خبرگزاری شبستان: چشمان ما قدرت نگاه به خورشید را ندارد و در برابر پرتو آفتاب خیره می شود، مگر می شود به خورشید خیره شده و او را توصیف نمود؟ کسانی که چشمانشان به جمال دلربای یوسف زهرا (س) افتاده از توصیف او عاجز و ناتوان بوده اند. در متن زیر گزیده ای از کتاب "جلوه های نور از غدیر تا ظهور را منتشر می کنیم.
دوران غیبت و تنها راه نجات
سید امیر علام می گوید: شبی برای زیارت، به حرم مطهر حضرت امیر مومنان علی (ع) مشرف شده بودم. آخر شب بود، در صحن حرم بودم، ناگهان متوجه شخصی شدم که به طرف ضریح امام (ع) می رود.
وقتی نزدیکتر شدم، او را شناختم، او استاد دانشمند و فاضل پرهیزکارم مولا احمد اردبیلی بود.
من در گوشه ای خود را پنهان نمودم، مراقب او بودم که او در این ساعت از شب و در تاریکی و خلوت به دنبال چیست؟
او به طرف درب حرم که طبق معمول بسته بود رفت، وقتی نزدیک در رسید، درب حرم به روی او گشوده شد! داخل شد. کمی که دقت کردم، متوجه شدم که گویا با کسی آهسته حرف می زند، وقتی بیرون آمد، در بسته شد، و به سوی مسجد کوفه به راه افتاد.
من نیز در پی او به راه افتادم، مقابل مسجد کوفه که رسیدیم او وارد شد، و در محرابی که امیر مومنان علی (ع) در همان جا به شهادت رسیده بود، ایستاد.
پس از مدت زیادی بازگشته و از مسجد خارج شد، و به طرف نجف به راه افتاد.
من همچنان به دنبال او بودم تا این که به مسجد حنانه رسیدیم. ناگهان سرفه ام گرفت و نتوانستم خود را کنترل کنم.
او متوجه شد، برگشت و مرا شناخت. گفت: تو میر علام هستی؟
-آری.
-اینجا چه می کنی؟
-از زمانی که شما وارد حرم امیر مومنان علی (ع) شدید، همراه شما بودم، شما را به صاحب آن قبر قسم می دهم! جریان امشب را برای من تعریف کنید.
-می گویم، ولی به شرطی که تا من زنده ام آن را برای کسی تعریف نکنی.
به او اطمینان دادم که این راز را تا زنده است، فاش نکنم.
او گفت: مسایل مشکلی برایم مطرح شده بود که پاسخ آن ها را نمی دانستم، به دلم افتاد که آن ها را از حضرت علی (ع) بپرسم. همان طور که دیدی وقتی مقابل درب حرم رسیدم، بدون استفاده از کلید، درب حرم به رویم گشوده شد؛
داخل حرم مقدس شدم و در آن جا به درگاه خداوند تضرع نمودم. تا این که صدای دلنشینی از قبر مطهر به گوشم رسید که:
به مسجد کوفه برو! و آن را از قائم ما (ع) که امام زمان توست بپرس!
همان طوری که دیدی، من به طرف مسجد کوفه به راه افتادم و در محراب مسجد پاسخ خود را از مولا و امام زمانم دریافت کرده، بازگشتم.
علامه فاضل، دانشمند ربانی، حضرت آیت الله مامقانی گوید:
در صحن مسجدالحرام در عالم خواب، خدمت پیامبر اکرم (ص)مشرف شدم، پس از نماز به حضورش شتافته و عرض ادب کرده و اظهار حاجت نمودم.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
مامقانی! دوران ما گذشته است. امروز، دوران فرزندم مهدی (عج) است، حاجتت را آنجا ببر.
آثار دعا برای امام زمان (عج)
عبدالرحمان اصفهانی گوید: از من پرسیدند به چه علت امامت امام هادی (ع) را پذیرفتی و دنبال دیگران نرفتی؟
گفتم: قضیه ای از آن حضرت دیدم و عاشق و شیدای او شدم؛ من در زمان متوکل عباسی زندگی می کردم و فقیر بودم، ولی فردی زیرک و با جرات بودم. به همین جهت، سالی از سال ها، مردم اصفهان مرا برای سخنگویی انتخاب و با عده ای به دربار متوکل عباسی فرستادند، تا مشکلات آنها را بازگو نمایم.
ما حرکت کردیم و به پایتخت عباسیان، شهر بغداد رسیدیم، در بیرون دربار منتظر بودیم تا اجازه ورود صادر شود. در این هنگام خبردار شدیم که خلیفه، حضرت امام هادی (ع) را به دربار احضار نموده است.
من او را نمی شناختم. به همین جهت، به یکی از حاضرین گفتم: این شخصی که احضار کرده اند، کیست؟
گفت: مردی علوی و امام رافضی ها است، بعد ادامه داد: فکر می کنم متوکل می خواهد او را بکشد.
وقتی این پاسخ را شنیدم با خودم گفتم: از این جا تکان نمی خورم تا از نزدیک این شخص را ببینم و بشناسم؟
در این اثنا، آن حضرت را آوردند، او بر اسبی سوار بود، مردم در دو طرف او صف کشیده و به او نگاه می کردند. چشمان من نیز توفیق دیدار جمال آفتابی او را کسب کرد، همین که نگاه اش کردم مهر و محبت او در سراسر وجودم جای گرفت و برای نجات او از اعماق دل دعا کردم، که خدایا! او را از شر متوکل حفظ فرما.
حضرت از میان جمعیت حرکت می کرد و توجهی به چپ و راست نمی فرمود، چشمانش را به یال اسب خود دوخته بود و من همچنان در دلم برای حضرتش دعا می کردم.
هنگامی که مقابل من رسید، رو به من کرد و فرمود:
"خداوند دعای تو را مستجاب و عمر تو را طولانی و مال و فرزند تو را زیاد گرداند.
از هیبت و وقار او بدنم لرزید و کنترل خود را از دست داده و به زمین افتادم. دوستانم پرسیدند: چه شد؟
گفتم: خیر است و این جریان را به کسی نگفتم.
پس از آن، به همراه دوستانم به اصفهان برگشتیم.
چندی نگذشت که خداوند در اثر دعای آن حضرت درهایی از مال و سرمایه را به روی من باز کرد و من ثروت فراوانی به دست آوردم. تا جایی که اگر همین الان، درب خانه ام را ببندم اموالی که در داخل خانه ام دارم معادل هزاران هزار درهم می شود، البته این غیر از دارایی من در بیرون خانه ام است.
از سوی دیگر، خداوند به سبب دعای آن مولای مهربان، ده فرزند به من عنایت فرمود.
هم اکنون که حدود هفتاد سال و اندی از عمرم می گذرد، من به امامت آن شخص والا مقام اعتقاد دارم، چرا که او از ضمیر و باطن من خبر داد و خداوند دعای او را در حق، من مستجاب نمود.
صاحب کتاب ارزشمند "مکیال المکارم" پس از نقل این حدیث شریف می گوید:
ببینید! چگونه مولای ما، امام هادی (ع) دعای آن شخص را که از صمیم قلبش دعا کرد، تلافی نمود و در حق او دعا کرد، با این که او آن موقع، جزو مومنان نبود؟!
آیا گمان می کنید که اگر در حق آقا و مولای ما، صاحب الزمان (عج) دعا کنید؛ با این که شما مومن هستید، او جبران نمی کند؟ و شما را با دعای خیر یاد نمی نماید؟
وی ادامه می دهد: در این رابطه یکی از برادران شایسته و گرامیم ، خوابی را برای من نقل کرد، او گفت:
من در عالم خواب موفق به دیدار جمال مولای مهربانم شدم، حضرتش فرمود:
"هرمومنی که در مجالس سوگواری پس از ذکر مصایب حضرت سیدالشهدا (ع) برای من دعا کند، من برای او دعا می کنم."
بنابراین گزارش کتاب جلوه های نور از غدیر تا ظهور به قلم محمدحسین رحیمیان از سوی انتشارات دارالثقلین روانه بازار نشر شده است. از جمله مطالب گردآوری شده در این کتاب 7 بخشی می توان به "صحرای غدیر؛ و معرفی نور"، "لزوم آشنایی با نور"، جلوه هایی از سیرت و صورت نور"، " در هجران نور"، " در انتظار ظهور نور"، " توجه به نور" و "ظهور نور" اشاره کرد.
پایان پیام/
نظر شما