خبرگزاری شبستان: در نقل و بازگو کردن حادثه عاشورا ، ما هزاران تحریف وارد کردهایم ! هم تحریفهای لفظی ، یعنی شکلی و ظاهری که راجع به اصل قضایا ، راجع به مقدمات قضایا ، راجع به متن مطلب و راجع به حواشی مطلب است ، و هم تحریف در تفسیر این حادثه . با کمال تاسف این حادثه ، هم دچار تحریفهای لفظی شده و هم دچار تحریفهای معنوی . گاهی از اوقات تحریفهایی که میشود لااقل با اصل مطلب هماهنگی دارد ، ولی گاهی وقتها تحریف ، کوچکترین هماهنگی که ندارد هیچ ، قضیه را هم مسخ میکند ، قضیه را به کلی واژگون میکند و به شکلی در میآورد که به صورت ضد خودش درمیآید . باز هم با کمال تاسف باید بگویم تحریف هایی که بدست ما مردم در این حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائین آوردن و مسخ کردن قضیه بوده است ، در جهت بی خاصیت و بی اثر کردن قضیه بوده است . و در این قضیه ، هم گویندگان و علمای امت و هم مردم تقصیر داشتهاند. استاد شهید مرتضی مطهری در بخش اول کتاب " حماسه حسینی (1) " به بیان این تحریف ها پرداخته است.
تحریف در پرداختن به حادثه عاشورا به آنجا رسید که مرحوم میرزا حسین نوری نویسنده کتاب "لولو و مرجان" هم از آنها ناله کرده است ، و حتی صریحا این مرد بزرگ میگوید : امروز باید عزای حسین را گرفت، اما برای حسین در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن اینهمه دروغهائی است که درباره حادثه کربلا گفته میشود و هیچکس جلوی این دروغها را نمیگیرد . متاسفانه آب از سرچشمه گل آلود است و مرکز روضههای دروغ ، کربلا و نجف و ایران یعنی همین مراکز تشیع است .
حالا ، من بطور نمونه تحریفاتی را بیان میکنم که بعضی از اینها مربوط به وقایع قبل از عاشورا ، بعضی مربوط به وقایع بین راه ، بعضی مربوط به ایام اقامت در ماه محرم ، بعضی مربوط به ایام اسارت و بعضی هم مربوط به ائمه بعد از قضایای کربلا ، و اغلب مربوط به روز عاشورا است .
آب خواستن امام حسین (ع) در مراسم خطبه خوانی امیرمومنان!
این قضیه را من مکرر شنیدهام و لابد شما هم شنیدهاید ، و حاجی نوری در مقدمات قضایا آن را نقل کرده است که میگویند روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام بالای منبر بود و خطبه میخواند .امام حسین علیه السلام فرمود من تشنهام و آب میخواهم ، حضرت فرمود کسی برای فرزندم آب بیاورد ، اول کسی که از جا بلند شد ، کودکی بود که همان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بود ، ایشان رفتند و از مادرشان یک کاسه آب گرفتند و آمدند وقتی که وارد شدند در حالی وارد شدند که آب را روی سرشان گرفته بودند و قسمتی از آن هم میریخت که با یک طول و تفصیلی قضیه نقل میشود .
بعد امیرالمؤمنین علی علیه السلام چشمشان که به این منظره افتاد اشکشان جاری شد . به آقا عرض کردند چرا گریه میکنید ؟ فرمود قضایای اینها یادم افتاد که دیگر معلوم است گریز به کجا منتهی میشود . حاجی نوری در این جا یک بحث عالی دارد ، میگوید شما که میگوئید علی در بالای منبر خطبه میخواند ، باید بدانید که علی فقط در زمان خلافتش منبر میرفت و خطبه میخواند . پس در کوفه بوده است و در آن وقت امام حسین مردی بوده که تقریبا سی و سه سال داشته است . بعد میگوید اصلا آیا این حرف معقول است که یک مرد سی و سه ساله در حالی که پدرش دارد مردم را موعظه میکند و خطابه میخواند ناگهان وسط خطابه بگوید آقا من تشنهام آب میخواهم ؟ اگر یک آدم معمولی این کار را بکند میگویند چه آدم بیادب و بیتربیتی است ، و از طرفی حضرت ابوالفضل هم در آن وقت کودک نبوده ، یک نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است . میبینید که چگونه قضیهای را جعل کردند . آیا این قضیه در شان امام حسین است ؟ ! و غیر از دروغ بودنش ، اصلا چه ارزشی دارد ؟ آیا این شان امام حسین را بالا میبرد یا پائین میآورد ؟ مسلم است که پایین میآورد ، چون یک دروغ به امام نسبت دادهایم و آبروی امام را بردهایم .
جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است؟
نمونه دیگری که تحریف و جعل کردند این است که قاصدی برای اباعبدالله علیه السلام نامهای آورده بود و جواب میخواست ، آقا فرمود که سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر . سه روز دیگر که سراغ گرفت ، گفتند : آقا حرکت کردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا که آقا میروند ، بروم ببینم جلال و کوکبه پادشاه حجاز چگونه است . رفت و دید آقا خودش روی یک کرسی نشسته و بنیهاشم روی کرسیهای چنین و چنان . بعد محملهائی آوردند ، چه حریرها ، چه دیباجها ، چه چیزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامی سوار این محملها کردند . اینها را میگویند تا ناگهان به روز یازدهم گریز میزنند و میگویند اینها که در آن روز چنین محترم آمدند روز یازدهم چه حالی داشتند . حاجی نوری میگوید : این حرفها یعنی چه ؟ این تاریخ است که میگوید : امام حسین در حالی که بیرون میآمد این آیه را میخواند : « فخرج منها خائفا یترقب »( 1 ) یعنی در این بیرون آمدن خودش را به موسی بن عمران که از فرعون فرار میکرد تشبیه کرده است : « قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل »( 2 ) یک قافله بسیار بسیار سادهای حرکت کرده بود . مگر عظمت اباعبدالله به این است که یک کرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند ؟ ! یا عظمت خاندان او به این است که سوار محملهائی از دیباج و حریر شده باشند ؟ ! اسبها و شترهایشان چطور باشد ، نوکرهایشان چطور باشد ؟ !
قصه لیلا!
نمونه دیگر از تحریف در وقایع عاشورا که یکی از معروفترین قضایا شده است و حتی یک تاریخ هم به آن گواهی نمیدهد قصه لیلا مادر حضرت علی اکبر است . البته ایشان مادری به نام لیلا داشتهاند ، ولی حتی یک مورخ نگفته که لیلا در کربلا بوده است . اما ببینید که چقدر ما روضه لیلا و علی اکبر داریم ، روضه آمدن لیلا به بالین علی اکبر . حتی من در قم ، در مجلسی که به نام آیه الله بروجردی تشکیل شده بود که البته خود ایشان در مجلس نبودند ، همین روضه را شنیدم که علی اکبر به میدان رفت ، حضرت به لیلا فرمود که از جدم شنیدم که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است ، برو در فلان خیمه خلوت موهایت را پریشان کن ، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند این فرزند را سالم بما برگرداند ؟ ! اولا لیلائی در کربلا نبوده که چنین کند . ثانیا اصلا این منطق ، منطق حسین نیست . منطق حسین در روز عاشورا ، منطق جانبازی است . تمام مورخین نوشتهاند که هر کس اجازه میخواست ، حضرت به هر نحوی که میشد عذری برایش ذکر کند ، ذکر میکرد ، بجز برای علی اکبر "فاستاذن فی القتال اباه فاذن له" یعنی تا اجازه خواست ، گفت برو . حال چه شعرها که سروده نشده ! از جمله این شعر که میگوید :
خیز ای بابا از این صحرا رویم
نک بسوی خیمه لیلا رویم
نمونه دیگری در همین مورد را که خیلی عجیب است من در همین تهران ، در منزل یکی از علمای بزرگ این شهر ، در چند سال پیش ، از یکی از اهل منبر که روضه لیلا را میخواند شنیدم و من در آنجا چیزی شنیدم که به عمرم نشنیده بودم . گفت بعد از اینکه حضرت لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد ، نذر کرد که اگر خدا علی اکبر را سالم به او برگرداند و در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد . یعنی نذر کرد که سیصد فرسخ راه را ریحان بکارد ! این را گفت و یکمرتبه زد زیر آواز : نذر علی لئن عادوا و ان رجعوا
لازرعن طریق التفت ریحانا
من نذر کردم که اگر اینها برگردند راه تفت را ریحان بکارم . این شعر عربی بیشتر برای من اسباب تعجب شد که این شعر از کجا پیدا شده ؟ بعد بدنبال آن رفتم و گشتم ، دیدم این تفتی که در این شعر آمده کربلا نیست ، بلکه این تفت سرزمین مربوط به داستان لیلی و مجنون معروف است که لیلی در آن سرزمین سکونت میکرده و این شعر مال مجنون عامری است برای لیلی ، و این آدم این شعر را برای لیلا مادر علی اکبر و کربلا میخوانده . تصور کنید اگر یک مسیحی یا یک یهودی یا یک آدم لامذهب آنجا باشد و این قضایا را بشنود ، آیا نخواهد گفت که تاریخ اینها چه مزخرفاتی دارد ؟
عروسی قاسم وحکایت آرزویی که نمی شود به گور برد!
