خبرگزاری شبستان: در یکی از شهرهای هند شخصی از دوستان اهل بیت (ع) ثروت فراوانی داشت. هر سال در ماه محرم مجلس عزاداری سیدالشهدا (س) برپا میکرد و با صرف پول زیادی در روز و شب سفره میانداخت و فقرا و بیچارگان را اطعام میکرد تا آنکه نزد فرماندار سعایت کردند و فرماندار چون دشمن اهل بیت (ع) بود، دستور داد تا او را حاضر کردند، وی را دشنام داد و امر کرد که او را بزنند و اموالاش را مصادره کنند.
تمام اموال را گرفتند، چون ماه محرم رسید و او توانایی برپاکردن مجلس عزا را نداشت، بسیار ناراحت و غمگین شد.
زن صالحهای داشت، گفت: برای چه ناراحتی،چرا گریه میکنی؟
پاسخ داد: چون نمیتوانم عزاداری امام حسین(علیه السلام) را بپا کنم. زن گفت: نارحت نشو، برای ما فرزندی است او را به شهر دوری ببر و به اسم غلام بفروش و از پول آن خرج عزاداری نما.
آن مرد خوشحال شد، سراغ جوانش آمد و به او حکایت را بیان کرد، آن جوان گفت: من خود را فدای حسین فاطمه میکنم. پس آن مرد جوانش را به شهری دور برد و او را به بازار آورد.
مردی جلیل القدر و نورانی را دید، به او گفت: با این جوان چه اراده داری؟ گفت: او را میفروشم. به هر مقدار که گفت، بدون چانه زدن او را خرید.
آن تاجر با خوشحالی به شهر خود بازگشت و به خانه رفت و جریان را برای زن خود نقل میکرد که جوان از در وارد شد. آن مرد گفت: مگر فرار کردی؟ گفت: نه، گفت: برای چه آمدی؟
جوان گفت: وقتی که تو بازگشتی گریه گلویم را گرفت. آن بزرگوار به من فرمود: چرا گریه میکنی؟ گفتم: برای فراق آقایم، چون خوب مولایی داشتم به من نهایت احسان مینمود.
آن بزرگوار فرمود: تو غلام او نیستی بلکه فرزند او میباشی. گفتم: ای سید و آقای من، شما کیستید؟ فرمود: من آنم که پدرت به خاطر من تو را فروخت.
«انا الغریب المُشَرَّد، اَنا الَّذی قَتَلوُنی عَطشانا».
ناراحت نباش، من تو را به پدرت بر میگردانم. چون برگشتی به او بگو: والی اموال تو را برمیگرداند با زیادی و احسان و نیکویی فراوان.
آنگاه مرا برگردانید و از چشم من غائب شد.
در این گفتگو بودند که درب خانه زده شد، چون درب را گشودند شخصی گفت: امیر را اجابت کنید.
آن مرد نزد امیر حاضر شد، امیر از او تجلیل کرد، و عذرآورد و طلب حلیت کرد و هر چه از او گرفته بود با اضافاتی به او بازگرداند و گفت: ای مرد صالح در تشکیل مجلس عزای سیدالشهدا (س) کوشش کن، من نیز هر سال ده هزار درهم برایت میفرستم. جناب امام حسین (ع) را دیدم، به من فرمودند آیا کسی را که عزاداری مرا برپا میکند اذیت میکنی و اموال او را میگیری؟ هر چه از او مصادره کردهای بازگردان، وگرنه به زمین دستور میدهم تو را با همه اموالات در خود فرو برد. در این کار تعجیل کن، پیش از آنکه بلا بر تو نازل شود و به برکت آن حضرت من و خانواده و بستگان و رفقایم همه هدایت شده و شیعه شدیم.
بنابر این گزارش کتاب "حضرت ارباب" به کوشش محسن رنگین کمان و از سوی انتشارات تقدیر روانه بازار نشر شده است. از جمله موضوعات پرداخته شده در این کتاب می توان به نخل های در خون شناور، شباهت حضرت یحیی(ع) و سیدالشهدا (ع)، آسمان خون گریه کرد، ورود حضرت زهرا به محشر و عاشقانه های سیدالشهدا و یارانش اشاره کرد.
پایان پیام/
نظر شما