پاورچین غرب برای ورود به سبک زندگی

خبرگزاری شبستان: مکتب امام خمینی که با رهبری امام خامنه ای دامنه گرفت و بسط یافت کارزاری تاریخی دارد با دو طاغوت بزرگ؛ نخست طاغوت غرب، غرب زدگی، اشرافیت، صهیونیسم و سرمایه داری و دوم طاغوت اسلام آمریکایی.

به گزارش خبرگزاری شبستان، آیت الله خامنه ای از سلسله متفکران معاصری هستند که در عین روشنگری و دغدغه تحول در دین و فقه پویا، اما پایبند به ریشه های سنتی دین به شمار می روند. اصحاب این سلسله اهل حکمتند و وقعی مهم برای فلسفه و کلام و حجت باطنی یعنی عقلانیت در دین قائلند.

 

پیرو و از موسسان مکتب امام
معرفت دینی مبنایش بر وحدت است. زیرا در مقام اندیشه دینی و اندیشه شیعی، مقام عقل اول و کتاب الله و انسان کامل یگانگی دارند و امام تجلی می یابند، او که افق نمای اهل معنا بوده است. هر چند تاریخ حکمت نگاران معاصر که خود متاثر از شرق شناسی هستند، تمایزات و اختلافات را درونمایه اصلی جریان نگاری تاریخ می داند اما طرفه آنکه سیر حرکت معرفت و حکمت دینی و دغدغه سالکان این سیر، میل به سوی وحدت است. چه آنکه تاریخ عرفان، فلسفه، کلام و شریعت ورق های بسیاری از تلاش حکما، عرفا، فلاسفه، متکلمین و متشرعین را نشان می دهد که کوشیده اند وحدت میان این دانش ها را اندیشه سرایی نمایند و میان عرفا و فلسفه جمع کنند یا میان کلام، فلسفه و ... برای مثال ابن سینا کوشیده است فلسفه و منطق را به عرفان نزدیک کند. شیخ اشراق نیز چنین کرده. علامه حلی و خواجه نصیر کلام را به فلسفه گره زده اند...

اما در این تلاش تاریخی مرحوم صدرالمتالهین ملاصدرا در اوج تاریخ حکمت و فلسفه اسلامی است که همت گمارده تا میان فلسفه، عرفان، کلام و تفسیر، حکمتی متعالی ارائه دهد که نقطه وحدت و جمع را پایه ریزی و یا به عبارت بهتر کشف نماید. حضرت امام خمینی در این تاریخ حکمت، جایگاهی رفیع و سترگ دارد اگر ملاصدرا در اوح این تاریخ قرار داشت، سببش آن بود که او تلاش کرده بود و بلکه بسی وفاق یافته بود تا نقطه وحدت در عالم حکمت نظری را به حکمت عرشیه دریابد و بیان کند؛ اما حضرت روح الله جایگاهش از آن جهت رفیع است که داعیه دار وحدت حکمت نظری و حکمت عملی گشت؛ نقطه ای که آرزو و غایت حکمت به شمار می آید. حضرت روح الله توانست فلسفه، عرفان، کلام و تفسیر را در آوردگاه جمع با شریعت، فقه و مقام حکمت عملی بیاورد. اندیشه ولایت در در «مصباح الهدایه و مفتاح الولایه» که در ساحت عرفان و فلسفه جلوه گر است، تنیده گشته است با نظریه ولایت فقیه که اندیشه ای فقهی کلامی به شمار می آید. اگر «چهل حدیث» می کوشد تا اندیشه عرفانی را به اخلاق گره بزند، صحیفه امام سرشار است از چون تار و پود شدن حکمت نظری و حکمت عملی.
از این رو حضرت امام خمینی آغاز عصر جدیدی از حکمت است که وحدت را به اوجی می رساند که می توان منتظر امام حکیم آخرالزمان (عج) بود. او که نقطه وحدت و کمال است میان تمام این معرفت ها.
امام ما حضرت آیت الله خامنه ای از بزرگ ترین پیروان و بلکه بعد از امام خمینی بزرگ ترین متفکر و حکیم این مکتب به شمار می آید. حکمت اهالی این مکتب را باید در مجاهدت حکیمانه شان در عرصه زیستن اجتماعی انسان سراغ گرفت. این حکمت اهل قعود نیست و قیام لله را ذاتی اندیشه اش می داند. این حکمت و تفکر حکمتی مجاهدانه است که توکل را به تفکر و مجاهدت می آمیزد و متفکرساز است و طلب را دامن می زند. حضرت آیت الله امام خامنه ای که قیامی تمدن ساز دارد و حضرت آیت الله امام روح الله که قیامی رهایی بخش و بیدار ساز و تحول آفرین، امامان این حکمت منتظر و مجاهدند.
از سرفصل های مهم و از بزنگاه های تاثیرگذار این حکمت، افتراق میان دو اسلام است. اسلامی که اقامه بر حکمت، عقلانیت، تفکر مجاهد و اندیشه تمدن ساز دارد، در برابر اسلامی که سر سازش با طاغوت دارد یا تحجر پیشه می کند یا از سوی دیگرِ بام، در دامان غرب زدگی می افتد. این اسلام که با طاغوت زمانه انس می گیرد و رنگ آن را به خود می گیرد و آکنده می کند دین و دین داری را به انواع انحرافات، تحجرات، قشرزدگی ها، بدعت ها و تجدد مآبی ها، امروز اسلام آمریکایی خوانده می شود. نزاع میان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی، نزاعی حکمی است و نه سیاسی و ژورنالی.
 

رهبران اسلام ناب در برابر اسلام آمریکایی
مکتب امام خمینی – که با رهبری امام خامنه ای دامنه گرفته و بسط یافت – کارزاری تاریخی دارد با دو طاغوت بزرگ؛ نخست طاغوت غرب، غرب زدگی، اشرافیت، فساد، صهیونیسم، سرمایه داری و ... . دومین طاغوت که انقلاب اسلامی و رهبرانش، ابراهیم وار، تبر بر پیکره بت ها و اندادش نشانده اند، اسلام آمریکایی است.
در انقلاب اسلامی، اسلام کتاب و سنت، جایگزین خرافه و بدعت؛ اسلام جهاد و شهادت، جایگزین اسلام قعود و اسارت و ذلت؛ اسلام تعبد و تعقل، جایگزین اسلام التقاط و جایگزین اسلام دنیا پرستی یا رهبانیت؛ اسلام علم و معرفت، جایگزین اسلام تحجر و غفلت؛ اسلام دیانت و سیاست، جایگزین اسلام بی بند و باری و بی تفاوتی؛ اسلام قیام و عمل، جایگزین اسلام بی حالی و افسردگی؛ اسلام فرد و جامعه، جایگزین اسلام تشریفاتی و بی خاصیت؛ اسلام نجات بخش محرومین، جایگزین اسلام بازیچه دست قدرت ها؛ و خلاصه اسلام ناب محمدی (ص) جایگزین اسلام آمریکایی شد.
غفلت از مبارزه با اسلام آمریکایی غفلتی شگرف است که باب خرافه، انحراف، تحجر، غرب زدگی، ارتجاع، فساد، اشرافیت، قشری گری و ... را به اجتماع و حاکمیت باز می کند؛ غفلتی که در جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی، بوضوح می توان سراغ آن را گرفت. آنجا که اولویت ها و دغدغه ها به بررسی گذاشته می شوند و یا بدتر از این غفلت، مبارزه سطحی و سیاست زده با این مقوله است. مقوله ای که متعلق به حکمت اجتماعی است. این غفلت و آن سطحی زدگی در حال بسط و قوت گرفتن است. آن چنان که آرام آرام، گسترش ردپای این اسلام آمریکایی را می توان در مدارس، مساجد، مراکز هنری، رسانه ها، صدا و سیما و در لابه لای کتب درسی و دانشگاهی و ... مشاهده کرد و مبارزه با موج برخاسته از آن، در امثال فتنه سال 88 را تجربه کرد؛ آنجا که اسلام آمریکایی نضج گرفته و ریشه دوانده است در اجتماع. اکنون این اسلام آمریکایی، در آمیزش التقاطی خود را در قالب سبک زندگی غربی، به میدان مبارزه با انقلاب و اسلام ناب محمدی رسانده است؛ دوباره خاموش و رخنه کننده.*
*برگرفته از کتاب گذاری بر مبانی نظری تفکر فرهنگی امام خامنه ای، تدوین محمد هادی ایرانمنش
پایان پیام/

کد خبر 282916

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha