حنظله! برو به سمت سروری بی پایان و هستی فناناپذیز

حضرت اباعبدالله الحسین (ع) روز عاشورا در پاسخ به کسب اجازه حنظله بن اسعد شبامی برای ورود به میدان فرمود: رح الی خیر من الدنیا و ما فیها و الی ملک لا یبلی/ برو به سوی چیزی که از دنیا و هرچه در آن است بهتر و برتر


به گزارش خبرگزاری شبستان، حنظله بن اسعد بن شبام بن عبدالله بن اسعد بن حاشد بن همدان بن همدانی شبامی از یاران اباعبدالله (ع) روز عاشورا در نبرد تن به تن به شهادت رسیده است. شبام نام شهری است در یمن. این نام را به کوهی در یمن و طایفه ای در کوفه نیز نسبت داده اند.
حنظله از طایفه بنی همدان بوده است. زمان پیوستن حنظله به کاروان اباعبدالله به درستی معلوم نیست اما به احتمال زیاد، روز هفتم یا هشتم محرم در کربلا به اباعبدالله پیوسته است.
گفته شده حنظله چند بار در کربلا برای پیام رسانی و روشنگری به میدان رفت و کوشید با سخنان بلیغ و بهره گیری از آیات قرآن - آیات سوره غافر 33- 30 - سپاه عمرسعد را با حقایق آشنا کند. سرانجام نیز اذن میدان طلبید و آرزوی شهادت کرد. او که قبلا تن و سینه را سپر تیرها کرده بود و از امام عاشقانه دفاع می کرد با بدرقه دعای امام و آمین اباعبدالله به میدان رفت و در نبردی حماسی و پرشور محاصره شد و به شهادت رسید.


حنظله را سخنوری توانا، قاری بزرگ قرآن، فصیح و بلیغ، چیره دست در شمشیر و تفسیر، پیک امام حسین (ع) در کربلا، شجاع و پاکباز، دوستدار و شیفته اباعبدالله الحسین (ع) و بصیرتمند در دین دانسته اند.
"بسم لله الرحمن الرحیم. یا قوم انی اخاف علیکم یوم التناد یوم تولون مدبرین مالکم من الله من عاصم و من یضلل اللله فما له من هاد/ ای قوم من هراسناک روزی هستم که عذاب الهی فریاد می کشند روزی گریزان و هراسان به امید پناهی و راهی هستید و هیچ گریزگاهی از خشم و غضب پروردگار نمی یابید. هرکس را خدا به پاس ناشایستگی عمل گمراه کند هدایتگری نخواهد یافت."
حنظله بن اسعد شبامی سخنان مومن آل فرعون را با قوم بنی اسرائیل بازگو می کرد. آن گاه که قوم سخاوتمندانه و لجوجانه سر قتل موسی (ع) داشتند و همداستان و مصمم کشتن رسول الهی را تدارک می دیدند.


- هیچ می دانید رویاروی چه کسی لشکر آراسته اید؟ به قتل عام گل های باغ پیامبر آمده اید. بی حسین هستی خزان می شود. بی حسین بهشت خدا به چهره هایتان تبسم نخواهد زد. مگر نشنیده اند که پیامبر فرمود حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند؟ بهشت بی جوان، شوری و شکوهی نخواهند داشت.
مردم چنین نکنید. حرم پیامبر تشنه اند. حسین محبوب خداست. پاره قلب پیامبر و فاطمه است. این ستم و گناه را روا مدارید که شرمساری و پشیمانی جبران ناپذیر را گردن خواهید نهاد.
همهمه برخاست. استهزا آغاز شد. ولوله به هلهله رسد. خنده ها کاری تر و جانگزاتر از تیرها و نیزه ها بر قلب حنظله نشست.
- بس کن. هوا گرم است. ما هم حسین را می شناسیم. اما جز تسلیم یا مرگ راهی نیست. آب درخشان تر از سینه ماهی هاست اما قطره ای به حسین و خیامش نمی بخشیم. بس کن! حوصله شنیدن مان نیست.


این صدای دورگه و خشن شمر بود که در میدان می پیچید. گستاخ و شوم و زشت و درشت سخن می گفت.
حنظله اندوهناک و خشمناک عنان اسب را برگرداند. نزدیک خیمه ها رسید. شرمسار مولایش حسین (ع) بود. ایستاد. سلام کرد. امام پاسخش گفت؛ دستش را فشرد و شانه های ستبر و استوارش را به نرمی نواخت و گفت: خدا رحمتت کند. این مردم از آن زمان مستوجب عذاب شدند که به حقشان خواندی و به ایمانشان دعوت کردی و پاسخت نگفتند و به قتل تو و یاران ایستادند. اینک که خون برادران صالح و بندگان پاک و مخلص خدا را ریختند، جز عذاب و خشم الهی سرانجام و فرجامی نخواهد اشت.
حنظله نگاهی به میدان کرد. پیش رو شهیدان بودند و آن دورتر شیهه بی قرار اسب و برق نیزه و شمشیر و شرارت و شقاوت.
چشم در چشم مولایش افکند. دست امام را بوسه داد و به زبانی همه التماس و طلب گفت: افلا تروح الی ربنا و نلحق باخواننا؟ آیا به دیدار پروردگار خود نرویم و به برادران شهیدمان که در بهشت آرمیده اند نپیوندیم؟


امام بی هیچ درنگ پاسخش گفت: رح الی خیر من الدنیا و ما فیها و الی ملک لا یبلی/ برو به سوی چیزی که از دنیا و هرچه در آن است بهتر و برتر است. برو به ملک و دارایی و آقایی بی پایان و تمام ناشدنی و مرگ ناپذیر.
حنظله دوست داشت به پای امام می افتاد و همه عشق و ایمان خویش را به بوسه های متواتر بر گام هایش می سپرد. دوست داشت فریاد بکشد که کامرواتر و خوشبخت تر از من کسی نیست. اما درنگ روا نبود. بی تابی شهادت حنظله را شور و شتابی غریب بخشیده بود. امام را در آغوش گرفت و بویید و بوسید. دست هایش را که گرمای دستان امام داشت به صورت کشید و به رسم خداحافظی گفت: السلام علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک و علی اهل بیتک و عرف بیننا و بینک فی جنته.
سلام و صلوات خدا بر تو و خانواده ات یا اباعبدالله. امید آن دارم که خداوند در بهشت ما را شناسای شما و خانواده ات قرار دهد.
اما دست و سر برداشت و با شوق تمام زمزمه کرد: آمین آمین.


حنظله به میدان رفت. سخنور شجاع کربلا، صفوف را می شکافت و تیغ بران و براق او قلب ها و سینه را.
شیر بیشه عاشورا در بیشه شمشیر و نیزار نیزه می خروشید، رجز می خواند و بی هراس از زخم هایی که بر بدنش به تبسم می ایستادند مبارزه می کرد.
حلقه محاصره تنگ تر می شد و دهان زخم ها گشوده تر. کم کم تاب و توان قطره قطره از بلندای تن حنظله بر خاک چکید.
تیرها حریصانه بر پیکرش می نشست و تیغ ها پوست و رگ ها را می شکافت. عارف ناطق و قهرمان حماسه ساز اردوگاه عاشورا به خاک افتاد.
آخرین جمله به وقت وداع را دیگربار زمزمه کرد: السلام علیک یا اباعبدالله.
دمی بعد چشمان بصیر و حق بین او به سیمای آفتابی و متبسم پیامبر گشوده شد. رسول خدا به استقبال یاور فرزندش آمده بود.

پایان پیام/


 

کد خبر 322788

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha