قسمت دوم خاطرات مرحوم حاج سید احمد خمینی از بیماری امام

حاج احمد خمینی در بخشی از خاطرات خود درباره بیماری امام می گوید: یادم هست حضرت امام، آن موقع کارهای سیاسی داشتند که انجام‌‎ ‎‌می دادند. آخرین حکمی که ایشان دادند؛ هفت، هشت ساعت قبل از عمل‌‎ ‎‌بود.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از جماران،  مرحوم حاج سید احمد خمینی درباره دوره بیماری امام و چگونگی تشخیص آن خاطراتی را نقل کرده اند که به مناسبت فرا رسیدن ایام رحلت پیر و مرادمان خمینی کبیر منتشر می شود اما به دلیل طولانی بودن این خاطرات قسمت بندی شده اند. آنچه در ادامه می خوانید قسمت دوم این خاطرات است:

 

‌‌دکترها گفتند که: ما به این نتیجه رسیدیم که یکی دو نفر دیگر از دکترها‌‎ ‎‌هم بیایند و بعد آزمایشها را بدهیم نمونه برداری کنند. این کار چند روز طول‌‎ ‎‌کشید. دکترها طی جلساتی که بعضا 7 ساعت، 8 ساعت طول می کشید و من‌ ‎‌هم در آنها شرکت داشتم، به این نتیجه رسیدند که باید روی حضرت امام‌‎ ‎‌عمل جرّاحی صورت بگیرد. به امام هم نگفتیم که نوع بیماری چیست. مانده‌‎ ‎‌بودیم که چطور به حضرت امام بگوییم، می خواهیم شما را عمل کنیم. آقای‌‎ ‎‌دکتر عارفی و دکترهایی که در اینجا سابقه حضور داشتند، می دانستند که وقتی‌‎ ‎‌بروند به امام بگویند، امام زیاد پافشاری نمی کنند و فورا قبول می کنند. چون‌‎ ‎‌قبلاً هم امام را دیده بودند که چطوری است! مثلاً در هر زمینه ای که به امام‌‎ ‎‌می گفتند، امام فورا می گفتند: بسم اللّه . مثل اینکه می گفتند: باید خون بگیریم،‌‎ ‎‌یا اینکه آقا شما باید نشسته نماز بخوانید. کلاً مریض خوبی بودند. خلاصه‌‎ ‎‌دکترها همه جمع شدند، آمدند خدمت امام. آقای دکتر عارفی گفتند: آقا شما‌‎ ‎‌یک کسالتی در معده دارید که ما به این نتیجه رسیده ایم که باید شما را عمل‌‎ ‎‌کنیم. امام به سینه مبارکشان اشاره کرده و گفتند: یعنی اینجا را باز کنید؟ گفتند:‌‎ ‎‌بله. گفتند: بسیار خوب، هر طور صلاح می دانید. و بعد از جا برخاستند و‌‎ ‎‌خداحافظی کردند و رفتند. من به دکترها نگاه کردم، دیدم بعضی ها آنقدر‌‎ ‎‌متاثرند که نمی توانند از اتاق بیرون بروند. بعضی ها هم در حیاط یا راهرو گریه‌‎ ‎‌می کردند؛ آنها فکر نمی کردند امام بدون اینکه جمله ای بگوید یا حرفی بزند،‌‎ ‎‌به این سادگی به عمل رضایت دهد. خلاصه، قرار شد فردا شب عمل صورت‌‎ ‎‌بگیرد. من دیگر تحمل اینکه بروم پیش امام و بنشینم با ایشان حرف بزنم را‌‎ ‎‌نداشتم. می رفتم اگر کاری بود، انجام می دادم و می آمدم.‌

 

یادم هست حضرت امام، آن موقع کارهای سیاسی داشتند که انجام‌‎ ‎‌می دادند. آخرین حکمی که ایشان دادند؛ هفت، هشت ساعت قبل از عمل‌‎ ‎‌بود. حکم راجع به یک موضوع قضایی بود که به آقای موسوی اردبیلی‌‎ ‎‌دادند و آقای رئیسی و آقای نیری را مامور پی گیری موضوعی کردند. بعد‌ ‎‌امام گفته بودند خانمها بیایند پیش من کارشان دارم، که خانمها [همسر و‌‎ ‎‌دختران و نوه های امام] رفته بودند، حضرت امام آنها را نصیحت کرده بودند‌‎ ‎‌و گفته بودند که: بالاخره همه ما می میریم و سفارش کرده بودند که اگر اتّفاقی‌‎ ‎‌افتاد، خودتان را حفظ کنید. سعی کنید ضجّه نکنید و آرام باشید. سفارش‌‎ ‎‌مادر را کرده بودند. گفته بودند: مرگ حقّ است، همه می میرند. من هم دیر یا‌‎ ‎‌زود می میرم. امیدوارم شماها من را حلال کنید و ممکن است من شما را‌‎ ‎‌رنجانده باشم. آنها خیلی ناراحت شده بودند و جوّ عاطفی شدیدی آنجا به‌‎ ‎‌وجود آمده بود. من در آن جلسه شرکت نکردم، چون اصلاً تحمّل نداشتم.‌‎ ‎‌من دم در بیمارستان ایستادم، دیدم امام آمدند.‌

 

در این مدت در جماران درمانگاه کوچکی درست کرده بودیم که اگر‌‎ ‎‌برای امام اتفاقی افتاد، به مداوای ایشان بپردازیم. علّت اقدام به این کار هم‌‎ ‎‌مختلف بود، از جمله مساله جنگ و مجروحین جنگی و ضرورت رسیدگی‌‎ ‎‌بیمارستانها به آنها، مساله حفاظت از حضرت امام در بیمارستان که قطعا برای‌‎ ‎‌دیگران محدودیتهایی را ایجاد می کرد و نیز مسائل امنیتی و ... . ‌

 

برشی از کتاب فصل صبر؛ ناشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی چاپ چهارم(1388 ص 13-15)

 

کد خبر 933565

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha