به گزارش خبرنگار قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: قرآن کریم در آیات 41 و 42 سوره ص می فرماید: وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ * ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ / و از بنده ما ایّوب یاد کن آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: مرا شیطان به رنج و عذاب افکنده است. پایت را بر زمین بکوب: این آبى است براى شستشو و سرد براى آشامیدن.
آیات مذکور متعرض سومین داستانى است که رسول خدا (ص) مامور شده به یاد آنها باشد و در نتیجه صبر کند، و آن عبارت است از: داستان ایوب پیغمبر (ع) و محنت و گرفتاریهایى که خدا برایش پیش آورد تا او را بیازماید. و سپس رفع آن گرفتاریها و عافیت خدا و عطاى او را ذکر کرده، و سپس دستور مىدهد تا ابراهیم و پنج نفر از ذریه او از انبیا را به یاد آورد.
علامه طباطبایی در شرح معانی آیه 41 سوره ص می نویسد: جمله " وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ" دعایى است از ایوب (ع) که در آن از خدا مىخواهد عافیتش دهد، و سوء حالى که بدان مبتلا شده از او برطرف سازد. و به منظور رعایت تواضع و تذلل درخواست و نیاز خود را ذکر نمىکند، و تنها از اینکه خدا را به نام" ربى- پروردگارم" صدا مىزند فهمیده مىشود که او را براى حاجتى مىخواند.
مقصود از" بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ" که ایوب (علیه السلام) بدان مبتلا بود و وجه اینکه ابتلاء خود به آن دو را به شیطان نسبت داد (أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ).
اما کلمه" نصب" به معناى تعب و به تنگ آمدن است. و جمله" إِذْ نادى ..." به اصطلاح ادبى بدل اشتمال است. در آغاز مىفرماید:" به یاد آر بنده ما ایوب را" بعدا بعضى از خاطرات او را نام برده، مىفرماید: به یاد آر این خاطرهاش را که پروردگار خود را خواند که" اى پروردگار من ...". پس جمله" إِذْ نادى" هم مىتواند بدل اشتمال از کلمه" عبدنا" باشد، و هم از کلمه" ایوب". و جمله" أَنِّی مَسَّنِیَ ..." حکایت نداى ایوب است.
و از ظاهر آیات بعدى برمىآید که مرادش از" نصب و عذاب" بد حالى و گرفتاریهایى است که در بدن او و در خاندانش پیدا شد. همان گرفتاریهایى که در سوره انبیا، آن را از آن جناب چنین حکایت کرده که گفت:" مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ".
البته این در صورتى است که بگوییم کلمه" ضر" شامل مصیبت در خود آدمى و اهل بیتش مىشود و در این سوره و سوره انبیاء هیچ اشارهاى به از بین رفتن اموال آن جناب نشده، هر چند که این معنا در روایات آمده است.
و ظاهرا مراد از" مس شیطان به نصب و عذاب" این است که: مىخواهد" نصب" و" عذاب" را به نحوى از سببیت و تاثیر به شیطان نسبت دهد و بگوید که شیطان در این گرفتاریهاى من مؤثر و دخیل بوده است. و همین معنا از روایات هم برمىآید.
و در اینجا این سؤال پیش مىآید که یکى از گرفتاریهاى ایوب مرض او بود، و مرض علل و اسباب عادى و طبیعى دارد، پس چگونه آن جناب مرض خود را هم به شیطان نسبت داد و هم به بعضى از علل طبیعى؟ جواب این اشکال آن است که: این دو سبب یعنى شیطان و عوامل طبیعى، دو سبب در عرض هم نیستند، تا در یک مسبب جمع نشوند، و نشود مرض را به هر دو نسبت داد، بلکه دو سبب طولىاند و توضیح آن در تفسیر آیه" وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ" «2»، در جلد هشتم این کتاب بیان گردیده، بدانجا مراجعه شود.
ممکن است گفته شود: اگر چنین استنادى ممکن باشد، ولى صرف امکان دلیل بر وقوع آن نمىشود، از کجا که شیطان چنین تاثیرى در انسانها داشته باشد که هر کس را خواست بیمار کند؟ در پاسخ مىگوییم: نه تنها دلیلى بر امتناع آن نداریم، بلکه آیه شریفه" إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ" دلیل بر وقوع آن است، براى اینکه در این آیه، شراب و قمار و بتها و ازلام را به شیطان نسبت داده و آن را عمل شیطان خوانده، و نیز از حضرت موسى (ع) حکایت کرده که بعد از کشتن آن مرد قبطى گفته:" هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ" که در تفسیرش گفتیم کلمه" هذا" اشاره است به مقاتله آن دو.
و به فرضى هم که از روایات چشمپوشى کنیم، ممکن است احتمال دهیم که مراد از نسبت دادن" نصب" و" عذاب" به شیطان این باشد که شیطان با وسوسه خود مردم را فریب داده و به مردم گفت: از این مرد دورى کنید و نزدیکش نشوید، چون اگر او پیغمبر بود این قدر بلاء از همه طرف احاطهاش نمىکرد، و کارش بدینجا نمىکشید و عاقبتش بدینجا که همه زبان به شماتت و استهزایش بگشایند نمىانجامید.
در تفسیر کشاف این وجه را که گفتیم انکار کرده و گفته: به هیچ وجه نمىتوانیم این وجه را بپذیریم که خدا شیطان را بر انبیاى خود مسلط کند تا هر جور دلش خواست آن حضرات را اذیت و آزار کند و دچار عذاب نماید و از این راه داغ دل خود را از آنان بستاند، چون اگر بنا باشد این کار نسبت به انبیاء جایز باشد، نسبت به پیروان انبیاء یعنى مردم صالح نیز (به طریق اولى) جایز است، آن وقت رانده درگاه خدا هیچ مؤمن صالحى را از این انتقام خود سالم نمىگذارد، همه را بیچاره و هلاک مىکند با اینکه در قرآن کریم مکرر آمده، که شیطان به غیر از وسوسه هیچ دخالت و تاثیر دیگر ندارد .
لیکن این اشکال زمخشرى وارد نیست، براى اینکه آنچه در قرآن کریم از خصائص انبیاء و سایر معصومین شمرده شده، همانا عصمت است که به خاطر داشتن آن، از تاثیر شیطان در نفوسشان ایمنند، و شیطان نمىتواند در دلهاى آنان وسوسه کند و اما تاثیرش در بدنهاى انبیاء و یا اموال و اولاد و سایر متعلقات ایشان، به اینکه از این راه وسیله ناراحتى آنان را فراهم سازد، نه تنها هیچ دلیلى بر امتناع آن در دست نیست، بلکه دلیل بر امکان وقوع آن هست، و آن آیه شریفه" فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ" مىباشد که راجع است به داستان مسافرت موسى با همسفرش یوشع (ع) و یوشع به موسى مىگوید: اگر ماهى را فراموش کردم این فراموشى کار شیطان بود، او بود که نگذاشت من به یاد ماهى بیفتم.
پس از این آیه برمىآید که شیطان این گونه دخل و تصرفها را در دلهاى معصومین دارد. و اما اینکه گفت: لازمه جواز و امکان مداخله شیطان در دلهاى انبیاء این است که در دلهاى پیروان انبیاء نیز دخل و تصرف بکند، در پاسخش مىگوییم: این ملازمه را قبول نداریم، زیرا ما که مىگوییم ممکن است شیطان چنین تصرفهایى در دلهاى معصومین بکند، معتقدیم که هر جا چنین تصرفهایى بکند به اذن خدا مىکند، به این معنا که خدا جلوگیرش نمىشود، چون مداخله شیطان را مطابق مصلحت مىبیند، مثلا مىخواهد مقدار صبر و حوصله بندهاش معین شود.
و لازمه این حرف این نیست که شیطان بدون مشیت و اذن خدا هر چه دلش خواست بکند و هر بلایى که خواست بر سر بندگان خدا بیاورد، و این خود روشن است.
پایان پیام/
نظر شما