به گزارش خبرگزاری شبستان، آیت الله قرهی در صدو نود و پنجمین جلسه درس اخلاق خود به تشریح عوامل مؤثّر در طهارت قلب پرداخت و گفت: مرحوم چلویی به آیتاللهالعظمی ادیب گفته بودند: من آن موقعی که نیّت کردم دیگر در هر لحظه لقمه را مراقبه کنم، وجود نازنین آقا را دیدم.
متن کامل این جلسه درس اخلاق به شرح زیر است:
کنار رفتن حجب
وقتی خدای متعال سرّی مثل اخلاص را به بندگان برگزیدهاش مرحمت میکند- طبق روایت شریفی که جلسه گذشته خواندیم - این بندگان آنچنان به واسطه این سرّ الهی جلو میروند که حتّی ملائکهالله هم از پرونده آنها باخبر نمیشوند؛ یعنی حتّی ملائکهای که مأمور به کتابت اعمال هستند، از نگاه به پرونده مخصلین عالم محروم هستند. لذا صورت ظاهر این پرونده سفید است.
عرض کردیم حضرت صادقالقول و الفعل، امام جعفر صادق (صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «وَ إِذَا وُقِفُوا بَیْنَ یَدَیْهِ تَعَالَى مَلَأَهَا مِنْ سِرِّ مَا أَسَرُّوا إِلَیْهِ» پروردگار عالم، موقعی که بندگان مخلص در محضر او قرار میگیرند، آن پرونده را پر میکند. یک دلیل این است که پروردگار عالم میخواهد بین خودش و آنها مطالب رمزیّه و سرّیه باقی بماند. دلیل دیگر این است که ذوالجلال و الاکرام میفرماید: آنقدر اعمال این افراد نزد من گرانبهاست که فقط من میدانم و آن بندگان خالص خودم.
لذا آنقدر این بندگان خالص پیش میروند که صورت ظاهر حجابهای بین آنها و پروردگار عالم - که حجابهایی بین خدا و محبوبین است - کنار میرود.
آیتاللهالعظمی سلطانآبادی بزرگ (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، سلطانالعارفین میفرمایند: سرّ این که حضرت حق حبیبش را به معراج برد تا آنجایی که فرمود: «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»، جایی که دیگر هیچ ملکی جرئت نزدیکی به آنجا را ندارد، همان اخلاص نبّی مکرّم است.
اخلاص یعنی انسان از هر چیزی خالص میشود ولو حجاب ظاهری؛ یعنی بین او و ذوالجلال و الاکرام هیچ حجابی نیست. وقتی پروردگار عالم را دید و به آنجا رسید که جز خدا هیچ ندید، پس عمل هم فقط متعلّق به او میشود.
پس لذّت اخلاص بسیار زیاد است، امّا طبعاً مجاهده میخواهد. اگر مجاهده نباشد، صددرصد انسان به اشتباه می-افتد.
لزوم تصفیهٔ عمل
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسداللهالغالب، علیبنأبیطالب (صلوات اللّه و سلامه علیه) می-فرمایند: «تَصْفِیَةُ الْعَمَلِ خَیْرٌ مِنَ الْعَمَلِ». این که انسان عمل زیاد انجام دهد، زیاد کار خیر و عبادت کند، زیاد دست فقرا را بگیرد، زیاد نماز و روزه انجام دهد، خوب است امّا بهتر از اینها تصفیه عمل است. تصفیه عمل یعنی اینکه انسان بتواند عملش را خالص کند؛ یعنی کاری کند که به هیچ عنوان ولو به لحظهای نفس امّاره و حتّی ملک نبیند.
لذا خود تصفیه عمل؛ یعنی خالص کردن عمل. خالص کردن خیلی سخت است، شیرینی دارد امّا صددرصد مجاهده، رنج و زحمت میخواهد. مثلاً باید به جایی برسی که وقتی از تو تجلیل میکنند، به گوشت امر کنی از این-جا به بعد نشنو! - خیلی عجیب است -
تسلّط بر اعضاء و جوارح
از آیتالله سلطانآبادی بزرگ (اعلی اللّه مقامه الشّریف) سؤال کردند: سرّ این که انسان میتواند غیب را ببیند و آینده را بگوید، چیست؟ فرمودند: اگر انسان توانست خود را نبیند و خدا را ببیند، تمام است؛ چون همه چیز عندالله تبارک و تعالی است، صددرصد غیب و آینده را هم میبیند؛ چون آینده هم عندالله تبارک و تعالی است – کد بسیار زیبایی است، در آن تأمّل کنید -
بعد ایشان فرمودند: منتها رمز دارد. عرضه داشتند: آقاجان! رمز چیست؟ فرمودند: رمز این است که انسان در ابتدا بتواند مسلّط به نفس و اعضاء و جوارح خودش شود.
وقتی انسان مسلّط بر نفس و اعضاء و جوارح خودش شد، دیگر به دستش میگوید: غیر از خدا چیزی را نبین و غیر از خدا کاری را برای کسی انجام نده! مثلاً معنای این که میگویند: اگر دستی انفاق کرد، دستِ دیگر نفهمد، یعنی همین که حتّی به خود آن دست میگوید: فراموش کن که انفاق کردی! تسلّط بر نفس و اعضاء و جوارح اینگونه است.
وقتی عمل برای خدا خالص شد، اگر از او تجلیل هم کنند، میگوید: نشنو و نمیشنود. به چشمش میگوید: غیر از خدا نبین و جز او نمیبیند.
وقتی انسان عمل را تصفیه کرد و گفت: خدا! فقط و فقط میخواهم برای تو باشد؛ آنگاه بر او خطاب میشود: تو عاشق مایی و ما هم عاشق تو هستیم! چون فقط عاشق است که میخواهد در عشق بازی خود با معشوقش هیچ احدی مطّلع نباشد.
آن مرد عظیمالشّأن و الهی، ملّا محسن فیض کاشانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) تمثیلی را بیان میکنند، ایشان میفرمایند: «الحَبیبُ غَیُورٌ بِمُحِبِّه» او غیور است بر آن چیزی که حبّ دارد. پروردگار عالم غیرتی است، نمیخواهد کسی بفهمد؛ برای همین است که پرونده خالی میماند و همانجا آن را پر میکند. منتها این مطلب سختی دارد و سختی آن هم این است که عمل خود را تصفیه کند.
نفوذ شیطان در عمل
برای همین است که وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسداللهالغالب، علیبنأبیطالب (صلوات اللّه و سلامه علیه) مجدّداً بیان میفرمایند: «تَصْفِیَةُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ تَخْلِیصُ النِّیَّةِ عَنِ الْفَسَادِ أَشَدُّ عَلَى الْعَامِلِینَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ» تفصیه و خالص کردن عمل، سختتر از خود عمل است.
نفس امّاره، وسوسهگران و شیطان ملعون میآیند؛ وقتی مأیوس شدند، دیدند که نمیشود او را منحرف کرد، او اهل عبادت شده است و عمل او عمل خوبی است، هر چه تلاش و کوشش میکنند، او گناه نمیکند و دست از عمل خوب برنمیدارد، راه را در این میبینند که نفوذ در عمل کنند و به این مطلب امید میبندند.
لذا یک مطلب این است که میگوید: کیست در عالم مثل تو که اینقدر اشتیاق به عمل خیر داشته باشد؟ نفوذ در عمل! - عزیزم! این مطلب کد است، به آن توّجه کن! -
آیتالله آمیرزا جواد آقا ملکی تبریزی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، آن مرد عظیمالشّأن و الهی فرمودند: اگر از عملت زیاد خوشت آمد، بدان این مطلب از شیطان است ولو به اینکه به کسی نگویی، امّا خودت از عملت خوشت آمده باشد!
یک موقع انسان میگوید: الحمدلله، خدا را شاکرم، او لطف کرد. امّا یک موقعی از عملش خیلی خوشش میآید. ایشان میفرمایند: آن موقعی که از عملت زیاد خوشت آمد، بدان این وسوسه شیطان و نفوذ او در عمل تو است. او میخواهد تو را منحرف کند و بگوید: چه کسی بهتر از تو؟! آنوقت است که عُجب، انسان را میگیرد و به عملش مغرور میشود.
اینکه اولیاء الهی هر لحظه احساس میکنند دستشان خالی است، برای همین است. فکر نکنید آنها تعارف می-کنند، خیر، جدّی جدّی هیچ عمل خیری را نمیبینند و برای همین دستشان را خالی میبینند.
شاید یک معنی اینکه پروردگار عالم هم پروندهشان را خالی میگذارد، همین است؛ چون وقتی خودش جدّی گفت: من چیزی ندارم، دستم خالی است. پروردگار عالم هم به این بندهاش لطف و محبّت میکند و پرونده خالی را پر میکند. امّا اگر ولو به لحظهای احساس کرد که من یک عمل خوبی دارم، پروردگار عالم هم آن عمل را ثبت می-کند.
خدا کند انسان احساس کند پروندهاش تهی است، آنوقت است که وقتی مابین یدالله قرار میگیرد، پروردگار عالم پرونده او را پر میکند «مَلَأَهَا».
آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف عظیمالشّأن میفرمایند: اگر ولو به لحظهای احساس کردی که از عملت خوشت میآید، بدان آن لحظه، لحظهای است که شیطان آمده است؛ چون دید نمیتواند تو را از عمل خیر بازدارد و به عمل شرّ وادار کند، در آن عمل خیر نفوذ پیدا کرد و گفت: عجب عمل خیری داری! که تو خوشت بیاید.
لذا یکی از نالهها و گریههای اولیاء الهی در دل شب این است: خدا! ولو به لحظهای من از هیچ عمل خودم خشنود نگردم. تا جایی میرسند که دیگر عملی نمیبینند که بگویند خدا من از عمل خودم خشنود نگردم.
آن مرد عظیمالشّأن و الهی، آیتاللهالعظمی آخوند خراسانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، صاحب کفایه، در آن لحظات آخر عمرشان وقتی متوجّه شدند دارند میروند، گریه کرند. پرسیدند: آقاجان! چرا گریه میکنید؟ فرمودند: خالی بودن پروندهام را میبینم، امّا امید به لطف و کرم پروردگار عالم دارم.
آنها میبینند خالی است. خدا کند انسان به آنجا برسد که دیگر هیچ نبیند. برای همین دائم عمل را برای خدا خالص میکند. وقتی عمل تصفیه شد - که فرمودند: «تَصْفِیَةُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ» - می-رسد به جایی که دیگر از عمل هیچ نمیبیند. برای همین همیشه احساس میکند دستش خالی است.
اگر انسان بهواسطه اخلاص، عمل را صیقل داد؛ یعنی برای خدا کار کرد، میفهمد دست خالی است.
فساد در نیّت
حضرت در ادامه میفرمایند: «وَ تَخْلِیصُ النِّیَّةِ مِنَ الْفَسَادِ» - این فراز از روایت عجیب است - مخلصین عالم به آنجایی میرسند که دیگر در نیّتشان فسادی نیست. فساد در نیّت چیست؟
اولیاء الهی، کمّل اولیاء، خصّیصین حضرت حق، مثل شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز (روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) فساد را اینگونه معنی کردند: فساد این است که در فکر و نیّتت ولو به لحظهای بگویی: فلان مقام را میخواهم.
آنها میگویند: مقام، اعطای ذوالجلال و الاکرام است، مرحمت کرده، کرده، نکرده، نکرده.
مخلصین عالم به مقامات معنوی حتّی نگاه نمیکنند چه برسد مقامهای دنیوی بخواهند. آنها این را فساد میدانند، میگویند: نیّت فقط باید این باشد که خدا! تو باید راضی باشی. خدا! من بندگی خودم را میخواهم اعلام کنم، من بندهام. آنها ابداًً نمیگویند: فلان عمل را انجام میدهم که به فلان مقام برسم! این فساد است.
بعد حضرت تمثیل بسیار عجیبی میزنند که قابل تأمّل و دقّت است، میفرمایند: «أَشَدُّ عَلَى الْعَامِلِینَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ» این بر عملکنندگان، از جهاد طولانی کردن در راه خدا سختتر است،.
شاید یکی از معناهایی که راجع به جهاد اکبر آمده - که پیامبر بعد از آن جنگ که آمد، فرمود: «شما باید به جهاد اکبر مشغول شوید» - همین است. جهاد اصغر، مبارزه با دشمنان است، امّا جهاد اکبر، مبارزه با نیّت فاسد است. نباید اجازه بدهی نیّتت هم به فساد بکشد.
لذا فساد نیّت عند الاولیاء، این است که غیر حضرت حق در نیّت، شریک باشد، ولو گرفتن مقام معنوی باشد. می-گویند: اگر گرفتن مقام معنوی هم باشد، در حقیقت خودش فساد نیّت است. البته این کار بسیار عظیمی است و کار اولیاء و خصّیصین حضرت حق است که تا آنجا پیش میروند و مراقبهشان در این حدّ است.
آیا میشود به اخلاص رسید؟
سؤال مهم این است: چه کنیم به این مقامات الهی برسیم؟ آیا میشود انسان به این اخلاص برسد؟ جواب: گرچه سخت است، امّا محال نیست.
اوّل راهی که مولیالموالی (صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند، طهارت قلب است؛ یعنی قلب از هر نوع گناه طاهر شود. اگر قلب طاهر شد، اخلاص میآید؛ چون مرکز فرماندهی روح، این قلب است. بدانید بعد از قلب طاهر، روح مسلّط بر اعضاء و جوارح میشود، وقتی روح طاهر شد، بدن طاهر میشود. دیگر ید میشود یدالله، عین میشود عینالله.
لذا وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیّ بن ابیطالب (صلوات اللّه و سلامه علیه) می-فرمایند: «أَیْنَ الَّذِینَ أَخْلَصُوا أَعْمَالَهُمْ لِلَّهِ وَ طَهَّرُوا قُلُوبَهُمْ بِمَوَاضِعِ ذِکْرِ اللَّهِ» آنچیزی که انسان را مخلص میکند، یاد خداست. اگر یاد خدا حاکم شد اخلاص میآید. یاد خدا هم در قلب طاهر حاکم میشود. فقط و فقط در قلب طاهر میتوانید یاد خدا را ببینید.
اینکه میگویند: وقتی انسان به چهره علمای ربّانی، مثل حضرت امام، ولیّامر مسلمین، آیتاللهالعظمی بهجت، آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی، آیتالله مولوی قندهاری، آیتاللهالعظمی بهاءالدّینی، آیتاللهالعظمی ادیب، آن ابوالعرفاء (اعلی اللّه مقامهم الشّریف) و بزرگان و اعاظم دیگر نگاه کند، یاد پروردگار عالم میافتد، برای این است که قلب طاهر است و این قلب طاهر، جایگاه یاد خدا شده. وقتی قلب جایگاه یاد خدا شد، اعضاء و جوارح هم بهواسطه این که یاد خدا در روح، تجلّی پیدا کرده، یاد خدا میافتند. لذا صورت آنها درحقیقت وجهالله میشود و انسان را یاد خدا میاندازد.
مهمترین عامل مؤثّر در طهارت قلب
لذا راه این است: طهارت قلب. اولیاء الهی نکتهای را در باب طهارت قلب بیان فرمودند که بسیار مهم است. تمام آنها بیان فرمودند: اوّلین و مهمترین مسئله در طهارت قلب، لقمه است.
طوری که اوّل مرجع دین، شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز (روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)، در پاسخ به سؤال شاگرد باعظمتش، آن سیّد عظیمالشّأن، آیتاللهالعظمی سیّد مرتضی علمالهدی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که پرسید: آقا! چطور میشود امام زمان را دید، فرمودند: عزیزم! کأنّ میبینم اگر مردم بر لقمههای خود مراقبه و مواظبت میکردند، تمام اعضاء و جوارحشان، تبدیل به نور الهی میگشت و آنکه چشمش نور الهی شد، طبعاً امام زمان بین میگردد.
لذا طبق فرمایش شیخناالاعظم اگر انسان لقمه را مراقبت و مواظبت کرد و این مسئله را جدّی گرفت و باورش شد که هرچه هست در این لقمه است، آنوقت است که وجودش نور الهی میشود و معلوم است نور الهی، چهره آقا را میبیند و میشناسد.
خدا مرحوم چلویی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان به آقاجان، آیتاللهالعظمی ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفته بودند: من آن موقعی که نیّت کردم دیگر در هر لحظه لقمه را مراقبه کنم، وجود نازنین آقا را دیدم. آقا فرموده بودند: همین مراقبه تو باعث شده است چهره ملکوتی آقا را ببینی و برای همین چهره تو عالی شده است - نگاه به چهره ملکوتی آقا یعنی نگاه به وجهالله -
ایشان عجیب به لقمه مراقبه میکردند. در بازار وقتی این کارگرها میآمدند، برای صاحبکارهایشان غذا ببرند و به مغازه ایشان میآمدند، ایشان اوّل یک مقدار کباب را برمیداشتند و در دهان آنها میگذاشتند.
آیتالله دزفولی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: رمز کار ایشان این بود که خودشان فرموده بودند: چون بوی کباب به مشام اینها خورده و اینها جوان و نوجوان هستند، من میترسم یکی از اینها دلش بخواهد و استادکار او هم آدمی نباشد که بخواهد به این بچّه یک لقمه از این غذا بدهد و خدای ناکرده یک موقعی در راه ناخنکی به غذا بزند و وجودش به لقمه حرام آلوده شود.
لذا همین که شاگردی وارد میشد، ایشان اوّل یک لقمه کباب برمیداشتند، به روغن کرمانشاهی میزدند و در دهان او میگذاشتند.
آیتاللهالعظمی ادیب (اعلی اللّه مقامه الشّریف) که هیچجا بیرون غذا نمیخوردند - اصلاً رفتار ایشان نوع دیگری بود، مثل ما در وادی غذا و... نبودند - وقتی مرحوم چلویی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) هر از گاهی، برایشان غذا میآوردند، میفرمودند: این لقمه را میشود خورد.
ببینید کسی که روح الهی دارد تا کجا را میبیند! نکند یک نوجوان یا جوانی که آمده برای استادش یک پرس غذا بگیرد، بوی آن غذا، او را مست کند و خدای ناکرده به آن ناخنک بزند. به خصوص که اگر از آن صاحبکارش اخلاق تندی هم دیده باشد، بگوید: او که آنجا به من چیزی نمیدهد، بگذار یک ناخنکی به غذای او بزنم.
ایشان میگفتند: من مراقبه میکنم که بچّههای مردم به لقمه حرام دچار نشوند که روح طیّب و طاهر را از دست ندهند. اینقدر لقمه مهم است.
حاج شیخ جعفر کاشفالغطاء (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن فقیه عظیمالشّأن و مرد الهی، نکته بسیار عالی بیان فرموده بودند، فرموده بودند: آن زمانی که طلحه و زبیر محضر مولیالموالی (صلوات اللّه و سلامه علیه) آمدند، درخواستی را بکنند – آنها با امیرالمؤمنین (صلوات اللّه و سلامه علیه) دوست و رفیق بودند و آنها بودند که باعث تحریک مردم شده بودند تا در خانه امیرالمؤمنین (صلوات اللّه و سلامه علیه) بریزند و ایشان خلافت را بپذیرند. آنها سینه چاک کرده بودند که به تعبیر خودشان حضرت به ریاست برسد، وإلّا امام که امام است - حضرت پرسیدند: کارتان خصوصی است یا به اصطلاح امروزیها دولتی؟ جواب دادند: خصوصی است، دیدند که حضرت روشنایی را خاموش کرد و بعد آنچه که متعلّق به خودش بود را روشن کرد، فهمیدند چه خبر است، اگر آن موقع میفهمیدند که امیرالمؤمنین (صلوات اللّه و سلامه علیه) بالاترین لطف را به آنها کرده، به دست و پای حضرت میافتادند.
چون شما فکر نکنید لقمه یعنی فقط خوردن. لقمه یعنی امکان دارد شما از وسیله نقلیّه دولتی استفاده کنید، یا امکان دارد از آن موقعیّتی که برای شما قرار دادند سوء استفاده کنید و.... اینها خیلی مهم است و انسان باید دقیق باشد.
محرومیّت از محضر اولیای الهی
لذا لقمه اثر زیادی دارد. شخصی بعد از اینکه یک چیزهایی راجع به آیتالله قاضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیده بود و یک مقدار هم آسیّد هاشم (اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای او تعریف کرده بود، به آسیّد هاشم حدّاد (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن عارف بزرگوار گفت: به آقا بگویید که ما را بپذیرد.
بعد از اینکه آسیّد هاشم (اعلی اللّه مقامه الشّریف) قضیه را به آیتالله قاضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفت، آقا او را دعوا کردند و فرمودند: چرا به او میگویی؟! او نمیتواند. آسیّد هاشم (اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفته بود: چرا او را قبول نمیکنید؟ او مشتاق است، در این راه جدّی است. میخواهد. اصرار دارد و بارها گفته است - بعضی مواقع اولیاء امتحان میکنند، ببینند آیا واقعاً طرف، مرد این راه هست یا نه، دو بار، سه بار، ده بار دست رد میزنند، ببینند جدّی میخواهد، مصرّ است یا با دو، سه بار نه گفتن، قهر میکند و میرود که اگر چنین بود، میگویند: او در این راه موفّق نمیشود و او را قبول نمیکنند -
آیتالله قاضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: او مبتلا به لقمه است و حرفهای ما را درک نمیکند. اگر درّ را به دست امین دادی، او به دست امین بعد خود میسپارد امّا اگر درّ گرانبها را به دست دزد دادی، سرقت میکند میبرد و بعد به جای آن یک شیشه میآورد و اعلام میکند این درّ است - چه تعبیر قشنگی! –
ایشان فرموده بودند: او چون لقمهاش را رعایت نمیکند، نمیتواند این مطالب الهی و عرفانی را در سینه خود به امانت به دیگری بسپارد و دزد قضیه خواهد شد.
خیلی مهم است، این لقمه را جدّی بگیریم. با مراقبت نکردن لقمه، به این مقام مخلصینی که داریم عرض میکنیم، نمیرسیم. مولیالموالی (صلوات اللّه و سلامه علیه) به حالت سؤالی میفرمایند: «أَیْنَ الَّذِینَ أَخْلَصُوا أَعْمَالَهُمْ لِلَّهِ» کجایند آنها که اعمال خود را برای خدا خالص کردند؟
«وَ طَهَّرُوا قُلُوبَهُمْ بِمَوَاضِعِ ذِکْرِ اللَّهِ» چه زمانی اعمال، خالص میشود؟ وقتی این قلب طاهر شود و فقط یاد خدا در آن حاکم باشد که آنوقت این به همه روح تجلّی پیدا میکند، بعد دست، چشم و همه اعضاء و جوارح، الهی میشوند و این موقعی محقق میشود که لقمه پاک باشد.
کأنّ حضرت با گفتن «أَیْنَ» (کجایند؟)، میگویند: کجا هستند اینها که این گونهاند؟ نیستند. چطور میشود انسان اینگونه نمیشود؟ لقمه نمیگذارد. لقمه، طهارت قلب را میگیرد. در این مطلب جدّی باشیم.
برکات دوری از لقمه حرام
خیلی عجیب است! رفیق شهید بزرگوار، شهید رجایی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگوید: با هم دورهگردی میکردیم، کاسه بشقاب میفروختیم. آخر شب، وقتی میخواستیم پول را تقسیم کنیم، با اینکه هر دو یک سرمایه گذاشته بودیم امّا او میگفت: شما پنج نفرید، ما سه نفر، پول را تقسیم به هشت میکرد. میگفتم: نصف سرمایه را تو گذاشتی، نصف دیگر را من گذاشتم، هر دو هم به یک اندازه کار کردیم، میگفت: نه.
وقتی لقمه حرام نیامد، دید انسان هم باز میشود، بصیر میشود، میفهمد، حقوق را درک میکند و خدا هم برکات را بیشتر و بیشتر میکند. چنین کسی حریص نمیشود، مال جمع نمیکند، «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» اینطور نمیشود. آنوقت ببینید خدا هم چه برکاتی به او مرحمت میکند. او را به ریاستجمهوری میرساند، ظاهر دنیا مثلاً ریاست، از آن طرف هم به شهادت ختم به خیرمیشود.
حالا به فضل الهی روایت بسیار تکاندهنده و عجیبی را هفته دیگر عرض خواهم کرد که مخلصین عالم چه باید کنند که این حفظ شود.
وقتی لقمه را رعایت کردی و مراقبه کردی که حرام و شبههناک در زندگی نیاید، میرسی به جایی که از حلال هم میگذری. شهید رجایی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، حلال خودش بوده با هم شریک بودند امّا از این حلال هم گذشت.
برای همین است به جایی میرسد که حتّی از مردم چیزی نمیخواهد. بشر حافی میگوید: دیدم زنی از شدّت گرسنگی و یتیمدار بودن، میان زبالهها گشت، بعد آن مرغ مرده را برداشت و برد. بعد رفتم پرسیدم، گفت: من از خدا خواستم هیچگاه دستم را جلوی مردم دراز نکنم و هیچ کسی از راز من با خبر نشود و اینگونه میخواهم امّا نمیدانم چه کردم که کارم خالصانه نبوده و خدا جریان من را افشا کرده است! خیلی عجیب است.
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از جبرائیل سؤال کرد: مخلص کیست؟ «قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ فَمَا تَفْسِیرُ الْإِخْلَاصِ» جبرئیل اینگونه به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) عرضه داشت: «قَالَ الْمُخْلِصُ الَّذِی لَا یَسْأَلُ النَّاسَ شَیْئاً حَتَّى یَجِدَ» کسی است که از مردم درخواست نمیکند تا خودش به آن دست مییابد.
مخلص، لقمه شبههناک را رها میکند و طبیعی است حرام را هم دیگر رها میکند و اگر چیزی به او رسید به آن راضی است و وقتی چیزی هم ماند عطا میکند «وَ إِذَا وَجَدَ رَضِیَ وَ إِذَا بَقِیَ عِنْدَهُ شَیْءٌ أَعْطَاهُ». مثل همان کاری که شهید رجایی کرد. مخلص حقیقی اینگونه است.
تضمین رؤیت جمال نازنین حضرت حجّت
لذا اگر انسان لقمه را رعایت کند، قلب که مرکز یاد خداست طاهر میشود.
ملّای نراقی (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، صاحب جامعالسعادات، نکته بسیار عالی را به شاگردان خودش بیان فرموده است. وقتی آنها به آقا گفتند: میشود ما هم جمال آقا را رؤیت کنیم؟ - فهمیده بودند آقا خودش جمال حضرت را رؤیت کرده است -
فرمودند: شما لقمه را رعایت کنید، من رؤیت وجود نازنین حضرت حجّت را تضمین میکنم - این کد بسیار بزرگی است -
معلوم میشود همه چیز در همین لقمه است. خیلی باید مواظبت کرد. اینجاست که اخلاص میآید. به دنبال هرچه هستی، این است.
آن روایت را خواندیم که اگر هوی و هوس از میان برود، میبینیم که غیر از مخلص، همه از عمل شانه خالی میکنند؛ یعنی بعضی از اعمال بهواسطه هوی و هوس است، امّا اگر برای خدا شد، خیلی عجیب است که طهارت روح میآورد، طهارت قلب میآورد و یاد خدا در قلب زنده میشود.
عشقبازی با اسم مولا
مولیالموالی (صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «الزُّهْدُ سَجِیَّةُ الْمُخْلِصِینَ» زهد و پارسایی، سجیّه و سرشت پارسایان عالم است.
میدانید سجیّه یعنی چه؟ ملّا محسن فیض کاشانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگوید: سجیّه یعنی عملی در پوست، گوشت و استخوان کسی فرو رفته باشد. دیدید میگویند: فلانی دیگر عادت کرده، ترک عادت موجب مرض است. سجیّه یعنی اینکه دیگر همه وجودش، گوشت، پوست و استخوانش آنگونه باشد.
حضرت میفرمایند: اگر زهد باشد، اینگونه است. اصلاً مخلصین عالم زهد دارند. چرا مخلصین عالم مخلص شدند؟ چون زهد سرشت مخلصین عالم است، در وجودشان است.
به فضل الهی در جلسه آینده مقداری راجع به اینکه این زهد که در وجود اینها است چیست، عرض خواهیم کرد.
معلوم است طهارت قلب هم که بهواسطه زهد است، در آنها بهوجود میآید. آنوقت است که از اسم مولایشان لذّت میبرند. تا میگویند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» اصلاً وجودشان به لرزه میافتد. تا آقاجانشان امام زمان را صدا میزنند تا میگویند: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ» حالشان متغیّر میشود، کأنّ آقا را میبینند، با اسمش عشقبازی میکنند. مخلصین عالم اینگونه هستند.
آخر عمر آیتالله مولوی قندهاری (اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن کنز الهی، به محضر مبارکشان عرضه داشتیم: حال خوبان در یاد مولا چگونه است؟ فرمودند: هر لحظه است. بعد فرمودند: عزیزم! باور این مشکل است، ولی به تو میگویم، تا نام آقا را نبرم خوابم نمیبرد، بلند میشوم تا اسم آقا را نگویم قوّت نمیگیرم.
همین را به ولیّ خدایی عرض کردم، گفت: برای تو جلوتر از این نرفت، چون باورش نمیکردی وإلّا باید به تو میگفت که اگر شبی در خواب سیمای آقایش را نبیند، آن خواب خواب نیست.
عزیز دلم! به خصوص جوان عزیز! فرزندان عزیزم! طلاب! دانشجوها! آخر شب یک چند دقیقه با آقاجان حرف بزنید. در حجره یا خوابگاه هستی، از رفیقت جدا شو. هرطوری که هست، هرطوری دوست داری با آقا حرف بزن.
بگو: آقا جان! عادت بده با نام شما بخوابم، با نام شما بلند شوم. آقا جان! دستم را در این دنیای وانفسا بگیر. آقا جان! گرفتارم.
عرض کردم، دو سه دقیقهای، پنج دقیقهای هرکس هرچقدر توانست خلوت کند، خودمانی امّا با ادب با آقاجان حرف بزند.
از آقاجان درخواست کنیم. آقاجان صاحب ماست، آقاجان مولای ماست. بگو: آقا جان! به غلامهایت نگاه نمیکنی؟ دخترم تو هم بگو: آقا جان! به کنیزهایت نگاه نمیکنی؟ آقاجان! تو آخرین حجّت خدایی، من شرمندهام بگویم غلام تو هستم، جایی که جدّ مظلومت ابیعبدالله بیان کرد: «لو ادرکته لخدّمته» اگر مهدیام را درکش میکردم، خادمش میشدم، من خادم خادمهایت هستم، یک عنایتی به من کن.
با آقا حرف بزن، تمثیل بزن. یک موقعی حضرت آقا، امامالمسلمین، رهبر بزرگوار، در ماه مبارک رمضان که میدید مردم میآیند میروند و همسایهها اذیت میشوند، فرموده بودند: همسایهها را جمع کنید یک افطاری با همسایهها داشته باشیم. بگو: آقا ما هم خادم خادمهایتان هستیم، نمیخواهی خادم خادمهایت را جمع کنی؟ ما را مهمان لطف خودت کن. آقا جان! مهمان یک دیدن، یک رؤیت، آقا جان! دستم را بگیر به حال خودم وامگذار.
با آقاجان حرف بزن. یابن الحسن! آقاجان! دست ما به دامانت.
پایان پیام/
نظر شما