش و پرورش ما اساس آن روی داروینیسم است؟ شما میدانید دانشگاههای ما براساس دارویسنیم جلو میرود؟ شما میدانید یک بندهخدایی بنام "مرحوم آیتالله مشکینی" اول انقلاب یک کتاب در رد نظریه داروین نوشت و دیگر هیچکس این راه را دنبال نکرد؟ شما میدانید ما داریم وزارت بهداشت خود را به گونهای رقم میزنیم که اساس آن دارویسنیم است؟ آن چیزی که شما در دبیرستان به نام علوم تجربی میخوانید آن پایهاش داروینیسم است. اگر داروین میگوید زرافه گردنش اینقدر کشیده شده است، چون میخواسته از بالای درختان چیزی را بخورد، گردنش در طول چند هزار سال کشیده شده است، وقتی با این وسایل کامپیوتری که میبینید بچهها بازی میکنند یا این کارتونها که در تلویزیون میبینید که مثلاً این فیل گوشش دراز شده است، بال دارد یا خرس پرواز میکند و یا دلفین از آب بیرون آمده است و زندگی میکند.
هنوز بچه مدرسه نرفته پدر و مادر برای او سی دی میخرد و تلویزیون جمهوری اسلامی از پول بیتالمال از برنامه کودک، داروینیسم را القا میکند. نه آن پدر و مادر مغرض هستند نه آن مدیر صدا و سیما و نه آن مدیر آموزش و پرورش، نه آن آدم وزارت بهداشت و نه آن آدم شورای انقلاب فرهنگی و وزارت علوم. مسئله سر این است که نمیداند انسان زمانی اغوا میشود که نداند کاری که انجام میدهد خوشایند دشمن است. نداند که بیتالمال مسلمین را هزینه میکند در راه مقاصد دشمن. پیچیدگی جنگ نرم یعنی این. یعنی اینکه پدر و مادر افتخار میکند که بچه خود را به رشته علوم تجربی بفرستد و افتخار میکند بهترین رشته که در کنکور قبول میشود پزشکی است. وقتی که از شما تلف شد، شدید پزشک، آمدید بیرون جلوی ساختمان پزشکان که میایستید جسد انسان را تکه تکه کردند. متخصص جراحی دندان، متخصص چشم، متخصص پوست و مو، متخصص ارتوپدی و استخوان، گوش و حلق و بینی؛ پس متخصص فطرت کو؟ متخصص روح کو؟ این قلب سلیمی که ابراهیم علیهالسلام در قرآن میفرماید که مرحوم شهید دستغیب عمر خود را روی این کار گذاشت، چرا این کارها دنبال نشده است، ما چرا قلب سلیم را دنبال نکردیم؟ فقط با دو کلمه بازی کردیم. "قلب" که برای آن یک بیمارستان قلب ساختیم و "سلیم" در عنوان معاون سلامت غذایی که بروند ببینند اولویه را که درست میکنند آلوده است یا خیر؟
اینگونه با قرآن بازی کردن و شوخی کردن تبعات بدی دارد. آنجا میفرماید قلب سلیم، عمر خود را روی آن کتاب میگذارد و مینویسد هیچکس دنبال آن ادبیات را نمیگیرد. آن یکی در رد داروینیسم مطلب مینویسد هیچکس آن راه را دنبال نمیکند. اینها جنگ نرم است. جنگ نرم یعنی قدرت اقناع. شما 14 میلیون دانش آموز و دو میلیون معلم با کادر اداری را به دست تفکر داروین دادهاید. دهها هزار میلیارد تومان بودجه بیتالمال را دادید بچههای مردم در مدارس وارد میشوند و داروینسیم میشوند. وقتی شما ایمان به غیب را در طرف کشتید، مگردر ابتدای سوره بقره نداریم "یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة" آن اقامه صلوة مبتنی بر ایمان به غیب است. وقتی طرف داروینیسم شد، اصالت را به تکامل طبیعی داد، غیبگرا نبود و کاملاً نگاه طبیعی داشت این اقامه صلاة میکند؟ شما این به غیب را در او کشتید. وقتی میگوییم جنگ نرم مسئلهی ما دو آشوب در خیابان نیست. مسئلهی ما تقلب در انتخابات و مثل آن نیست .آن سر جای خودش است. اقناع باید صورت گیرد. هرکسی اعتراض دارد به انتخابات باید اقناع شود نه راه حل آن برخورد قضایی و نه برخورد انتظامی است. سیستم قضایی، امنیتی و انتظامی را نباید هزینه کرد. اهل فکر باید مردم را اقناع کنند. در عمل باید اقناع کنند. آنهایی که تریبون، قلم و کلام دارند باید با منطق اقناع کنند. سکوت مردمی که اعتراض دارند و یا سئوال دارند، معنای آن این نیست که قانع شدند.
جنگ نرم جنگ اقناع و ارضا است. حالا چرا اقناع و ارضا؟ چون اگر کسی حب و بغضش چیز دیگری باشد شما هربحثی درباره شک و یقین با او کنید فایده ندارد. پیاز یادتان است. قلب، شغاف، فؤاد، شغاف لایه دوم است. حب و بغض اگر در انسان طور دیگری بود و رفتید سراغ لایه چهارم و سعی کردید با او بحث شک و یقین کنید نمیپذیرد، حب و بغض او یک چیز دیگر است. حب و بغض با ارضا صورت میگیرد. اما شک و یقین با اقناع. پس خطرناکتر از همه تأثیر حب و بغض است نه تأثیر شک و یقین. تازه اقناعی که میگویند اینقدر دشوار است، از آن بدتر مفهوم حب و بغض است.
چطور ما حب و بغض خود را اصلاح کنیم؟ سئوال خیلی جدی است "تولی و تبری". تعجب میکنم تولی و تبری رفته ته لیست؟ واقعاً چرا در فروع دین تولی و تبری را ته لیست بردیم؟ کسی که تولی و تبری او درست نبود چطور نمازش درست است؟ وقتی که من معلوم نیست حب به چه کسی و به چه چیزی و بغض به چه کسی و به چه چیزی دارم، چگونه رو به خدا بایستم. وقتی ولایت الله بر من حاکم نیست و ولایت طواغیت بر من مستولی است، حب دنیا بر من حاکم است این نوکی را که مثل مرغ میزنم به مهر بر سر سجاده کجا نزد خدا قبول میشود؟ گرسنگی کشیدن در تابستان به نام روزه، تشرف به سفر حج و برگشتن با آنفلوانزای نوع A، تلاش در جهاد و اینکه یک ترکش بخورم و برگردم روبروی ولایت بایستم کدام اینها ارزش دارد؟ ارزش ندارد. چون تولی و تبری را نفهمیدم آمدم نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات را انجام میدهم؛ تا زمانی که تولی و تبری من درست نباشد موضوعیت ندارد.
دوست عزیر اقدام متقارن یعنی در زمین خودمان با قواعد خودمان و در زمین دشمن هم با قواعد دشمن بازی کنیم. اگر پیروزی حزب الله لبنان به شما چسبید و خوشحال شدید، قلبتان شاد شد، به یک دلیل بود. حزبالله لبنان در زمین خودش و در زمین دشمن اسرائیلی با قواعد خودش جنگید و نه با قواعد دشمن. چرا جریان محمود عباس در کرانه باختری ذلیل است و چرا حماس عزیز است؟ چون حماس با قواعد خودش میجنگد هرقدر هم محاصره کنند، اما محمود عباس ذلیل است. اسرائیلیها آمدند سرزمینشان را گرفتند آمریکا و انگلیس سرزمین آنها را گرفتند بعد شکایت خود را به آمریکا و انگلیس میبرد، میخواهد آنها بیایند مشکلشان را حل کنند. این یعنی در زمین خودش دارد با قواعد دشمن بازی میکند که آمده خانهاش را گرفته است. این است که ابومازن ذلیل است. اگر کسی به دشمن که خانهات را تصرف کرده است تظلم برد معلوم است که ذلیل است. حزبالله لبنان عزیز است چون با قواعد خود دشمن را بیرون کرد از لبنان. حماس عزیز است. انسان ایرانی عزیز است چون با قواعد خودش لیبرالیسم و مارکسیسم را بیرون کرد.
گفتم که سر در وزارت امور خارجه ایران هنوز نوشته است نه شرقی نه غربی یعنی هنوز وزارت خارجه ما در سی سال پیش مانده است. صدا و سیمای ما هنوز در 30 سال پیش مانده است. برخی از یاران امام که در سمت چپ و راست امام بودند 30 سال بعد از انقلاب شدند هم شرقی و هم غربی. یکی از آنها حزبی زیر لوایش راه افتاد تحت عنوان حزب لیبرال دموکرات مسلمان. یعنی غربی بودن را پذیرفت. منظور ما از نه شرقی نه غربی یعنی نه غرب لیبرال و نه شرق مارکسیسم و سوسیالیسم. کسی آمد یک حزب سوسیال دموکرات مسلمان راه انداخت که یک روز مدعی بود که بیشترین همراهی را با امام داشته است و کسی که مدعی است بیشترین همراهی را با امام داشته است تحت پرچم و لوایش حزب لیبرال دموکرات مسلمان راه افتاد. معنی دو حزب کارگزاران سازندگی که حزب لیبرال دموکرات مسلمان بود و حزب اعتماد ملی که معاون سیاسی آن آمد مصاحبه کرد و گفت ما حزب سوسیال دموکرات مسلمان هستیم معنای آن چیست؟ کلمه مشارکت مگر غیر از این است که آن را از اشتراک گرفتند که همان سوسیالیسم است. یعنی 30 سال بعد از انقلاب ما شدیم هم شرقی و هم غربی. نظام چهار پارادایم عوض کرده است. از نه شرقی، نه غربی شد سنت و مدرنیسم، شد تئوری اومانیسم رسید به پارادایم نهایی انبیا و ائمه یعنی پارادایم نور و ظلمات. الآن یک سال است نظام رفته در وادی نور و ظلمات. مقصد و مبدأ که "الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور" دعوا بر سر نور و ظلمات است.
بعضی میخواهند ما را ببرند به سمت ظلمات و عدهای میخواهند دست ما را بگیرند و ما را به سمت نور حرکت دهند. اگر کسی در زمین خودمان بخواهد با قواعد دشمن عمل کند برخلاف قرآن عمل کرده است. اگر کسی خواست در زمین خودمان با قواعد خودی و قرآن عمل کند، تازه اقدام متقارن مثبت است. ما میگوییم باید این ادبیات را در زمین دشمن بازی کنیم. ما باید برویم در آمریکا جمهوری اسلامی راه بیاندازیم. نه اینکه ایدئولوژی حاکم بر آمریکا بیاید در ایران تبدیل شود به ایدئولوژی رسمی احزابی که مدعی هستند بیشترین ارتباط و نزدیکی را با امام داشتند.
آمریکا در حال پاشیدن است. بیش از 170 بانک آمریکایی ورشکست شده است، 170 بانک نه 170 شعبه. 170 بانک مثل بانک سپه، مسکن، ملی، 170 بانک اینچنین متلاشی شده است. رکود اقتصادی تا 6 سال آینده همچنان ادامه خواهد داشت، اخیراً فرگوسن از عناصر اصلی کاراکتر اقتصاد دانشگاه هاروارد کتابی نوشته تبدیل شده به یک فیلم شش قسمتی که تلویزیون خودشان هم پخش کردند، یعنی 6 فصل بوده و هرفصل را تبدیل کرده به یک قسمت 50دقیقهای. خود این آدم که نزدیک به جناح راست افراطیشان است میگوید دلیل فروپاشی اقتصادی امروز آمریکا و غرب "ربا" است. میگوید ربا در مسیحیت حرام، در یهود حرام اما از نظر یهود به بیرون از خود یهود حلال است ربا بدهد.
لذا طبقهای از یهود به نام "دیتو" درجایی بنام بنین در روی صندلیهایی به نام "بنک" مینشستند و ربا میدادند به تاجرهای مسیحی و آرامآرام وضعشان خوب شد و ساختمانی گرفتند به نام بانک، بنک شد بانک، شروع کردند ربا دادن. شما نگاه کنید که در جمهوری اسلامی بانکداری اسلامی راه افتاده است، معنی آن میدانید چیست؟ یعنی ربای اسلامی! این التقاطی فکر کردن است. آن کسی که فکر میکند حرف درستی میزند بداند که دارد در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی میکند. این آن ادبیاتی است که باید در آن وارد شد.
پس یک، آن که در انتخابات اعتراض دارد اقناع باید شود. اگر سئوالی دارد. اگر هم نه، عناد دارد حساب کسی که عناد دارد جداست. ولی عمده مردمی که در این بخش هستند، اعتراض دارند، اعتراض آنها با اقناع و ارضا حل میشود. معاند نیستند. آن مردمی که در خیابان میآیند معاند نیستند آن گروه معاند یک درصد بسیار محدود و ناچیزی هستند که به حساب میآیند این اکثریتی که در آنها میبینید باید اقناع و ارضا باید بشوند. این هم کار اهل قلم، اهل فکر و اهل تریبون است. فشار نباید بیاید روی دستگاههای امنیتی و قضایی. هرکسی کار خودش را انجام دهد. اما محدود کردن مفهوم جنگ نرم به چارچوبی به نام وقایع انتخابات ظلم به مفهوم جنگ نرم و افق دوری که شخص رهبری دیدند و تبیین کردند است. این جنگ اگر بیشتر از دفاع مقدس طول نکشد کمتر طول نخواهد کشید. یعنی هرکسی میخواهد وارد این میدان شود خودش را باید برای 8 یا 16 سال و برای بیشتر آماده کند. توانمندی اقناع و ارضا. کسی که در این میدان تردید دارد، مجروح است. اگر تردیدش بالا بود و به حرف آنها گوش میداد و عمل میکرد این اسیر شده، از دست رفته است. اگر در فکر و رویهمان از روش دشمن استفاده کنیم روش مغموم دشمن باید با ما برخورد شود. من اینجا نشستم اگر حرفی زدم که این مطلب رویه دشمن بود و مسئله آن فساد بود نه اصلاح باید با من برخورد شود. وقتی میگوییم مطالبه عدالت یعنی اینها. چرا یک پلیس خطایی میکند یقهی او را میگیریم. دستگاه امنیتی و قضایی یک خطا میکند با آن برخورد میشود. اما هیچوقت در حوزه علم نباید با کسی برخورد کرد؟
رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی 5 سال رئیس فرهنگستان است و 19 سال در این فرهنگستان عضو است، یک مصاحبهی یک صفحهای کرده بود با یکی از این خبرگزاریها که برای من خیلی حیرت انگیز بود. ایشان گفته بود که میخواست کار علمی کند در فرهنگستان علوم بعد گفتند برو میزها و صندلیها را بشمارید. مسخره کرده بودند. 31 سال است حکومت اسلامی به وجود آمده که آرزوی ائمه و انبیا بود، امروز در کردستان و سیستان و بلوچستان ما داریم شهید میدهیم که شما آرام بنشینید علم تولید کنید، 19 سال عضو فرهگستان علوم هستید به شما گفتند صندلیها را بشمار؟ کی گفت؟ مگر تو بزرگ علمی کشور نیستی؟ اگر قرار است اندازه مؤسسه فرهنگی کنار یک مسجد فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی کارکرد داشته باشد دیگر چه کاری است که رئیس آن را رئیسجمهور انتخاب کند؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب کند؟ آنجایی که از خدا طلب استغفار میکنم برای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی شامل حال شخص شما میشود. شما که نتوانستید پاسخ داروینیسم را بدهید. امروز اگر در آمریکا کسی داروین را نقد کند از آن دانشگاه اخراجش میکنند. اما شما بی سر و صدا نشستید و از بیتالمال مسلمین استفاده کردید و ارتزاق کردید و اجازه دادید که داروینیسم تا فیهاخالدون سیستم آموزشی و تربیتی جامعه ما نفوذ پیدا کند. حالا آمدید بعد از 19 سال اینکه علم تولید نکردید، لحن رهبر مملکت درباره تولید علم را به سخره گرفتید.
اگر میخواهید بدانید چه کسانی در جنگ نرم باختند همین آدمی که مصاحبه کرده است را ببینید 19 سال در زمین خودمان با قواعد دشمن عمل میکرده است. "کانت" درس دادن که هنر نیست. اگر توانستی کانت جامعه خودت باشی هنر است. آنجایی که بعضی گیر کردند در حوزه علمیه و هنوز گیر منطق ارسطویی هستند و بعضی در دانشگاه گیر کردند در هگل و کانت معلوم است جامعه باید با پلیس خود در این قضایا برخورد کند. با دستگاه قضایی یا با دستگاه امنیتی. چون شخص عالم حوزه علمیه و استاد دانشگاه به وظیفه خود عمل نکرده است.