از این بالاتر ، ( حاجی نوری ) میگوید در همان گرما گرم روز عاشورا که میدانید مجال نماز خواندن هم نبود ، اما نماز خوف خواند و با عجله هم خواند . حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند ، و تا امام این دو رکعت نماز را خواندند ، این دو نفر در اثر تیرهای پیاپی که میآمد از پا در آمدند . مجالی برای نماز خواندن به اینها نمیدادند ، ولی گفتهاند در همان وقت امام فرمود حجله عروسی را بیندازید ، من میخواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در اینجا ، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم ، من آرزو دارم ، آرزو را که نمیشود به گور برد !
شما را بخدا ببینید حرفهائی را که گاهی وقتها از یک افراد در سطح خیلی پایین میشنویم که مثلا میگویند من آرزو دارم عروسی پسرم را ببینم ، آرزو دارم عروسی دخترم را ببینم ، به فردی چون حسین بن علی نسبت میدهند ، آن هم در گرما گرم زدو خورد که مجال نماز خواندن نیست ! و میگویند حضرت فرمود من در همین جا میخواهم دخترم را برای پسر برادرم عقد بکنم و یک شکل از عروسی هم که شده است در اینجا راه بیندازم . یکی از چیزهایی که از تعزیه خوانیهای قدیم ما هرگز جدا نمیشد عروسی قاسم نو کدخدا ، یعنی نو داماد بود ، در صورتی که این در هیچ کتابی از کتابهای تاریخی معتبر وجود ندارد . حاجی نوری میگوید ملا حسین کاشفی اولین کسی است که این مطلب را در کتابی بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضیه صددرصد دروغ است .
بقول آن شاعر که گفت :
بس که ببستند بر او برگ و ساز
گر تو ببینی نشناسیش باز
زعفرجنی یار حسین (ع) است؟
اگر سیدالشهداء علیه السلام بیاید و اینها را مشاهده کند ( البته او در عالم معنا که میبیند ، اگر در عالم ظاهر هم بیاید ) ، میبیند ما برای او اصحاب و یارانی ذکر کردهایم که اصلا چنین اصحاب و یارانی نداشته است . مثلا در کتاب محرق القلوب که اتفاقا نویسندهاش هم یک عالم و فقیه بزرگی است ، ولی از این موضوعات اطلاع نداشته ، نوشته شده است که یکی از اصحابی که در روز عاشورا از زیر زمین جوشید ، هاشم مرقال بود ، در حالی که یک نیزه هجده ذرعی هم دستش بود . آخر یک کسی هم گفته بود سنان بن انس که بنا بقول بعضی سر امام حسین را برید ، نیزهای داشت که شصت فرع بود . گفتند نیزه شصت ذرعی که نمیشود ! گفت خدا برایش از بهشت فرستاده بود . در کتاب محرق القلوب هم نوشته که هاشم بن عتبه مرقال با نیزه هجده ذرعی پیدا شد در حالی که این هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امیر بوده و در بیست سال پیش کشته شده بود . ما برای امام حسین یارانی ذکر میکنیم که چنین یارانی نداشته است .
یا زعفرجنی جزو یاران امام حسین است . اما دشمنانی ذکر میکنند که نبوده است . در کتاب اسرار الشهاده نوشته شده است که لشکر عمر سعد در کربلا یک میلیون و ششصد هزار نفر بود . باید سؤال کرد اینها از کجا پیدا شدند ؟ اینها همه در کوفه بودند ، مگر چنین چیزی میشود ؟ !
روز عاشورا هفتاد ساعت بوده است؟ !
و نیز در آن کتاب نوشته که امام حسین در روز عاشورا سیصد هزار نفر را با دست خودش کشت ! با بمبی که در هیروشیما انداختند تازه شصت هزار نفر کشته شدند ، و من حساب کردم که اگر فرض کنیم که شمشیر مرتب بیاید و در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، کشتن سیصدهزار نفر ، هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت میخواهد. بعد که دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمیآید ، گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است !
همین طور درباره حضرت ابوالفضل گفتهاند که بیست و پنج هزار نفر را کشت که حساب کردم اگر در هر ثانیه یک نفر کشته شود ، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد . پس حرف این مرد بزرگ ، حاجی نوری را باور کنیم که میگوید : اگر کسی بخواهد امروز بگرید، اگر کسی بخواهد امروز ذکر مصیبت کند ، باید بر مصائب جدیده ابا عبدالله بگرید ، بر این دروغهائی که به اباعبدالله علیه السلام نسبت داده میشود ، گریه کند .
بنا بر این گزارش کتاب سه جلدی حماسه حسینی، اثر به جا مانده از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است. موضوعاتی چون تحریفات در واقعه تاریخی کربلا، حماسه حسینی و عنصر تبلیغ در نهضت حسینی (تبلیغ در اسلام) در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.
پایان پیام/
نظر شما