خبرگزاری شبستان: یکی از صفات رذیله و زشتی که ما همگی باید از آن دوری بجوییم و مواظب باشیم که با متصف شدن به آن اعمال خود را حبط نکنیم "عجب " است. فرق میان عجب و ریا این است که: ریا در عمل است؛ یعنی انسان عمل را در ظاهر برای خدا انجام می دهد، اما در واقع و حقیقت برای تظاهر و نشان دادن خود است، تا این که به او اعتماد کنند و او را آدم خوبی حساب نمایند.اما عجب یعنی عمل را بزرگ دیدن و به آن بالیدن. متن زیر گزیده ای از کتاب " اخلاق در اداره " است که منتشر می کنیم.
انسان وقتی درباره مقام و منزلت حضرت سلمان فکر میکند این سوال به ذهنش خطور میکند که سلمان به درجه«منا اهل البیت» رسید و هیچ کدام از اصحاب رسول گرامی به این درجه نائل نشدند؟
امام صادق (ع) میفرماید: سلمان نه درجه از ایمان را پیمود و بسیاری از اصحاب خود رسول گرامی حتی یک درجه از آن را نپیمودند. سلمان به مقامی رسید که ابوذر و مقداد و ... هم به آن مقام نرسیدند؛ او از اصحاب رزم نبود یعنی به جبهه میرفت و در جنگ شرکت میکرد، اما همانند مالک و عمار در رزمآوری شهره نیست و تاریخ برای ما نقل نکرده است.
حضرت سلمان در زمان خلیفه دوم به استانداری مدائن منصوب شد. وی اجازه ولایی امیرالمومنین (ع) را نیز داشت و خدمات شایسته و فراوان کرد. نوشتهاند که وقتی سلمان از دنیا رفت امیرالمومنین (ع) از مدینه به مدائن آمدو او را غسل و کفن و دفن نمود.
من وقتی فکر میکردم که چرا سلمان(ره) به این مقام رسید، به جملهای بسیار مهم، که برای جلسه ما هم خیلی مفید است- برخوردم و آن این که راوی نقل میکند که: هنگام مرگ در بالین سلمان بودم دیدم که گریه میکند، گفتم: آقا! چرا گریه میکنی؟ تو که به درجه «منا اهل البیت» رسیدهای و بعد از مرگ وارد بر رسول الله و اهل بیت میشوی؟ سلمان در جوابم فرمود: روایتی از پیامبر(ص) به یادم آمد و مرا منقلب کرد، که فرمود: نجا المخفون وهلک المثقلون؛ سبک باران رستگارند و سنگین باران در هلاکت.
راوی ادامه میدهد که به ساختمان آقای استاندار(سلمان) نظر کردم و دیدم که استانداری او یک مغازه کرایهای است که آنجا، هم محل کارش است و هم منزلش.(معلوم میشود زن و بچه نداشته یا آنان را پیش خود نبرده است). دیدم یک پوستینی انداخته و روی آن خوابیده است که این پوستین، هم فرش او است و هم رختخوابش. یک کاسه گلی دارد که در غذا خوردن از آن استفاده میکند. و یک آفتابه گلی برای تطهیر و وضویش. یک قلم و دوات هم برای خدمت کردن به جامعهاش. با این وضع و حالش مینالد و میگوید سنگین بارم، سنگین بارم.
سلمان باید به درجه«منا اهل البیت» برسد چرا که عجب ندارد، اگر چه تمام عمرش را عبادت کرده و بنده مطیع خدا بوده،اما باز خود را مقصر میداند.
ایستگاه خطرناک
در روز قیامت چندین گردنه و ایست بازرسی وجود دارد یعنی زمانی که انسان وارد صف محشر میشود باید در 70 مورد حساب و کتاب پس بدهد: یکی از ایستگاهها خطرناک است و آن ایستگاه مرصاد نام دارد. در این ایستگاه، بازرسیکننده خود خداوند است: ان ربک لبالمرصاد.
آیه مذکور دو معنا دارد:
1. خداوند در کمینگاه تو بوده و ناظر اعمالت میباشد.
2- در روز قیامت حساب و کتاب تو که مربوط به حقالناس است با خداست و خداوند قسم خورده است که به عزت و جلالم سوگند از حقالله ممکن است بگذرم اما از حقالناس نخواهم گذشت.
علی (ع) در نهجالبلاغه میفرماید: خدایا پناه میبرم به تو از پلیس راه دوم (مرصاد) که حتی اگر خاری در دست رفته باشد از آن هم سؤال میکنی که آیا این خار از درخت خودت بود یا از درخت دیگری. آری، از این پلیس راه نمیگذرند جز سبکبارها.
چه خوب است انسان همیشه اعمال خودش را با اعمال علی (ع) مقایسه کند، علی (ع) بعد از پیغمبر اکرم (ص) –آن 25 سالی که خانهنشین بود- بیکار ننشست و همواره کارش خدمت به خلق خدا بود؛ در این دوران 25 ساله علی (ع) 26 باغ (نخلستان) برای فقرا درست کرد و برای هر یک از آن باغها قناتی حفر نمود.
قنبر میگوید: امیرالمؤمنین (ع) در یکی از قناتها –که کمآب بود- در حال کندن چاه بودند، هنگام ظهر از قنات بیرون آمدند نماز خوانده و بعد از نماز فرمودند: قنبر! ناهار چه داری؟ گفتم: یا علی! کدوی پخته، علی (ع) دستان مبارکش را با آبی که از چشمه قنات بیرون میآمد، شستند و فرمودند: غذا را بیاور. قنبر میگوید: علی کدوی پخته را میخوردند و زیر لب این کلمات را زمزمه میکردند که لعنت خدا باد بر آن کسی که به خاطر شکم به جهنم رود؛ شکمی که میتوان آن را با نان جو و کدوی پخته سیر کرد.
علی کدوی پخته را خورد و برای کندن قنات، داخل چاه رفت. کلنگ آقا در حال کندن به سنگی خورد و آب فوران کرد و دیگر نتوانست کارش را ادامه دهد، از چاه بیرون آمد، دیدم محاسن مبارکش گلآلود است، در این هنگام بود که بستگان و خویشان علی به نخلستان آمدند و وقتی فراوانی آب را دیدند متعجب شدند! علی در حالی که هنوزاز چاه بیرون نیامده بود، یک پایش این طرف چاه و پای دیگرش را در آن طرف چاه قرار داشت چشماش به خویشان و اقواماش افتاد، فرمود: قنبر قلم و دوات بیاور. قنبر میگوید رفتم و دوات آوردم آقا در کنار همان چاه رو به قوم و خویشاناش کرده و فرمودند چشم داشتی به این چاه نداشته باشید، این چاه و قنات مال فقرا و بیوه زنان است؛ مال یتیمها است. در همان حال، قنات را برای مستضعفین وقف کردند و از چاه بیرون آمدند.
بنابراین گزارش، کتاب اخلاق در اداره آیت الله حسین مظاهری به کوشش محمد جواد خالقی از سوی انتشارات بوستان کتاب روانه بازار نشر شده است. از جمله موضوعات گردآوری شده در این کتاب می توان به "پرهیز از منت گذاری"، " پرهیز از عجب"، "خدمت خالصانه"، "نتایج سعه صدر"، "مدیران و امتحان الهی" و "نقش تهذیب در سامان دهی کارها" اشاره کرد.
پایان پیام/
نظر شما