ذهن و قلب مردم ما را تولید فکری و اقناعی و ارضایی خوب نداشتیم دیگری نشسته است هزارتا هزارتا فیلم سینمایی و سریال برای ما میسازد یا در سه دسته کتاب مینویسد، علم تولید میکند بعد شما بعد از 70سال سن، حرمتی که حکومت برای شما گذاشته است و 19 سال عضو فرهنگستان علوم مملکت هستید و 5 سال رئیس آن فرهنگستان هستید باید بنشینی در دانشگاه تهران که بله آب میوه تولید میکنند علم هم تولید میکنند! عدم اقناع در جامعه امروز بخشی از آن گردن شماست. این که حکومت بعد از 30 سال مهمترین حزبهایی که در آن به وجود میآید یکی از آنها میشود حزب لیبرال دموکرات میگوید باید ذوب شویم در سیاست جهانی و فرهنگ لیبرالی و یک گروه دیگر میگوید باید ذوب شویم در اندیشههای مارکسیستی آقای "هابر ماکس" در اندیشه سوسیالیستی، تقصیر آن گردن شماست که در فرهنگستان علوم، علم جدید تولید نکردید. اگر مطالبه عدالت است فقط یقه کسی که برج میسازد را نمیگیرند، اگرمطالبه عدالت است فقط گردن آن کسی که در کهریزک خلاف کرده است را نمیگیرند، باید یقه شما را گرفت.
جنگ نرم جنگ علمی است، جنگ نظریهها است، جنگ مفاهیم است، جنگ حب و بغض است. شما چه کار کردید در تولید مهمات این جنگ، مهمات این جنگ فکر، علم، اندیشه و اعتقاد است. قضاوتی که الآن اینجا نشستیم مبادا پشت سر نسل شما صورت بگیرد. نسل قبلی افتخارش این بود که یک وجب این مملکت دست دشمن نماند و مدلی را یاد داد که حزبالله لبنان و حماس شد و توانست با مدل حسین فهمیده که برگرفته از مدل عاشورای امام حسین علیهالسلام بود سرزمین خودشان را نجات بدهند. اما نسل شما نباید نوستالژی دفاع مقدس را داشته باشد. دفاع مقدس شما چیز دیگری است. دفاع مقدس این نسل قدرت تصرف قلبها و ذهنهاست. چگونه میتوانید باورهایی که را که در ذهن افراد نقش بسته است و تبدیل به بتون آرمه شده است را بتواند متلاشی و پودر کنید، شک نکنید بعضی جاها مولوی اشتباه داشته است، تردید نکنید. گذشتگان ما، بزرگان ما هستند، احترام به آنها میگذاریم اما سئوال برای امروز مطرح است و سئوال امروزی را باید جواب امروزی داد.
در قضیه داروینیسم دیدید، باورتان این است که رشتهتان خوب است، علوم تجربی خواندید و کنکور دادید و مادرتان گوشی را برداشته تماس گرفته و گفته آقای دکتر از کنکور برمیگردد. از همین اول میگوید آقای دکتر. اما خود آنهایی که پزشک هستند، نمیدانند که دارند در داروینیسم قطعهای از این بعد فیزیکی و مادی بشر را مطالعه میکنند. این دندان انسان را که مینایی دارد، عصب دارد و ریشه ای دارد این مهم است که انسان 6 سال وقت خود را بگذارد، فطرت انسان نیاز ندارد رشته علمی برای آن داشته باشیم؟
آقایان شورای عالی انقلاب فرهنگی آقایان فرهنگستان علوم! ضرورت نداشت ما یک رشته فطرت شناسی داشته باشیم؟ انسان همین جسد است؟ همین بعد مادی است؟ در این فضا عنصر هنری بودند. چه کسانی سرداران جنگ نرم هستند در باب حب و بغض؟ کسانی که هنرمند هستند. کسانی که سربازان جنگ نرم در وادی شک و یقین هستند کسانی که دانشمند و ژورنالیست و اصحاب رسانه هستند، آنهایی که حب و بغض را رقم میزنند به آنها میگویند "هنری"، هنر یعنی مدیریت حب و بغض. و علم یعنی مدیریت شک و یقین. یک باور علمی داریم اگر باور علمی جدید آمد باور علمی قبلی را کنار میزند.
