خبرگزاری شبستان: اینکه به این تحلیل برسیم فرآیند تحول علوم انسانی در حوزه های علمیه مطلوب است، نه اینطور نیست. کارهای جسته و گریخته و بریده بریده خوبی انجام شده اما هنوز به نقطه مطلوب نرسیده ایم. البته نمی توان انتظار داشت طی یک تا دو دهه این اتفاق به وقوع پیوندد؛ تحول علوم انسانی دیربازده است و نیاز به استمرار دارد. این جملات بخشی از سخنان حجت الاسلام علی ذوعلم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بود که در گفتگو با خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان در خصوص بحث تحول علوم و حوزه های علمیه در میان گذاشت، گفتگوی ما را با این استاد حوزه و دانشگاه و پژوهشگر می خوانید:
آیا می توان برای حوزه های علمیه در فرآیند تحول علوم نقشی قائل شد؟
تحول در علوم انسانی و تحول در علوم تجربی دو مقوله ای است که باید از یکدیگر تفکیک شوند،در بحث تحول علوم تجربی انتظاری که وجود دارد از دانشگاه هاست به این دلیل که آنها در این زمینه تخصص داشته و این مساله در فضای دانشگاهی بیشتر پرورش یافته است. اما در علوم انسانی به دلیل اینکه هویت آن به حوزه های علمیه برمی گردد، قطعاً این انتظار از حوزه های علمیه بیشتر است. در بحث تحول علوم انسانی دو رویکرد کلان مدنظر است؛ تحول در علوم انسانی از جهت ابتنای آن از این جهت که علوم انسانی مبتنی بر ارزش های دینی باشد، دیده شوند. علوم انسانی رایج از مبانی غیرتولیدی و سکولار و اومانیستی گرفته شده و تفکرات آنها در جهت گیری های آن تاثیر دارد، بنابراین نقش حوزه ها در این زمینه برجسته است چرا که اسلام شناسی اجتهادی وظیفه و شان حوزه است. در رویکرد دیگر بومی سازی و کارآمدی علوم انسانی به دانشگاه ها برمی گردد و این فضا باید بتواند مسایل جامعه را تحلیل و راهکارهایی را ارایه دهد. بنابراین در تحول علوم انسانی به دو مقوله نیازمندیم یک رسالت و شانی که بیشتر حوزه ها باید اجرا کنند و دوم شان و رسالتی که دانشگاه ها در جهت بومی سازی علوم به عهده دارند.
حوزه های علمیه در بحث تحول علوم تا چه اندازه ورود جدی داشته اند؟
با یک نگاه به گذشته می توان گفت کارهای خوب و مناسبی انجام شده؛ در همین دهه های اخیر مرحوم علامه طباطبایی در دانش فلسفه به عنوان عرصه وسیع در علوم انسانی بر اساس طبقه بندی های رایج وارد شد و بر پایه طرح مسایل مبتلابه آثاری ارایه کردند.
بنابراین تلاش های خوبی انجام شده و مراکز پژوهشی حوزوی در این زمینه فعالیت کرده اما اینکه به این تحلیل برسیم فرآیند تحول علوم انسانی در حوزه ها مطلوب است، نه اینطور نیست. کارهای جسته و گریخته و بریده بریده خوبی انجام شده اما هنوز به نقطه مطلوب نرسیده ایم. نکاتی که در متن حوزه است و سرمایه های انسانی که باید در این زمینه به کار گرفته شود، ساماندهی امور علمی مطلوبی است که هنوز به خوبی انجام نشده و راه طولانی باید در این زمینه طی شود. البته نمی توان انتظار داشت طی یک تا دو دهه این اتفاق به وقوع پیوندد؛ تحول علوم انسانی دیربازده است و نیاز به استمرار دارد.
روش شناسی منابع، سازماندهی علمی و سیاست گذاری آموزش و پرورش ده ها سال تجربه می خواهد، علوم انسانی امروز از چند جهت قابل استفاده است و تجربه های دانشمندان غربی را نباید کاملاً نادیده گرفت.
آیا تحول علوم جزو اولویت ها یا دغدغه های حوزه های علمیه بوده است؟
در برخی از بخش های حوزه های علمیه این مساله دغدغه بوده اما اینکه در مجموعه بدنه حوزه تحول علوم دغدغه یا اولویت بوده است، الان نمی توان چنین ادعایی کرد. نظام های آموزشی حوزه از صدها سال قبل تا امروز تعریف خاصی داشته اند. بنابراین تحول علوم انسانی با رویکرد اسلامی به پیش نیاز اصلاح و تحول در ساختار آموزشی و پژوهشی نیاز دارد و توسعه و مطالعاتی حوزه را می طلبد که با استفاده از علوم اسلامی و ارتباط با علوم انسانی می توانند وارد شده و در تحول علوم کارآمد باشند. ما به تحول دانش های کنونی حوزه مانند فقه، کلام، اصول فقه، تفسیر و ... نیاز داریم که ریشه های تحول در حوزه های علوم انسانی را این علوم می توانند بارور کنند.
اساساً اگر بخواهیم عمیق نگاه کنیم تحول در علوم انسانی با نگاه اسلامی در راستای بنا نهادن علوم انسانی و اسلامی به جز از خاستگاه حوزه ها از خاستگاه دیگری نمی تواند برخیزد و موفق عمل کند؛ این رسالت ذاتی حوزه هاست که بیشتر از امروز باید وارد این عرصه شده و فعالیت کند. در روش شناسی علوم انسانی در منابع، به دانش و پژوهش حوزه نیاز داریم و در آن فضای فرهنگی که بتواند این دانش رشد کند باز به حوزه نیاز داریم. به طور مثال، علوم تربیتی نمی تواند جدا از فقه یا تفسیر باشد. نه اینکه به دانش های دیگر نیاز نداریم اما نیاز ما به علوم انسانی برگرفته از اسلام بسیار ضروری است. مثلا یکی از قلمروها، بحث فلسفه علوم است و تا وقتی فلسفه علم روانشناسی را بازخوانی نکرده و با نگاه اسلامی تبیین نکنیم، در خود آن دانش ها نمی توانیم به تحول دست پیدا کنیم. علوم اسلامی نیاز به شناختن اصول خود را دارد. همانگونه که در بحث فقه، دانشی به عنوان اصول فقه، تکیه گاه مبنایی برای روش شناسی و تجربه و تحلیل آن است، در دانش انسانی هم نیاز به دانشی داریم که بر پایه اصول باشد. همانگونه که فلسفه فقه برای ما کافی نیست. ممکن است در بعضی تعریف ها فلسفه فقه و اصول فقه به هم نزدیک باشند اما این دو علم یکی نیست و کارکرد هر یک متفاوت است. با همین قیاس می شود گفت اصول اقتصاد و علم تربیت جامعه شناسی و سایر علوم انسانی را نیاز داریم و باید تعریف شود. اساساً گاهی نیاز به تولد و ساختاردهی و تامل در برخی دانش های جدید است. همچنین در بحث روش شناسی علوم در حوزه ها تاملاتی نیاز است. نباید تصور کنیم افراد به تنهایی و بدون کار گروهی می توانند در تولید و تحول علم کارآمدی داشته باشند. اگر کار جمعی در حوزه ها مورد توجه قرار دهیم، با سرعت بیشتری می توانیم به تحول علوم دست یابیم.
چقدر تحول حوزه های علمیه که از تاکیدات رهبری است، با تحول علوم پیوند دارد؟
باید تحولی در حوزه که رهبری بر آن تاکید کرده اند، اتفاق بیفتد. البته این تحول، ضعیف پنداشتن عرصه های علمی حوزه نیست بلکه توسعه دادن و باز کردن حوزه های علوم انسانی برای ورود به عرصه تحول علوم است. همانطور که در حوزه ها برای کلام و تفسیر سرمایه گذاری می شود، برای علوم انسانی نیز باید سرمایه گذاری شود. این تحول برخلاف طبع علم پیش رفتن و شتاب زدگی جواب نمی دهد و باید در این راستا با طمانینه گام برداشت. تحول علوم انسانی با ساختار پژوهشی حوزه ارتباط دارد همین که رشته ها و شاخه های جدید در حوزه ها تعریف شده و بنیه های مالی تقویت شود، می توان در این راستا گام برداشت. حوزه های علمیه از نظر منابع مالی که باید صرف توسعه علوم انسانی شود در مقایسه با ساختار آموزش دانشگاهی فاصله زیادی دارد و منابع مالی آن محدود است.
ارتباط حوزه های علمیه را با دانشگاه در بحث تحول علوم چطور ارزیابی می کنید؟
بحث تعامل علمی و سامان یافتن بین سازمان علمی و حوزه و دانشگاه بسیار ضعیف است؛ عملاً گاه تعاملاتی اتفاق می افتد اما کافی نیست. مراکز پژوهشی در دانشگاه در بسیاری مواقع از فعالیت ها و پژوهش هایی که در حوزه ها انجام می شود، بی خبرند یا بالعکس حوزه ها از این پژوهش های انجام شده در دانشگاهها خبر ندارند. بنابراین به یک نوع مدیریت تولید دانش و تحول علوم انسانی نیاز داریم که هنوز شکل نگرفته. البته نباید گمان کرد که این اتفاق به طور طبیعی یا با تبلیغ و تشویق روی می دهد، هر چند تبلیغ و تشویق بی اثر نیست. مدیریت های عالی در حوزه و دانشگاه باید با اشتراک مساعی به ساختارهای موردنیاز توجه کرده تا تحول علوم انسانی اتفاق بیفتد. اما متاسفانه این تعامل وجود ندارد. مثلا در سال 91 چند طرح کلان ملی در زمینه تحول علوم انسانی مشترک با حوزه و دانشگاه و با درگیر شدن اعضای علمی حوزه و دانشگاه انجام شده؟
آیا همکاری حوزه های علمیه در بحث تحول علوم بر تبیین و ارائه سبک صحیح زندگی اثرگذار است؟
اساساً آنچه که در غرب اتفاق افتاده این بود که یک نگرش ماهیت فلسفی تحت عنوان اومانیسم شکل گرفت که از لوازم آن سکولاریسم و کاپیتالیسم بود. این نگرش علوم انسانی جدید را حمایت و بر پایه آن شکل گرفته و آن علوم وقتی می خواستند در عمل پیاده شوند، به سبک زندگی انجامیدند. بنابراین سبک زندگی نتیجه بروز و ظهور علوم انسانی جدید است. به همین نسبت تحول در علوم انسانی، تحول در مبانی نظری و عملی سبک زندگی است. قلمرو هنر یا جایگاه برجسته تولیدات فرهنگی در قالب جدید و تولیدات شنیداری و دیداری که در غرب شکل گرفته بر پایه علوم انسانی بوده که به عنوان عناصر اصلی سبک زندگی خود را نشان می دهند، به همین جهت تحول در سبک زندگی قطعاً با تحول در علوم انسانی ارتباط دارد و هر اندازه یافته های عمیق داشته باشیم، می توان براساس آن طراحی و مدل سازی هایی شود که سبک زندگی مطلوبی را ارایه دهد.
پایان پیام/
نظر شما