خبرگزاری شبستان: ولایت فقیه مفهومی است که اسلامی بودن یک حکومت و حرکت کردن جامعه در مسیر قرآن و عترت (ع) با آن معنا می یابد. ضرورت واکاوی این مفهوم که از دوران غیبت امام عصر (عج) بروز و ظهور یافته و امروز تنها در نظام اسلامی ایران تجلی حقیقی دارد در سلسله مباحثی از زبان آیت الله مصباح یزدی مطرح می شود.
در نوشتار پیشین به شروط ولایت فقیه اشاره شد و در ذیل نیز این بحث ادامه می یابد.
وحدت نظر، وحدت فرمان، وحدت حاکمیت
هجوم دشمنان خارجی که بر کشور اسلامی همیشه بوده و حالا بیش از همه دوران تاریخ بشر هست. اگر در این زمانه کسی نباشد که فرمانش نافذ باشد، وقتی جامعه اسلامی در معرض خطر قرار میگیرد، با اختلافنظرها نمیشود با دشمنان مواجه شد. جامعه وحدت نظر، وحدت فرمان و وحدت حاکمیت میخواهد. اگر اینها نباشد مصالح جامعه در معرض تفویت است. اینها بر عهده حکومت اسلامی است.
اگر کسی که شرایط حکومت را دارد، میتواند همه اینها را درست اجرا کند، بسیار خوب است. گفتیم اگر رئیس حکومت امام معصوم باشد کارگزارانش هم همه امام معصوم باشند خیلی عالی است، اما آیا این مسأله امکان وقوع هم دارد؟ بالاخره وقتی که امام معصوم هم حکومت کند به تنهایی که نمیتواند همه شهرها را اداره کند. در همهجا قاضی باشد، نیروهای انتظامی، نیروی دفاعی و؛ ارتش را،؛ همهجا شخصا خودش اداره کند. چنین چیزی امکان ندارد. سنت الهی هم این نیست. خود امیرالمومنین -علیهالسلام- هم در آن مدتی که خلافت داشتند عاملان و والیانی تعیین میکردند مسئول زکات و مسئول بیتالمال تعیین میکردند. خود ایشان که همه کارها را نمیکردند. آنهایی هم که این کارها را میکردند هیچکدام معصوم نبودند. امیرالمومنین، امام حسن، امام حسین، و حضرت زهرا سلاماللهعلیهم معصوم بودند، اما ولاتی که میفرستادند هیچ کدام معصوم نبودند و بالاخره اشتباه هم میکردند، اما اطاعتشان لازم بود یا نبود؟ میبایست به آن کارها بپردازند یا نمیبایست؟ بله اگر یک جایی حکمی بینالفساد بود و خلاف قطعیات شرع، نبایست اجرا بشود، اما در موارد مشکوک و اختلاف فتوا باید از عامل خلیفه وقت اطاعت کنند. حالا اگر با اینکه امام معصوم است و همه شرایط ولایت را هم دارد اما مردم زیر بار حکومت او نرفتند و مثل 25 سال قبل از خلافت امیرالمومنین-علیهالسلام- و بعد از آن، در دوران همه ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین که ایشان حکومت نداشتند، باید چه کار کرد؟ حالا که مردم زیر بار حاکم اسلامی که خدا تعیین کرده نمیروند (نه همه مردم بلکه آن گروهی که در جامعه موثر هستند زیربار نرفتند حالا اقلیت یا اکثریت، نگذاشتند حکومت تشکیل شود.) آیا باید حاکم قهر کند و برود و بگوید: به من مربوط نیست؛ بروید هر غلطی خودتان میخواهید بکنید؟! این نه سنت الهی است و نه عقل این را میگوید. در بین همه 124هزار پیغمبر، یک پیغمبر را سراغ داریم که بعد از اتمام حجت و نزول آثار بلا از قومش کنار رفت؛ «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا...»1؛ پیامبران دیگر تا آخر ایستادند. عذاب هم که نازل شد، ایستادند. ایشان دید آثار عذاب نازل شد، گفت حالا که عذاب دارد نازل میشود من برایچه بمانم؟ خدا به پیغمبر اسلام میفرماید که «...وَلَا تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ...»2؛ تو مثل آن پیغمبر نباش. اگر مردم قهر کردند، تو قهر نکن.
نمی شود که حکومت فقط به بحث میراث بپردازد
حاکم اسلامی تا آنجا که ممکن است حتی اندکی از احکام شرع را اجرا کند باید بماند، هرچند مردم قبولش نداشته باشند. برای پیروانش در بین مردم و آن اقلیتی که حرفش را قبول دارند باید راهی را تعیین کند برای مسایل حکومتیشان. با همین نظر است که شما میتوانید «مقبوله عمربنحنظله»؛ را معنا کنید. با اینکه خود امام معصوم هست، میگوید «انظروا الی رجل من...»؛ برای هر فقیهی این منصب قضاوت را نصب میکند. «جعلته حاکما»؛ چرا؟ برای اینکه در زمانی است که حکومت مرکزی و شخصی که قدرت اصلی را دارد نمیتواند این احکام را اجرا کند، ولی نمیگوید حالا که اجرا نمیشود پس هیچ، شما هم بروید هر کار که میخواهید انجام دهید.
آنجایی که حتی شما برای مسأله دین و میراثتان نمیتوانستید به حاکم رسمی منتخب خلیفه جور رجوع کنید، فرمود بروید یک حاکم داخلی پیدا کنید. اگر یک قاضیای داشته باشید که برایتان مسایل را قضاوت کند «فإذا حکم بحکمنا»؛ وقتی حکم ما را داد شما واجب است از او اطاعت کنید؛ «والراد علیه کالراد علینا و هو علی حد الشرک بالله.»؛ حالا اگر در آن جزیره هزار نفری یک نفر توانست تمام امور حکومتی را عهدهدار بشود؛ فقیه بود و باتقوا و مصالح جامعه را درست درک میکرد. مردم هم قبولش داشتند و حرفش را میپذیرفتند، آیا او فقط باید اختلاف دین و میراثشان را حل کند؟ و دیگر مسایل حکومتی را نباید اجرا کند؟
تأمین مصالح لازمالاستیفای مسلمین سنتی قدیمی
اینکه ما میبینیم در طول تاریخ، سیره فقهای ما این بوده است که وقتی حکومت مرکزی ضعیف بوده و نمیتوانسته خیلی تسلط پیدا کند، در بسیاری از شهرها خود علما حکومت تشکیل میدادند. تازیانه میزدند. دست میبریدند. زندان میکردند. پیرمردها شاید هنوز یادشان باشد. بزرگانی در اصفهان، در شیراز، در تهران و در خیلی جاها بودند که وقتی حکومت حاکمان ضعیف بود و قدرتی نداشتند که بر علما زور بگویند، اینها خودشان حکومت تشکیل میدادند. اسمش را حکومت یا سلطنت نمیگذاشتند و میگفتند «حاکم شرع». حاکم شرع یعنیچه؟ حاکم شرع یعنی حکومت شرعی. این به نظر شما چیز عجیبی است و در شیعه سراغ نداریم؟ حتی بعضی از بزرگان علما اگر این اندازه را درک میکردند که یک سلطان جائر، فاسق یا؛ فاجری؛ این اندازه میتواند ظواهر را حفظ کند که بگوید من احکام اسلام را به اجازه یک فقیهی اجرا میکنم، از این فرصت استفاده میکردند. زمان «محقق کرکی»؛ شاه طهماسب صفوی همین کار را کرد. از طرف محقق کرکی اجازه گرفت که سلطنت کند. این یعنیچه؟ یعنی محقق کرکی میبایست سلطنت کند و حکومت اسلامی داشته باشد. او را که نمیگذاشتند؛ منتها این اندازه که او را مرجع حکم اسلامی بدانند مغتنم بود چون وقتی شاه میگوید من از شما اجازه میگیرم، اگر جایی این عالم میگفت این خلاف اسلام است، شاه طبق قول خودش میبایست بپذیرد چون به اجازه او دارد این کار را میکند. برای اینکه بعضی از احکام اسلام اجرا بشود به سلطان وقت اجازه تصرف میدهد، با اینکه میداند این آدم، فاسق و فاجر است.
پس از قدیمترین ایام این مرتکز در اذهان همه علما، بزرگان و مردم مسلمان شیعه بوده که اگر مجتهد عادل جامعالشرایطی بتواند احکام اسلام را اجرا کند، حکمش نافذ است و حق چنین کاری را دارد؛ نه تنها حق دارد بلکه وظیفهاش است که این کار را بکند چون این تنها راه اجرای احکام اسلامی و تأمین مصالح لازمالاستیفای مسلمانهاست.
شایان ذکر است، سلسله مباحث تبیین علمی ولایت فقیه از لسان آیت الله مصباح یزدی به صورت هفتگی در سرویس اندیشه شبستان بارگذاری می شود و علاقه مندان می توانند در لینک یادداشت های این سرویس این مطالب را مطالعه کنند.
پی نوشت:
1- انبیا، 87
2- قلم، 48
ادامه دارد/
نظر شما