خبرگزاری شبستان: تلاش ها و رشادت های شهدا به ویژه شهید سپهبد علی صیاد شیرازی در دوران جنگ تحمیلی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی بر مردمان ایران زمین پوشیده نیست. متن زیر گزیده ای از کتاب " دلم برایت تنگ شده" خاطرات همرزمان و دوستان آن شهید والا مقام است.
رنگ و بوی خدا
فرمانده نیرو که شدم خیلی نامه تبریک برایم آمد، اما در میان این نامه ها، نامه صیاد از همه زیباتر بود.
با خط خوش، تمیز و مرتب نوشته بود و مشخص بود که برای نوشتن آن وقت گذاشته؛ هنوز هم آن نامه را دارم.
او برایم نوشته بود، "در حدیث برای ما نقل کرده اند که اگر می خواهی حال و روح درستی در اقامه نماز واجبت داشته باشی، به این بیندیش که این نماز، نماز آخرت است.
با الهام از این نکته، همیشه به خودم نهیب می زنم که اگر می خواهی از آزمایش خدا و تکلیف الهی درست بیرون بیایی، به این موضوع بیندیش که مسئولیت کنونی ات آخرین تکلیف و وظیفه الهی است که بر دوشت نهاده شده است.
آن وقت است که زمینه پیدا می کنم تا نیت، فکر، زبان، قلم و عملم رنگ گیرد و کار را برای خدا انجام دهم. با چنین روحیه و تفکری قلبم ملامال امید می شود به اینکه خدای متعال به من معرفت، بصیرت و دست گیری (از جانب خودش) بخشد. چون کار به خودش تعلق دارد..." و بعد هم تبریکات معمول را گفته بود./ احمد دادبین
درس شجاعت
در کردستان که همراه صیاد مشغول مبارزه با ضد انقلاب بودیم، یک بار نزدیک غروب به منطقه ای رسیدیم که به علت تسلط ضد انقلاب، منطقه بسیار خطرناکی بود و باید تا هوا تاریک نشده بود، از آنجا عبور می کردیم.
به پایگاهی رسیدیم که تعدادی رزمنده در آن مستقر بودند، وقت اذان بود، نیروهایی که در آن پایگاه بودند، به ما گفتند که تا هوا کاملا تاریک نشده، منطقه را ترک کنید، چون بعد اینکه هوا تاریک شود، شاید به سختی بتوانید از اینجا عبور کنید.
اما حرف صیاد چیز دیگری بود، او در کمال تعجب گفت: "هنگام نماز فرا رسیده و ما بایستی اول نمازمون رو بخونیم و بعد از اقامه نماز به سمت پایگاه اصلی حرکت کنیم." هر چقدر اعضای گروه اعتراض کردند، ثمری نداشت. نماز را خواندیم و پس از آن به سمت مقر اصلی حرکت کردیم.
در بین راه از او پرسیدم: "علت این حرکت شما چی بود؟" او گفت: "من هم خطر رو کاملا حس می کردم، اما به دو دلیل رفتن رو به بعد نماز موکول کردم. اول اینکه نماز رو باید سر وقت به جا می آوردیم. دوم اینکه اگه توی اون ساعت حرکت می کردیم، ترسی که توی وجود اینها بود، بیشتر می شد. ما باید از این فرصت استفاده می کردیم و به اینها درس می دادیم، درس شجاعت و شهامت."/عبدالعلی پورشاسب
شهیدان زنده اند
بعد از شهادت صیاد خیلی دلم گرفته بود، آنقدر دلتنگ شده بودم که حال و حوصله هیچ کاری را نداشتم، گوشه ای نشسته بودم و متوجه نشدم کی خوابم برد.
خواب دیدم رفتم بهشت زهرا سر قبر صیاد، قبر شکافته شده بود و شهید صیاد به سمت راست، همان طور که او را داخل قبر گذاشته بودیم، خوابیده بود و من داشتم او را نگاه می کردم. حاج آقا نیکدل هم مشغول ریختن آب روی سنگ قبر بود و سنگ را می شست.
در همین اثنا دیدم از جای گلوله هایی که صیاد خورده بود، خون تازه بیرون می زند. با خودم گفتم: " ما که صورت ایشون رو شستیم، پنبه گذاشتیم و بستیم، پس این خون چیه؟"
در همین فکر بودم که ناگهان دیدم صیاد غلتی زد؛ تا او تکان خورد من به آقای نیکدل گفتم: " آقای نیکدل، آقای نیکدل!" گفت: "چیه؟" گفتم: "بیا ببین تیمسار زنده شده؟" تا گفتم تیمسار زنده شده، شهید صیاد بلند شد و نشست و گفت: " آقای سلطانی!" گفتم:"بله!" گفت:" مگه نشنیدی که "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء" اونهایی که در راه خدا کشته شده اند، نمرده اند، زنده اند." این را گفت و دوباره خوابید.
از خواب پریدم، حالم از این رو به آن رو شده بود./رضا سلطانی
بنابراین گزارش، کتاب دلم برایت تنگ شده خاطراتی از شهید علی صیاد شیرازی از مجموعه کتاب های شاهدان یک به قلم محمد عامری از سوی انتشارات تقدیر روانه بازار نشر شده است.
پایان پیام/
نظر شما