وقتی قلب آهنین عیاض در کوره "حدید" گداخت

فضیل عیاض راهزنی بود که قلب آهنینش آنی در برابر نسیم آیه "أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن تخَْشَعَ قُلُوبهُُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ" قرار گرفت و از او عارفی وارسته از زخارف دنیا و مهاجری فی سبیل الله ساخت.

خبرگزاری شبستان: قرآن حکیم در آیه 20 سوره حدید می فرماید: أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن تخَْشَعَ قُلُوبهُُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الحَْقّ‏ِ وَ لَا یَکُونُواْ کاَلَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِْمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبهُُمْ وَ کَثِیرٌ مِّنهُْمْ فَاسِقُونَ / آیا مؤمنان را وقت آن نرسیده است که دلهایشان در برابر یاد خدا و آن سخن حق که نازل شده است، خاشع شود؟ همانند آن مردمى نباشند که پیش از این کتابشان دادیم و چون مدتى برآمد دلهایشان سخت شد و بسیارى نافرمان شدند.
معروف ترین اتفاق تاریخی درباره این آیه مربوط به تحول روحانی فضیل عیاض از راهزن های مشهور است که بعدها به عارف ناموری تبدیل می شود. دکتر حسین الهی قمشه ای در کتاب 365 روز در صحبت قران درباره این رخداد این گونه نوشته است: معروف است که فضیل عیاض از بزرگان اهل معرفت در آغاز راهزن بود. با یارانش در تنگنایی کمین می کردند و چون قافله بدان تنگنا می رسید بر آن ها می تاختند و اموال شان را به غارت می بردند. شبی فضیل در گوشه ای کمین کرده بود و منتظر قافله ای بود که به ان ها نزدیک می شد. در سکوت بیابان شنید مردی را در قافله که با صدای خوش این آیت را تلاوت می کرد که: ألم یأن للذین آمنوا ... و این کلام انچنان در دل فضیل اثر کرد که بی درنگ پاسخ داد: "چرا هنگام رسیده است"


هنگام آن رسیده است که اهل ایمان دل هایان به یاد خدا خاضع و خاشع گردد و بیش از این در کار ناروا درنگ نکنند و مداومت نورزند و کار امرزو به فردا نیفکنند که ای بسا فردایی در کار نباشد و دست ان از دامن بلند خوبی و زیبایی کوتاه ماند و تهی دست با باری از حسرت و پشیمانی به دیدار پروردگار خویش روند.
معروف است که فضیل پس از بیداری با یارانش به قافله ملحق شد. یکی او را گفت می ترسیم از این گردنه که شنیده ایم کمینگاه فضیل عیاض است. فضیل گفت: مژده باد شما را ، آن فضیل بمرد و فضیلی دیگر با جانی دیگر به دنیا آمد که از او جای هیچ هراس نیست.
بدین سان اگر بدکاری با اخلاص و ایمان به نیکی گراید گویی مرده ای است که از حیات پاک و تازه ای برخوردار می شود و این حیات تازه هدیه ای است که خداوند به همه نیکوکاران مخلص از زن و مرد عطا می کند.


اما علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: کلمه" یأن" در آیه شریفه " أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ ..." در اصل"یأنى" - مضارع أنى- بوده، به خاطر حرف "لم" که کارش جزم دادن است حرف"یاء" از آن افتاده، و این ماده به معناى رسیدن وقت هر چیز است، و خشوع قلب آن تأثیرى است که قلب آدمى در قبال مشاهده عظمت و کبریایى عظیمى به خود مى‏گیرد، و منظور از ذکر خدا هر چیزى است که خدا را به یاد آدمى بیندازد، و منظور از" ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ" قرآن است، که از ناحیه خداى تعالى نازل شد، و کلمه" من الحق" براى بیان آن نازل شده است، و آیه شریفه مى‏خواهد بفرماید: شان یاد خدا چنین شانى است، که هر گاه نزد مؤمن به میان آید بلادرنگ دنبالش خشوعى در دل مؤمن مى‏آید، هم چنان که حق نازل از ناحیه خدا هم، چنین شانى دارد، که در دل کسانى که به خدا و رسولان او ایمان دارند ایجاد خشوع مى‏کند.


بعضى‏ گفته‏اند: مراد از ذکر خدا و آن حقى که نازل شده قرآن است، و بنا به گفته وى بردن نام قرآن با وصف حق بودنش و ذکر خدا بودنش اشاره به این است که هر یک از این دو وصف قرآن کافى است که مؤمن را به خشوع وادارد، پس قرآن بدین جهت که ذکر خداست مقتضى خشوع است، هم چنان که بدین جهت که حق است و از ناحیه خدا نازل شده مقتضى خشوع است.
در این آیه شریفه عتابى است به مؤمنین به خاطر قساوتى که دلهایشان را گرفته، و در مقابل ذکر خدا خاشع نمى‏شود، حقى هم که از ناحیه او نازل شده آن را نرم نمى‏کند، و در آخر حال ایشان را به حال اهل کتاب تشبیه مى‏کند، که کتاب خدا بر آنان نازل شد، و در اثر آرزوهاى طولانى دلهایشان دچار قساوت گردید.
" وَ لا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ"- این قسمت از آیه عطف است بر جمله‏" أَنْ تَخْشَعَ ..." و معناى آیه این است که: آیا وقت آن نرسیده که‏" تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ" دلهایشان خاشع شود"وَ لا یَکُونُوا" و مانند اهل کتاب نباشند و کلمه "أمد" به معناى زمان است.


راغب مى‏گوید: فرق بین"زمان" و" أمد" این است که زمان عام است ولى أمد به معناى زمان خاصى است، أمد عبارت است از لحظه‏اى که عمر و مهلت چیزى به سر مى‏رسد، ولى زمان به معناى از آغاز تا انجام عمر آن است. و لذا بعضى گفته‏اند: که دو کلمه" مدى" و" أمد" معنایى نزدیک بهم دارند.
خداى تعالى با این کلام خود به این حقیقت اشاره نموده که دلهاى مسلمانان مانند دلهاى اهل کتاب دچار قساوت شده، و قلب قاسى از آنجا که در مقابل حق، خشوع و تأثر و انعطاف ندارد، از زى عبودیت خارج است، و در نتیجه از مناهى الهى متاثر نمى‏شود، و با بى‏باکى مرتکب گناه و فسق مى‏شود، و به همین مناسبت در آیه شریفه در ردیف جمله‏" فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ" جمله ‏"وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ" را آورد.
اما در تفسیر نمونه آمده است: اگر یاد خداوند در عمق جان قرار گیرد و همچنین شنیدن آیاتى که بر پیامبر (ص) نازل شده است هر گاه به درستى تدبر شود باید مایه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اینجا سخت ملامت مى‏کند که چرا در برابر این امور خاشع نمى‏شوند؟ و چرا همچون بسیارى از امتهاى پیشین گرفتار غفلت و بیخبرى شده‏اند؟ همان غفلتى که نتیجه آن قساوت دل و همان قساوتى که ثمره آن فسق و گناه است! آیا تنها به ادعاى ایمان قناعت کردن و از کنار این مسائل مهم به سادگى گذشتن و تن به زندگى مرفه سپردن، در ناز و نعمت زیستن، و پیوسته مشغول عیش و نوش بودن با ایمان سازگار است؟! جمله"طال علیهم الامد" (زمان بر آنها طولانى شد) ممکن است اشاره به فاصله زمانى میان آنها و پیامبرانشان باشد، و یا طول عمر و درازى آرزوها، و یا عدم نزول عذاب الهى در زمان طولانى، و یا همه اینها چرا که هر یک مى‏تواند عاملى براى غفلت و قساوت و آن هم سببى براى فسق و گناه گردد.


در حدیثى از امام على (ع) مى‏خوانیم: "لا تعاجلوا الامر قبل بلوغه فتندموا و لا یطولن علیکم الامد فتقسو قلوبکم / در هیچکارى قبل از فرا رسیدن زمانش عجله نکنید که پشیمان مى‏شوید، و فاصله میان شما و حق نباید طولانى گردد که قلوب شما قساوت مى‏یابد"
در حدیث دیگرى از زبان حضرت عیسى مسیح (ع) مى‏خوانیم: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر اللَّه فتقسو قلوبکم، فان القلب القاسى بعید من اللَّه، و لا تنظروا فى ذنوب العباد کانکم ارباب، و انظروا فى ذنوبکم کانکم عبید، و الناس رجلان: مبتلى، و معافى، فارحموا اهل البلاء، و احمدوا اللَّه على العافیة / بدون ذکر خداوند زیاد سخن مگویید که موجب قساوت قلب است، و قلب قساوتمند از خدا دور است، و به گناهان بندگان همچون ارباب نسبت به بنده‏اش نگاه نکنید، بلکه به گناهان خویش بنگرید همچون بنده‏اى در برابر مولى، مردم دو دسته‏اند: گروهى مبتلا، و گروهى اهل عافیت، نسبت به مبتلایان ترحم کنید، و خدا را بر عافیت سپاس گویید"
و از آنجا که زنده شدن قلبهاى مرده با ذکر الهى و پیدا کردن حیات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زیادى به زنده شدن زمینهاى مرده به برکت قطرات حیاتبخش باران دارد در آیه بعد مى‏افزاید:" اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یحُْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الاَْیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون / بدانید که خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده مى‏کند. ما آیات خود را در صحنه آفرینش و نیز در صحنه وحى براى شما تبیین کردیم شاید اندیشه کنید"
در حقیقت این آیه هم اشاره‏اى است به زنده شدن زمینهاى مرده به وسیله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسیله ذکر اللَّه و قرآن مجید که از آسمان وحى بر قلب پاک محمد (ص) نازل شده است و هر دو شایسته تدبر و تعقل است.
پایان پیام/

 

کد خبر 346914

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha