چاق شدن از راه گوش!

وای به روزی که این معادله، جا بیفتد و برای زیردستان و کارمندان چنین تصوری پیدا شود که می توان از نردبان ستایش و تملق بالا رفت و به مزایای بیشتری دست یافت.

خبرگزاری شبستان: گاهی عملها حرف ساز است و گاهی هم حرفها عمل ساز. نوع عملها هم در نوع حرفها موثر است؛ همچنان که نوع حرفها در کیفیت عمل تاثیر می گذارد و بعضی ها تحت تاثیر آن چه می شنوند، حالت خاص یا رفتار ویژه ای از خود نشان می دهند.

شما از کدام گروهید و تا چه حد، حرف های دیگران در نوع عملتان اثر می گذارد؟
آیا ضابطه گرا هستید یا جو زده می شوید؟ از صراحت در گفتار، بیشتر خوشتان می آید یا از چاپلوسی، تملق، ستایش و تعریف؟

از تعریف هایی که واقعیت ندارد، بیشتر لذت می برید یا از نقدهای دلسوزانه و تذکرات خیرخواهانه؟ کارمند نقاد را بیشتر دوست دارید یا زیردست مداح را؟ و بی تعارف، از راستی که به زیان شماست، بیشتر خوشتان می آید یا از دروغی که به سود شماست؟

این حرف مولانا که «آدمی فربه شود از راه گوش» حرف زیبا، عمیق و تکان دهنده ای است. مردم از راه دهان و به سلوه خوردن خوراکی ها چاق و فربه می شوند؛ اما کسانی هم از راه گوش و به وسیله شنیدن تملق ها و ستایش ها، دچار غرور و تورم شخصیت می شوند و از گفته های متملقانه دیگران، احساس لذت می کنند و در پی آن، ترتیب اثر می دهند؛ مقرب می دارند؛ امتیاز می دهند؛ بالا می برند؛ رتبه می بخشند و ...

وای به روزی که این معادله، جا بیفتد و برای زیردستان و کارمندان چنین تصوری پیدا شود که می توان از نردبان ستایش و تملق بالا رفت و به مزایای بیشتری دست یافت.

رواج فرهنگ ستایش و تملق، کارها را سست می کند؛ انگیزه ها را می فرساید؛ بستر دروغ را هموار می سازد؛ تظاهر و ریاکاری را رشد می دهد؛ متظاهران و چاپلوسان را مسند نشین و کارپرداز می کند و حق گویان صریح و منتقدان دلسوز و بی غرض و آینه های بی ریا را منزوی می سازد آیا این، پسندیده و مطلوب است؟

اگر ادارات، عرصه بروز چاپلوسی گردد، رابطه مدیران و کارمندان را باید از این آفت، پیراسته کرد وگرنه این آفت، به همه بدنه تشکیلات رخنه می کند و کارها را کند می کند و کارمندان را فرصت طلب، ریاکار، تنبل و مسئولیت گریز بار می آورد.

راه اصلی درمان هم در شیوه مدیران نهفته است.
شرب گوارای مهلک بهتر است یا داروی تلخ نجات بخش؟
تملق آن است و صراحت این.

مبارزه با فرعون، تنها کار حضرت موسی نبوده است. شما هم می توانید در عرصه وجودتان، با فرعون نفس پیکار کنید و اجازه طغیان و عصیان به آن ندهید.

کسی که دوست دارد پیوسته ستایش و مدح بشود – به خصوص درباره کاری که نکرده و خصلت و فضیلتی که ندارد – ناخواسته به رشد یک فرعون، در درون خودش، کمک کرده است.

خیلی ها گرفتار این فرعون درونی اند.

تملق و فریب دادن مسئولان با ارایه آمار نادرست و تعریف های بی مورد، درست نیست. فریب خوردن از لفظ بازی ها، چرب زبانی ها و تملق ها نیز ناپسند است. گزارش، هرگز واقعیت را عوض نمی کند.

الفاظ و تعابیر دیگران و اظهارات مداحانه، در آن چه هست، تغییر پدید نمی آورد. برنامه ریزی های مبتنی بر گزارش های غیرواقعی، هرگز به ثمر نمی رسد.

چرا سم خطرناک و کشنده چاپلوسی، این قدر در ذائقه بعضی ها شیرین است و آنان را دچار توهم شخصیت می کند؟ این، یک آفت است و باید درمانش کرد.

اگر انسان، خودساخته و مهذب نباشد و تقوا و پرهیزکاری نداشته باشد، به همان اندازه که از تملق خوشش می آید، از صراحت و بیان حق از سوی دیگران ناراحت می شود و اگر به ظاهر هم بگوید: ما از پیشنهادها و انتقادها استقبال می کنیم در دل و درون، ناراحت می شود؛ هر چند به روی مبارک نیاورد.

اگر کسی به وضعی دچار شود که به به و اه اه در روحیه اش نسبت به آنچه واقعیت و وظیفه است، تاثیر بگذارد، گرفتار عارضه ای است که باید به درمانش پرداخت.

اگر کسی را زودتر راه بیندازد که از او تعریف کرد.
به نفع کسی موضع بگیرد که به او باج زبانی داده.
طرفداری از کسی کند که چاپلوس تر و سروزباندارتر و حراف تر است.
باید برگردد و دوباره به آینه نفس خود نگاه کند؛ نگاهی نقادانه و اصلاح گرانه.
برگردیم به سخن آغازین و فربه شدن از راه گوش.
نگذارید حرف و حدیث دیگران و ستایش ها و چرب زبانی های زیردستان، دراندام شخصیت شما گوشت اضافی پدید اورد و دچار چاقی موهوم شوید.
اگر ورزش بدنی، چربی های اضافی را آب می کند.
ورزش روحی هم، غرور و خودپسندی را درمان می کند.
اگر پیامبر عزیزمان فرمود که به صورت ستایش گران و متملقان خاک بپاشید، برای درمان همین بیماری است؛ بیماری لذت بردن از چاپلوسی دیگران.

 

آیینه رفتار نبوی
سرور هر قوم را، خدمتگزارترین آنان می دانست.
خود، اوقات خویش را به گونه ای تقسیم می کرد که به نیاز همه رسیدگی کند؛ حتی در ساعات فراغت داخل خانه هم بخشی از وقت خود را به مراجعان اختصاص می داد.
هر کس – چه آزاد و چه غلام – با آن حضرت کاری داشت، برای انجام کار او اقدام می کرد روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد.
در کارهای خانه، به خانواده کمک می کرد.
بر سر سفره غذا، خاضعانه می نشست و محبوبترین سفره در نظر او، سفره ای بود که افراد بیشتری بر سر آن سفره باشند.
در حرمت گذاری به مومنان، دعوت آزاده و برده را یکسان می پذیرفت.
نگاهش را در چهره کسی خیره و ثابت نگاه نمی داشت.
لباس خشنی از پنبه یا کتان می پوشید و بیشترین لباسهایش سفید بود لباس مخصوصی برای نماز جمعه داشت. عبایی داشت که هر جا می رفت، آن را دولا می کرد و زیر خود می انداخت.

اگر مالی نزد او بود، شب وقتی به خانه برمی گشت که ان را به نیازمندان داده، در راه خدا خرج کرده بود، سخاوتش، چشم گیر بود و درهم و دیناری نزدش باقی نمی ماند از آن چه خدا داده بود، در حد نیاز خود برمی داشت و بقیه را در راه خدا خرج می کرد.

برای خدا خشمگین می شد؛ نه برای ارضای خویش، اهل انتقام گرفتن نبود؛ عفو می کرد و می گذشت.

هنگام رفتن به جایی، هر مرکبی که فراهم بود (اسب، شتر، قاطر و الاغ)، بر آن سوار می شد و در قید و بند مرکب خاصی نبود و گاهی هم پیاده می رفت.

به تشییع جنازه و عیادت بیماران و سرکشی و تفقد از حال مومنان می رفت.
با فقیران، هم غذا و همنشین می شد و با بیچارگان ، مانوس بود و نشست و برخاست می کرد. صاحبان اخلاق برجسته را احترام می کرد؛ با اهل شرف و فضیلت، انس و الفت بیشتری داشت و با خویشاوندان خود صله رحم می کرد.

از همه خنده روتر بود، عذر عذرخواهنده را می پذیرفت تا وقتی قرآن نازل نمی شد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخی بود خنده هایش از حد تبسم فراتر نمی رفت و به قهقهه نمی رسید.

در خوراک و پوشاک، خویش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمی داد هرگز به کسی دشنام نداد و با کسی به درشتی و تندخویی صحبت نکرد.

به هر کسی می رسید، سلام می داد.
با هر مسلمانی که برخورد می کرد، مصافحه می کرد و دست خود را در دست او نگه می داشت تا طرف مقابل، دست خود را عقب بکشد.
هر گاه کسی نزد او می نشست و با او کار داشت، نمازش را سریع تمام می کرد و به کار او می رسید.

متواضع بود. در مجلس، هر جا که جا بود، می نشست و جای خاصی برای خود اختصاص نمی داد و دیگران را هم از این کار نهی می کرد.

هر کسی را که به خدمتش می رسید، مورد اکرام و احترام قرار می داد بزرگ هر قومی را احترام می کرد و او را به ریاست و سرپرستی آنان تعیین می کرد.

کلامش، الفت آفرین و وحدت بخش بود. سخنی نمی فرمود که دلها را از هم بیزار و جدا کند درحال خشم و رضا، جز حق نمی گفت دیر عصبانی می شد و زود درمی گذشت.

اجازه نمی داد که در مجلس او از عیوب دیگران سخن گفته شود.
توصیه می فرمود که نیاز ارباب حاجت را به گوش او برسانند.

در مسافرت ها، در آخر جمعیت حرکت می کرد؛ تا اگر کسی از رفتن بازماند یا احتیاجی به کمک داشت، یاری اش کند.

هر گاه سه روز یکی از اصحاب را نمی دید، از حال او جویا می شد و اگر مریض بود، به عیادتش می رفت.

گاهی که سوار بر مرکب بود، دیگری را هم سوار می کرد.
هنگام راه رفتن، با صلابت و استوار راه می رفت، نه عاجز و سست و بی حال.
هرگاه از راهی می رفت. در بازگشت، از راه دیگری برمی گشت.
بر جفا و تندخویی دیگران، صبور و حلیم بود.
می فرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است؛ آن گونه که به نماز دستور داده است.
مردم دار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقه وار می نشست.
از همه بیشتر به قول و قرارش وفادار بود. سعه صدر داشت و از میهمانش کار نمی کشید. در سر سفره ای که دیگران هم بودند، زودتر از همه شروع می کرد و دیرتر از همه دست غذا می کشید؛ تا همه بخورند و کسی گرسنه نماند.
اخلاقش قرآن بود و رمز جاذبه اش حسن خلق. این بود که خداوند مدال "انک لعلی خلق عظیم" را به وی داد و او را اسوه معرفی کرده باشد که با نگاه به این آیینه سلوک نبی و اخلاق محمدی را بیاموزیم.

مگر از ما چه انتظاری است؛ جز اقتدا به سیره پیامبر اعظم (ص)؟

 

بنابراین گزارش کتاب "باشگاه مدیریت" اولین کتاب از مجموعه کتاب آیینه می باشد که به قلم جواد محدثی به رشته تحریر در آمده است. از جمله مباحث پرداخته شده در این کتاب می توان به مدال خدمت، دمی با محمد، مدیران دولت کریمه، نقش عینک در مدیریت، رابطه با مافوق و مادون و همسران نیمه وقت اشاره کرد.

 

پایان پیام/

 

کد خبر 302770

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha