خبرگزاری شبستان: علم دینی، مولفه ای است که همواره محل بحث صاحب نظران در عرصه های مختلف اعم از فلسفه، علوم پایه محسوب شده و می شود.
برخی بر این باورند که علم قرابتی با مقوله «دین» ندارد و اساسا این دو مولفه هایی کاملا جدا از یکدیگرند، در مقابل این عقیده، بسیاری از صاحب نظان و اندیشمندان تاکید بر این مهم دارند که اولا امکان علم دینی وجود دارد و ثانیا، علم اعم از علوم پایه و علوم اجتماعی و غیرذالک، ماهیتی دینی را دارند و یا بعضا می توانند داشته باشند.
فارغ از اظهارنظرهای متعددی که درباره این مسئله عنوان می شود، به زعم کارشناسان، این مولفه قابل اثباتی است که علم دینی تحقق پذیر خواهد بود و تاریخ نیز این مسئله را به اثبات رسانده است. از این رو با محمد تقی موحد ابطحی، محقق گروه فلسفه علوم انسانی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، در رابطه با این مفهوم و رد دلایل مخالفان این علم به گفت وگو نشسته ایم که حاصل آن از نظرتان می گذرد:
همواره نظرات متعددی پیرامون علم دینی عنوان شده است و موافقان و مخالفان زیادی را دارد، تصور می کنید چرا تاکنون این مولفه حداقل در ایران، به آن نحو که شایسته باشد، جایگاه خود را پیدا نکرده است؟
علم دینی، در زمره مباحثی که در طول گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، و حداقل در بیست سال اخیر محل بحث بسیاری از صاحب نظران بوده است، اما همان طور که اشاره داشتید پرسش آن است که چرا کماکان در این رابطه همان حرف های گذشته را رائه می کنیم؟
سی سال قبل که بحث تعطیلی دانشگاه ها عنوان شد، مراکز زیادی برای علم دینی شکل گرفت اما هنوز با وجود فعالیت های متعددی که انجام شده است، همچنان در این حوزه احساس خلا می شود که علت را می توان در مسائل مختلفی جست وجو کرد، بخشی از مشکل از نظر به نوع عملکرد و پردازش موضوع بر می گردد.
تعریف خودتان از علم دینی چیست؟ و مصداق این مولفه بیشتر در کدام علوم نمود دارد؟
به گمان من، علم دینی علمی است که در فرآیند تولید آن، دین به اشکال متعدد و مراتب مختلف فعالیت و دخالت دارد که محصول چنین علم ورزی، متاثر از ارزش ها و بینش های دینی ناخودآگاه هدایت به بینش های دینی خواهد شد، لذا این تعریف طیف وسیعی از نظریات در حوزه علم دینی را پوش می دهد.
بنابراین مطابق با این تلقی علم دینی ذو مراتب است، یعنی می توان گفت برخی علوم و نظریات از دیگر نظریات هم سطح شان، دینی تر هستند، برای مثال فارابی نسبت به ارسطو دینی تر است، خدای خالق در ادبیات فلسفه ارسطویی نیست اما فارابی سعی کرده است که از آن یاد کند و یا به عنوان نمونه دیگر، ابن سینا که تلاش هایی برای همگرایی دین و فلسفه انجام داد تا ملاصدرا که این بحث، جدی و جدی تر می شود. از گذر این مثال، به طبع اگر فلسفه را علمی بدانیم که روش هایش عقلانی است، از فارابی تا ابن سینا، فلسفه ما در حال اسلامی تر شدن است.
اما با وجود این روند، همچنان مخالفان زیادی در باب عدم امکان علم دینی وجود دارد، برخی معتقدند اساسا نمی شود مقوله علم دینی را طرح کرد.
من کاملا با این نظریات که علم دینی امکان پذیر نیست مخالفم، چرا که فارغ از آنکه این مولفه ممکن است بلکه تاریخ نیز آن را به اثبات رسانده است، البته همواره مخالفان موافقان در رد یا تایید نظریات وجود دارند و کسی هم این را کتمان نمی کند که ممکن است عده ای نیز مخالف باشند.
اما ما از مخالفان علم دینی می خواهیم که دلایل خود را ارائه کنند. ما در جهت امکان علم دینی شواهد تاریخی را برای ارائه داریم. به عنوان مثال همین بحث فلسفه فارابی نسبت به ارسطو که پیش تر به آن اشاره کردم، سوال این است که آیا همگرایی و سازگاری فلسفه فارابی با آموزه های دینی نسبت به ارسطو بیشتر است یا خیر؟ آیا فارابی در فلسفه خود از آموزه های دینی بهره جسته است؟ قطعا در مورد فارابی پاسخ مثبت است. بنابراین در عرصه فلسفه این مسوله پذیرفته شده است که دین امکان دخالت در علم را دارد. از این رو، نخست باید پاسخ مخالفان مشخص شود.
ما اندیشمندانی نظیر مهدی گلشنی و خسرو باقری را داریم که در این حوزه کارهای ارزنده ای را ارائه کردند، در عین حال دیدگاه های مخالف نیز داریم، در رابطه با این دیدگاه های چه نظری دارید؟
بله، همان طور که اشاره کردید، مهدی گلشنی نمونه ای از اندیشمندانی هستند که در حوزه علم دینی کار کرده اند، وی در مورد تاثیر دین در عرصه تعبیر نظریات فلسفی و علمی شواهد تاریخی و خسرو باقری نیز با تلقی خاصی از علم دینی موافق اند. بنابراین به نظرم مخالفان علم دینی علی الاصول تلقی خاصی را مد نظر قرار داده و بر پایه آن می گویند علم دینی ممکن نیست. البته همان طور که گفتم علم دینی مقوله به تشکیک است، به هر حال تاثیرپذیری در ریاضیات و فیزیک کمتر است.
با این وصف، تصور می کنید چرا تاکنون در عرصه تولید علم دینی به توفیق چندانی دست نیافتیه ایم؟
در این رابطه مثالی می زنم، وقتی رشته ای وارد کشور می شو اولین اقدام چیست؟ قطعا باید استاد باشد، اما زمانی که رشته تحصیلی بومی کشور نیست قطعا به ناچار باید استادی تدریس کند که درس خوانده رشته مورد نظر، در کشوری دیگر بوده است مثلا علم اقتصاد، وقتی فردی که این رشته را از منبع دیگری دریافت و به تحصیل پرداخته و بعد می آید متولی امری در کشور خودش می شود، خب به طبع اقتصاد کینزی را می آورد و بعد در عرصه مسائل سیاست گزاری و در مقام اجرا، آن اقتصاد بازتولید می شو د و اقتصادی غیر خودی وارد می شود. و این مشکلی است که در نبود علم بومی ایجاد شده است.
مقصودتان این است که علم جایگزین نداشته ایم؟
بله، از سی سال قبل، نتوانستیم به خوبی به این مشکل برخورد کنیم، به نظرم باید برای رفع این مشکلات تاریخ علم را مورد بازخوانی قرار دهیم، و در رابطه با دانشگاه ها نیز به نحوی حرکت کنیم که هر دانشگاه را در هر حوزه ای شناخته شود، برای مثال می بینم که دانشگاه کمبریج در علم اقتصاد شناخته شده، دانشگاه آکسفورد در حوزه فلسفه و... بنابراین صرف مدعی بودن تولید علم بومی، ویژه علم دینی نمی توانیم پاسخگو باشیم و دانشگاه های ما به نظر من باید مسیر خودشان را برای تاثیرگذاری هرچه بیشتر در حوزه علم دینی روشن کنند و نقش پررنگی داشته باشند.
پایان پیام/
نظر شما