اراده انسان در دایره اختیار است یا تحت لوای جبر؟

عده ای با مشاهده قدرت بیکران خدا انسان را مجبور معرفی کردند و دیگران نیر با دیدن بهشت و جهنم، انسان را آزاد دانستند، که در قیامت به حساب او رسیدگی می شود.

خبرگزاری شبستان: ذهن پرسشگر انسان از بدو خلقت همواره درپی یافتن پاسخ سوالاتی بوده که در طول قرن ها توانسته مفهوم پیشرفت را برایش تحقق بخشد. در این میان سوالاتی وجود دارد که در میدان حس و تجربه نمی توان برای آنها پاسخی یافت سوالاتی درباره قیامت، مرگ و ماهیت آن و .... از این رو در سلسله مطالبی از لسان آیت الله جوادی آملی به برخی از این سوالات مبتلابه جامعه پاسخ داده می شود.

 

نظم حاکم بر جهان، قضا و قدر و جبر و اختیار را توضیح دهید.

یکم. بر اساس بینش توحیدی، نظام حاکم بر جهان حقیقتی نامتناهی است که هستی محض و عین علم، حیات و اراده است؛ خدا خود به جهان هستی بخشیده و با نظم و تدبیر آن را اداره می کند.
قرآن کریم از این نظم حاکم بر جهان چنین یاد کرده است: (وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ) (زخرف، 84)، و (فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ)(بقره، 115).
بیان نورانی امیرمومنان (ع) در نهج البلاغه نیز به همین موضوع اشاره دارد، آن حضرت (ع) فرمود: ( کل قائم فی سواه معلول)، یعنی هر موجود متکی به غیر خود، معلول است و علتی دارد. اکنون به هر سو که نظر کنیم، موجودی قائم به ذات خود نمی یابیم، چون در مرحله ای هست و در مرحله دیگر نیست، جایی هست و در جای دیگر نیست، پس متکی به غیرخود، غیرخداست، بنابراین نظام حاکم بر جهان، همان نظم الهی است که خدا ناظم آن است.

 

دوم. خداوند سلسله ای از قوانین کلی و جزئی را آفرید که قوانین کلی (قضا) و قوانین جزئی (قدر) است، برای مثل (کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) (آل عمران، 185)، به این معنی است که هرکس باید بمیرد و مرگ برای همه است، هیچ کس برای ابد زنده نخواهد بود، این قانون قضای الهی است.
این قانون کلی نسبت به اشخاص مخلف، به صورت متفاوت پیاده می شود، یعنی برای هرکس، اندازه ای خاص در نظر گرفته می شود که آن را قدر می نامند. قَدَر تغییرپذیر است، ولی قضای الهی، تغییرناپذیر است، یعنی این اصل که همه باید بمیرند، تغییر ناپذیر است(قضا)؛ ولی اینکه هریک چگونه بمیرند، تغییرپذیر است(قدر).

هیچ کس برای ابد نخواهد بود، چون دنیا مسافرخانه و محدوده حرکت است و حرکت یک شیء، نمی تواند دائمی باشد در غیر این صورت به هدف نمی رسد. دنیا چون سرای کار و حرکت است، باید به پایان برسد تا انسان به هدف خود نائل شود و جزا یا کیفر اعمال خود را ببیند. بر این اساس، برای همه بودن مرگ، قضای الهی و تخلف ناپذیر است، اما چگونگی مرگ هر شخص، قدر و تغییرپذیر است.


سوم. جبر گاهی در مسئله علت و معلول و گاهی در مسئله آزادی و فعل انسان مطرح می شود. آنچه به مسئله علت و معلول مربوط می شود، این است که (الشی ما لم یجب لم یوجد)؛ یعنی تا وجود چیزی ضرورت نیابد، یافت نمی شود که آن را (جبرعلّی) می نامند.
معلول مجبور علت و علت جابر معلول است، هرگز معلول پدید نمی آید و اگر به نصاب ضرورت کامل رسید، تحقق معلول نیز ضروری و حتمی خواهد بود. (جبر علّی) در مسئله جبر، اختیار و تفویض راه ندارد.
درباره آنچه به مسئله آزادی و فعل انسان مربوط می شود، نیز برخی بر آنند که انسان در کارها مجبور است، یعنی دیگری فاعل فعل است و انسان ابزار اجرای فرمان او. در مقابل، عده ای دیگر می گویند، چون انبیاء برای هدایت بشر رسالت یافته اند و جزا و پاداش، بهشت و جهنم، مدح و ذم حق است، پس انسان آزاد است.

 

انسان نه مجبور است نه مستقل
عده ای با مشاهده قدرت بیکران خدا انسان را مجبور معرفی کردند و دیگران نیر با دیدن بهشت و جهنم، انسان را آزاد دانستند، یعنی آزادی انسان به معنای تفویض است و خدا همه کارهای انسان را به خود انسان واگذارده است و تنها در قیامت به حساب کارهای او رسیدگی می کند. قسم دوم با توضیحی کوتاه، به معتزله و معنای اول به اشاعره استناد داده شده است.
اما حکمای الهی با رهنمود عقل و یاری روایات اهل بیت (ع) (که منشا اساسی و اصلی است)، به اصل (لا جبر و لاتفویض ولکن امر بین امرین) اعتقاد یافتند. انسان، نه مجبور است تا ابزار کار باشد و اختیاری از خود نداشته باشد و نه مستقل که خدا او را به حال خود رها کرده باشد، زیرا انسان در مشهد عقل و در محضر نقل و قرآن کریم، موجودی ضعیف است، نیازمند و فقیر است که نمی تواند روی پای خود بایستد. خدا درباره انسان می فرماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ) همه شما در مقابل خدا فقیر هستید.
(فقیر) به معنی ندارد یا بی مال نیست؛ کسی که مال ندارد، فاقد مال است. فقیر کسی است که ستون فقراتش شکسته و قدرت قیام ندارد؛ یعنی مهره های کمر انسان در پیشگاه خدا شکسته است و اگر کسی دست او را نگیرد، او خودت قدرت قیام ندارد.
عبارت (بحول الله تعالی و قوته و اقوم واقعد) اصلی اعتقادی است که ما در نماز به صورت ذکر بر زبان می آوریم، در حالی که به نماز اختصاص ندارد و در همه شئون زندگی ما جاری است، چنانکه (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) و سایر اذکار نماز نیز برای تنظیم برنامه های حیاتی ما در تمام شئون زندگی است.

وقتی انسان، در مقابل خدا، ستون فقراتش را شکسته دید و بر ذکر شریف (لا حول و لا قوً الا بالله) مداومت کرد، خاضعانه به خداوند رو کرده و می گوید: خدایا! نه تنها برخاستن و نشستن به معنی حقیقی، بلکه خوابیدن، خوردن، پوشیدن، قلم به دست گرفتن و ... من به یاری توست. ما در نماز این ذکر را می گوییم تا در بیرون نماز هم با این ذکر زندگی کنیم.
بنابراین تفویض (آزاد یا به خود واگذاشتن انسان) به دو دلیل محال است؛ نخست اینکه خدا با قدرت نامحدود خود، در همه کارهای انسان حضور و ظهور دارد. سپس اینکه انسان موجودی فقیر است که نمی توان او را به خود واگذار کرد.
 

 

درباره محال بودن جبر نیز دلایل زیادی بیان شده است:

الف. همه انبیا در دعوت خود به پرستش حق، وعده بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر داده اند که با عدل خدا نیز سازگار است، پس اگر پرهیزکار در پرهیز و توبه کار در گناه مجبور است، برپایی بهشت و جهنم بی معنی است، چون بهشت و جهنم، در صورت اختیار  انسان موجه است.

 

عدم اجبار انسان با وجود بهشت و دوزخ
خدای عادل محض در قرآن کریم فرمود: (وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا)، خدای تو به احدی ظلم نمی کند و نیز فرمود: هرکس هرکار که انجام دهد، اگر به اندازه ذره ای بسیار کوچک باشد، از نگاه ما پنهان نیست و ما به اندازه سر سوزنی به کسی ستم نمی کنیم. به هر حال، بررسی دوزخ و بهشت، بهترین راه برای اثبات مجبور نبودن انسان است.


ب. با مراجعه به خود، می بینیم که برای انجام یک کار مهم، مدت ها فکر، مشورت و بررسی می کنیم که این کار خوب است یا بد، انجام بدهیم یا خیر؟ دلایلی برای انجام شواهدی بر ترک می آوریم تا در نهایت برای ترک یا انجام تصمیم بگیریم. در صورت درستی تصمیم خود را می ستاییم و دیگران نیز از ما تمجید می کنند، اما در غیر این صورت پشیمان شده و مورد سرزنش دیگران واقع می شویم.
پشیمانی ما و تقبیح دیگران، نشان می دهد که ما اختیار داریم و همه این مقدمات، یعنی فکر کردن، مشورت، ارزیابی و ... بیان گر آزادی و اختیار انسان است.

یکی از شبهات جبری ها این است که آیا خدا در ازل می دانست که فلان شخص دست به فلان تباهی می زند؟ فلان شخص در فلان مقطع زمانی فلان گناه را انجام می دهد؟ اگر می دانست، پس آن شخص حتما باید آن گناه را انجام دهد، وگرنه علم خدا به جهل تبدیل می شود.


حکما به خصوص محقق طوسی، به این شبهه چنین پاسخ داده اند:
1.خدا در ازل به تمام اشیا عالم است، چون علم او نامتناهی است.
2.خدا از همه آثار و افعال آن اشیا نیز آگاهی دارد.
3.خدا به همه مبادی و مبانی و علل دور و نزدیک فعل آن اشیا نیز عالم است.
بنابر آنچه گذشت، حق از ازل می داند که فلان شخص گناه می کند یا می تواند آن گناه را انجام دهد؛ ولی با میل و اراده خود از آن دوری می کند، پس خدا همه این ها را می داند، تصمیم انسان بر انجام یا ترک گناه دلیل اختیار او است.  

پاین پیام/

کد خبر 195898

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha