نمی‌توان از تحول دم زد اما تریبون فلسفه غرب بود

خبرگزاری شبستان: باید علوم انسانی را با بهره‌گیری از تخصصی‌ترین تحقیقات به شکل کاربردی وارد جامعه کنیم، ‌اینکه در دانشگاه مثلا برخی بیایند و تریبون مکاتب فلسفی غربی شوند، دردی را درمان نمی‌کند.

خبرگزاری شبستان: با توجه به قرار گرفتن در هفته پژوهش و فناوری و ضرورت انجام پژوهش های کاربردی برای تحول علوم انسانی با حجت‌الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین، عضو کارگروه علوم انسانی اسلامی شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی و همچنین عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت وگو نشسته‌ایم که حاصل آن را می‌خوانید:


به عنوان نخستین سوال اساسا پژوهش در حوزه‌های مختلف علوم انسانی تا چه اندازه می‌تواند در تحول و همچنین دغدغه اسلامی سازی علوم موثر باشد؟
قطعا اثربخش است،‌ اما قبل از توضیح این مساله مایلم به برخی مباحث که پیرامون علوم انسانی مطرح است اشاره کنم. ببینید، ‌زمانی که می گوییم تحول در علوم انسانی اینکه خود علوم انسانی به چه علومی می گویند خود بحث مفصلی است که بعد تازه بپردازیم به شیوه‌های ایجاد تحول در این علوم اما معذالک دسته‌بندی‌های مختلفی از علوم شده است که در یکی از این دسته‌بندی‌ها از فلسفه‌ به عنوان یکی از شاخه‌های دانش‌های مادر در شاکله علوم انسانی نام برده شده است، به نظر من فلسفه از آن جهت که مبانی و ماهیت حوزه‌های مختلف دانشی از جمله علوم انسانی را بررسی می‌کند می‌تواند نقش عمده‌ای در تحول علوم انسانی داشته باشد و چه بسا گسترش تحقیقات متعدد در این راستا بتواند افق‌های روشنی را پیش روی تحول علوم انسانی قرار دهد.

 

بنابراین می‌توانیم فلسفه را دانش کلیدی به حساب بیاوریم؟ 

البته، اما توجه داشته باشید که اساسا در مورد فلسفه چندین نکته حائز اهمیت است،‌ در واقع فلسفه‌ای که در کشور ما تدریس می‌شود از دو بعد قابلیت بررسی دارد چراکه ما از نظرگاه فلسفه غرب و فلسفه اسلامی این دانش را در کشور مطرح می‌کنیم.
عمدتا فلسفه اسلامی از طریق حوزه و فلسفه غرب از طریق دانشگاه بیان شده است البته در این میان تعاملی نیز وجو دارد و نمی‌توان رویکردی صرف را نسبت به این دو مرکز در نظر داشت.

به بیان بهتر این سخن بدان معنا نیست که در دانشگاه فلسفه اسلامی تدریس نمی‌شود یا اینکه در حوزه های علمیه هیچ‌گونه از مبانی فلسفی غرب بیان می‌شود،‌ در واقع این مباحث در هر دو نهاد ارائه می‌شود اما به نسبت فلسفه اسلامی در حوزه‌ها و فلسفه غرب در دانشگاه‌ها نمود یافته است.

 

نکته جالبی بود، ‌اما می‌خواهم بدانم با توجه به تقسیم‌بندی که شما ارائه کردید با چه چالش‌هایی در حوزه علوم انسانی و به‌ویژه فلسفه مواجهیم؟
در واقع ما کاستی‌هایی در هر دو گستره داریم، ‌اول اینکه در حوزه فلسفه اسلامی جای فلسفه‌های مضاف بشدت خالی است،‌ نمی‌گویم که به این حوزه اصلا نپرداخته‌ایم اما به نسبت پژوهش‌هایی که در دیگر کشورها صورت گرفته  جای کار زیاد است.

