به گزارش خبرنگار تجسمی خبرگزاری شبستان، با روی کار آمدن دولت یازدهم، مساله اقتصاد فرهنگ و هنر بار دیگر از جانب مسئولان فرهنگی کشور مورد توجه واقع شده است، به صورتی که بارها در سخنرانی های خود به این موضوع اذعان داشتند که مساله اقتصاد فرهنگ و هنر، جزء اولویتهای اصلی این دولت است. «علی جنتی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، بالاترین مقام مسئول در عرصه فرهنگی کشور است که یکی از برنامههای اصلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را توجه به بحث اقتصاد هنر برشمرده است و اذعان کرده که باید ظرف این چهار سال به آن پرداخته شود. همچنین معاون امور هنری او نیز بارها در این باره سخن گفته است که رونق اقتصاد هنر برای وضعیت کنونی جامعه هنری امری حیاتی است، بنابراین باید در جهت فرهنگ سازی و توسعه آن به کمک شناسایی الگوهای موفق کوشید.
طی سالهای گذشته، هنرمندان و کارشناسان هنری بسیاری درباره اقتصاد هنر سخن گفتهاند تا "فرهنگ و هنر" این عرصه مغفول در جامعه ایرانی، بیشتر مورد توجه همگان، به ویژه مردم قرار گیرد. «مرتضی گودرزی دیباج» نویسنده، هنرمند و سردبیر مجله تخصصی بیناب است. وی دیدگاههایی درباره بحث اقتصاد هنر دارد که پارهای از آنها را در زیر میخوانید.
نیاز به اقتصاد هنر چیست؟
در حال حاضر در جامعه هنری ما اکثریت افراد دارای مشکلات مالی فراوان هستند در حالی که عزت نفسشان این اجازه را به آنها نمیدهد که در این خصوص به دولت متوسل شوند. از خوش یا بد حادثه بسیاری از مسئولان این هنرمندان، هنرشان و بازارشان را نمیشناسند. بسیار متأثر میشویم هنگامی که هنرمندی جهت بستن یک قرارداد، ساعتها پشت در اتاق مسئولی میایستد و بعد با کلی آه و ناله و التماس این قرارداد به گونهای بسته میشوید که بدترین شکل برخورد با هنر است.
بنده سعی دارم که پازلی را پهن کنم و قطعاتی از آن را بچینم، اتصال باقی خانهها را به شما دوستان میسپارم؛ مشکل اقتصاد هنر را نباید تنها در مقوله اقتصاد و با هنر جستوجو کرد. در کشور ما تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای بخش هنر در جاهای دیگر شکل میگیرد و نباید تنها از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مراکزی چون حوزه هنری انتظار داشته باشیم که نسبت به کل جریان هنر از جمله اقتصاد پاسخگو باشند.
من معتقدم توسعه واقعی کشور زمانی آغاز خواهد شد که نفت ما تمام شود! به این دلیل که قشر زیادی از هنرمندان جامعه تصور میکنند که باید سهمی از این فروش و سود نفت داشته باشند و میگویند پس چطور است که اثری از ما خریداری نمیشود؟ آنها انتظار دارند که در این سود سهیم باشند و چون این اتفاق نمیافتد، هنرمند احساس عقبافتادگی میکند. این مشکل فرهنگی است که تا سطوح بالاتر هم ادامه دارد.
* نبود سیستم ارزشگذاری برای آثار هنری
هنگام صحبت از خرید اثر هنری باید بسیار مراقب بود، چرا که در این صورت اثر هنری به کالا تبدیل میشود و ما با ضرر و منفعت روبرو هستیم. نکته مهم در این میان سیستم ارزشگذاری است که ما چنین سیستمی نداریم و اینکه خریدار، این را بفهمد و درک کند که چه ارزشی میدهد و چه ارزشی را میگیرد، مثل بورسهای بزرگ دنیا ارزش اقتصادی آثار هنری معمولا در پایهای شکل میگیرد که هیچ خطکشی ندارد. در دانشکدههای هنری ما نوعی متدولوژی آموزشی حاکم است که در آن به دانشجو آموزش میدهند که کمی بعد از سفیدشدن موی سر احتمالا هنرمند میشود و آثارش ارزشمند و ناگهان به آنها لقب استاد میدهند. زمانی که دانشجو از فضای آموزشی وارد بازار میشود، کجاست آن متر و خطکشی که تعیینکننده ارزش اثرش باشد؟ اینطور است که ما همواره به دنبال کسانی هستیم که سنی از آنها گذشته و بر این اساس اعتباری یافتهاند مانند آنهایی که پس از مدتی حضور در تلویزیون ناگهان به منتقد فیلم تبدیل میشوند!
ما نیازمند یک سیستم ارزشگذاری آثار هنری هستیم که وقتی یک اثر به طور مثال 200 هزار تومان ارزشگذاری میشود، بعد از گذشت دو روز نشود 180 هزار تومان و ما چنین سیستمی را نداریم. در بازارهای مکاره غرب، یک اثر هنری A دلار قیمتگذاری میشود که این قیمت ممکن است افزایش یابد اما هرگز کاهش پیدا نمیکند؛ بماند که توسط عواملی این اثر چه بسا ارزش فرهنگی، سیاسی و رسانهای پیدا کند البته آنها نیز خطا میکنند اما مهم این است که سیستم ارزشگذاریشان در بستر مشخصی اتفاق میافتد.
در بحث اقتصاد هنری با چه طیفهایی روبرو هستیم؟
طیف اول- هنرمندان کسانی هستند که از راه هنر امرار معاش میکنند البته نه به این معنی که کار هنری را جهت فروش بیافرینند، هنرمندان حرفهای به هیچوجه چنین نیتی ندارند. آنان نقاشی میکشند برای نقاشی، خط مینویسند برای خوشنویسی و این سیستم درستی است که ما در قدیم یعنی حدودا 150 سال پیش به قبل داشتهایم. متأسفانه هر وقت صحبت از زمان قدیم میآید میگویند اینان سنتگرایان متحجر هستند. در آن زمان هنرمند پولی دریافت میکرد و با آن زندگی میگذراند و بعد مشغول کار هنری خود میشد که این دو مابهازای هم نبودند اما در دوره جدید، هنرمندان ما به ازای پولی که دریافت میکنند و یا سفارشی که میگیرند، هنری میآفرینند که معمولا آثار بسیار سطح پایینی هستند، به طور مثال از فرهنگستان هنر وقتی بودجهای میآید چند تابلو سفارش میدهند و دیگر مهم نیست که این تابلوها چه باشند. در سیستم سفارشی هنر، اثر هنرمند حتما مابهازای سفارش است که از این کار هنر برنمیآید و وقتی سفارش بر اساس تعداد و قیمت گرفته میشود (ضمن احترام به هنرمندان کشور) طبیعی است که آثار درخشانی نخواهیم داشت اما وقتی بین اثر هنری و مخاطب رابطه برقرار میشود.
در اینجا هنر با جان ارتباط برقرار کرده که فکر نمیکنیم هنرمند چنین اثری هنگام خلق اثر در عالم اقتصاد بوده باشد بلکه او برای خودش کار کرده است. هنوز که هنوز است بسیاری از صدها هزار اثر هنری ما در مقابل یک اثر دوره تیموری، دورهای که مغولهای وحشی حامیشان بودند، برابری نمیکند؛ در حالی که هنرمند امروزی تکنیک، فرم و رنگ را بهتر از سلطان محمد میشناسد، پس اتفاق دیگری در حال رخدادن است.
طیف دوم- سیاستگذاران ما که با بودجهها و اعتبارات محدود و البته با ملاحظات فردی، سیاسی و گروهی حضور دارند کسانی هستند که در پستهایی ماهیتاً فرهنگی قرار دارند اما اغلب از آن بهرهبرداریهای سیاسی میکنند.
طیف سوم- هنرمندان آماتوری که گهگاه کار میکنند مثل پزشکانی هستند که کار نقاشی میکنند و برای آنها تفاوتی نمیکند که آثارشان را بفروشند و یا نفروشند.
طیف چهارم- این گروه بسیار تعیینکننده، دانشجویان و فارغالتحصیلان هنر هستند. تعداد کارشناسان ارشد و دکتراهای هنر، رشد بسیاری داشته است و امروزه دانشگاههای ما فارغالتحصیلان بسیاری میدهند که همه آنها ادعا دارند و به محض فارغالتحصیلی دیگر حرف گوش نمیدهند و اگر ارشد خود را بگیرند، استاد شده و اگر دکترا بگیرند که دیگر خدا را هم بنده نیستند. در واقع دانشکدههای ما تکنسین هنر پرورش میدهند؛ با این اوصاف پشت در اتاق آقای X به جای یک نفر 20 نفر قرار میگیرند، کسانی که مدعی هستند و دیگر بحث موی سفید و پیشکسوت هم مطرح نیست. هنوز مهر مدرک خشکنشده میخواهند تابلو بفروشند و اگر نخرند سریع معترض میشوند.
در نتیجه میبینیم بخشی از مشکلات اقتصاد هنر ما به وزارت آموزش عالی و هیات دولت برمیگردد یعنی در جایی که خبری از هنر نیست، اما سیاستگذاریهای بخش هنر در آنجا اتفاق میافتد. در کار هنرمندان حرفهای، عزت، بسیار مهمتر از پول است و نیز تأمین معلمان در حدی که آبرویشان حفظ شود و بعد از رسیدن به سن بازنشستگی بتوانند تا آخر عمر ارتزاق کنند. بیمه هنرمندان بالای 60 سال رقمی بسیار ناچیز است. خلاقیت هنری در بسیاری از هنرمندان بعد از رسیدن به سنی کاهش یافته و یا حتی به صفر میرسد مانند برانکوزی که در سالهای آخر عمر خود تنها کارهای قبلی را صیقل میداد اما این بدان معنی نیست که چنین هنرمندی بیارزش شده بلکه باید برایش تدبیری اندیشید اما هنرمندان آماتور به چیز دیگری میاندیشند، اینکه چطور میشود از این آب گلآلود ماهی گرفت، اگر تابلو را خریدند که خریدند وگرنه بتوانند از محفلی جایزه بگیرند که البته این گروه اصلا طرف حساب ما نیستند.
سیاستگذاران در عرصه فرهنگ و هنر
سیاستگذاران در عرصه فرهنگ و هنر دو دستهاند:
1- سیاستگذاران عام که با عرض پوزش از ایشان، با توجه به ضعف درک خود از فرهنگ و هنر ممکن است در انتهای اصنافی چون جگرکی و آرایشگری به صنف هنر نیز بیاندیشند البته تعداد آنها اندک است.
2- سیاستگذارانی که اغلب، سیاستهای فرهنگی خود را به پستهای سیاسی تبدیل کردهاند و اگر به آنها حمله شود، باج میدهند و اگر همه حمله نشود با دیدن اندکی از افراد در مورد همه هنرمندان اظهارنظر میکند. مگر ما چه کردهایم جز تجلی زیبایی خدا در رنگ و فرم و فضا؟
آنان میگویند که هنرمندان متوقع، متکبر، بیتقوا و دروغگو هستند و نکته مهم اینکه هیچ مشکلی را از کشور حل نمیکنند، میگویند که آرایشگر مو کوتاه میکند و با ساختمان میسازد اما شما چه میکنید؟ نقاشی میکشید برای چه؟ مجسمه میسازید برای چه؟ در واقع این مساله، مشکلی فرهنگی است.
