گفت و گویی خوانده نشده با مرثیه‌سرای فقید آذربایجان

فرا رسیدن ایام سوگواری و عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) فرصتی شد تا مروری بر گفت‌وگوی سال های گذشته با زنده یاد استاد حاج حیدر خوندل تبریزی داشته باشیم.

خبرگزاری شبستان: زنده یاد حاج حیدرآقا شبگرد؛ معروف به خوندل تبریزی یکی از مرثیه پردازان فقید و دلسوخته ادبیات آذربایجان است. سروده های آیینی او و نوحه های جانسوزش، بسیار ساده و روان و از دل برآمده است، به گونه ای که بر روح هر خواننده، تأثیرمی گذارد.

اشعار «خوندل» اغلب در مجالس مرثیه آذربایجان گسترش و رونق دارد. حاج حیدر آقا خوندل، به سال 1304در محله  قدیمی«اهراب» تبریز و در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. در پنج سالگی، راهی مکتب شد و تحصیلات مقدماتی را فرا گرفت و سپس برای تأمین معاش خانواده، دست از مکتب کشید و هر وقت مجالی پیش آمد، به مطالعه پرداخت.

او با حضور در محضر روحانیون، قرآن را به طور دقیق یاد گرفت و بعدها خود، جلسات درس قرآن ترتیب داد و شاگردانی تحویل جامعه نمود.«خوندل» از 20 سالگی از پریِ شعر، الهام گرفت و به سرودن اشعار مذهبی پرداخت. وی، عقیده داشت که نوشته های منظومش، توشه سرای آخرت اوست.

باری گمان کنم حدود سال 1382 و آخرین سال عمر او بود که به همراه دو تن از دوستان قدیمی ام؛ آقایان حبیب یزدانی و صابر شمس که اینک از نوحه خوانان و مداحان شهیر آذربایجان هستند، به منظور انجام گفت و گویی کوتاه با استاد خوندل و جهت عیادت استاد که در بستر بیماری بود، به منزل ایشان رفتیم. زمان مصاحبه، ایّام محرّم بود.

فرصت را مغتنم می شمارم و در این روزهای اندوه، به روان دیگر استاد فقید ادبیات آذربایجان؛ مرحوم یحیی شیدا نیز درود می فرستم که بانی خیر این گفت و گو شد.باری حاصل این گفتگوی صمیمی و البته کوتاه و مختصر ما را که در فضایی غمزده از مصیبت حضرت سیدالشهدا انجام گرفت بخوانید؛

استاد خوندل! لطفا از آغاز زندگی و تحصیلات خود بگویید؟

من سال 1304 در محله اهراب تبریز به دنیا آمدم. مدرسه به شیوه جدید ندیده ام؛ منتها در مکتب، برخی از کتب را خوانده ام. آن سالها برای تأمین معاش خانواده، دست از تحصیل کشیدم وکار می کردم.

چگونه شد که به عالم شاعری روی آوردید؟

کودک خردسالی بیش نبودم که پدر، دستم را می گرفت و به مجالس شعر وهیأت های مذهبی می برد. اشعاری که مدّاحان می خواندند در من تأثیر شگرفی می گذاشت. هر کس در آن مجالس، عشق وعلاقه خود را به گونه ای بروز می داد؛ من نیز بدان امید که از دستم چیزی برآید، احساس کردم که شاعرم. «شعر» برای من خیال بود! عشق بود!

اولین شعری را که سروده اید، به خاطر دارید؟!

متأسفانه فراموش کرده ام! این روزها به خاطر کسالتی که وجودم را گرفته، خیلی چیزها را از یاد برده ام.

سالهای کودکی، به کدام هیأتها می رفتید؟

بیشتر به هیأت هایی که در محله خودمان بود. عرب لیل آباد، زنجیر زنان و... که انگیزه ام برای خدمت به سیّد الشهدا (ع) بیشتر تقویت شود.

بیشتر با کدام شاعر، مأنوس بودید؟

مرحوم حسینی سعدی زمان، تأثیر عجیب و فوق العاده ای در من گذاشته بود. «آقا» نه تنها در شعر، که در زندگی من نیز مؤثر بود. با مرحوم ذهنی زاده نیز حشر و نشر داشتم؛ منتها مرحوم ذهنی را ندیده بودم؛ سیدرضا چیز دیگری بود.

خاطره ای از آنها دارید؟

تمام با آنها بودن خاطره است. بودن درکنار آنها را در خلوت های تنهایی ام مرور می کنم.

استاد! آیا شیوه خاصی را در شعرهایتان دارید، یا از شاعری خاص پیروی می کنید؟

من، هر چه را به یاد داشتم، به روی کاغذ می آوردم. در شعر استادی ندیده ام و تقلیدی نکرده ام.

راست می گوئید! خودم هم نمی دانم چه اتفاقی افتاده است! وقتی قلم در مصیبت خانم می نویسد، حال و هوای دیگری می شود که وصف ناپذیر است. من هم نمی دانم!

شعری دارید که با این بیت آغاز می شود:
واحسرتا آیریدی اجل یاری یاریدن
زهرانی آلدی حقی گئدن شهریاریدن...

این شعر از جایگاه ویژه ای برخوردار است، نظرتان در مورد این شعر چیست؟

این شعر را خیلی دوست دارم. یک روز دلم خیلی گرفته بود؛ حالت عجیبی داشتم واحساساتم تحریک شده بود؛ می دیدم که شعر از درونم می جوشد و لبریز می شود. حالت عجیبی دست داده بود. بغض داشتم. قلم به دست گرفتم و این شعر را آوردم. من هم اعتراف می کنم که این شعر، همیشه در تنهایی برلبانم جاری است.

استاد! در مورد اینکه می گویند؛ «دیگر این روزها، شاعران بزرگ و موثّری به وجود نمی آید»، نظر شما چیست؟ علت را در چه می دانید؟

من این نظریه را قبول دارم. این روزها شاعر بزرگ به وجود نمی آید. البته منظورم در ادبیات نوحه است. قبلا چند نفری بودند؛ امّا حالا... به نظر من، شعر مرثیه در آذربایجان به مرحوم حسینی سعدی زمان، خاتمه یافته است. شعرهای امروزی لطیف نیستند.

پس موقعیت شعر مرثیه را مطلوب نمی دانید؟
نه! ادبیات نو، خیلی پسرفت کرده است! خیلی به عقب برگشته! نمی دانم شعر خوب نمی گویند، یا اینکه می گویند و به دست ما نمی رسد!

چرا در اشعار شما صنایع ادبی فراوان به چشم می خورد؟

فکر کنم کمی تلاشم زیاد بوده است. این اشعار، زائیده فکر و خیال و عشق من هستند. در صنایع ادبی ومعانی و بیان استاد به خصوصی ندیده ام. کسانی که از گوشه و کنار، شعرهایم را مطالعه می کنند، همین نظر شما را دارند. ظاهرا شعر با صنایع و آرایه های ادبی، دلنشین تر می شود.

بیشتر در چه زمینه ای مطالعه می کنید؟

بیشتر به ادبیات، تفسیر قرآن وعلوم قرآنی علاقه مندم. امّا کتابی که در حوزه ادبیات، زیاد دوست دارم «غزلیات سعدی» است. او در زبان شعری من تأثیر عمده ای گذاشته. سعدی مقام والایی در شعر دارد.

و مولوی؟!
مولوی، سبک ویژه و مخصوص به خودی دارد. کسی نمی تواند شبیه او سخن گوید. من زیاد از عرفان سر در نمی آورم، مولانا یک عارف است و سعدی یک شاعر. شعر سعدی، روانتر از شعر مولانا است.

پس از فوت همسرتان، شعری هم برای ایشان گفته اید؟

خیر! من هیچ وقت شعر را با مسایل دیگر، مخلوط نمی کنم. قلم شعری من در مورد مصائب ائمه اطهار(ع) می نویسد. اینها را نمی شود با مصیبت های دنیوی قاطی کرد. از فوت همسرم بسیار اندهناکم؛ او رفت و مرا تنها گذاشت؛ امّا مصائب ائمه جداست!

چه توصیه ای به هیأتی ها دارید؟

باید پاکی را رعایت کنیم. آلودگی ها ما را بدبخت می کنند و زندگی را تباه می سازند! خدا ما را پاک آفریده و شایسته نیست خود را بیالائیم. حیف نیست، آدمی پاک نباشد؟

استاد! گویا «خوندل» تخلص شعری شماست و نام اصلی تان نیست؟

درست است! من «حیدر شبگرد»م. بعدها از «شبگرد» به «خوندل» تغییر نام دادم. مدتی شبگردی کرده ام و اینک خوندلم! این نام را از نام هیأت مرحوم دلخون به عاریت گرفته ام.

استاد لطفا بیتی بخوانید؟

واقعیت زندگی من در این شعر نهفته است و آن را به یادگاری به شما می گویم:
بَسَم حکایت دل هست با نسیم سحر
ولی زبخت من امشب سحر نمی آید!

 

گفت‌وگو: محمد طاهری خسروشاهی

کد خبر 828457

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha