«شمس تبریزی»؛ دنیای پر رمز و راز

شمس تبریزی مسیر مولانا را تغییر داد و زندگی او را به پیش و پس از ملاقات با شمس تقسیم کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری شبستان، محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی ملقب به شمس‌الدین یا شمس تبریزی از بزرگان شیخ صوفیه در قرن هفتم هجری است که دیدارش با مولانا باعث تحولی شدید در مولانا شد. سخنان و حکایات نغز شمس در مجس مختلف توسط مریدانش جمع آوری و مکتوب شد و بعدها با عنوان «مقالات شمس» بعدها به چاپ رسید. از هم گسیختگی  و بی نظمی نشان از آن دارد که این کتاب توسط خود شمس نوشته نشده است. شمس  علت ننوشتن مطالب و سخنانش را اینگونه شرح داده است « من عادت نبشتن نداشته‌ام هرگز؛ سخن را چون نمی‌نویسم در من می‌ماند و هر لحظه مرا روی دگر می‌دهد». مقالات شمس شامل شخصیت و زندگی و خانواده شمس ،رابطه شمس با مولانا ،قصه ها و حکایات، یادکرد بزرگان و آموزه هاست.سید عباس صالحی ، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مجموعه مقالات شمس را یادگار دو سال همدلی شمس با مولانا می داند و در این زمینه اظهار می دارد"  شمس تا زمانی که به مولانا نرسیده بود یک تنهای خاص بوده که در مقالات خودش بدان اشاره کرده و می گوید« خدا مرا تنها آفرید».

 

شمس دلسوز، مهربان و غمخوار دیگران بود و با وجود رک گویی قلبی مهربان داشت. وی  با ریاضت و جهانگردی زندگی می کرد و مردم درکی از حرفهای وی نداشتند. شمس از محضر استادانی همچون شمس خونجی، پیر سله باف و پیر سجاسی بهره برد.

 

شمس در پاسخ به سئوال مردم  که از وی علت مدرسه و یا خانقاه نرفتن را جویا می شدند، می گفت" من خودم را مستحق خانقاه و مدرسه نمی دانم.وی وقتی به شهری وارد می شد، همچون بازرگانان در کاروانسراها زندگی می کرد اما بر خلاف آنها اموالی نداشت و حصیر بافی بیش نبود. شمس می گفت" من غریبم و غریب را کاروانسرا لایق است".وی عاشق سفر بود و در یک مکان آرام نمی گرفت، به گونه ای که جماعت مسافران صاحبدل، وی را پرنده ای لقب داده بودند که جهت طی زمین داشته است.

 

دنیای شمس ، دنیای رمز و راز است و به همین دلیل مردم سخنان وی را نمی فهمیدند. دکترمیرجلال الدین کزازی، شمس تبریزی یکی از رازآلودترین و ناشناخته‌ترین چهره​ها در فرهنگ و ادب ایران ذکر کرده و گفته است« شمس آن​چنان ناشناخته است، آن​چنان رازآلود است که من گاهی خوش‌تر می‌دارم که بدان بیندیشم که شمس گونه​ای نماد است نه انسانی که چنان اثری شگرف بر مردی بزرگ و بی‌همانند مانند مولانا نهاده​است.»

 

شمس با رسیدن به قونیه و دیدار با مولانا، وی را دگرگون کرد. مولانا در آن زمان 38 سال داشت، واعظ و مدرسی قابل احترام بین مردم و حاکمان بود. مولانا متحول شد و درس را کنار گذاشت و اهل شعر و سماع شد. وی در وصف خود چنین گفت:

شمس تبریزی به روحم چنگ زد    لاجرم در عشق گشتم ارغنون

 تغییر احوال مولانا برای مردم به خصوص مریدانش غیرقابل تحمل بود و چون شمس را مسبب این تحول می دانستند، خشمگین شدند و  از شمس کینه به دل گرفتند . شمس با وجود این شرایط قونیه را ترک کرد. مولانا در فراق وی بسیار غمگین و بی تاب شد به گونه ای که وقتی متوجه شد شمس در دمشق است، فرزند خود، سلطان ولد را برای بازگرداندن شمس به دمشق فرستاد.شمس بار دیگر به قونیه برگشت اما شادی مولانا دوامی نداشت زیرا کینه، آزار و اذیت ها نسبت به شمس افزایش یافت و وی قونیه را ترک کرد.

شمس بارها به فرزند مولانا چنین گفته بود:

خواهم این بار آنچنان رفتن/ که نداند کسی کجایم من

همه گردند در طلب عاجز/ ندهد کس نشان زمن هرگز

ساها بگذرد چنین بسیار/ کس نیابد زگرد من آثار

 

درباره مقصد نهایی شمس اطلاعات موثقی در دست نیست اما  مزار وی در شهر خوی نشان دهنده این است که وی در خوی زندگی می کرده است. شاه اسماعیل صفوی که عادت به زیارت قبر عرفا و بزرگان دینی داشته  و هر کجا که مقبره‌ای غیر واقعی و بی اساس می دیده ویران می کرده است، دستور می‌دهد در کنار آرامگاه شمس تبریزی کاخی و باغی برایش عمارت کنند به طوری که هر موقع از درب کاخ بیرون می آمده چشمش به آرامگاه شمس بیفتد. این امر نشان می دهد که شمس در شهر خوی نه تنها گمنام و ناشناس نبوده، بلکه مورد عزت و احترام بوده است. امروز مقبره شمس یکی از نمادهای شهر خوی محسوب می شود. در فاصله سه کیلومتری از خوی ، برجی از شاخ‌های قوچ به بلندی تقریبی ۱۴تا ۱۵ متر قرار گرفته که به منار شمس تبریزی معروف است. براساس سفرنامه‌های سیاحان اروپایی که از آذربایجان دیدن کرده‌اند، مقبره پیشتر دو مناره داشته که یکی از آن دو بر اثر عوامل طبیعی فرو ریخته‌است.

 

کد خبر 730416

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha