به گزارش خبرگزاری شبستان، قرآن کریم در آیات"دویست" و "دویست و یک" سوره اعراف می فرماید: وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ/ و اگر از جانب شیطان در تو وسوسهاى پدید آمد به خدا پناه ببر، زیرا او شنوا و داناست.
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسهَُّمْ طَئفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون/ کسانى که پرهیزگارى مىکنند چون از شیطان وسوسهاى به آنها برسد، خدا را یاد مىکنند، و در دم بصیرت یابند.
علامه طباطبایی در "تفسیر المیزان" ابتدا به واژه شناسی کلیدی ترین کلمه در آیه اول مورد بحث می پردازد و می نویسد: راغب در مفردات مىگوید:" نزغ" وارد شدن و مداخله در امرى براى خرابکارى و فاسد کردن آن است، و در آیه" مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَ بَیْنَ إِخْوَتِی بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بهم زد" به این معنا است. بعضى دیگر گفتهاند: به معناى تکان دادن و از جاى کندن و وادار کردن است، و غالبا در حال غضب بکار مىرود، بعضى دیگر گفتهاند:" نزغ شیطان" به معناى کمترین وسوسه او است، و لیکن همه این معانى نزدیک به همند، البته نسبت به آیه مورد بحث معناى دوم نزدیکتر است، چون با آیه قبلى هم که دستور مىداد تا از جاهلان اعراض کند مناسبت دارد، زیرا تماس گرفتن جاهلان با آدمى و مشاهده جهالت ایشان خودش یک نوع مداخلهاى است از شیطان براى عصبانى کردن و آتش بجان کردن آدمى، آرى، برخورد زیاد با جاهل،آدمى را بسوى جهالت و مثل او شدن سوق مىدهد.
پس برگشت معناى آیه به این مىشود: اگر شیطان خواست مداخله نماید و با رفتار جاهلانه ایشان، تو را به غضب و انتقام وادار کند تو به خدا پناه بر، که او شنوا و دانا است، با اینکه خطاب در آیه به رسول خدا (ص) است و لیکن مقصود، امت آن جناب است چون خود آن حضرت معصوم است.
" إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ" یک نحوه تعلیلى است براى امرى که در آیه قبلى بود، و" طائف از شیطان" آن شیطانى است که پیرامون قلب آدمى طواف مىکند تا رخنهاى پیدا کرده وسوسه خود را وارد قلب کند یا آن وسوسهاى است که در حول قلب مىچرخد تا راهى به قلب باز کرده وارد شود.
کلمه" من" بنا بر اول (خود شیطان) بیانیه و بنا بر دوم (وسوسه شیطان) نشویه است، و لیکن در عین حال برگشت هر دو معنا به یک چیز است، و کلمه" تذکر" به معناى تفکر آدمى است در امور براى پیدا کردن نتیجهاى که قبلا مجهول و یا مورد غفلت بود.
و این آیه همانطورى که گفته شد امر به استعاذه در آیه قبلى را تعلیل مىکند، و معنایش این است که در موقع مداخله شیطان به خدا پناه ببر، زیرا این روش، روش پرهیزکاران است.
آرى پرهیزکاران وقتى شیطان طائف نزدیکشان مىشود به یاد این مىافتند که پروردگارشان خداوند است که مالک و مربى ایشان است، و همه امور ایشان بدست او است پس چه بهتر که به خود او مراجعه نموده و به او پناه ببریم، خداوند هم شر آن شیطان را از ایشان دفع نموده و پرده غفلت را از ایشان بر طرف مىسازد، ناگهان بینا مىشوند.
پس آیه شریفه همانطور که ملاحظه کردید همان مضمونى را افاده مىکند که آیه" إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ" در صدد افاده آن است.
و نیز معلوم شد که پناه بردن به خدا خود یک نوع تذکر است، چون اساسش بر این است که خداى سبحان که پروردگار آدمى است یگانه رکن و پناهگاهى است که مىتواند این دشمن مهاجم را دفع کند، علاوه بر اینکه پناه بردن به خدا هم چنان که قبلا هم گفته شد خود یک نوع توکل به او است.
اما در تفسیر نمونه آمده است: از امام صادق (ع) چنین نقل شده که در قرآن مجید، آیهاى جامعتر در مسائل اخلاقى از آیه"وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ" وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان در تفسیر این حدیث، چنین گفتهاند، که اصول فضائل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى که" عقل" و" غضب" و" شهوت" است در سه قسمت خلاصه مىشود.
فضائل عقلى که نامش" حکمت" است، و در جمله و أمر بالعرف (به نیکیها و شایستگیها دستور ده) خلاصه شده.
و فضائل نفسى در برابر طغیان و شهوت که نامش" عفت" است و در خذ العفو خلاصه گردیده.
و تسلط بر نفس در برابر قوه غضبیه که نامش" شجاعت" است، در أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ منعکس گردیده است.
تفسیر نمونه می افزاید: حدیث فوق را خواه به صورتى که مفسران گفتهاند و در بالا اشاره شد تفسیر کنیم، و خواه به صورت شرائط رهبر که ما عنوان کردیم، تفسیر شود، این واقعیت را بیان مىکند که جملههاى کوتاه و فشرده آیه فوق متضمن یک برنامه جامع و وسیع و کلى در زمینههاى اخلاقى و اجتماعى است، بطورى که مىتوان همه برنامههاى مثبت و سازنده و فضائل انسانى را در آن پیدا کرد، و به گفته بعضى از مفسران، اعجاز قرآن در شکل" فشرده گویى" آمیخته با وسعت و عمق معنى، در آیه فوق کاملا منعکس است.
توجه به این نکته نیز لازم است که مخاطب در آیه گرچه شخص پیامبر (ص) است ولى همه امت و تمامى رهبران و مبلغان را شامل مىشود.و نیز توجه به این نکته لازم است که در آیات فوق، هیچ مطلبى که مخالفمقام عصمت بوده باشد وجود ندارد، زیرا پیامبران و معصومان هم در برابر وسوسههاى شیطان باید خود را به خدا بسپارند و هیچکس از لطف و حمایت خدا در برابر وساوس شیاطین و نفس بى نیاز نیست، حتى معصومان.
در بعضى از روایات نقل شده هنگامى که نخستین آیه فوق نازل شد، پیامبر (ص) از جبرئیل درباره آن توضیح خواست - که چگونه با مردم مدارا و ترک سختگیرى کند- جبرئیل گفت: نمىدانم باید از آنکه مىداند سؤال کنم، سپس بار دیگر بر پیامبر (ص) نازل شد و گفت:یا محمد ان اللَّه یامرک ان تعفوا عمن ظلمک و تعطى من حرمک و تصل من قطعک/ اى محمد! خداوند به تو دستور مىدهد از آنها که به تو ستم کردهاند - به هنگامى که قدرت پیدا کردى- انتقام نگیرى و گذشت نمایى، و به آنها که تو را محروم ساختهاند، عطا کنى، و به آنها که از تو بریدهاند پیوند برقرار سازى.
و در حدیث دیگرى نقل شده هنگامى که آیه نخست نازل شد و به پیامبر (ص) دستور داد در برابر جاهلان تحمل کند، پیامبر (ص) عرضه داشت پروردگارا! با وجود خشم و غضب چگونه مىتوان تحمل کرد؟ آیه دوم نازل شد و به پیامبر(ص) دستور داد که چنین هنگامى خود را به خدا بسپارد.
اما جمله فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ - به هنگام یاد خدا چشمشان بینا مىشود و حق را مىبینند- اشاره به این حقیقت است که وسوسههاى شیطانى پرده بر دید باطنى انسان مىافکند، آن چنان که راه را از چاه و دوست را از دشمن و نیک را از بد نمىشناسد، ولى یاد خدا به انسان بینایى و روشنایى مىبخشد، و قدرت شناخت واقعیتها به او مىدهد، شناختى که نتیجهاش نجات از چنگال وسوسهها است.
پایان پیام/
نظر شما