کار خیلی دشوارتر از این حرفهاست. مقام معظم رهبری یک روز فرمود جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم، یکروز فرمود مهندسی فرهنگی، یکروز فرمود تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، تهدید نرم، یک روز فرمود که کرسیهای نظریهپردازی و آزاداندیشی، امروز میفرمایند جنگ نرم، همه اینها یک کلمه است و یک مفهوم یعنی بر مدیریت حب و بغض و شک و یقین افراد دلالت دارد.
بله! در این مسیر رسانهها، فیلمهای سینمایی و خطابه مؤثر است. اما آیا ائمه و انبیای ما فقط با گفتن عمل میکردند و یا سیرهی آنها هم همین بود. بسیاری از دانشمندان و دانشگاهیان و حوزویان ما آنچه که در این انتخابات از آنها صورت گرفت موجب شد که هرچه نوشته بودند و گفته بودند کنار گذاشته شود. امام معصوم علیهالسلام دعوت میکند مردم را به "غیر السنتکم"، به غیر زبان. مردم را دعوت کنید به عمل و سیره تان، ممکن است ما هزاران جلد کتاب بنویسیم مادامی که دانشجوی ما و مردم در کف جامعه نگاه میکنند که ما عملی جدا از آنکه گفتیم انجام میدهیم از ما نمیپذیرند، الآن اگر این برق قطع شود شما قضاوت میکنید درباره وزارت نیرو واداره برق، اگر یک آدم فکری، آدمی که باید به مردم بگوید راه حق این است نه این، به مردم فرقان بدهد، اگر نتوانست سربزنگاه راهنمایی کند، آدم دانشگاهی و حوزوی و آدم هنرمند و روزنامهنگار به وظیفه خود در بزنگاه عمل نکرده است.
این پیشدرآمد جنگ نرم بود. جنگ نرم ملاحظات و ابعاد پیچیدهای دارد. نکات و چهارچوبهایی دارد، اینکه چطور باید حب و بغض را رقم زد، روش دارد. اینکه چطور باید شک و یقین را رقم زد، روش دارد. بماند برای وقتی دیگر. در این بحث مقدماتی درددلی که با دوستان داشتیم این نکته بود که ما در اختلافات داخلی به تعبیر قرآن فشل میشویم، هر دوستی در هر جناح سیاسی که هست بایستی بداند با در زمین خودمان دارد بازی میکند یا در زمین دشمن. اگر در زمین خودمان است باید قواعد خودمان بازی میکند یا با قواعد دشمن. اگر نمیداند که در زمین خودمان با قواعد دشمن بازی می کند بداند که ذلت برای آن رقم خورده است، آنطور که حضرت امیرالمؤمنین در خطبه 27 نهجالبلاغه به ضرث قاطع این نکته را میفرماید که ذلیل و خوار نشد مگر مردمی که در خانه خود با دشمن جنگید. اینجا بدون اینکه بدانیم، کولی مجانی به دشمن میدهیم. متقاعد شدیم که اغوا شویم و هرچه آنها گفتند انجام دهیم.
نکتهای که مدنظرم بود تضمین این نکته است که ولایتپذیری یک مقوله فکری است و هیچ انسانی در زندگی نیست که ولایت ندارد، همه ما از لحظه به دنیا آمدنمان تا لحظه مردنمان ولایت کسانی یا چیزهایی بر ما مستولی شده است. خوش به حال کسی که میداند قلبش برای چه کسی میتپد و میداند که صندوق میوه حب درونش را خالی میکند بیرون، مجدداً میوههای سالم حب را در درون خودش میچیند و گندیدهها و نخالههای آن را دور میریزد. خوش به حال چنین کسی.
چنین کسی تولی و تبری خود را اصلاح کرده است. در غیر اینصورت نمازش، قیامش، حج و جهاد و خمس و زکاتش محل اشکال است. بدون تردید. پیشنیاز صلاة و صیام مناسب، حضور قلب است. من چرا نمیتوانم سر نماز حضور قلب داشته باشم. چون قلب من مملو از حب و بغضهای نامناسب است.
منبع:پایگاه اطلاع رسانی فصلنامه «عملیات روانی»- 21/11/1388
پایان پیام/
نظر شما