در یکی از شوراهای بزرگ فرهنگی کشور، طرح بورس هنر را مطرح کردیم. از آنجایی که تیراژ برای بورس لازم و از طرفی کار هنری ارجینال و تک است راهکارهایی را ارایه دادیم و با مشقت فراوان این طرح را به هر طریقی که بود در شورا مطرح کردیم. متأسفانه به جای استقبال مسئولان با بیتوجهی آنها روبرو شدیم، در حالی که یک ریال هم هزینه نمیخواستیم. در این طرح روشی را مطرح کردیم که در آن هنرمندان درخواستی از دولت نداشته باشند و در عوض مأمنی مطمئن بیابند تا با آرامش خیال به کار هنری خود بپردازند و بدانند اگر اثر هنری آنان از متوسط ارزش هنری برخوردار باشد، مشکل مالی نخواهند داشت اما شخص صاحب نظر در این شورا گفت که این مساله ربطی به شما ندارد و به وزارتخانه ما مربوط است. در جواب گفتیم که خوب شما این کار را انجام دهید و ما هم در عملیکردن این پروژه، رایگان در خدمت شما هستیم، به همین منظور بارها جلسات سنگینی با اعضای بورس برگزار کردیم. این طرح با سرمایه 60 میلیارد تومانی قابل راهاندازی بود و حتی سرمایهگذارش را هم پیدا کرده بودیم و گفتیم ما هزینهای از دولت نمیخواهیم، تنها یک مجوز میخواهیم و قول شرف میدهیم که دیگر نگذاریم عزت هیچ هنرمندی پشت در اتاق هیچ مسئولی خدشهدار شود. آیا چنین کاری خدمت کمی است؟! پس چرا کمک نمیکنید که این اتفاق بیفتد؟
* استقرار اصناف هنری و کاهش نیازهای مالی از جانب دولت
نکته دیگر آنکه، مشکل عمده ما در جامعه هنری این است که تنبل هستیم. شما نگاه کنید اگر کلهپزیها آبشان قطع بشود فردا همه در میدان فردوسی تجمع میکنند. منظور من به هیچوجه شورش برای گرفتن مزد نیست، افراد بسیاری را میشناسم که مشکلات مالی دارند. به آنان پیشنهاد میکنم بیایید یک انجمن یا NGO تشکیل دهیم اما تنبلی و عدم اعتمادی که در جامعه هنری شایع شده و دارای ریشههای عمیق فرهنگی است مانع از پذیرفتن اینگونه پیشنهادها شده است. به نظر میرسد باید به این جامعه کمک کرد تا به حرکت بیفتد.
هیاتهایی که مسئولیت دادن پول جهت سفارشات هنری را به عهده دارند همیشه بین هنرمندان منفورترند چون نمیدانند مشکل کار کجاست. در واقع هر کسی در این پست قرار گیرد وضع به همین منوال است چرا که سرمایه محدود است و پول تنها به تعدادی از هنرمندان تعلق میگیرد و بقیه طبیعتاً معترض میشوند. ما باید کاری کنیم این جریان وارد خود جامعه هنری شده و به مرور نیازهای مالی از دولت کاهش یابد.
راهحل
برای بهبود اقتصاد هنر ما به الگو و همچنین سازمان مطالعاتی خاصی در این زمینه نیازمندیم و از همه مهمتر بسترسازی فرهنگی میخواهیم. در آمریکا این همه سازمان وجود ندارد و میتوان گفت 5/99 درصد از گردش اقتصادی جامعه هنری آمریکا در دست بخش خصوصی است و یا مؤسسه میسون در اسراییل که بزرگترین مؤسسه هدایت کلکسیوندارهاست یک بخش خصوصی است و هنگامی که خواستند این موسسه را راهاندازی کنند ابتدا یک کارخانه نورد لوله تأسیس و درآمد آن را خرج مؤسسه کردند. دولت باید در این بخش سیاستگذار باشد که این سیاستگذاری بسیار مهمتر از تزریق پول است. بنبست اقتصاد هنر، باید رمزگشایی شود و تنها صحبتکردن در این رابطه کاری از پیش نخواهد برد.
مشکل اقتصاد هنر تنها در جامعه هنری حل نمیشود میخواهم بگویم که وزیر اقتصاد هم به شدت در جریان هنری کشور تأثیرگذار است، همینطور وزیر صنایع، ریاست کل شهرداری، وزیر کشور و ... همه و همه در چگونگی روند این جریان مؤثرند و خبط بزرگی است اگر گمان کنیم که مساله اقتصاد هنر تنها در حوزه هنری و وزارت ارشاد قابل حل است.
نکته بعدی اینکه ما به یک سیستم اطلاعرسانی برای هنرمندان و نیز به یک مرکز تحقیقاتی – جامعهشناختی برای هنرمندان نیازمندیم. هنرمندان ما باید کار تیمی را تجربه کنند، یاد بگیرند و با مناسبات آن آشنا شوند تا محیط خود را بهتر بشناسند. قبول کنید که هنرمندان ما طبقهای سادهاندیشاند یعنی مسایل را امری بدیهی میپندارند در حالی که بسیار دوستداشتنی و مثل برگ گل لطیف هستند.
ما به یک مرکز بزرگ اطلاعاتی در عرصه هنر نیازمندیم که در آن اطلاعات مربوط به همه هنرمندان، نویسندگان، آثار هنری، مراکز هنری، خریداران آثار هنری، مراکز آموزشی هنر، تعداد فارغالتحصیلان هنر شاغل و تعداد هنرمندان در رشتههای مختلف هنری و ... موجود باشد. ما به چنین مرکزی نیازمندیم تا همه، از وزیر صنایع و وزیر ارشاد گرفته تا کسی که در کمیسیون فرهنگی مجلس سیاستگذاری میکند از وضعیت جامعه هنری آگاه باشد. در واقع کسانی که نتوانند یک پدیده را اندازهگیری نمایند، نمیتوانند آن را مدیریت کنند.
وجود یک مرکز اطلاعاتی در زمینه اقتصاد هنر، لازم است و انجمن و مؤسسهای که در زمینه فرهنگ و هنر تشکیل میشود نیازمند یکسری ابزارهاست، ابزارهایی چون ابزار مدیریتی، ابزار کنترل، ابزار سیستمها و ... اما در بسیاری از اوقات شاهدیم که این ابزارها به جای انجام کار، خود تبدیل به مأموریت و هدف میشوند و چنین است که میبینیم مجموعهای داریم و انجمنی داریم که نیرو استخدام میکند اما هیچ اتفاقی نمیافتد. پس از آنجایی که وضعیت فرهنگی کشورمان متفاوت است به چنین مرکزی نیازمندیم. من نوعی پولی نمیدهم که تابلو بخرم اما بسیاری از اوقات در هزینههای اولیهای چون پوشاک در حالی که میدانیم کلاه سرمان میرود، با این حال چند برابر قیمت هم خرید میکنیم.
بخش مهمی از فرهنگسازی از طریق تلویزیون صورت میگیرد و هیچ رسانهای به اندازه تلویزیون اثرگذار نیست چرا که هم با عقل سروکار دارد و هم با پشت عقل با احساس و همچنین با ضمیر ناخودآگاه آدمها، به طوری که با روشنشدن تلویزیون گارد شما باز است و این گارد در طبقات پایینتر جامعه بازتر است.
شمایی که نقاش و یا مجسمهساز هستید تلویزیونتان را بخوانید و ببینید چه پیامی داشته است؟ بعد کمی فکر کنید ببینید چه چیزهایی دیگری میتوانست بگوید؟ ما میتوانیم راهکاری ارایه کنیم که ارزش در تصویر تزریق شود. از آن مهمتر کاری کنیم که تقاضای هنر در سبد خانوار جای بگیرد و اینک از تنها از طریق رسانهای چون تلویزیون مسیر است. از سایر مشکلات رایج در هنرمندان میتوان به عدم شناخت آنها از متریال ابزارهای روز اشاره کرد و در نتیجه بسیاری مثل 30 سال قبل عمل میکنند و گمان میکنند که موظفاند اینطور کار کنند.
مشکل دیگر میان هنرمندان ما خودبزرگبینی است یعنی ما فکر میکنیم که بزرگ میشویم اما هنرمندان ما در گذشته و چه در غرب به سختی بزرگ میشدند؛ هنرمندانی چون میکل آنژ و پیکاسو اما در حال حاضر اکثر هنرمندان زود قانع میشوند. فکر میکنند که دیگر تمام شد، بعد معترض میشوند که مثلا چرا از ما نمیخرند، این روحیه غفلت و این روحیه که راه را نرفتهایم اما متوقع هستیم باید از میان ما طریقت در هنر را فراموش کردهایم چرا که در دانشکدههای ما تدریس نمیشود.
طراحی سند چشمانداز هر کشور، اقدامی ضروری است و اگر چنین سندی طراحی شود آنگاه دستگاهها ملزم هستند که مطابق با چنین چشماندازی عمل نمایند. ما اگر لایحه، اساسنامه، بخشنامه و ... در زمینه هنر کم نداریم اما به آنها عمل نمیشود چرا که در جامعه هنری مطالعهگری وجود ندارد و کسی به عدم اجرای مصوبات معترض نمیشود، پس نتیجه اینکه از ماست که برماست. هیچکس فکر جامعه هنری نیست مگر اهالی هنر، هیچکس نمیتواند راهکاری دهد مگر اهالی هنر، متأسفانه ما هر وقت که در نخریدن تابلوهایمان دچار مشکل میشویم تازه به فکر میافتیم. ما جامعه کوچکی هستیم همه جوامع و توقع داریم که در کشور عزیزمان، همان قدر توجه شود که مثلا در جوامع روستا یا چوپانها و ... این کار شدنی است!
پایان پیام/
نظر شما