خبرگزاری شبستان: "امروز فرزندان ما در خانه های کوچکی به نام آپارتمان زندگی می کننند که حتی نمی توانند بازی کرده و انرژی خود را تخلیه کنند، بعد می گویند که فلان مسکن با سبک زندگی دینی نمی سازد". اینها بخشی از سخنان فرزاد جهان بین، استادیار دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) و رییس کمیته دانشگاهی کنگره بین المللی علوم انسانی اسلامی است که درباره رابطه علم و سبک زندگی بیان کرده است. متن زیر حاصل صحبت ها ما با مولف کتاب های "تحلیل مواضع سیاسی علمای شیعه در قبال حکومت از عدالت خانه تا کودتای رضاخان" و "مسوولیت های متقابل حکومت اسلامی و مردم در نهج البلاغه" است که از نظرتان می گذرد:
با توجه به اینکه رشد علم به طور معمول شیوه زندگی انسان ها را تغییر می دهد - نمونه عینی آن را در دوران رنسانس شاهد بودیم- ارتباط رشد علم و تعریف جدیدی از سبک زندگی را تشریح بفرمایید.
علم به دو معنا است یکی به معنای مطلق دانستن و آگاهی است که به آن "Knowledg" می گویند و معنای دوم علم پوزیتویستی که از آن به "Science " یاد می شود. از منظر دیگر علم به دو دسته علم حضوری و حصولی تقسیم می شود. علم حضوری علمی است که انسان بی واسطه دریافت می کند، مانند علم انسان به خودش اما علم حصولی با واسطه دریافت می شود و تصویری در ذهن انسان شکل می گیرد و بر اساس آن تصویر علم پیدا می کند. در شکل گیری تصویری که در ذهن انسان پدید می آید بسیاری از عوامل نقش دارند که یکی از این عوامل قدرت است. به عبارتی آن چیزی که در شکل سوم قدرت مطرح می شود این است که "الف" بتواند کاری کند که "ب" مطلوب" الف" را انجام دهد اما "ب" گمان کند که مطلوب خودش را انجام می دهد؛ یعنی با گمان اختیار در طرحی که "الف" برای او ریخته مجبورانه عمل می کند.
علم به معنای " Science " از عصر رنسانس شکل می گیرد و در قرن نوزدهم تقویت شده و بر ماده متمرکز کرده و غیب نفی می شود. دوم در این علم بر تجربه و عقل تاکید می شود و وحی انکار می شود.
با توجه به مقدمه یاد شده سبک زندگی مدل خاصی است که فرد یا جامعه ای برای نحوه پوشش، مصرف، آرایش، میهمانی، اخلاقی و هر چیزی که مدل رفتاری و الگو بخواهد، برمی گزیند.
مساله اصلی اینجا مطرح می شود که بر اساس نظریه مرحوم علامه طباطبایی(ره) انسان موجود علمی است و در موجود علمی اراده تابع علم است؛ مساله اول: فرد مدلی را در سبک زندگی خود انتخاب می کند که از منظر او و بر اساس باورهای او این مدل مطلوب تر است و یکی از بحث های مهم در اینجا بحث صنعت فرهنگ و قدرت رسانه است. اگر فرد در مجموع آگاهی ها و دانسته ها و باورهای خود به این نتیجه برسد که یک مدل خوب است و یک مدل بد، آن مدل خوب را انتخاب و مدل بد را رها می کند. لذا اتفاقی که در دوره رنسانس به بعد افتاد این بود که کاری کردند این تصور در ذهن شکل بگیرد که هر آنچه که قبل از رنسانس با محوریت خدا وجود داشته، بد بوده و امروز بشر باید به سمتی برود که خود را محور کند و همین پایه که "اومانیسم" یاد می شود، از دل آن سکولاریسم درمی آید. در این نگاه انسان و عقل او محور شده و وحی کنار زده می شود. به طور مثال در نگاه دینی در پزشکی اصل بر پیشگیری است اما در نگاه جدید چون انسان و سود او محور می شود، اصل بر درمان قرار گرفته و در بسیاری موارد متاسفانه بیماری را خود تولید کرده تا داروی متناسب را ساخته و به بازار عرضه کنند.
علم در معنای پوزیتیویسم چه آثاری دارد؟
اگر علم مطلوب به معنای پوزیتیسم مطرح شود، غیب، نفی و وحی کنار گذاشته می شود و انسان مدل مطلوبی که برای خود می چیند، مدلی است که اساسا در چارچوب دنیا مطرح می شود و نه نگاه دنیا به عنوان پل برای آخرت، و این بر همه حوزه ها تاثیر می گذارد. به عبارتی سبک زندگی محصول اعتقاد، باور و تصوری است که فرد از خود و نسبت خود با عالم و دریافتش از حقیقت هستی به آن می رسد. به دیگر معنا آن چیزی که ما از رفتار می بینیم، شاید 25 درصد از آن باشد و 75 درصد دیگر اعتقادات است که مخفی مانده در حالی که اصل کار روی این 75 درصد رقم می خورد.
بنابراین ما باید تصور جامعه را از خود جامعه و نسبت با عالم، به درستی طراحی کنیم. علم اساسا در خدمت این اعتقاد و باور و ارزش است. به طور مثال در سبک معیار دینی، مفهومی به نام اندرونی و بیرونی وجود دارد. در واقع معمار طراحی می کند و بنا می سازد، اما آنچه تعیین می کند چه چیزی طراحی می شود، آن تصور غالب در جامعه و ذهن نخبگان است. اگر در جامعه ای محرم و نامحرم مهم بود، در معماری اندرونی و بیرونی این مساله در نظر گرفته می شود. به عبارتی علم و رشد علمی و اینکه علم در خدمت چه چیزی باشد، بر می گردد به آن اعتقادت و باورها و نوع نگاه به هستی. آنچه که تعیین کننده در جامعه است، صرف رشد علمی نیست، هر چند رشد علمی مهم است و علم اقتدار می آورد، اما مهمتر از آن، جهت گیری هایی است که بر علم حاکم می شود؛ به طور مثال در غرب اوایل رنسانس، بسیاری از نظریه پردازانی که به عنوان ستون های رنسانس از آنها یاد می شود، انسان های مذهبی بودند، اما وقتی نوع نگاه به جهان عوض شد، همه چیز را هم با خود تغییر داد. مثلا باروت در چین کشف شد و استفاده صلح آمیز داشت اما وقتی به غرب ورود پیدا کرد، تبدیل به بمب شد و بر سر مردم فرود آمد.
چه ارتباطی میان علم و قدرت وجود دارد؟ آیا علم تولید کننده قدرت است یا قدرت مولد علم است؟
دو دیدگاه در اینجا وجود دارد؛ نخست آن که علم محصول قدرت است، با توجه به مثالی که در زمنیه پزشکی در سوال پیش ذکر شد، در غرب همین رویکرد است. غرب با قدرت علمی و رسانه ای که دارد در جامعه خود و برخی ملت ها جا اندخته که به طور مثال فلان چیز بد یا خوب است.
از طرف دیگر علم قدرت می آورد. اگر جامعه با نگاه درست از نظر علمی رشد کرد، این به ما قدرت می دهد که اساسا آشنایی ما با غرب، بر می گردد به جنگ های ایران و روس. در این دوران ما مقهور قدرت نظامی آنها شدیم، لذا این تصور در ذهن ما شکل گرفت که آنها برتر از ما هستند. پس قدرت می تواند علم را جهت دهد و درست و خوب را معنا کند. از طرف دیگر علم می تواند قدرت و اقتدار بیاورد. بنابراین این دو نسبت دو سویه دارند.
سبک زندگی در مسیر علم را چگونه می توان تدوین کرد که پاسخگوی مطالبات رهبری و قوامبخش جامعه باشد؟
ما باید سبک زندگی مطلوب خود را دریابیم. سبک زندگی بنا بر آنچه که گفته شد مجموعه ای از آداب و رسوم است، که ریشه در باورها و اعتقادات دارد. از یک طرف باید دید آنچه امروز به جامعه ما تزریق می شود، تا چه اندازه با اعتقادات و ارزش های اسلامی - ایرانی همخوانی دارد، از طرف دیگر بر اساس آن اعقادات چه مسائل و اموری می توان ایجاد و به عنوان الگو به جامعه ارائه داد. به طور مثال خانه سازی امروز که به شکل آپارتمان در آمده است، مشکل ساز شده. شنیده شده مردم کویر مردمی صبورترند به این دلیل که ارتباط آنها با آسمان بیشتر است؛ مثلا شب روی پشت بام می خوابند و بهتر می توانند تفکر داشته و صبور شوند. امروز فرزندان ما در خانه های کوچکی به نام آپارتمان زندگی می کننند که حتی نمی توانند بازی کرده و انرژی خود را تخلیه کنند، بعد می گویند که فلان مسکن با سبک زندگی دینی نمی سازد. مساله اینجا است که مردم تا اندازه ای گرفتار و دچار مشکلات مالی شده اند که توان خرید خانه ای با حیاط و امکانات را ندارند که بر اساس سبک زندگی اسلامی ساخته شده باشد.
بنابراین بیش از هر چیز باید بر روابط صحیح انسانی در خانواده تاکید کنیم تا این نقیصه تا حدودی برطرف شود. مسائل انسانی را نمی توان متر کرد! باید برای سبک زندگی به اعتقادات خود مراجعه کنیم. زندگی امروز ما ناهمگون و چهل تکه شده، چرا که معجونی از فرهنگ های دیگر در آن رخنه دارد؛ باید در برخی موارد ایجابی عمل کرده و خود راه حل ارائه دهیم وگرنه ممکن هر چه رشد علم افزایش یابد، مدل زندگی ما غربی شود.
در بسیاری موارد شاهد هستیم پژوهش های انجام شده در حوزه علوم انسانی به صورت پایان نامه یا کتاب بایگانی شده و مصرفی جز خاک خوردن ندارد، در صورتی که ممکن است پاره ای از آنها در ارائه سبک زندگی دینی موثر باشد. این اتفاق حاصل چه عملکردی است؟
دلیل اینکه تحقیقات بایگانی می شود، نخست این است که عمدتا مسائل علمی ما با جامعه ارتباط ندارد و به دنبال حل مساله نیست به عبارت روشن تر پژوهش های ما مساله محور نیست. دلیل دوم بر فرض هم اگر این پژوهش ها بر اساس حل مساله باشد، نهاد و حلقه واسطی که میان کاربر و دانشگاه ارتباط برقرار کند، یا وجود ندارد یا ضعیف عمل می کنند. این مهم توجهات ویژه ای را می طلبد تا بتواند در راستای سبک زندگی اسلامی یا دیگر علوم انسانی راهگشا باشد.
پایان پیام/
نظر شما