 

به نوعی بیشتر تحقیقات فلسفی ما معمولا الهیات بامعناالاخص است، قبول دارید؟
بله،‌ ‌البته الهیات عام نیز تدریس می شود و بعد از آن الهیات با معنا‌ی اخص اما به هرحال فارغ از این مباحث ما نیاز داریم که در حوزه فلسفه‌های مضاف مباحث جدی‌تری را طرح کنیم چراکه فلسفه‌های مضاف امتداد اجتماعی فلسفه است و می‌تواند این دانش را علوم مختلف وارد کرده و به آنها خط دهد به طوری که از قبال فلسفه‌های مضاف به تمدن و تحول در علوم نیز برسیم.

 

مصداق‌هایی در این رابطه بیان کنید.

به عنوان مثال امروز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت می‌خواهیم،‌ قطعا ابتدا نیاز به فلسفه آن داریم. یعنی باید ماهیت این مساله هر چه بیشتر تبیین شود. در نگاه دیگر باید کار تطبیقی در حوزه فلسفه انجام دهیم،‌ ‌بعضا کارهای تطبیقی وجود دارد اما همچنان نیاز به کار هست،‌ باید نقد در کنار کار تطبیقی وجود داشته باشد،‌ موضوع این است که بسیاری از فلسفه‌هایی که در غرب تاریخ مصرف‌شان گذشته امروز در جامعه ما طرح می‌شود. این نمی‌تواند رویکرد صحیحی در راستای تحول و مطالعات تطبیقی باشد.


این نقد باید از چه ویژگی‌هایی برخوردار باشد؟
‌به نظرم نباید صرفا حالت مونولوگ داشته باشد،‌بلکه نقد باید برخوردار از ادبیات و منطقی بین‌الاذهانی باشد در این صورت می‌تواند امیدوار بود که در حوزه تحول علوم انسانی به نتایج مطلوب برسیم. در حال حاضر پژوهش‌هایی که در حوزه‌هایی چون فلسفه ارائه می‌شود درد دوا کن نیست.


برخی قائل به این مساله هستند که این تحول در برخی علوم صرفا از طریق حوزه‌های علمیه و برخی صرفا از طریق دانشگاه‌ها ممکن است،‌ شما چه تحلیلی در این رابطه دارید؟
این مساله‌ای منطقی نیست، قابلیت‌های حوزه در برخی دانش‌ها بعضا بیشتر است از این جهت که خاستگاه آن دسته از دانش‌ها در حوزه بوده است از جلمه علوم اسلامی و شاخه‌ای چون فقه و کلام.
به شخصه معتقدم تعاملات میان حوزه و دانشگاه می‌تواند سبب برداشتن گام بلندی در حوزه تحول علوم انسانی شود.
البته این رویکردی است که در برخی وجود دارد و طبیعی است که هر نظریه‌ای موافقان و مخالفانی داشته باشد. باید علوم انسانی را بهره‌گیری از تخصصی‌ترین تحقیقات به شکلی کاربردی وارد جامعه کنیم، ‌اینکه در دانشگاه مثلا برخی بیایند و تریبون مکاتب فلسفی غربی شوند دردی درمان نخواهد شد،‌ بعضا می‌بینیم که قبل از آنکه فلسفه غرب آموخته شود احساس خودباختگی شدیدی نسبت به این طرز فکر وجود دارد البته شخصیت‌هایی در برابر این جریان ایستادند اما محدودند و برخی از آنان از شاگردان علامه طباطبایی بودند. 

با این وصف و با وجود چنین افرادی نمی‌بینیم که در بدنه دانشگاه رویکرد به داشته‌های بومی باشد و اغلب برخی بلندگوی تفکر غرب شده‌اند؛‌البته بعد از انقلاب این رویکرد بهتر شد و شخصیت‌های جدیدی نیز در فضای انقلاب اسلامی رشد کردند اما کماکان این رویکرد وجود دارد و به نظرم راه حل مرتفع ساختن این مساله در مطالعات جدی و بیان سابقه غنی فلسفه اسلامی است.


شما چه راه حلی برای این چالش‌ها پیشنهاد می کنید.
به نظرم گسترش پژوهش‌های تطبیقی در کنار نقد منصفانه می تواند زمینه‌ساز تحول اساسی در حوزه علوم انسانی و همچنین کاربردی سازی برخی دانش‌های پایه از جمله فلسفه باشد.
پایان پیام/
 

کد خبر 323295

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha