حکایاتی از کرامت و گشاده دستی امام حسن مجتبی(ع)

امام حسن مجتبی (ع) در بین ائمه اطهار (ع) به عنوان کریم اهل بیت شناخته می شود که این ناشی از کرامت و گشاده دستی ایشان است.

خبرگزاری شبستان، حجت الاسلام مظفر سالاری،‌ نویسنده کشوری

به مناسبت میلاد فرخنده آن حضرت، چند حکایت شنیدنی از کرامت و گشاده‌دستی ایشان را مرور می‌کنیم تا دریابیم چرا به کریم اهل‌بیت شهرت یافته‌اند. در این روزهای مواسات و همدلی، این حکایت‌ها می‌تواند چراغ راه باشد.

*

آورده‌اند که دو بار دارایی‌اش را نصف کرد و در راه خدا به نیازمندان داد تا آن‌جا که جفتی کفش را به مستمندی بخشید و جفتی را برای خود برداشت. (بحارالانوار،ج 43، ص 342)

*

روزی بر فقیرانی گذشت که بر زمین نشسته بودند و تکه نان‌هایی را می‌خوردند. به او تعارف کردند. از اسب پایین آمد و نشست و با آن‌ها غذا خورد. آن‌گاه ایشان را به خانه دعوت کرد و پس از پذیرایی، لباس پوشاند و گفت: با این همه، برتری از آن شماست که جز آنچه تعارف کردید، چیزی نداشتید! (بحارالانوار، ج 43، ص 352)

*

مردی از شامیان گفت: پس از واقعه‌ی صفین وارد مدینه شدم. نگاهم به مردی زیبا و باوقار افتاد. پرسیدم: او کیست؟ گفتند: حسن بن علی(ع) است. من به علی(ع) رشک بردم که چنین فرزندی دارد. نزدش رفتم و از او و پدر بدگویی کردم. او با بزرگواری و بردباری حرفی نزد و ساکت ماند. سخنانم که تمام شد گفت: گویا در این شهر غریبی و برای کاری آمده‌ای. اگر از ما کمک بخواهی کمکت می‌کنیم. اگر درخواستی داری بر می‌آوریم. اگر راهنمایی بخواهی راهنمایی‌ات می‌کنیم. اگر باری بر دوش داری بر می‌داریم.

درحالی که از آن حضرت دور شدم که کسی نزدم محبوب‌تر از وی نبود. (تاریخ ابن عساکر، ح 250)

*

وضو که می‌گرفت، چنان لرزه بر اندامش می‌افتاد که بندهای استخوان‌هایش به هم می‌خورد و رنگش زرد می‌شد. سبب را پرسیدند. گفت: هرکس در پیشگاه پروردگار بزرگ می‌ایستد باید اینگونه باشد. (احقاق الحق، 11، 112)

*

به حسن بن علی(ع) گفته شد: ابوذر می‌گوید: من نداری را از دارایی دوست‌تر دارم و بیماری را از تندرستی.

فرمود: خدا ابوذر را رحمت کند؛ اما من می‌گویم: هرکس به آن‌چه خدا برایش خواسته راضی باشد، آرزو نمی‌کند که در حالت دیگر باشد. (ابن عساکر، ح 2(ع)1)

*

معاویه کسی را فرستاد تا دختر امام حسن(ع) را برای یزید خواستگاری کند. حضرت فرمود: ما کسانی هستیم که دخترانمان ازدواج نمی‌کنند مگر آن که با ایشان مشورت کنیم و خودشان راضی باشند.

دختر آن حضرت در پاسخ به پیشنهاد ازدواج با یزید گفت: به خدا سوگند که این ازدواج صورت نخواهد گرفت، چرا که معاویه در میان ما همچون فرعون است در میان بنی‌اسرائیل که پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را باقی می‌گذاشت. (فرهنگ جامع سخنان امام حسن، ح 347)

*

مشغول طواف بود که مردی خود را به او رساند و گفت: ای فرزند پیامبر! کسی از من طلبی دارد و چون نمی‌توانم آن را بپردازم می‌خواهد زندانی‌ام کند.

فرمود: اکنون مالی ندارم که بدهی‌ات را بپردازم. گفت: اگر مصلحت می‌دانی از او بخواه که به من مهلت دهد.

امام حسن(ع) طوافش را نیمه کاره گذاشت و با او رفت و پس از انجام کارش بازگشت. یکی پرسید: آیا برای کار دیگری، طواف خانه‌ی خدا را رها کردی؟

گفت: چرا نروم درحالی که رسول خدا فرمود: هرکس به دنبال کار برادر مسلمانش برود و نیاز او را برآورد، ثواب یک حج و یک عمره در نامه‌ی عملش نوشته شود. بنابر این من یک حج و عمره به دست آوردم و به طواف خود بازگشتم. (ابن عساکر، ح 253)

*

روزی معاویه هدیه گران‌قیمتی به امام حسن(ع) داد. موقع رفتن امام، خدمتکاری کفش آن حضرت را برایشان جفت کرد. آن حضرت در پاسخ به نیکی او، آن هدیه را به او بخشید. (مناقب ابن شهر‌اشوب، 4، 18)

*

روزی پیرمردی به خانه‌ی آن حضرت وارد شد و گفت: ای فرزند امیرمومنان! تو را سوگند می‌دهم که حقم را از دشمنم بگیری که او سر به هوا و بیدادگر است. نه پیر را احترام می‌گذارد و نه به کودک رحم می‌کند.

امام که تکیه داده ‌بود راست نشست و گفت: دشمنت کیست تا حقت را از او بگیرم؟

پیرمرد گفت: دشمنم فقر و نداری است. امام اندیشه‌ای کرد و به خادمش گفت: سکه‌هایی را که نزد توست بیاور. او پنج هزار درهم آورد. امام آن پول را به پیرمرد بخشید و گفت: تو را به همان‌ها که سوگندم دادی سوگندت می‌دهم که هر وقت این دشمن بیدادگر به سراغت آمد، نزدم بیا و دادخواهی کن! (بحارالانوار، 43، 350)

*

معاویه در سفرش به مدینه بذل و بخشش فراوانی کرد تا بزرگان آن دیار را با خود همراه کند. هدیه‌ی فراوانی برای امام حسن(ع) فرستاد و پیام داد که: ای ابامحمد! این‌ها را بگیر که من پسر هنده‌ام.

امام آن هدیه‌ را پس فرستاد و پیام داد که: من هدیه‌ات را به تو بخشیدم که پسر فاطمه‌ام! (مناقب ابن شهرآشوب، 4، 18 )

کد خبر 926280

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha