خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیات 175 تا 177 سوره اعراف می فرماید: « وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَیْنَاهُ ءَایَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکاَنَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهِ وَ لَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلىَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَئهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تحَملْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَترْکْهُ یَلْهَث ذَّالِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِایَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ * سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِایَتِنَا وَ أَنفُسَهُمْ کاَنُواْ یَظْلِمُونَ/ خبر آن مرد را بر ایشان بخوان که آیات خویش را به او عطا کرده بودیم و او از آن علم عارى گشت و شیطان در پىاش افتاد و در زمره گمراهان درآمد. اگر خواسته بودیم به سبب آن علم که به او داده بودیم رفعتش مىبخشیدیم، ولى او در زمین بماند و از پى هواى خویش رفت. مثَل او چون مثَل آن سگ است که اگر به او حمله کنى زبان از دهان بیرون آرد و اگر رهایش کنى بازهم زبان از دهان بیرون آرد. مثَل آنان که آیات را دروغ انگاشتند نیز چنین است. قصه را بگوى، شاید به اندیشه فرو روند. بد است مثَل مردمى که آیات ما را دروغ انگاشتند و به خود ستم روا مىداشتند.
نکته اول این که "سلخ" در لغت عرب به معنی کنار نهادن پوشش است. از این جهت پوست کندن گوسفند را سلخ گویند، چنان که به کنار نهادن چادر یا لباس زن را سلخ گویند. قرآن درباره این شخص از واژه سلخ استفاده کرده تا برساند که آیات و معارف، به سان لباسی سراپای او را پوشانیده بود ولی متأسفانه پیروی از شیطان سبب شد که از این پوشش بیرون آید.
اما نکته دوم درباره "اخلد الی الارض" است. واژه "اخلد" به معنای میل و گرایش است و گرایش به زمین به معنای آن است که شخص یاد شده به مادیات بچسبد و از معنویات که جنبه آسمانی دارند باز بماند.
نکته سوم درباره "یلهث" است. لهث در لغت عرب به معنی بیرون آوردن زبان سگ است.
اکنون باید دید این فردی که آیات الهی به او نسبت داده شده بود چگونه در قرآن معرفی می شود. قرآن حکیم درباره او این جمله ها را به کار برده است: سرگذشت او یک سرگذشت بزرگ و عظیم است. این فرد از نظر علم و دانش به پایه ای رسیده بود که بر حجج و بیّنات الهی احاطه داشت، تو گویی آیات الهی به سان لباسی بود که بر اندام او پوشانیده شده و سراپای او را فرا گرفته بود. شیطان از گمراه کردن او به یأس و ناامیدی رسیده بود ولی تبعیت از هوا و هوس، شیطان را به او مسلط می کند و در نتیجه آیاتی که به سان جلد یا پوشاک بر بدن او بود بر اثر این پیروی، کنار می رود و آن شخص برهنه می ماند.
اما مفسران می گویند مقصود از این شخص، بلعم باعورا از علمای بنی اسرائیل است. برخی می گویند او یکی از علمای کنعانی است که به او علم کتاب داده شده بود. برخی می گویند مقصود، امیه بن ابی الصلت ثقفی است که کتاب های پیشینیان را خوانده بود و می دانست که خدا پیامبری را می فرستد که امید آن داشت که او همان رسول وعده داده شده باشد. اما آن گاه که پیامبر (ص) به امر الهی برانگیخته شد او به رسالت پیامبر، کفر ورزید.
در هر حال آیات قرآنی به مرور زمان کهنه و فرسوده نمی شوند و در هر زمان مصداقی دارد و اگر شأن نزول خاصی داشته باشد هرگز مقید به آن فرد نیست.
شرط امام صادق (ع) درباره دانشمند حقیقی
درست است هر کسی که دانشی بیاموزد او را دانشمند خطاب می کنند ولی از نظر امام صادق (ع) دانشمند کسی است که رفتارش، گفتار او را تصدیق کند در غیر این صورت یک چنین دانشی، وبالی بر گردن است. چنان که می فرماید: " العالم من صدّق فعله قوله، و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم / دانشمند کسی است که رفتار او گفتارش را تأیید کند، آن کس کردارش، گفتار او را تأیید نکند او عالم نیست"
قرآن حکیم با شدیدترین لحن، چنین گروهی را توبیخ می کند و می فرماید: " یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تعلمون / ای افراد باایمان چرا چیزی را که انجام نمی دهید به مردم می گویید" در آیه دیگری می فرماید: "کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون / در نزد خدا مبغوض و گناه بزرگ است که کاری را که خود انجام نمی دهید به دیگران بگویید"
از گاف و لام نمی شود گل چید
مثل معروف است که با گفتن حلوا، حلوا دهن شیرین نمی شود. همچنان که پهنه تاریک شب با نام چراغ روشن نمی شود و با گفتن گل، گلستان پدید نمی آید. به تعبیر مولانا: "نام فروردین نیارد گل به باغ / شب نگردد روشن از اسم چراغ/ اسم گفتی و مسما را بجوی / ماه در بالاست نی در آب جوی / هیچ اسم بی مسمی دیده ای / یا ز "گاف" و "لام" گل چیده ای / تا قیامت، عارف از مِی مِی کند / تا ننوشد باده، مستی کی کند"
قضاوت قطعی درباره انسان ها صحیح نیست
در حالی که آیه نخست از سقوط و تنزل این دانشمند گواهی می دهد آیه دیگر یادآور می شود که خدا می توانست به نیروی جبر او را از سقوط و لغزش باز دارد ولی چنین هدایت جبری بی ارزش است هدایت در صورتی ارزشمند است که از روی اختیار بوده و انسان با کمال آزادی، پویای راه حق باشد.
اما مشبه در این آیه، بلعم باعورا است که از دانش خود در راه سعادت بهره نگرفت. مشبه به، سگ است که پیوسته دهان باز کرده و زبان بیرون می آورد.
وجه شبه این است: همان طوری که آن کار سگ، نتیجه خلقت و فطرت اوست و بالذات این کار را انجام می دهد خواه تشنه باشد و خواه سیراب، همچنین است افرادی که با بودن چراغ های هدایت، راه ظلمانی را پیش می گیرند به نوعی به خواسته درونی خود عمل می کنند. مسلما این فطرت، فطرت ثانوی است که در طول سال ها از طریق کارهای زشت به دست آورده والا فطرت نخستین انسان، فطرت پاک و پاکیزه است.
اما از این آیه استفاده می شود که هر نوع قضاوت درباره فرد باید به طور موقت باشد و قضاوت قطعی در گرو این است که انسان، زندگی را به پایان برساند و در حالی که در صراط مستقیم بوده جان به جان آفرین بسپارد چه بسا کسانی در آغاز زندگی یا نیمه های آن، لباس تقوا بر تن کرده و در صراط مستقیم قرار داشته اند ولی در پایان زندگی از صراط مستقیم لغزیده و پیرو کژراهه شده اند.
از این بیان می توان درباره یاران پیامبر (ص) چنین گفت: در این که آن ها نور هدایت را دیده و شرفیاب محضر رسول خدا (ص) شده اند شک و تردیدی نیست ولی قضاوت قطعی درباره هر یک بستگی به پای بندی آن ها به اصول شریعت تا پایان عمر دارد.
برگرفته از:مثل های آموزنده قران – در تبیین پنجاه و هفت مثل قرآنی – آیت الله شیخ جعفر سبحانی
پایان پیام /
نظر شما